کارآفرینی پارتیزانی
قدرت احزاب سیاسی در اقتصاد کارآفرینی چگونه تحقق مییابد؟
انتخابات، بازی سیاسی کثیفی است. تریبونها، به فصل رایگیری، ابزار فریب مردماند و کارزارهای حزبی، مفصلبندِ تدلیسِ سیاسی. همیشه به وقتِ قدرتگیری، کنشگری توده مردم است که تمهید ائتلافی شده تا اقتدارگرایی و اوباشگری سیاسی پوشانده شود و سناریوهای جرح و تعدیلشده «حکومت عددی» و رَدای ترور شخصیتی، پاکدامنی سیاسی و شخصیتهای کاریزماتیکِ میانهرو را بسازد و البته اعتماد و دموکراسی را راهی فاضلاب کند. فرقی هم ندارد که پای دموکراتها در میان باشد یا جمهوریخواهان. از جدال ابدی «الاغها» و «فیلها» بر سر انحصار لیبرتارینیسم گرفته تا اقتصاد «کینزی» و «طرف عرضه»، همیشه ردپای پولِ نرم و رسیدن به قدرت در میان بوده است و واقعیت: آلزایمر سیاسی در ناترازی حرف و عمل. تاریخ سیاسی گواه است که فلسفه پشتِ سیاست گوپها و دموکراتها، هیچگاه نشانی از انطباقِ اقدامی با دیدگاههای حزبی نداشته و نزاع استدلالی بر سر اینکه کدام حزب برای مردم و اقتصاد بهتر است، صرفاً آشفتگی تئوریهای اقتصادی را لکه ننگ دموکراسیهای شورایی و به محل مناقشه و منازعه اقتصاددانان تبدیل کرده است. برای نمونه، آلن بلایندر و مارک واتسون، اقتصاددانان دانشگاه پرینستون بر مبنای مطالعه «اقتصاد ایالاتمتحده، روسای جمهور دموکرات»، با بینشی طرفدارانه تاکید دارند: «بعد از پایان جنگ جهانی دوم طی 16 دوره کامل چهارساله ریاستجمهوری -در هفت دوره دموکرات و 9 دوره جمهوریخواه- رشد تولید ناخالص داخلی واقعی دموکراتها و جمهوریخواهان در هر سال بهطور متوسط 35 /4 و 54 /2 درصد بوده و GDP واقعی در طول یک دوره چهارساله برای دموکراتها رشدی 6 /18درصدی به همراه داشته در حالی که برای جمهوریخواهان در عدد 6 /10 درصد محدود مانده است؛ و این نشان میدهد که وقتی یک دموکرات به کاخ سفید میرود، با آنکه کنترلی بر رشد اضافهشده در سال اول تصدی خود ندارد، اقتصاد بهتر عمل میکند و در شاخص و معیارهای کلان اقتصادی مانند رشد اشتغال، رشد سرمایهگذاری تجاری، بازده بازار سهام و سهم سود از تولید ناخالص داخلی، شکاف عملکردی او به طرز شگفتانگیزی بزرگ و رشد اقتصادی سریعتر میشود. چون دموکراتها بهطور سنتی از نظریه اقتصادی کینزی حمایت میکنند و با این پشتیبانی تئوریک است که فرانکلین دلانو روزولت با وجود آشفتگی اقتصادی ناشی از «جنگ و افسردگی» با طریق کنترلگری مالیات و قیمت هزینههای موادغذایی و هری ترومن با وجود تبعات «جنگ جهانی دوم و رکود اقتصادی» به کمک معامله عادلانه و پیشنهاد افزایش حداقل دستمزد، اعمال قوانین حقوق مدنی و افزایش مراقبتهای بهداشتی ملی در سال 1949، توانستند رکودها را پشت سر بگذارند و باراک اوباما با وجود «جنگ و رکود» سالهای «2017-2009»، توانست تولید ناخالص داخلی سالانه را از 6 /15 تریلیون دلار به 7 /17 تریلیون دلار با 14 درصد رشد افزایش دهد». ادعایی که «کیمبرلی آمادئو، رئیسِ دیدهبان پول جهانی»، «مایکل جیمز بویل، تحلیلگر ابتکارات استراتژیک» و «دانیل راثبرن، تحلیلگر سیاستهای اقتصادی و سیاسی»، نیز مدافع و در عین حال منتقد آن هستند و اعتقاد دارند: «جمهوریخواهان با حمایت از «مالیات قهقرایی» که مالیات بر مشاغل، سرمایهگذاریها و درآمد ثروتمندان را کاهش میدهد، به نظر تاثیرات سیاسی- اقتصادی بهتری از خود بر جای گذاشتند، مثلاً بیل کلینتون که کاهش مالیات را بهترین راه برای افزایش اشتغال و کارآفرینی میدانست، در