نابرابری آموزشی
نقش خانواده در موفقیت تحصیلی چیست؟
زندگی مردم همواره روی ریل مهارتهای اکتسابی آنان سوار است. مهارتهایی که در اقتصادهای مدرن عمدتاً از طریق آموزش و تحصیل کسب میشوند. مهارتهایی که رشد مستمر از خصایص اصلیشان است. در حالی که در اوایل قرن نوزدهم تعداد انگشتشماری کودک تحصیلات رسمی دریافت میکردند، اما امروز بسیاری به خصوص در کشورهای توسعهیافته، عمده زندگی خود را در مدرسه و دانشگاه میگذرانند. طبق یافته مطالعات علمی، تحصیلات نهتنها زمینهساز اشتغال باثبات و درآمد بالاتر است بلکه منافع گستردهتری از قبیل سلامت جسمی و روحی بهتر، رضایت زندگی بیشتر، کاهش رفتارهای مجرمانه و تقویت مشارکت مدنی به همراه دارد. این نقش اساسی و پررنگ آموزش به معنی آن است که نابرابری آموزشی، پیامدهای تبعیضآمیز قابلتوجهی میان گروههای مختلف جامعه بهجا میگذارد. فراتر، نابرابری آموزشی مسبب پایین بودن جابهجایی جایگاههای اجتماعی در میان نسلهای مختلف است. اگر تنها فرزندان خانوادههای ثروتمند و موفق دسترسی به فرصتهای آموزشی بهتر داشته باشند، نابرابری میان نسلها ماندگارتر خواهد شد. در مقابل، جوامعی قرار دارند که نظام آموزشی آنها چندان به پیشینه خانوادگی وابسته نیست. از این رو است که فهم ماهیت و عوامل تعیینکننده نابرابری آموزشی در مطالعه نابرابریها و توزیع فرصتهای اقتصادی ملتها اهمیت مییابد. سه اقتصاددان پژوهشگر به نامهای جو بلاندن از گیلدفورد سورِی انگلیس، جان استانهلر از دانشگاه کارلوس 3 مادرید اسپانیا و ماتیاس دوپِک از دانشگاه شمال غربی آمریکا با مطالعه جامع ادبیات حوزه نابرابری آموزشی، به بررسی موضوعاتی از این حوزه پرداختهاند: اول، شواهدی پیرامون ارتباط میان زمینه خانوادگی و وضعیت تحصیلی ارائه میکنند. دوم، مکانیسمهای شکلگیری شکافهای اجتماعی-اقتصادی را به بحث میگذارند. و سوم، با توجه به اهمیت نابرابری آموزشی در موقعیتهای اجتماعی کوشیدهاند دریابند چه آیندهای به انتظار نشسته است: آیا شکافهای اجتماعی-اقتصادی در آموزش پایان مییابد، یا اینکه در آینده این شکافها برجستهتر میشود؟
نابرابری آموزشی میتواند در معیارهای مختلفی از قبیل نمرات آزمون، پیشرفت تحصیلی و... بروز یابد. در مطالعه مذکور بحث نابرابری از شکاف نمرات آزمون برای دانشآموزانی با زمینههای خانوادگی متفاوت در اقتصادهای با درآمد بالا آغاز میشود. در این باره از آمارهای «برنامه سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه برای ارزیابی دانشآموزان بینالمللی» استفاده شده است. این آمارها امکان ایجاد معیارهای ارزیابی در سطح آموزش متوسطه قابل مقایسه برای کشورهای مختلف را فراهم میکند. بر این اساس نشان داده میشود که در تمام کشورهای مورد بررسی (35 عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه)، شکاف تحصیلی بزرگی میان دانشآموزان خانوادههای با موقعیت اجتماعی-اقتصادی خوب و ضعیف وجود دارد. بهعلاوه، درون کشورها نیز این شکاف تحصیلی گسترده است. حتی در کشورهایی که بهترین عملکرد را دارند نظیر فنلاند یا