استاد فقر
جفری ساکس چگونه نامش را در علم اقتصاد ماندگار کرد؟
جفری ساکس را شاید بتوان مارکوپولوی اقتصاددانان لقب داد. او به خیلی از کشورها سفر کرده و به خیلی از دولتها مشاوره داده و ابتکارات زیادی برای ریشهکن کردن فقر در مقیاس جهانی مطرح کرده است. این اقتصاددان خلاق در سال 1954 در دیترویت میشیگان به دنیا آمد. پدرش وکیل کارگران بود و نمایندگی اتحادیههای کارگری را برعهده داشت. اوایل کودکی او مصادف بود با آغاز جنبش حقوق مدنی در آمریکا و پدرش به شدت از حقوق شهروندی دفاع میکرد؛ همین مساله از کودکی حس عدالت اجتماعی را در او ایجاد کرد. تئودور ساکس با موفقیت چندین پرونده را در دادگاه عالی آمریکا پیش برد و یکی از بهترین ذهنهای حقوقی نسل خود را داشت. او به ایجاد اصل «یک فرد، یک رای» برای حوزهبندی انتخاباتی کمک کرد. براساس مقالهای که در دیترویتنیوز در سال 1962 در مورد پیروزی او در این پرونده منتشر شد، تئودور ساکس نهتنها با روندهای رسیدگی بلکه با جبر قانونی نیز مبارزه کرد. به گفته جفری ساکس این بخشی از ارزشهای خانوادگی و تربیت او بوده است. در سال1967، زمانی که جفری سیزدهساله بود، دیترویت درگیر شورشهای نژادی شد که کشتههای زیادی برجای گذاشت و ساختمانهای بسیاری ویران شدند. شکاف بزرگ میان جوامع سفیدپوست و آفریقایی-آمریکایی به وسیله تاریخ بردهداری، تبعیضهای پس از لغو بردهداری و فقدان حقوق مدنی، دامن زده میشد.
تجربه دیگری که بر علاقه او به اقتصاد تاثیر گذاشت، سفرش به همراه والدینش به شوروی آن زمان بود. این سفر در دوران جنگ سرد صورت میگرفت؛ زمانیکه رقابت میان دو نظام اقتصادی متفاوت سرمایهداری و سوسیالیسم آشکار بود. او در آن زمان پسر جوانی بود و تنها جامعه خود را میشناخت اما میدانست چیزی را میبیند که اهمیت زیادی دارد. این دیدار پرسشی را در او ایجاد که در سالهای آینده در جستوجوی پاسخی برای آن بود: یک جامعه خوب چیست؟ و چرا برخی مناطق به روشهای خاصی عمل میکنند و مناطق دیگر به روشهای دیگر؟
ساکس دوره متوسطه خود را در دبیرستان اوک پارک در حومه دیترویت گذراند و ذهنی بسیار درخشان از خود به نمایش گذاشت. او در نوجوانی جاهطلب و بهطور غیرمعمولی منضبط بود. در دبیرستان به عنوان رئیس شورای دانشآموزی انتخاب شد و سال آخر نمرات بسیار خوبی در امتحان اسایتی گرفت. بدیهی تلقی میشد که ساکس به تبعیت از پدرش به دانشگاه میشیگان برود و رشته وکالت را دنبال کند. در بدترین حالت خانوادهاش تصور میکردند که او رشته پزشکی را انتخاب خواهد کرد. در عوض، زمانی که هفده سال داشت اوک پارک را ترک کرد تا در دانشگاه هاروارد اقتصاد بخواند و 30 سال آنجا ماندگار شد. او عاشقانه به هاروارد علاقه پیدا کرده بود. به گفته خودش، دلیل اینکه اقتصاد را انتخاب کرد این بود که میتوانست به او در درک جهان و حل مشکلات آن کمک کند. او میخواست ابزارهای آن را درک کند و اگر توانست مانند پزشکی باشد که بیماری را درمان میکند، یا وکیلی که وکالت کسی را که مشکل دارد بر عهده میگیرد، آنگاه احساس رضایت خواهد کرد.