خلال انفجار صندوق تامینی (LTCM) و خطر فروپاشی بازارهای مالی، 6 /18 میلیون شغل ایجاد کرد. تخفیف مالیاتی سال 2008 جرج دبلیو بوش، به پسانداز یکسوم درآمد مالیاتدهندگان منجر شد، ترامپ در سال 2018 با قانون کاهش مالیات و مشاغل، نرخ مالیات بر درآمد را به 37 درصد رساند و نرخ مالیات شرکتی را تا 21 درصد کاهش داد، اما واقعیت آن است که اگر دقیقتر به ارقام سر بزنیم، میبینیم که تا قبل از انتخابات سال 2016، برتری اقتصادی درآمد شخصی قابل تصرف (پس از کسر مالیات) در دوره دموکراتها شش برابر بیشتر رشد کرده است، تولید ناخالص داخلی، هفت برابر شده و سود شرکتها سالانه بیش از 16 درصد رشد را تجربه کرده در حالی که این سود برای جمهوریخواهان سالانه 53 /4 درصد افت داشته است. علاوه بر آن میانگین بازگشت سالانه سرمایه بازار سهام در دولتهای دموکرات 18 برابر شده است به نحوی که اگر در دولتهای جمهوریخواه 100 هزار دلار را 40 سال سرمایهگذاری میکردید، در پایان 126 هزار دلار داشتید، اما چنانچه همین کار را در دوره دموکراتها انجام میدادید، در پایان 40 سال 9 /3 میلیون دلار سرمایه داشتید» که این نشانگر اثرگذاری هویت سیاسی بر داشتههای اقتصادی فردی-اجتماعی است.
استارتآپهای مهاجر
اثرگذاری هویت سیاسی تاکید میکند، در دوران تحزبهای متکثر، تغییر در کنترل حزبی واشنگتن و هزینههای کلان برای حمایت از کسبوکارهای کوچک، این هویت سیاسی است که میتواند تاثیر زیادی بر رشد و نوسانات اقتصادی، به ویژه در توسعه کسبوکارها داشته باشد. یافتهای که خورخه گوزمن، استادیار مدیریت دانشکده بازرگانی کلمبیا، آن را دلیل خوشبین شدن آمریکاییها به اقتصاد و «قدرت حزب سیاسی در اقتصاد کارآفرینی» توام با «مهاجرت کسبوکارها» مینامد. او در پژوهشی مشترک با کوین برایان، استادیار مدیریت استراتژیکِ دانشگاه تورنتو، تحت عنوان «مهاجرت کارآفرینی» به این نتیجه میرسد که «مالیات کم و امکانات رفاهی برآمده از بینش سیاسی احزاب و روسایجمهور آمریکا، میتواند به خروج 6 /6درصدی استارتآپها از مرزهای ایالتی طی پنج سال اول فعالیتشان منجر شود و مراکزی مانند سیلیکونولی و بوستون، استارتآپهایشان را به دلیل مهاجرت کارآفرینانه از دست بدهند و ردِ آنها را در شهرهایی با مالیات پایینتر و دوستدار کسبوکار بیابند»؛ رویکردِ ترجیحی نگرانکنندهای که او موجودیت و علت آن را در پژوهش مشترک «کارآفرینی پارتیزانی» با جوزف انگلبرگ، ویلیام مولینز و رانجینگ لو نیز بررسی و بر مبنای جدیدترین دادههای موجود تا آوریل سال 2022 و با لحاظ کردن سهم برابر 28درصدی برای دموکراتها و جمهوریخواهان در برابر سهم 42درصدی افراد مستقل در ایالات متحده، اثبات میکند: «جمهوریخواهان بیشتر از دموکراتها شرکت تاسیس میکنند، بیشتر کانواس کسبوکار دارند و شش درصد از جمهوریخواهان و چهار درصد از دموکراتها معمولاً کارآفرین میشوند اما این شکاف کارآفرینی حزبی در طول زمان تغییر میکند. در واقع جمهوریخواهان کارآفرینی نسبی خود را در طول دولتهای جمهوریخواه افزایش و در خلال سالهای حاکمیتی دموکراتها کاهش میدهند. به گونهای که شکاف حزبی در تعداد کسبوکارهای جدید به ازای هر 100 هزار نفر در ایالتهای طرفدار قرمزها در مقابل آبیها، کاهش 4 /7درصدی در انتخابات اوباما و افزایش 8 /10درصدی پس از انتخاب ترامپ را تجربه کرد و بهطور خاص، پس از انتخابات 2008، سرانه تاسیس شرکتهای جدید در ایالتهای دموکرات به 4 /2 درصد در طول سال افزایش یافت در