دولت و رشد کودکان
سرمایهگذاری دولتها برای توسعه کودکان خردسال تا چه اندازه موثر است؟
یادگیری زودرس و رشد کودک یکی از محبوبترین موضوعات هر والدین جوان است. البته، همه پدر و مادرها میخواهند فرزندانشان موفق، هوشمند و نابغه باشند. به همین دلیل سعی میکنند تمام منابعشان را صرف پرورش ذهنی فرزندشان کنند و آنها را از همان نوزادی آموزش دهند. در نگاه اول میتوان گفت که این امر در بلندمدت به نفع کودکان است و این افراد در آینده با احتمال بیشتری میتوانند در زندگی فرد موفقی شوند. اما این تمام ماجرا نیست. سالهای اولیه کودکی فرصتی عالی برای آموزش و آمادهسازی فرزندان است، اما در عین حال ریسک بزرگی نیز هست. مغز کودکان لحظهبهلحظه در تعامل با محیط خود ساخته میشود. در چند سال اول زندگی، بیش از یک میلیون اتصال عصبی در هر ثانیه شکل میگیرد- سرعتی که دیگر در ادامه زندگی تکرار نمیشود. کیفیت تجربیات اولیه کودک با رشد مغز آنها تفاوت اساسی ایجاد میکند و پایههای قوی یا ضعیف را برای یادگیری، سلامت و رفتار در طول زندگی فراهم میکند. برای همین والدین خود را در قبال فرزندان خود مسوول میدانند و احساس میکنند باید از این فرصت استفاده کنند تا استعداد فرزندشان پرورش پیدا کند. اما نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که در سنین پایین مغز هنوز بهطور کامل تشکیل نشده است و در مرحلهای از توسعه است و کودک در حال یادگیری برخی از مهارتهای اولیه است. در نتیجه آموزشهای مدام کودک در چنین سنی ممکن است بار اضافی بر دوش آنها بگذارد و در توسعه و یادگیری این مهارتهای اولیه اختلالاتی ایجاد کند. با توجه به این ریسکها چه باید کرد؟ برای جلوگیری از نابود شدن خلاقیت در کودکان، چه راهکارها و توصیههایی وجود دارد؟ چگونه میتوان مهارت یادگیری را در فرزندان خود تقویت کرد؟ کودک برای دستیابی به پتانسیل کامل خود که جزو اولین حقوق انسانی اوست، نیاز به مراقبتهای بهداشتی و تغذیه، محافظت در برابر آسیب و احساس امنیت، فرصتهایی برای یادگیری و مراقبتهای پاسخگو -مانند صحبت کردن، آواز خواندن و بازی کردن- با والدین و مراقبان خود دارد. همه اینها برای تغذیه مغز در حال رشد و سوختوساز بدن در حال رشد مورد نیاز است. اما میلیونها کودک از محرومترین نقاط جهان -از جمله کودکانی که در فقر زندگی میکنند یا تحت تاثیر جنگ و بحران هستند، کودکان متعلق به جوامعی که با تبعیض روبهرو هستند و کودکان دارای معلولیت- هستند که چنین فرصتهایی برای یادگیری و پرورش خود ندارند. کودکانی که تغذیه یا مراقبتهای بهداشتی مورد نیاز خود را دریافت نمیکنند و در معرض خشونت، محیطهای آلوده و استرس شدید بزرگ میشوند. آنها فرصتهای یادگیری را از دست میدهند و از امکاناتی که برای رشد نیاز دارند محروم میشوند. از اینرو در بسیاری از کشورها، دولتها برای توسعه و رشد کودکان سرمایهگذاریهای هنگفتی میکنند و برنامههای حمایتی مختلفی اجرا میکنند. برنامههای توسعه زودهنگام کودک با هدف شناسایی و توسعه حداکثر تواناییها و ایجاد فرصتی کامل برای تحقق بخشیدن به تواناییهای ذهنی و خلاقانه کودکان متولدشده در خانوادهها مختلف است. به همین دلیل نتایج این برنامههای توسعهای از اهمیت زیادی برای سیاستگذاران برخوردار است. در همین راستا، گروهی از محققان اقتصادی سعی در بررسی نتایج این برنامهها کردند. گرگ دانکن، آریل کالیل، مگنه مگستاد و ماری ریج در مقالهای که با نام «سرمایهگذاری بر روی توسعه اولیه دوران کودکی» در آوریل 2022 در NBER به چاپ رسید، با استفاده از گردآوری یافتههای پژوهشهای مختلف در این زمینه، به دنبال یافتن تاثیرگذاری نتایج سرمایهگذاریهای دولتها بر روی توسعه کودکان در سنین پایین بودند. در ادامه خلاصهای از این پژوهش ارائه میشود.
