جهان بیپایه
جهان از بیتوجهی به مهارتآموزی چقدر زیان میبیند؟
دنیا تا اطمینان از کسب مهارتهای اساسی مورد نیاز برای رقابت بینالمللی چقدر فاصله دارد؟ تحقق این امر چه معنایی برای توسعه جهانی خواهد داشت؟ بر اساس دادههای خرد آزمونهای پیشرفت بینالمللی و منطقهای، ما دستاوردها را در مقیاس معمول PISA مورد بررسی قرار میدهیم. سپس سهم کودکانی را که به مهارتهای اساسی دست نمییابند برای 159 کشور که 1 /98 درصد جمعیت جهان و 4 /99 درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را پوشش میدهند، تخمین میزنیم. در همین مورد متوجه شدیم که حداقل دوسوم جوانان جهان به سطوح مهارتهای اولیه نمیرسند، 24 درصد در آمریکای شمالی تا 89 درصد در جنوب آسیا و 94 درصد در جنوب صحرای آفریقا. تحلیل اقتصادی ما نشان میدهد که ارزش فعلی تولید اقتصادی محققنشده جهانی به دلیل از دست دادن هدف مهارتهای اساسی جهانی به بیش از 700 تریلیون دلار در طول قرن یا 11 درصد از تولید ناخالص داخلی رسیده است. اطمینان از داشتن حداقل مهارتهای اساسی برای همه جوانان جهان به خودی خود یک هدف اصلی توسعه است، اما رسیدن به چنین هدفی برای توسعه فراگیر و پایدار جهانی نیز اهمیت زیادی دارد. بر این اساس، یکی از اهداف توسعه پایدار سازمان ملل متحد (SDG)، تضمین آموزش باکیفیت برای همه است. در حالی که سطوح یادگیری بسیار پایین برای کشورهای منتخب کمدرآمد برجسته شده است، پوشش محدود کشورها از دادههای مهارت بینالمللی به این معنی است که در سطح جهانی مشخص نیست که چه تعداد از کودکان در حال حاضر موفق به کسب مهارتهای پایهای مورد نیاز میشوند. این مقاله به دو سوال درهمتنیده میپردازد: چقدر به هدف اساسی مهارتهای اساسی برای همه نزدیک هستیم؟ و رسیدن توسعه جهانی به مهارتهای اساسی جهانی چه معنایی دارد؟ ما از دادههای آزمون در سطح فردی از ارزیابیهای بینالمللی و منطقهای دانشآموزان استفاده میکنیم تا تخمینهای جهانی از سهم کودکانی را که در هر کشور به مهارتهای اساسی دست نمییابند توسعه دهیم و سپس هزینههای اقتصادی این کمبودها را نشان دهیم.
17 هدف توسعهای جداگانه ملل متحد، بر مجموعه گستردهای از نتایج توسعه، از حذف فقر تا حفاظت از اقیانوسها تاکید دارند. اما دستیابی به این پیشرفتهای گسترده به شدت به گسترش منابع برای پرداخت هزینه و ایجاد تغییر بستگی دارد. در این مورد، شواهد گذشته نشان میدهد ارتقای مهارتهای جمعیت هر کشور، کلید دستیابی به بهبودهای بهرهوری و رشد اقتصادی است. ما معتقدیم توسعه مهارتهای بنیادین، کلید توسعه مهارتهای نیروی کار یک کشور و در نتیجه پرداختن به سایر اهداف توسعه پایدار است. در این حوزه بهطور خاص، توجه خود را به معیارهای ریاضی معطوف میکنیم.