او ابتدا تحصیل در اقتصاد پولی بینالملل را انتخاب کرد. زمانی که در دهه 1970 وارد دانشگاه شد، دوران پرفرازونشیبی آغاز شده بود؛ سیستم نرخ ارز ثابت به سیستم شناور تبدیل شده بود و بحرانهای بزرگ نفتی در این دوره اتفاق افتاد که قیمت بنزین را بالا برد. بخش مهمی از اقتصاد پولی بینالملل جریان سرمایه میان کشورهاست، بنابراین نخستین تلاش او بر درک توسعه و رشد اقتصادی متمرکز شد. او اولین مقالات خود را با موضوعات مشکلات کشورهای درحال توسعه و بدهی آنها نوشت. در دوران دانشگاه تجربهای کسب کرد که تاثیر قابل توجهی در مسیر آیندهاش داشت. زمانی که 23 سال داشت به هندوستان سفر کرد و برای نخستین بار فقر شدید را در خیابانهای دهلی دید، که برای او دنیایی متفاوت بود. او هندوستان را با آرزوی انجام کاری برای توسعه جامعه بینالملل ترک کرد. اهمیت مشاهده مسائل از نزدیک و صحبت مستقیم با مردم را دریافته بود و تصمیم داشت به مناطق دیگر هم سفر کند. ساکس دیدگاه جدیدی درباره رشد اقتصادی ایجاد کرد و دریافت که فقر در نقاط مختلف جهان تفاوتهای زیادی دارد.
زمانی که به تماشای «اندوه و ترحم»، مستند چهارساعته مارس افولس درباره زندگی در فرانسه در دوران اشغال نازیها رفته بود با همسر آیندهاش سونیا ارلیش آشنا شد. او در سال 1976 مدرک کارشناسی خود را از هاروارد دریافت کرد. ساکس تحصیلات تکمیلی خود را نیز در همین دانشگاه سپری کرد و آن را در زمان کوتاهی به پایان رساند. تنها سه سال پس از گرفتن مدرک دکترای اقتصاد با تمرکز بر اقتصاد کلان بینالملل، ساکس در سال 1983 و زمانی که تنها 28 سال داشت به عنوان استادتمام دانشگاه هاروارد منصوب شد. در طول 19 سال بعد در هاروارد او به عنوان استاد تجارت بینالملل گلناستون، مدیر موسسه توسعه بینالملل هاروارد در مدرسه کندی و مدیر مرکز توسعه بینالملل، فعالیت میکرد.
در جولای 1985 زمانی که 30ساله بود، به کوههای آند در لاپاز بولیوی دعوت شد تا به عنوان مشاور رئیسجمهوری کشور، ویکتور پاز، فعالیت کند. بولیوی به شدت فقیر و آشفته بود و با نرخ تورم سالانه 25 هزاردرصدی از کنترل خارج شده بود. در کنار سایر مشکلات، این کشور بسیار بیشتر از توان خود هزینه میکرد و برای تامین مالی این مخارج سرسامآور دولت به چاپ بیشتر پزو ادامه میداد. بولیوی نمونه کتاب درسی ابرتورم بود و از اوایل دهه 1920 در جمهوری وایمار آلمان کسی نمونه آن را ندیده بود. ساکس تا آن زمان تجربه کار در خارج از دانشگاه را نداشت، با وجود این مشخص شد که در ترجمه نظریه به عمل مهارت دارد. ابرتورم ناشی از بدهیهای بالای کشور بود. او به مقامات بولیوی پیشنهاد کرد که از صندوق بینالمللی پول بخواهد بدهی این کشور را لغو کند و به گفته خودش این آغاز درگیری میان او و صندوق بینالمللی پول بود. اطلاعات و دانش او به این نتیجه منتهی شد که آنها نباید کشوری را قربانی این اصل حریصانه کنند که کشورها هرقدر هم فقیر باشند باید بدهی خود را بپردازند. اجرای طرح انضباط مالی و پولی ساکس در بولیوی توانست نرخ تورم سالانه کشور را کاهش داده و به حدود 15 درصد برساند. او طرحی را در بولیوی اجرا کرد که بعدها به عنوان شوک درمانی شناخته شد و با آزادسازی بازار، پایان دادن به یارانههای دولتی، حذف سهمیهها و پیوند اقتصاد بولیوی به دلار ایالاتمتحده، تورم را تا حد زیادی کاهش داد. این تجربهای بود که زندگی او را تغییر داد و چیزهای زیادی به او آموخت. تصمیم او این بود که شرایط واقعی را در میدان مشاهده کند، مسائل را درک کند و تمام تلاش خود را برای درک تاریخ و زمینه آنها و تشخیص و اتخاذ مواضع اخلاقی انجام دهد.