نابرابری در زندگی کودکان
سرمایهگذاری روی کودکان خردسال یکی از هوشمندانهترین سرمایهگذاریهایی است که کشورها میتوانند انجام دهند. در سرتاسر جهان، کودکان خردسال زیادی وجود دارند که در شرایط نامساعد رشد میکنند. در کشورهای در حال توسعه، تقریباً 40 درصد از کودکان زیر پنج سال، یا به خوبی رشد نکردهاند یا در فقر زندگی میکنند. این کودکان به احتمال زیاد از نظر درسی وضعیت خوبی نخواهند داشت و نتایج پیشرفت تحصیلی پایینتری نسبت به همسنوسالان خود دارند و توانایی شناختی ضعیفتری از خود نشان میدهند (King, Glewwe, Jacoby, 2001). علاوه بر این، کودکان محروم کمتر به خدمات بهداشتی باکیفیت، تغذیه کافی و مراقبت مناسب و زیرساختهای اولیه همچون آب و فاضلاب و مهدکودکهای باکیفیت دسترسی دارند. این عوامل میتواند به، به وجود آمدن ضعف جسمانی، مشکلات اجتماعی-عاطفی و رشد ضعیف شناختی منجر شود و کودکان را در مسیری قرار دهد که احتمال رسیدن به موفقیت برایشان کمتر شود (ناودو، 2009). بسیاری از مطالعات اجتماعی و اقتصادی به بررسی اثرات والدین بر سطح تحصیلات، میزان درآمد، آینده شغلی و رفاه فرزندان پرداختهاند. یافتههای بسیاری از این تحقیقات نشان میدهد که وضعیت مالی خانواده نقش تعیینکنندهای در سطح کیفیت زندگی و رفاهی فرزندان و درآمدها و موفقیتهای آتی آنها دارد. این موضوع تا حدی بدیهی است که درآمد والدین مولفهای مهم در تعیین میزان درآمد فرزندان باشد و این انتظار را داریم که افرادی که در خانوادههای ثروتمند بزرگ شدهاند، به نسبت سطح تحصیلات بالاتر، موقعیت شغلی بهتر و درآمدهای بیشتری داشته باشند. علاوه بر این، شواهد بینکشوری نشان میدهد تا زمانی که کودکان وارد مدرسه ابتدایی میشوند، شکافهای قابل توجهی در رشد کودکان وجود دارد که این شکافها با گذشت زمان بیشتر میشوند. یافتههای این بررسیها نشان میدهد این اثرات رشد ضعیف در دوران کودکی عواقب مادامالعمر دارد و کودکان را در مسیر پایینتری قرار میدهد که نهایتاً هم بر زندگی خود شخص و هم بر رفاه دیگران تاثیر میگذارد؛ زیرا غالباً این افراد با احتمال بالاتری وارد باندهای خلافکاری و دزدی میشوند که علاوه بر کاهش امنیت جامعه، از طریق کاهش نیروی انسانی بر توسعه اجتماعی و اقتصادی یک کشور تاثیر نامطلوب میگذارد. این افراد اگر در زندگی دسترسی مناسب به تغذیه کافی و مراقبت و محیط آرام برای رشد و توسعه توانایی شناختی داشتند، میتوانستند در آینده به عنوان نیروی کار مولد در جامعه مشغول به کار شوند و حتی گاه به عنوان کارآفرین برای دیگران نیز تولید اشتغال کنند. اما موضوعی که باید بررسی کرد این است که آیا برنامههایی که برای رشد کودکان از سمت دولتها در نظر گرفته میشوند تفاوتی در زندگی افراد ایجاد میکنند، و اگر چنین است، این برنامهها چگونه به کودکان کمک میکنند، تحت چه شرایطی و چقدر مقرونبهصرفه هستند؟ و کدام برنامهها تاثیر بیشتری داشتهاند؟
