بزرگ اقتصاد رفتاری
ورنون اسمیت چگونه نامی ماندگار در علم اقتصاد پیدا کرد؟
تا همین اواخر، اقتصاد به صورت گستردهای به عنوان یک علم غیرتجربی در نظر گرفته میشد که به مشاهده دنیای واقعی متکی بود تا به تجربیات آزمایشگاهی کنترلشده که اغلب در علوم فیزیکی استفاده میشود. پل ساموئلسون در «اصول علم اقتصاد» مینویسد، به دلیل پیچیدگی رفتار انسانی و اجتماعی ما نمیتوانیم امیدوار باشیم که به دقت علوم فیزیکی دست یابیم؛ ما نمیتوانیم آزمایشهای کنترلشده شیمیدانها یا زیستشناسان را انجام دهیم، و باید مانند ستارهشناسان تا حد زیادی به مشاهده راضی باشیم.
اما ورنون اسمیت، اقتصاددان آمریکایی همه اینها را تغییر داد و در استفاده از آزمایشها در محیط کنترلشده برای تئوریهای اقتصادی پیشگام شد.
ورنون لومکس اسمیت، اقتصاددان آمریکایی و استاد اقتصاد بازرگانی و حقوق در دانشگاه چپمن است. او قبلاً استاد اقتصاد در دانشگاه آریزونا، استاد اقتصاد و حقوق در دانشگاه جرج میسون و یکی از اعضای هیات مدیره مرکز مرکاتوس بود. اسمیت بنیانگذار و رئیس بنیاد بینالمللی تحقیقات در اقتصاد تجربی، عضو هیات مشاوران موسسه مستقل و عضو ارشد موسسه کاتو در واشنگتن دیسی است. او در سال 2002 جایزه نوبل اقتصاد را با دنیل کانمن، استاد روانشناسی و علوم رفتاری دانشگاه پرینستون به اشتراک گذاشت. آکادمی علوم نوبل اعلام کرد که هر دو آنها به «تغییر جهت علم اقتصاد» کمک کردهاند.
آغاز ماجراجویی
ورنون اول ژانویه 1927 در ویچیتا، واقع در دشتهای هموار کانزاس به دنیا آمد. شوهر اول مادر او که در راه آهن سانتافه کار میکرد در یک حادثه غمانگیز کشته شد. پول بیمه عمر او در یک مزرعه سرمایهگذاری شد که به تنها وسیله امرار معاش خانواده در طول سالهای سخت «رکود بزرگ» تبدیل شد. درحالی که کار در مزرعه روزهای سختی را برای خانواده آنها رقم زد، ورنون تجربیات ماجراجویانه را دوست داشت. علاقه او برای یادگیری در همین مزرعه برانگیخته شد.
زمانی که 16 سال داشت برای کار در هواپیمایی بوئینگ درخواست داد و با دستمزد 60 سنت در ساعت شروع به کار کرد. او تصمیم گرفت در کلاسهای تابستانی دبیرستان شرکت کند تا بتواند زودتر فارغالتحصیل شود و به کار در بوئینگ ادامه دهد. اما پس از 15 ماه کار در این شرکت تصمیم گرفت استعفا کند و تحصیل در کالج را آغاز کند. او دانشگاه فرندز را انتخاب کرد که در نزدیکی خانهاش در وست ویچیتا قرار داشت. پس از یک سال در آزمون ورودی «موسسه فناوری کالیفرنیا» (کلتک) شرکت کرد و پذیرفته شد.
او در رشته فیزیک مشغول به تحصیل شد اما برای کارشناسی ارشد به مهندسی برق تغییر رشته داد. به عنوان یک دانشجوی ارشد، یک دوره اقتصاد را گذرانده بود و آن را بسیار جذاب دید. اسمیت در کتابخانه به طور تصادفی به اصول علم اقتصاد ساموئلسون و کنش انسانی فونمیزس رسید.
علاقه به اقتصاد او را بر سر دوراهی قرار داده بود، بنابراین برای اینکه بتواند تصمیم بگیرد میخواهد این رشته را ادامه دهد، پس از فارغالتحصیلی به دانشگاه کانزاس رفت تا اقتصاد بخواند.
او کلاسهایی را با دیک هوی گذراند و او را بسیار الهامبخش یافت و تصمیم گرفت اقتصاد را ادامه دهد.