حالی که با انتخابات 2016، روند افزایشی با عدد 4 /3 درصد صرفاً در ایالتهای جمهوریخواه دیده شد و با تعمیم به تمامی ایالتهای جمهوریخواه، مطابقت و همخوانی این تغییر حزبی به استناد تاسیس 42 هزار شرکت جدید در سال بعد از انتخابات 2016 و 20 هزار شرکت پس از انتخابات 2008 محرزتر ماند و نوسانات نرخ کارآفرینی و سوگیریهای حاصل از آن به خاطر بحرانهایی چون رکود مالی سال 2008 طبق مدل دینامیک (DID) قابلیت تعبیر یافتند؛ مدلی که در ارزیابی اثرات مداخلهای قبل و بعد از یک دوره انتخاباتی، واکنشهای حزبی را به خوبی نشان میدهد» و این چهار پژوهشگر، آن را برای ارزیابی یک نمونه 40 میلیوننفری طی یک دوره 13ساله از 33 ایالت جمهوریخواه و دموکرات آمریکا، «سنجه کارآفرینی حساس سیاسی» نامیدند و در کنار آنالیز دادههای پروژه کارتوگرافی راهاندازی (SCP)، مجموعه جدیدی که آمار اکوسیستم کارآفرینی ایالات متحده از سال 1988 تا 2016 را ارائه میدهد، رشد عرضه اولیه سهام (IPO) شرکتهای تازهثبتشده در زمان تاسیس را مشخص میکند و امکان برآورد نرخ شکلگیری، راهاندازی، متوسط کیفیت کارآفرینی و کمیت کارآفرینی تعدیلشده با کیفیت را دارد، اثبات کردند جمهوریخواهان کارآفرینهای بهتری هستند.
کنشگرانِ متعصب
خورخه گوزمن و همکارانش با بررسی نمونه آماری خود در یک بازه زمانی طولانی، نشان دادند 5 /5 درصد جمهوریخواهانی که کسبوکار راهاندازی کردهاند در مقایسه با 7 /3 درصد دموکراتها، با احتساب متغیرهای کنترل سن، جنسیت، تحصیلات و اثرات ثابت در سال، همچنان 36 درصد بیشتر احتمال دارد که کسبوکاری را شروع کنند؛ و این در حالی است که با سنجش تفاوت 13 هزار شرکت جدیدِ از آنِ افراد همسان سیاسی با 170 هزار شرکت مد نظر در نمونه آماری، احتمال راهاندازی کسبوکار برای افراد ناسازگار سیاسی 3 /3 درصد کمتر از افرادی است که حزب آنها بر روند قدرت سیاسی تاثیر مستقیم دارد. کمااینکه بیشترین تاثیرات برآوردشده در زمینه کارآفرینی به فعالترین افراد از حیث سیاسی اختصاص دارد و این اثر برای افراد وابسته به احزاب اما با تمایل کم به رایدهی و مشارکت سیاسی فعال، 4 /2 درصد و برای کنشگران سیاسی غیرمنفعل و متعصب به گرایش سیاسی 4 /4 درصد است و با نظر به حمایتهای مالی به احزاب سیاسی و لابیهای پولی گزارششده از سوی کمیسیون فدرال انتخابات آمریکا (FEC)، این تاثیر در میان افراد فعال سیاسی تا 10 درصد قابلیت افزایش دارد. علاوه بر آن، همانگونه که مطالعات قبلی بر اساس شاخصهایی چون پتانسیل رشد، ویژگیهای زمان تاسیس و تاثیر اقتصادی اثبات کردهاند، شرکتهایی با مسوولیت محدود یا همان «LLC»ها در مقایسه با شرکتهای نمونه آماری و منتخب این پژوهش 8 /10 درصد قابلیت رفتار و عملکرد سیاسی دارند، حساسیت آنها نسبت به استارتآپهای باکیفیت و در مواجهه با رژیمهای سیاسی دارای سوگیریهای جناحی، به شدت کمتر است و این سطح کنشپذیری برخوردی بر اساس تفاوتهای حزبی قوی دیگر مانند جنسیت، سن و درآمد هم مصداق دارد. کنترل ویژگیهای دموگرافیک تعینگر آن هستند که کارآفرینان مرد نسبت به زنانِ کارآفرین حساسیت بیشتری در تغییرات رژیمها و احزاب سیاسی دارند. 