ژنتیک یا محیط؟
در ابتدای مقاله به نقشی که عوامل محیطی بر مسیرهای رشد مادامالعمر کودکان ایفا میکنند، نگاهی اجمالی میشود. نویسندگان این مقاله برای این کار، مطالعاتی را بررسی میکنند که به دنبال تعیین میزان تاثیرگذاری ژنتیک و تاثیرگذاری عوامل محیطی بر پیامدهای کودک بودند. آنها بیان میکنند که پیشرفتهای روششناختی اخیر باعث بهبود درک افراد از اهمیت محیط برای رشد کودک شده است. در نهایت نتیجهای که آنها از بررسیهای خود میگیرند این است که ژنتیک کمتر از نیمی از واریانس در تحصیلات، درآمد، ثروت و سایر نتایج کلیدی افراد را تشکیل میدهد. این نتیجه نشان میدهد که تنوع در عوامل محیطی نقش کلیدی در توضیح تفاوتهای مشاهدهشده فردی در نتایج زندگی دارد. پس میتوان گفت که سرمایهگذاری بر روی محیط رشد کودک میتواند تاثیر بسزایی در زندگی او داشته باشد. از اینرو میتوان گفت مداخله دولت در این زمینه و فراهم آوردن شرایطی که اثرات منفی فقر را برای این دسته از کودکان کاهش دهد و فرصتهای عادلانه برای همگان مهیا کند، نتایج بهتر برای آموزش، سلامت و بهرهوری اقتصادی به همراه خواهد داشت.
آیا برنامههای رشد و توسعه کودکان خردسال صرفه اقتصادی دارد؟
از آنجا که سیاستگذاران باید به دنبال حساب کردن هزینه-فایده طرحهای خود باشند؛ در این مورد هم هزینههای سرمایهگذاری در رشد دوران کودکی (ECD) را میسنجند. طبق بررسیها و تجزیه و تحلیلهای آنها آشکار میشود که اغلب سرمایهگذاریها بر روی کودکان بازده بالقوه بسیار بالایی دارند و عایدی آنها بسیار بیشتر از هزینههای آن است. علاوه بر این مطالعات انجامشده در این زمینه نیز مهر تاییدی بر این موضوع میزند و یافتههای آنها غالباً نشان میدهد که بازده سرمایهگذاری در سالهای اولیه کودکان قابل توجه است، به ویژه در مقایسه با سرمایهگذاریهای انجامشده در سالهای آتی فرد میتوان دریافت که بازدهی این سرمایهگذاریها به نسبت بالاست. سرمایهگذاری در سالهای اولیه زندگی فرد راهی مقرونبهصرفه برای تولید نیروی کار آموزشدیده و تواناست. منافع حاصل از چنین سرمایهگذاریهایی میتواند علاوه بر کودکان برای جامعه نیز حاصل شود و برای تاثیرگذاری بر اهداف سیاستهای مختلف، از جمله بهبود سلامت مادران، ارتقای مشارکت زنان در کار، افزایش درآمد مالیات اضافی و کاهش هزینههای برنامههای کمکهای اجتماعی نیز مفید واقع شود. نرخ بازگشت سرمایهگذاری در مداخلات مربوط به رشد و توسعه کودکان (ECD) به عوامل زیادی از جمله میزان سرمایهگذاری، مدت زمان آن و کیفیت برنامههای در حال اجرا بستگی دارد؛ اما نتایج آن نشان داده است که