تجزیه و تحلیل ما از دادههای خرد از آزمونهای پیشرفت دانشآموزان بینالمللی برای توسعه معیارهای مهارتی قابل اعتماد بینکشوری استفاده میکند. شروع با توزیع کامل عملکرد در سطح دانشآموزان یکی از اجزای مهم سهم روششناختی تجزیه و تحلیل است که در این مورد ترکیب آزمونهای بینالمللی متفاوت است. این کار همچنین دستیابی به برآوردهای قابل اعتماد از کسری مهارت هر کشور را ممکن میکند. کیفیت اطلاعات عملکرد آموزشی در کشورهای مختلف بهطور قابل توجهی متفاوت است و بهطور شگفتانگیزی با سطح توسعه فعلی آنها ارتباط دارد. با شناخت محدودیتهای متفاوت دادههای موجود، ساختار پایگاه داده را به پنج لایه کاهش قابلیت اطمینان تقسیم میکنیم که درجات مختلفی از اطمینان و دقت را در مقایسهپذیری اطلاعات آزمون بینالمللی موجود نشان میدهد. لایه یک شامل کشورهایی است که در هر موجی از برنامه ارزیابی بینالمللی دانشآموزان (PISA) یا PISA برای توسعه (PISA-D) را اجرا کردهاند که در مجموع 90 کشور بودند. لایه دو کشورهایی را اضافه میکند که در روند مطالعات بینالمللی ریاضیات و علوم (TIMSS) شرکت کردهاند اما در PISA شرکت نکردهاند که در این مورد 14 کشور دیگر هستند. لایه سه شامل کشورهایی است که در آزمونهای پیشرفت منطقهای شرکت کردهاند -TERCE و SERCE در آمریکای لاتین و SACMEQ و PASEC در جنوب صحرای آفریقا- اما در PISA یا TIMSS شرکت نکردهاند که شامل 20 کشور است. لایه چهار در دو کشوری که مناطق زیرملیتی برای آنها در PISA شرکت کردهاند ادغام میشود یعنی هند و چین. این 126 کشور با ارزیابی مستقیم از دانشآموزان، 8 /84 درصد از جمعیت جهان و 7 /95 درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را تشکیل میدهند. برای 33 کشور دیگر که در هیچ آزمون پیشرفت قابل مقایسه بینالمللی (لایه پنج) شرکت نکردهاند، ما موفقیت را بر اساس معیارهای ثبتنام تحصیلی و دستاورد کشورهای مشابه از نظر منطقه و سطح درآمد جهان در نظر میگیریم. این به ما اجازه میدهد تا برآوردهایی از کسری دستاوردها در 159 کشور با جمعیت حداقل یک میلیون نفر یا تولید ناخالص داخلی حداقل 01 /0 درصد از تولید ناخالص داخلی جهان ارائه کنیم. این 159 کشور 1 /98 درصد از جمعیت جهان و 4 /99 درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را پوشش میدهند.
عنصر اصلی تجزیه و تحلیل، توسعه روشی برای ترکیب قابل اعتماد اطلاعات ارزیابی موجود برای قرار دادن کشورهای جهان در مقیاس موفقیت مشترک است. اگرچه آزمونهای مختلف با این هدف طراحی نشدهاند، ما نشان میدهیم که میتوان پیشرفت در سطح دانشآموزان در همه آزمونها را به نمرهای معادل PISA تبدیل کرد و در عین حال محدودیتهای حداقلی را در توزیع امتیازهای اساسی ایجاد کرد. روش ما مقیاسهای آزمونهای مختلف را با استفاده از اطلاعات توزیعی در سطح دانشآموزان که در گروه کشورهایی که در هر جفت رژیم آزمون شرکت میکنند، برابر میکند. عملکرد کشورهایی را که فقط در TIMSS (لایه دو) یا در یکی از آزمونهای منطقهای (لایه سه) شرکت میکنند، در مقیاس PISA با استفاده از اطلاعات توزیعی زیربنایی از کشورهایی که بهطور مشترک در این آزمونها و در PISA شرکت میکنند، تغییر میدهیم. از پایگاه داده بهدستآمده در مورد توزیع پیشرفت، میتوانیم معیارهایی از سهم دانشآموزان در رسیدن به سطوح مهارت پایه تولید کنیم. توزیع کامل دستاوردهای اساسی، پشتیبانی مشترکی را در سطح دانشآموزان ارائه میدهد که برای هماهنگی نمرات ما در سراسر آزمونها ضروری است. کشورهای جنوب صحرای آفریقا خارج از محدوده مشاهدهشده میانگین موفقیت در آزمونهای بینالمللی گسترده عمل میکنند. روشهای تبدیل قبلی مبتنی بر برونیابی خطی از میانگین نمرات کشورها، سطوح موفقیت واقعی این کشورها را بیش از حد برآورد میکنند.