7 /3 درصد احتمال دارد که مردان به هنگام درک عدم تطابق سیاسی با گرایشهای فکری رئیسجمهورها درگیر کارآفرینی شوند، در حالی که برای زنان این احتمال فقط 6 /1 درصد است؛ به انضمام آنکه در میان دموکراتها این شکاف جنسیتی 20 درصد کمتر از شکاف جنسیتی میان مستقلهاست، در واقع در میان جمهوریخواهان نزدیک به 30 درصد بیشتر است و در مجموع، شکاف جنسیتی کارآفرینی بالغ بر 40 درصد برآورد میشود. مضاف بر آن و به ابتنای محرکهای دیگری چون سن و سطح درآمد، جوانهای 18 تا 29 سال به عنوان حساسترین رنج سنی در برابر تغییرات سیاسی، چنانچه به تطابق حزبی و سیاسی با نظام حاکمیتی نرسند، فقط هفت درصد امکان دارد که به بومهای کسبوکار و تجارت بیندیشند در صورتی که افراد مسنِ 50 تا 70ساله که از آنها میتوان به عنوان «شاهدان سیاسی» یاد کرد و دارای غنای فکری و سیاسی هستند، تنها دو درصد به نظام حاکمیتی شانس راهاندازی یک کار تجاری را از سوی خودشان میدهند و سطح درآمدی آنها نیز بر همین دو درصد اثر مستقیم میگذارد؛ کمدرآمدهایی که احتمال راهانداختن کسبوکار از سوی آنها طی یک سال نسبت به طبقه مرفه جامعه از حیث میزان حقوق و دستمزد، 35 به 77 درصد است، چهار درصد امکان دارد که در برابر تغییرات سیاسی واکنش نشان دهند و رفتار گلهای در آنها در این حوزه، صرفاً بر مبنای درآمد قابل تفسیر نیست. همانگونه که بر اساس جغرافیای سیاسی، شغل یا احساسات اقتصادی نمیتوان به نتایج قطعی در این خصوص دست یافت و صرفاً شواهد تجربی میتواند امکان مستندسازی الگوهای کارآفرینی را فراهم آورد. دادههای جغرافیای سیاسی در نمونه آماری، سیستم طبقهبندی صنعتی آمریکای شمالی (NAICS) و تفکیک صنایع کمتر حساس به سیاست مانند خردهفروشیها، نتایج نظرسنجی موسسه گالوپ و معیارهای سالانه پویایی کسبوکار (BDS) مانند ایجاد و نابودی شغل، تولد و مرگ مؤسسات و راهاندازی و تعطیلی شرکتها، مستند میکند که میزان خوشبینی سیاسی از میان 38 درصد دموکرات، 37 درصد جمهوریخواه و دو درصد افراد شاغلی که گرایش سیاسی ندارند، در جمهوریخواهان بیشتر است و گوپها در دولتهای جرج دبلیو بوش و دونالد ترامپ عملاً و بهطور مشخص خوشبینتر از دموکراتها بودهاند، خوشبینی آنها در دولتهای دموکرات بیل کلینتون و باراک اوباما ناپدید شده است و نوسان در احساسات صاحبان کسبوکار و در امتداد خطوط حزبی حول انتخابات و تاثیر خوشبینی نشان داده که تغییرات در انتظارات اقتصادی ممکن است به الگوهای حزبی در کارآفرینی کمک کند. بهطوری که در مجموع امکان دارد جمهوریخواهان 36 درصد بیشتر از دموکراتها، شرکتی را راهاندازی کنند و کارآفرین شوند البته با تاکید مجدد بر اینکه، شکاف کارآفرینی حزبی وابسته به زمان، وقتی جمهوریخواهان کنترل ریاستجمهوری را در دست میگیرند بیشتر شده و زمانی که دموکراتها حاکم بر اجتماع سیاسی میشوند، کاهش مییابد؛ کمااینکه تاثیرات حزبی قوی بر کارآفرینی با توجه انتخابات اخیر، در سراسر ایالات، میان جمهوریخواه و دموکرات دیده میشود و به نظر میرسد با واکنشهای قطبی فزاینده به نتایج انتخاباتی و همچنین افزایش گسترده قطببندی سیاسی همسو باشند؛ آنگونه که اگر این قطبیتِ تصاعدی ادامه یابد، نقش هویت سیاسی در تصمیمگیریهای کارآفرینانه میتواند محوریتر شود و البته تاثیری که تغییر سیاسی بر فعالترین کارآفرینان از نظر سیاسی میگذارد -آنهایی که کمک مالی میکنند و رای میدهند- راههایی را برای تحقیقات آینده در مورد نقشی که تغییرات سیاسی در ایجاد شرکتهای جدید یا گسترش شرکتهای موجود ایفا میکند، باز کند. جمهوریخواهان بیشتر از دموکراتها شرکت راهاندازی میکنند. جمهوریخواهان کسبوکار خود را زمانیکه دولتهای جمهوریخواه در قدرت هستند، افزایش میدهند و در زمانی که دولتهای دموکرات قدرت را در دست دارند، کاهش میدهند.