نسبت سود به هزینه آنها تا 17 به یک است (2011 ,Engle). برای مثال، افزایش 50درصدی در ثبتنام در پیشدبستانی برای کودکان در کشورهای با درآمد کم و متوسط میتواند به افزایش درآمد مادامالعمر 15 تا 34 میلیارددلاری منجر شود. در مقابل، عدم تضمین سطوح بالای دسترسی به خدمات ECD ممکن است صدمات جبرانناپذیر قابل توجهی برای افراد و کشورها در کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت داشته باشد. بانک جهانی نیز با توجه به این موضوع که سرمایهگذاری روی کودکان خردسال میتواند یک استراتژی مقرونبهصرفه برای ارتقای جمعیتی سالمتر و مولدتر باشد، برای چندین دهه با دولتهای مختلف برای سرمایهگذاری در سیاستها و برنامههای ECD کار کرده است. در این راستا، بانک جهانی از دولتها در ایجاد سیستمهایی حمایت میکند که خدمات ضروری را در زمینه بهداشت، تغذیه، آموزش و حمایت اجتماعی ارائه میکنند.
سیاستهای مداخله برای کودکان خردسال باید چه مهارتها و حوزههایی را هدف قرار دهند؟
با اتخاذ یک تعریف گسترده از مهارتها، ماهیت رشد و توسعه از تولد تا ششسالگی قابل شرح است و با توجه به این تعریف، مهارتها و ظرفیتهایی که در زمان ورود به مدرسه مهم هستند و فرد به آن نیاز دارد، شناسایی میشود. اینها مهارتها و ظرفیتهایی هستند که باید برای موفقیت بعدی اساسی باشند، اما در غیاب مداخلات اولیه در خانه و مراقبت از کودک بعید است که رشد کنند. مداخلات برای تاثیرگذاری بر رشد کودک باید به چهار حوزه کلیدی بپردازد: رشد شناختی، رشد زبانی، رشد اجتماعی-عاطفی و رفاه و رشد جسمانی. برای تاثیرگذاری بر این چهار حوزه میتوان از بخشهای مختلفی شروع کرد، از جمله بهداشت و تغذیه، آموزش و حمایت اجتماعی که میتواند به زنان باردار، کودکان خردسال، والدین و دیگر سرپرستان مربوط باشد. برای همین موضوع، طرحهای حمایتی دولت غالباً در محیطی مانند مهدکودک و پیشدبستانی که مکانی ایمن و محرک برای آموزش کودک است، صورت میگیرد. از اینرو این محققان در قسمتی از مقاله به بررسی مطالعاتی که به موضوع چگونگی و میزان تاثیر ثبتنام پیشدبستانی بر رشد مهارت کودک پرداختهاند، میپردازند. آنها بیان میکنند که برنامههای پیشدبستانی برای همگان است، اما کودکان خانوادههای محروم معمولاً در اولویت قرار دارند یا نسبت به خانوادههای دارای مزیت یارانه بیشتری دریافت میکنند. بررسی آنها نتایج متفاوتی را برای بسیاری از افراد نشان میدهد. یافتههای چندین مطالعه در مورد برنامههای هدفمند نشان میدهد که دستاوردهای یادگیری اولیه به سرعت از بین میرود. اما در مورد کودکان پیشدبستانی که سن بالاتری دارند و از خانوادههای محروم هستند، مشارکت در برنامه پیشدبستانی میتواند برای رشد کودک مفید باشد و اثرات ماندگاری داشته باشد.