ساکس پس از بولیوی به لهستان رفت. سال 1989 بود و دیوار برلین تازه فرو ریخته بود. با فروپاشی ناگهانی حکومت کمونیستی اروپای شرقی دچار هرجومرج شده بود. گرچه او برای کمک به حل مشکل بدهی وارد لهستان شد ولی به مشاور اصلی در تحول اقتصادی از برنامهریزی مرکزی به اقتصاد بازار تبدیل شد. او به لهستان توصیه کرد بدهیاش را لغو کند. این کشور در نهایت توانست حدود 15 میلیارد دلار از بدهی خود را لغو کند، شروع تازه داشته باشد و کمک اضطراری دریافت کند. تجربه ساکس در لهستان چیزی بود که مستلزم انواع دانشها، تاریخ و قضاوت و مذاکره بود. ساکس و دیوید لیپتون، تبدیل سریع همه داراییها از مالکیت دولتی به خصوصی را توصیه کردند، که تعطیلی بسیاری از کارخانههای غیررقابتی را در پی داشت. او همچنین ساختارهای شرکتی به سبک آمریکایی که به سهامداران بسیاری پاسخگو هستند و نقش اقتصادی بزرگ برای بازارهای سهام را پیشنهاد کرد. ساکس یکی از آیندهدارترین اقتصاددانان نسل خود محسوب میشد. او در سال 1991 جایزه ممتاز فرانک سیدمن در اقتصاد سیاسی را دریافت کرد و به همراه دو اقتصاددان جوان و جاهطلب دیگر هاروارد پل کروگمن و لارنس سامرز، به عنوان یکی از سه اقتصاددان نابغه دهه 90 شناخته شد.
ایدهها و روشهای ساکس برای گذار از برنامهریزی مرکزی در سراسر اقتصادهای درحال گذار به کار گرفته شد. او در سال 1991 به اسلوونی و در سال 1992 به استونی در زمینه معرفی ارزهای جدید پایدار و قابل تبدیل مشاوره داد. به دلیل موفقیتش در لهستان او ابتدا به وسیله میخائیل گورباچوف رئیسجمهور شوروی و سپس از سوی رئیسجمهور روسیه بوریس یلتسین برای گذار به اقتصاد بازار دعوت به همکاری شد. ساکس به همراه دوازده همکار از موسسه توسعه بینالمللی هاروارد در وزارت دارایی مسکو مستقر و مشغول به کار شد. او میگفت، اگر لهستان توانسته پس روسیه هم میتواند این کار را انجام دهد. اما بهنظر میرسد ساکس میزان مشکل را در روسیه دستکم گرفته بود و ایدههای او به دلیل اقتصادی فاسد و به شدت متورم شکست خورد. تولید ناخالص داخلی روسیه به نصف کاهش یافت؛ داراییهای دولتی به طور سیستماتیک غارت میشد و هر چیز باارزش، از جمله مواد خام، در دستان چند فرد افتاد. با وجود این او اصرار داشت که قدرتی نداشته است و به ایدههایش عمل نشده است؛ هشدار داده است که باید کارهای بیشتری انجام شود و به گونهای دیگر، اما کسی نمیخواست آن را بشنود. او معتقد بود که شکستش در روسیه به دلیل پیروزی سیاست بر اقتصاد بوده است.
ساکس در سال 1995 به آفریقا رفت. شیوع بیماریهای همهگیر در آفریقا او را شوکه کرده بود و همین مساله باعث شد تا پایان دهه 1990 روی مطالعه بیماریهای آفریقا تمرکز کند. ساکس از زمان کارش در کشورهای پساکمونیستی به مسائل جهانی توسعه اقتصادی، فقرزدایی، سیاستهای بهداشتی و پایداری محیط زیست روی آورد و در مورد تغییرات آبوهوایی، کنترل بیماریها و جهانی شدن مطالب فراوانی نوشت. او در سال 2005 در اثر خود به نام «پایان فقر» نوشت «حکومت آفریقا ضعیف است، زیرا آفریقا فقیر است». اما او همچنان معتقد است که با سیاستهای صحیح و مداخلات کلیدی فقر شدید میتواند ظرف 20 سال ریشه کن شود. او بر نقش جغرافیا و آبوهوا تاکید میکند، چراکه بسیاری از نقاط آفریقا محصور در خشکی و مستعد بیماری هستند، با اینحال تاکید میکند که میتوان بر این مشکلات فائق آمد. او عمیقاً معتقد است که برای ارائه راهحل مناسب باید شرایط واقعی و ویژگیهای خاص هر منطقه درک شود تا بتوان رویکرد مناسب برای شرایط کشور را انتخاب کرد. از نظر ساکس در این شرایط باید رویکرد اقتصاد بالینی دنبال شود و این رویکرد را به دانشجویان خود آموزش میداد.