کانادا، عملکرد دانشآموزان خانوادههای ضعیف پایینتر از میانگین 500نمرهای کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه است. از طرفی در حالیکه شکاف نمرات میانگین کشورها به ندرت از 50 عبور میکند، اما این شکاف بر مبنای زمینههای خانوادگی 84 برای مهارت خواندن و 86 برای ریاضیات است. غیر از نمرات آزمون، تفاوتهای اجتماعی-اقتصادی دانشآموزان ممکن است در پیشرفت تحصیلی (حضور در مقاطع بالاتر) آنان بروز یابد. طبق بررسیها، کودکان خانوادههای با درآمد بالا با احتمال بیشتری تحصیلات پس از دوره راهنمایی خود را ادامه میدهند. همچنین این کودکان با ادامه تحصیل، شانس بیشتری برای به پایان رساندن دوره و دریافت مدرک تحصیلی دارند. در واقع این تفاوت تنها به این خاطر نیست که دانشآموزان خانوادههای ثروتمند نسبت به همتایان خود در خانوادههای ضعیف عملکرد بهتری در مدرسه دارند. یک معیار ساده از زمینه خانوادگی میتواند این باشد که حداقل یکی از والدین دانشآموزان، مدرک تحصیلات تکمیلی دارد. با برآورد کردن نمرات دوره متوسطه دانشآموزان بر شاخص زمینه اجتماعی-اقتصادی مذکور (نماینده قرار دادن تحصیلات والدین)، مشاهده میشود که میانگین نمرات کودکانی که والدین آنها تحصیلات پایین دارند بین 4 /0 تا 6 /0 انحراف معیار کمتر از کودکان دارای والدین تحصیلکرده است. بهعلاوه احتمال حضور دانشآموزانی که والدین تحصیلکرده دارند در دانشگاه بین 18 (در استرالیا) تا 28 (در آمریکا) واحد درصد بالاتر است. البته گفتنی است حضور در مقاطع بالاتر ممکن است تحتتاثیر عوامل دیگری نظیر عملکرد دانشآموزان در دوره متوسط باشد. بر این اساس با قرار دادن نمرات دوره متوسطه دانشآموزان به عنوان متغیر کنترلی در برآوردها، هرچند نیمی از پیشرفت تحصیلی به این موضوع اختصاص مییابد، اما باز هم بخش قابلتوجهی از تفاوت از زمینه خانوادگی ناشی میشود. کیفیت موسسات تحصیلات تکمیلی متفاوت است. بهعلاوه سختی و فرصتهای شغلی و درآمدی رشتههای تحصیلی در هر دانشگاه نیز تفاوت قابلتوجهی با یکدیگر دارد. بنابراین تفاوتهای اجتماعی-اقتصادی دانشآموزان در خانوادههای فقیر و غنی میتواند در محل و رشته تحصیلی آنها نیز نقش داشته باشد. در حقیقت، زمانی که نرخ حضور در مقاطع تحصیلی بالاتر به چند دانشگاه منتخب که به طور معمول دانشجویان بهتری جذب میکنند محدود میشود، اثرگذاری تفاوتهای اجتماعی-اقتصادی برجستهتر میشود. به عنوان مثال اگر مانند بخش قبل، برخورداری از والدین تحصیلکرده را معیاری برای این تفاوتها در نظر بگیریم، کودکانی که والدین تحصیلکرده دارند با احتمال بیشتری در دانشگاههای منتخب طراز اول پذیرفته میشوند. چِتی و همکارانش در مقاله سال 2017 خود نشان دادند در آمریکا کودکانی که والدینشان جزو یک درصد قشر ثروتمند جامعه هستند نسبت به کودکان خانوادههای دهکهای پایین، با 77 برابر احتمال بیشتر در هشت دانشگاه برتر آمریکا که به اصطلاح لیگ آیوی نامیده میشوند (شامل دانشگاههای هاروارد، پرینستون، ییل، پنسیلوانیا، کلمبیا، کرنل، دارتموث و براون) حضور مییابند.