دانشجوی چالشساز
اسمیت در سال 1952 برای ادامه تحصیل به هاروارد رفت. درس خواندن در این دانشگاه برای او بسیار جذاب بود و بعد از سختیهای کلتک، آن را آسان یافته بود. او و همکلاسیاش، دیک کوانت، همیشه در امتحانات نمرات بالا و نزدیک به هم میگرفتند.
او در حالی که پایاننامه دکترای خود را تمام میکرد، توانست اولین پست تدریس خود را در دانشگاه پوردو آغاز کند. اسمیت تدریس اصول اقتصاد را شروع کرد، اما انتقال نظریه پایه اقتصاد خرد به دانشجویان را چالشی دید. چگونه هر بازاری میتواند به تعادل رقابتی نزدیک شود؟ از این رو تصمیم گرفت ترم بعد در روز اول کلاس تجربه بازاری را نشان دهد که به دانشآموزان فرصت میدهد تا بازار واقعی را تجربه کنند.
بسیاری از دانشجویان دوره دکترای هاروارد دوره رقابت انحصاری با ادوارد چمبرلین را گذرانده بودند. او در روز اول با استفاده از یک آزمایش نمایشی که نشان میداد نظریه قیمت رقابتی در واقع ایدهآلسازی از دنیای واقعی است، صحنه را برای شروع ترم آماده میکرد. چمبرلین به نیمی از کلاس «ارزشهای رزرو خریدار» (قیمتی که برای خریداران قابل قبول است) و به نیمی دیگر «هزینههای رزرو فروشنده» (قیمتی که فروشنده حاضر به فروش است) را میداد. خریداران و فروشندگان باید میگشتند، تیمهای دونفره تشکیل میدادند و بر سر تجارت چانه میزدند. در صورت موفقیت، قیمت روی تخته سیاه نوشته میشد؛ و اگر موفقیتی حاصل نمیشد هرکدام به دنبال یک شریک تجاری جدید میرفتند. این روند تا تعطیلی بازار ادامه داشت. در این شرایط، قیمتها به ترتیب نوسان داشتند و نمیتوانستند از پیشبینی تعادل پشتیبانی کنند. چمبرلین از این تمرین استفاده میکرد تا زمینه را برای نظریه رقابت انحصاری خود فراهم کند.
اسمیت نیز تصمیم گرفت از همان سازوکار ارزش-هزینه استفاده کند ولی ساختار را تغییر دهد. از سوی دیگر، میخواست آزمایش را برای چندین دوره تجاری تکرار کند تا به معاملهگران اجازه داده شود تجربه کسب کنند و در طول زمان سازگار شوند. برای ساختار نیز او استدلال کرد که اگر میخواهید نشان دهید الگوی رقابتی کار نمیکند باید رویه معاملاتی رقابتیتری را انتخاب کنید، بهطوری که وقتی الگوی رقابتی نتوانست نتایج را پیشبینی کند، مورد قویتری نسبت به چیزی که چمبرلین ایجاد کرده بود، داشته باشد. او به کتابخانه پوردو رفت و کتابی از بازار سهم را پیدا کرد که جزئیات مزایده دوطرفه پیشنهاد /درخواست مورد استفاده در بورس را ارائه میکرد.
او در ژانویه 1956 نقشهاش را اجرایی کرد. در کمال تعجب اما مشاهده کرد که بازار آزمایشی به سرعت به قیمت تعادلی پیشبینیشده نزدیک و حجم معاملات همگرا شد، اگرچه تنها 22 خریدار و فروشنده وجود داشت که هیچکدام از آنها در مورد عرضه و تقاضا هیچ اطلاعاتی به جز هزینه یا ارزش خصوصی خودشان نداشتند. او گمان کرد که شاید این یک تصادف از تقارن در مازاد خریدار و فروشنده باشد. اما با آزمایشی با استفاده از طرحی که در آن مازاد فروشنده بسیار بیشتر از خریداران بود، این ایده را کنار گذاشت. این نتایج بیش از هر چیزی او را متقاعد کرد که بازارهای آزاد کارساز هستند. بنابراین به نظر میرسید که او بهطور تصادفی به موتوری برای آزمایش ایدهها در داخل و خارج از نظریه اقتصادی سنتی رسیده است.