این اطلاعات موفقیت تصویری دقیق از اینکه دنیا تا چه اندازه با ایجاد مهارتهای اساسی برای همه کودکان فاصله دارد، ارائه میدهد. ما مهارتهای پایه را به عنوان مهارتهای مورد نیاز برای مشارکت موثر در اقتصادهای مدرن تعریف میکنیم که با تسلط بر حداقل پایهایترین سطح مهارت آزمون بینالمللی PISA یعنی مهارتهای سطح یک PISA، اندازهگیری میشود.
نتایج ما نشان میدهد که جهان راه درازی برای رسیدن به مهارتهای اساسی جهانی پیشرو دارد. توزیع جهانی مهارتهای اساسی را میتوان در شش واقعیت صریح خلاصه کرد:
1- حداقل دوسوم جوانان جهان مهارتهای اولیه را کسب نمیکنند.
2- سهم کودکانی که به مهارتهای اولیه دست نمییابند در 101 کشور بیش از نصف و در 36 کشور به بالای 90 درصد میرسد.
3- حتی در کشورهای با درآمد بالا، یکچهارم کودکان فاقد مهارتهای اولیه هستند.
4- کمبود مهارت در کشورهای جنوب صحرای آفریقا به 94 درصد و در جنوب آسیا به 89 درصد میرسد، اما در خاورمیانه و شمال آفریقا به 68 درصد و در آمریکای لاتین به 65 درصد رسیده است.
5- در حالی که شکافهای مهارتی برای یکسوم از جوانان جهان که به دبیرستان نمیروند آشکارتر است، بهطور کامل 62 درصد از دانشآموزان دبیرستانی در جهان در رسیدن به مهارتهای اولیه شکست میخورند.
6- نیمی از جوانان جهان در 35 کشوری زندگی میکنند که در مسابقات بینالمللی شرکت نمیکنند و آزمونهای خاصی نمیدهند و در نتیجه فاقد اطلاعات عملکرد پایه منظم و قابل اعتماد هستند.
ما از معیارهای مهارتی خود برای تعیین کمیت دستاوردهای اقتصادی استفاده میکنیم که جهان میتواند از رسیدن به هدفی که هر کودک حداقل به یک سطح مهارت اولیه دست یابد، به دست آورد. با استفاده از تخمینهای ارتباط بین مهارتها و نرخهای رشد بلندمدت از الگوهای رشد تجربی موجود با مهارتهای کارگری، ما مسیر آینده تولید ناخالص داخلی را کشور به کشور با مهارتهای بهبودیافته پیشبینی میکنیم.
تولید ناخالص داخلی جهانی با کاهش بیش از 700 تریلیوندلاری در مقایسه با مسیر تولید ناخالص داخلی وضع موجود در طول قرن باقیمانده است. این سود اقتصادی به دلیل دستیابی به هدف مهارتهای اساسی جهانی بیش از پنج برابر تولید ناخالص داخلی سالانه جهانی فعلی یا 4 /11 درصد از تولید ناخالص داخلی آتی کاهشیافته در همان افق است. به عبارت دیگر، این مقدار خروجی اقتصادی ازدسترفته به دلیل از دست دادن هدف مهارتهای اساسی جهانی است. نکته مهم این است که سود حاصل از ارتقای همه دانشآموزانی که در حال حاضر در مدرسه هستند به حداقل سطح مهارتهای پایه، بیش از دو برابر سود حاصل از ثبتنام کودکانی است که در حال حاضر به مدرسه نمیروند.