همانطور که اشاره شد علاوه بر دانشگاه، شرایط اجتماعی-اقتصادی تفاوتهایی در رشتههای تحصیلی دانشآموزان ایجاد میکند. به عنوان مثال هالستن و تانینگ (2018) نشان دادهاند که 25 درصد از تفاوت انتخاب رشته دانشآموزان سوئدی را خصوصیات والدین آنها توضیح میدهد (شامل تحصیلات، شغل، درآمد و ثروت والدین). بر این اساس خود این تفاوت عامل مهمی در شکلگیری نابرابریها و انفعالهای اقتصادی است، چراکه رشتههای مختلف تحصیلی، بازدهیهای شغلی و درآمدی متفاوتی نسبت به یکدیگر دارند.
جابهجایی بیننسلی
تفاوت در موفقیت دانشآموزان پیامدهایی برای گذارهای بیننسلی از والدین به فرزندان به همراه دارد. ادبیات پژوهشی علوم اقتصادی و اجتماعی، نقش کلیدی برای آموزش در تداوم وضعیت اجتماعی-اقتصادی بین نسلها قائل است. بر این اساس در این مقاله دو یافته غالب ادبیات این حوزه که در بحث نابرابری آموزشی عامل محوری است مورد توجه قرار میگیرد. نخست، «منحنی گتسبی بزرگ». این منحنی بیانگر ارتباط میان نابرابری درآمدی و جابهجایی بیننسلی است. طبق این منحنی، نابرابری درآمدی بیشتر با جابهجاییهای اجتماعی پایینتر مرتبط است، به معنی آنکه در کشورهایی که نابرابری درآمدی بالاست، شهروندان آن سختتر میتوانند به طبقات اجتماعی-اقتصادی بالاتر برسند. بر این اساس به نظر میرسد نابرابری آموزشی یکی از صحنهگردانان اصلی منحنی گتسبی بزرگ است: اگر نابرابریها به تشدید شکاف تحصیلی دانشآموزان خانوادههای فقیر و غنی منجر شود، احتمالاً جابهجاییهای اجتماعی نیز به تبع آن کاهش مییابد. در اینباره در این مقاله ارتباط میان نابرابری درآمدی و نابرابری آموزشی /تحصیلی ناشی از زمینه خانوادگی به طور تجربی مورد آزمون قرار گرفته است. در مورد عملکرد تحصیلی که با نمرات آزمون مدارس سنجیده میشود، این ارتباط تقریباً ضعیف است. به عبارتی برای کشورهایی که نابرابری درآمدی در آن بالاست نمیتوان گفت که نمرات دانشآموزان خانوادههای دهکهای بالا و پایین تفاوت چندانی با یکدیگر دارد. در مقابل، در معیار پیشرفت تحصیلی (حضور در مقاطع بالاتر)، ارتباط قوی و معناداری میان نابرابری درآمدی و جابهجاییهای بیننسلی مشاهده میشود، که میتوان آن را به عنوان «منحنی آموزشی گتسبی بزرگ» نامید. این مشاهده که نابرابری درآمد در پیشرفت تحصیلی (حضور در مقاطع بالاتر) نسبت به عملکرد تحصیلی (نمرات) دانشآموزان بیشتر نمایان میشود، میتواند به فهم چگونگی ارتباط میان نابرابری درآمدی و جابهجایی اجتماعی کمک کند.
یافته دوم این است که نابرابری آموزشی میان چندین نسل ماندگار است. روشهای سنتی اندازهگیری گذارهای میان والدین-فرزندان شواهد اندکی از ماندگاری وضعیت اجتماعی-اقتصادی خانوارها تا چند نسل ارائه میکرد. با این حال یافتههای اخیر حکایت از آن دارند که تفاوت در وضعیت اقتصادی خانوادهها که نتیجه آن تفاوت در تحصیل و آموزش دانشآموزان است، تا چندین نسل تداوم مییابد.