اسمیت در طول سالهای بعد تغییرات زیادی در این آزمایش اولیه ایجاد کرد؛ محیط عرضه و تقاضا را تغییر داد، تغییرات در تقاضا یا عرضه را بررسی کرد، قوانین تجارت را تغییر داد و پاداشهای نقدی را معرفی کرد که نشان میداد این آزمایشها تفاوت ایجاد کردهاند. به تدریج متقاعد شد که سوژهها، بدون اینکه قصدی داشته باشند، حقیقتی اساسی را در مورد بازارها آشکار کردهاند که با ادبیات اقتصاد بیگانه است.
طی این سالها بیشتر تحقیقات و تدریس او به نظریه سرمایه، سرمایهگذاری و مشکلات مربوط به قیمتگذاری میپرداخت. در سالهای 1962-1961، او دانشیار مدعو در استنفورد بود، و در ابتدای فصل پاییز تجربه قابل توجهی از ملاقات با سیدنی سیگل، روانشناس آمریکایی داشت و کشف کرد که هر دو آنها در حال انجام اقتصاد تجربی بودهاند. راینهارد سلتن که در آن زمان برای هر دو آنها ناشناخته بود، نیز در تجربیات اقتصادی در آلمان پیشگام بود.
استاد اقتصاد رفتاری
اسمیت در سال 1967 به همراه خانوادهاش به ماساچوست نقل مکان کرد. او ابتدا در دانشگاه براون و سپس در دانشگاه ماساچوست، سمت استادی تمام را دریافت کرد و بورسیه تحصیلی را نیز در «مرکز مطالعات پیشرفته علوم رفتاری» پذیرفت. در تمام این دوران با وجود اینکه پژوهشهای او به اقتصاد نااطمینانی، نظریه مالی شرکت و اقتصاد منابع طبیعی معطوف بود، اما همچنان به اقتصاد رفتاری فکر میکرد و از آن در تدریس استفاده میکرد.
کلتک یک موقعیت مطالعاتی را به مدت یک سال به او پیشنهاد داد و این امر وسیلهای را برای او و همکارش، چارلز پلات فراهم کرد تا بتوانند یک سمینار برای اعتبار دانشجویی برگزار کنند. در کلتک، پلات او را تشویق کرد تا «روششناسی اقتصاد تجربی» را رسمی کند و او در دو مقاله این کار را انجام داد. مقاله «اقتصاد تجربی: تئوری ارزش القایی» در سال 1976 در نشریه «امریکن اکونومیک ریویو» منتشر شد. این اولین تعریف از اصول پشت آزمایشهای اقتصادی بود. شش سال بعد نیز این اصول در مقاله دیگری به نام «سیستمهای اقتصاد خرد به عنوان یک علم تجربی» توسعه داده شد.
اسمیت در سال 1976 تصمیم گرفت به دانشگاه آریزونا نقل مکان کند و 26 سال بعد را نیز در همین دانشگاه گذراند. بسیاری از پژوهشهایی که سبب شد اسمیت در سال 2002 جایزه نوبل را دریافت کند، در طول دوران حضورش در همین دانشگاه انجام شد. او به همراه دنیل کانمن، روانشناس آمریکایی-اسرائیلی جایزه یابود نوبل در علوم اقتصادی را به دلیل مشارکت در اقتصاد رفتاری و کارش در زمینه اقتصاد تجربی دریافت کرد. اسمیت مجموعهای از روشهای تجربی را توسعه داد و استانداردهایی را برای آنچه یک آزمایش تجربی قابل اعتماد در اقتصاد است، تنظیم کرد. آکادمی نوبل تایید کرد که او در کارش اهمیت «ساختارهای بازار جایگزین» را نشان داده است؛ به عنوان مثال اینکه چگونه درآمد مورد انتظار فروشنده به انتخاب روش مزایده بستگی دارد.
آشناترین سیستم مزایده، «سیستم انگلیسی» است که در آن خریداران به طور متوالی افزایش قیمت پیشنهاد میدهند تا زمانی که پیشنهاد بالاتری وجود نداشته باشد. یکی دیگر از سیسستمهای حراج مورد علاقه اقتصاددانان سیستم مزایده پاکتبسته است که در آن خریدار تنها دومین پیشنهاد بالاتر را پرداخت میکند. اسمیت دریافت که این مزایدهها نتایج تجربی یکسانی ایجاد میکنند. با این حال، جالب است که در حراجهای هلندی (که در آنها پیشنهاد اولیه بالایی که از سوی فروشنده مطرح میشود، به تدریج در زمانهای ثابت کاهش مییابد تا زمانی که خریدار فریاد میزند «خرید»)، قیمتهای پایینتری نسبت به مزایده پاکتبسته به همراه دارند، که برخلاف تئوری اساسی اقتصادی مزایدههاست.