جمعبندی
همه کشورهای عضو سازمان ملل در سال 2015 اهداف توسعه پایدار را تایید کردند. یک عنصر اساسی از این 17 هدف، فراخوانی برای تضمین آموزش باکیفیت فراگیر و عادلانه برای همه است. به دلیل اهمیت اساسی آموزش برای توسعه اقتصادی و بهطور ضمنی، برای تحقق 16 هدف دیگر، آموزش در واقع سنگبنای کل تلاش است. با این حال، نتایج ما نشان میدهد که جهان به طرزی باورنکردنی برای رسیدن به هدف آموزش باکیفیت همگانی کمبود دارد، و این باعث میشود بسیاری از افراد در جهان از مهارتهای اساسی مورد نیاز برای مشارکت در اقتصادهای مدرن محروم باشند.
تفاوت در مهارتها عمیق است. بر اساس برآوردهای ما، حداقل دوسوم از جوانان جهان -و شاید سهچهارم- دارای سطح مهارت کمتر از سطح رقابتی پایه هستند. بیشترین سهم کودکانی که به مهارتهای اولیه دست نمییابند در کشورهای جنوب صحرای آفریقا (94 درصد)، آسیای جنوبی (89 درصد)، منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا (68 درصد) و آمریکای لاتین (65 درصد) هستند. اما حتی در آمریکای شمالی و اروپا، حدود یکچهارم جوانان به سطح مهارتهای اولیه نمیرسند. توزیع ناهنجار بینالمللی در سطح کشورها کاملاً مشهود است: 36 کشور بیش از 90 درصد از فرزندانشان به مهارتهای اولیه دست نمییابند که در تضاد شدید با 19 کشوری است که سهم کمتر از 20درصدی دارند.
کشورهای در حال توسعه با مشکل دوگانه دسترسی و کیفیت مدارس مواجه هستند. بیش از یکسوم (36 درصد) از جوانان جهان در سنین متوسطه به مدرسه نمیروند. با این حال، حتی در میان دانشآموزان ثبتنامشده، 62 درصد از دانشآموزان جهان به مهارتهای اولیه نمیرسند. این یافتهها نشان میدهند که حضور در مدارس با کیفیت پایین، مشکل از دست دادن مهارتهای اساسی را حل نمیکند. حل مشکل کیفیت مدرسه البته ساده نیست. کشورهای توسعهیافتهتر عموماً مسائل مربوط به پیشرفت تحصیلی را حل کردهاند، اما چالشهای کیفی را بهطور کامل حل نکردهاند، زیرا هنوز سهم قابل توجهی از دانشآموزان آنها عقب ماندهاند.
کسریهای آموزشی گسترده در جهان با تغییرات در اقتصاد جهانی اهمیت بیشتری پیدا میکند: با اقتصادهای یکپارچه، مردم دیگر فقط با کارگران در شهرها یا ایالتهای مجاور رقابت نمیکنند، زیرا اکثر محصولات را میتوان در هر جای دنیا تولید کرد. یک سوال بزرگتر، ارزش بالقوه محدود افزایش مهارتها در اقتصادهایی است که تحت سلطه کشاورزی معیشتی، تولید محدود و بهطور کلی بازارهای توسعهنیافته هستند. اما تاریخ توسعه در شرق و جنوب آسیا نشاندهنده مسیر توسعه مرتبط با افزایش مهارتهاست. اول، تحقیقات گذشته نشان داده است که کشاورزی، حتی در سطح پایین، میتواند سودمند باشد زیرا کشاورزان تحصیلکردهتر تصمیمگیری بهتری برای محصول و کاشت دارند. دوم، در مقیاس وسیعتر، اقتصادها از طریق تولید در بخشهای با ارزش افزوده فزاینده و از طریق حرکت به سمت فعالیتهای بیشتر مبتنی بر اطلاعات، دگرگون شدهاند. بنابراین، اگرچه قطعی نیست، اما طبیعی به نظر میرسد که نتیجهگیری کنیم که صنعت به روشی توسعه مییابد که با مهارتهای موجود نیروی کار بالقوه مطابقت داشته باشد.