الگوی مقاله
پس از بررسی شواهد بالا، به منظور فهم مکانیسمهایی که به نابرابری آموزشی منجر میشوند مدلهایی ترتیب داده شد. در اینباره ابتدا نقش سرمایهگذاری والدین، سرمایهگذاری دولتی و اثرات محله و دوستان در عملکرد تحصیلی دانشآموزان در طول دوره مدرسه مدنظر قرار گرفت. سپس عواملی نظیر تواناییها، محدودیتهای مالی و نااطمینانی در تصمیمگیری برای ادامه تحصیلی در مقطع دانشگاه لحاظ شد. در گام آخر، در تلاش برای توضیح عوامل ماندگاری میان چند نسل، مدلهای ساده گذارهای بیننسلی از دو جنبه نظری و تجربی در بوته آزمون قرار گرفت. فرضیه اصلی مدلهای کسب مهارت فرزندان این است که نقش محوری والدین در تحصیل فرزندان میان علل مختلف نابرابری آموزشی ارتباط ایجاد میکند. والدین در کسب مهارت فرزندان خود به طور مستقیم سرمایهگذاری میکنند، از صحبت کردن و بازی کردن در نخستین سالهای زندگی گرفته تا کمک به انجام تکالیف درسی و علمی در مراحل بعد. البته در این مسیر والدین با محدودیتهایی در زمان، مهارت و پول مواجه هستند و سرمایهگذاری آنها بستگی به عواملی دیگر نظیر کیفیت مدارس دولتی دارد. همچنین والدین با انتخاب محل زندگی و تحصیل و ثبتنام در فعالیت فوقبرنامه در شکلدهی تجارب همسایهها و دوستان فرزندان خود نقش دارند. این تصمیمات هستند که به نابرابریهای آموزشی دامن میزنند، بهخصوص در کشورهایی نظیر آمریکا که کیفیت مدارس دولتی بسیار متفاوت، و رفتن به مدارس خصوصی بسیار هزینهبر است.
از طرفی تصمیمات والدین زمینهساز ارتباط میان نابرابری اقتصادی، نابرابری آموزشی و جابهجاییهای اجتماعی است. رویکردی مادیگرایانه به تربیت فرزندان، تصمیمات والدین پیرامون رفاه و موفقیت فرزندان را شکل میدهد. بر این اساس اگر شرایط به گونهای باشد که تحصیلات بازدهی اقتصادی بالایی برای فرزندان ایجاد کند، والدین دغدغه مییابند فرزندانشان در مدارس باکیفیت ثبتنام کنند و آنها را به دستاوردهای آموزشی و حضور در مقاطع تحصیلی بالاتر تشویق میکنند. اما همه والدین توانایی چنین سرمایهگذاریای را ندارند. در این شرایط است که بالابودن نابرابری درآمدی، تفاوت تواناییهای پولی و زمانی والدین ضعیف و غنی برای فرزندانشان را تشدید میکند. در نتیجه، هر چه محیط اقتصادی جامعه نابرابرتر باشد باعث نابرابری آموزشی بالاتر و در نهایت جابهجاییهای اجتماعی کمتر میشود، جایی که «منحنی گتسبی بزرگ» شکل میگیرد.
نقش محوری امکانات دولتی در آموزش در کنار جابهجایی اجتماعی پایین ناشی از نابرابری آموزشی چند پرسش سیاستگذاری ایجاد میکند. آیا دولت باید دسترسی و موفقیت تحصیلی دانشآموزان طیفهای مختلف جامعه را تضمین کند؟ در این صورت، کدام اقدامات سیاستی احتمالاً موفقتر خواهد بود؟ زمانیکه سطح سرمایهگذاریهای آموزشی ناکافی، یا توزیع این سرمایهگذاری برای کودکان طبقات مختلف اجتماع ناکارآمد باشد، مداخلات سیاستی دولت مطلوب خواهد بود. در واقع بانیان این عدم کفایتها و عدم کاراییها، شرایط را برای سرمایهگذاری خانوادههای کمبضاعت در تحصیل فرزندانشان سخت میکنند.