اقتصاددان تجربهگرا
به نظر میرسد که اقتصاد تجربی اسمیت را به کنکاش در واقعیتی پیچیدهتر از انگیزههای انسانی سوق داده که در متون و کلاسهای استاندارد اقتصاد بیان شده است. او که همیشه تجربهگرا بوده است، تصور نمیکند بازارها کار میکنند، بلکه میتوان شکست یا کارکرد آنها را دید. اسمیت در سخنرانی نوبل خود تعدادی مثال از اجرای قوانینی را بیان کرد که به خوبی کار کردهاند و با این افسانه که وظیفه اصلی دولت حل کردن مشکل خدمات مجانی در تامین خصوصی کالاهای عمومی است، در تضاد است. به گفته او، مثال دامداران در واقع عکس این موضوع را نشان میدهد؛ نهادهای خصوصی مشکل کالای عمومی را حل کردند و زمانی که دولتها آمدند و حمایتهایی را که از سوی مالیاتدهندگان پرداخت شده بود، فراهم کردند، دامداران از اینکه عموم مالیاتدهندگان هزینه مراقبت از دامهای آنها را به عهده میگرفت خوشحال بودند. او همچنین به کار رابرت الیکسون، پژوهشگر حقوق مالکیت اشاره میکند که دریافت دامداران در یکی از شهرستانها قوانین غیررسمی را برای رسیدگی به مشکل گاوهای ولگرد تدوین کردهاند. رونالد کوز، اقتصاددانان بریتانیایی، نیز استدلال کرده بود که با حقوق مالکیتی که به خوبی تعریف شده باشند و با هزینه مبادلات کم، مردم چنین مشکلاتی را به شیوهای کارآمد مدیریت میکنند. گرچه روش دامداران روشی نبود که اکثر اقتصاددانان به آن فکر میکنند، ولی به گفته اسمیت، الیکسون نشان داد که مذاکرات خصوصی برای حل مشکلات گرهدار بدون اینکه دولت دخالت کند، کار میکنند.
اسمیت بر این باور است که «زمانی که اشتباهی میکنید بیشترین چیزها را یاد میگیرید؛ کنار آمدن با باورهای معیوب خود بزرگترین تجربه یادگیری است که میتوانید داشته باشید؛ با این حال هیچ یک از ما این کار را بهطور طبیعی انجام نمیدهیم؛ اولین واکنش من به آزمایش اولم این بود که فکر میکردم چیزی در آن اشتباه است؛ بنابراین باید باورهایمان را دوباره بررسی کنیم».
از منظر اسمیت، آزمایشگاهها مکانی عالی برای شبیهسازی پدیدههایی هستند که برای جامعه خطرناک هستند؛ مانند حباب مسکن. به گفته او، سقوط در بازار مسکن بسیار ویرانگرتر از سقوط در بازار سهام است، چراکه در مقایسه با افرادی که صاحبخانه هستند، تعداد افراد فعال در بازار سهام نسبتاً کم است. سقوط زمانی اتفاق میافتد که مردم درگیر انتظارات غیرواقعی میشوند، مبنی بر اینکه قیمت داراییها بسیار بالاتر از ارزش واقعی خود رشد خواهند کرد. اسمیت و همکارانش توانستند این محیط را در آزمایشگاه ایجاد کنند. این آزمایش نتیجه داد؛ حبابها در بین افرادی که تجربه بازار دارایی را دارند ناپدید میشود. به گفته اسمیت، اگر همان گروه را به آزمایشگاه برگردانید، آنها وارد میشوند و چند روز بعد این چهرههای آشنا را میبینید؛ پس از اینکه چند بار دیگر برگشتند حباب به تدریج ناپدید میشود. مردم شروع به معامله نزدیک به ارزش اساسی میکنند؛ آنها نه با منطق، بلکه با تجربه به آنجا میرسند. به اعتقاد اسمیت، این روشی است که اکثر افراد در اقتصاد عمل میکنند؛ آنچه در مورد بازارها باور دارند، بر اساس تجربه آنهاست.