در طول دهه 1990 ساکس هنوز به کار تدریس خود در هاروارد ادامه میداد، برای دانشجویان سخنرانی میکرد و مقالات و کتابهای بسیاری منتشر کرد. او در سال 2002 پس از 20 سال هاروارد را ترک کرد، به دانشگاه کلمبیا پیوست و به عنوان استاد سیاست و مدیریت بهداشت و مدیر موسسه زمین این دانشگاه مشغول به فعالیت شد. ساکس که به عنوان متخصص در امور مالی بینالملل و تورم شهرت پیدا کرده بود، به عنوان مشاور صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه نیز فعالیت میکرد. او ریاست شبکه راهحلهای توسعه پایدار سازمان ملل را برعهده دارد و به عنوان مدافع اهداف توسعه پایدار (SDG) زیر نظر دبیرکل آنتونیو گوترش فعالیت میکند. او پیشتر نیز پس از تصویب اهداف توسعه هزاره (MDGs) در سال 2000 ریاست کمیسیون اقتصاد کلان و سلامت سازمان جهانی بهداشت را برعهده داشت، که نقش مهمی در افزایش تامین مالی مراقبتهای بهداشتی و کنترل بیماری در کشورهای کمدرآمد ایفا کرد. ساکس یکی از بنیانگذاران و استراتژیستهای اصلی Millennium Promise Alliance است؛ سازمانی غیرانتفاعی که برای پایان دادن به فقر شدید و گرسنگی فعالیت میکند. او همچنین در میان سردبیران «گزارش شادی جهانی» قرار دارد.
ساکس از حامیان دیدگاه دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین آمریکا، مبنی بر لزوم خروج آمریکا از سوریه بود و معتقد بود که آمریکا باید به تعامل نظامی خود در سراسر خاورمیانه پایان دهد. او همچنین در نامهای سرگشاده خواستار اعلام آتشبس در اوکراین شد و ادامه حمایت نظامی غرب از اوکراین را زیر سوال برد. ساکس با حضور در برنامه «دموکراسی اکنون!» در آگوست 2022 اظهار داشت که گسترش ناتو و سه دهه سیاست خارجی نظامی آمریکا از عوامل اصلی ایجاد جنگ میان روسیه و اوکراین است. اظهارنظر او درباره احتمال نشت ویروس کرونا از آزمایشگاههای آمریکا نیز انتقادهای بسیاری را علیه او برانگیخت. ساکس از کشورهای تولیدکننده واکسن درخواست کرد تا تحت رهبری آمریکا با سازمان ملل همکاری کنند تا اطمینان حاصل شود که کشورهای فقیرتر واکسن کافی دریافت میکنند. با وجود تلاشهای بسیار ساکس برای مبارزه با فقر، فلسفههای اقتصادی او در عین حال که مورد ستایش بودند با انتقادهایی نیز روبهرو شدند. جفری ساکس که نویسنده کتابهای پرفروشی همچون «پایان فقر»، «منافع مشترک»، «بهای تمدن» و «عصر توسعه پایدار» است در سال 2004 در فهرست 100 شخصیت پرنفوذ مجله تایم قرار گرفت و در سال 2014 نیز جزو 15 اقتصاددان تاثیرگذار، از سوی اکونومیست انتخاب شد.
اواخر خرداد 1395 حضور جفری ساکس در تهران با اندکی حاشیه مواجه شد. حاشیههای خارج از متنی که خود جفری ساکس را هم به تعجب واداشت. او در دانشگاه امیرکبیر و در پایان سفرش با معدود منتقدانی مواجه شد که در پلاکاردهایشان میخواستند دست از سر کشورهای جهان سوم بردارد و او را همکار جرج سوروس و دستنشانده آمریکا و سازمان سیا خواندند.