کرونازمان
در زمان تحریر مقاله، جهان هنوز با ویروس منحوس کرونا دستبهگریبان است. در این باره یکی از جنبههای تمهیدات سلامت عمومی، تعطیلی مدارس بود. مدلسازی مقاله پیرامون مهارتآموزی دانشآموزان نشان میدهد مدارس نقشی بیبدیل در عادلانهسازی فرصتهای آموزشی دانشآموزان طیفهای مختلف جامعه دارند. بر این اساس تعطیلی گسترده مدارس احتمالاً با آثار قابلتوجهی همراه خواهد بود و به تشدید نابرابریهای آموزشی و پژواکهای اقتصادی در آینده منجر خواهد شد.
کلام آخر
در سالهای اخیر، ادبیات علمی شاهد تلاشهای وافری در جهت ارزیابی نابرابریهای آموزشی بوده است، در زمینههایی نظیر فهم علل، پیامدهای بلندمدت و تحلیل گزینههای سیاستی مقابله با آن. بر این اساس در این مقاله نشان داده شد که نابرابری آموزشی میان کودکان با زمینه خانوادگی متفاوت، فراگیر و تعیینکننده است. در سطح کلان، «منحنی گتسبی بزرگ» که بیانگر ارتباط میان نابرابری درآمدی و جابهجایی اجتماعی (صعود و نزول در جایگاهها و طبقات اجتماعی-اقتصادی) است مدنظر قرار گرفت، جایی که مشاهده شد نابرابری آموزشی یکی از بازیگران رابطه مذکور است. همچنین دیدیم که چطور مدلهای ساختاری کسب مهارت و تصمیمات تحصیلی، عوامل تعیینکننده نابرابری آموزشی را توضیح میدهند. یکی از مزیتهای رویکرد ساختاری این است که امکان تحلیلهای غیرواقع سیاستی را (نظیر مداخلات دولتی از گسترش امکانات آموزشی در دوران کودکی گرفته تا وامهای دانشجویی) در زمینه نابرابری آموزشی فراهم میسازد.
البته بهرغم پیشرفتهای اساسی تحقیقات در حوزه نابرابری آموزشی، چالشهای بسیاری هنوز باقی است. نابرابری آموزشی موضوعی پیچیده است. همانطور که اشاره شد، کانالهای متفاوتی در شکلگیری این نابرابری نقش دارند، کانالهایی که ارتباط میان آنها نیز مبهم است. بنابراین جداسازی نقش هر یک از این کانالها در ایجاد نابرابری آموزشی دشوار است، دشواری که به واسطه محدودیت شواهد تجربی و شبهتجربی افزوده میشود. با توجه به این محدودیتها، به نظر میرسد فهم بهتر نابرابری آموزشی نیازمند بهکارگیری روشهای جایگزین ترکیبی شامل مدلسازی ساختاری و شواهد تجربی متنوع است. برای پویندگان دانش این حوزه شاید موضوعات ذیل برای مطالعات پیشرو محلی از اعراب داشته باشد: الف- نقش عوامل نهادی: در حالی که شواهد فراوانی پیرامون بازدهی بالای سرمایهگذاری در مهارت فرزندان وجود دارد، اما هنوز فهم روشنی از حوزههای سرمایهگذاری این بخش نداریم. ب- عوامل ماندگاری بیننسلی: مطالعات اخیر به این نتیجه رسیدهاند که جابهجایی اجتماعی میان نسلها پایین است. در اینباره مطالعات بیشتری نیاز است تا عوامل این انفعال را که از قضا میان چندین نسل نیز ماندگار است شناسایی کنند. ج- تعامل میان روندهای متضاد در نابرابری آموزشی: در مقاله نشان داده شد که در دهههای اخیر تشدید نابرابری درآمدی بهخصوص در کشورهای توسعهیافته در نابرابری آموزشی آنها بازتاب داشته است. با این حال بررسی معیارهایی نظیر نمرات و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان شواهد محدودی از تغییرات نابرابری آموزشی ارائه میکند. چرایی وجود این تفاوت میان نهادهها و خروجیهای آموزشی خود پرسشی است که مطالعات بیشتری را میطلبد.