شناسه خبر : 35120 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

شاگرد ناخلف منگر

فون ویزر بر مکتب اتریش چه تاثیری گذاشت؟

 

 

موسی غنی‌نژاد/ اقتصاددان و عضو شورای سیاستگذاری تجارت فردا

معمولاً فردریش فون ویزر را در کنار کارل منگر و یوجین فون بوم باورک، یکی از سه بنیانگذار مکتب اقتصادی اتریشی می‌دانند، مکتبی که در فاصله سال‌های 1870 و 1920 شکل گرفت. ویزر در سال 1903 پس از بازنشستگی کارل منگر، جانشین او در دانشگاه وین شد. گرچه هم بوم باورک و هم ویزر متاثر از اندیشه‌های منگر بودند اما هیچ‌کدام از شاگردان وی نبودند و از نظر سنی کم‌وبیش به یک نسل تعلق داشتند. کارل منگر در مقام بنیانگذار اصلی و اولیه این مکتب فکری، در واقع یکی از سه اقتصاددانی به‌حساب می‌آید که تقریباً به‌طور همزمان به کشف تحلیل مطلوبیت نهایی نائل آمدند، کشفی که نظریه ارزش اقتصاد کلاسیک را دگرگون کرد و بر اساس آن اقتصاد نئوکلاسیک بنیان نهاده شد. اما تحلیل منگر از همان آغاز متفاوت از تحلیل‌های لئون والراس و ویلیام استانلی جونس بود؛ و در واقع، آنچه بعدتر موجب تمایز مکتب اتریشی از مکتب نئوکلاسیک شد به همین مساله برمی‌گردد. منگر بر ماهیت ذهنی ارزش در تصمیم‌گیری فردی تاکید داشت.

برای وی محاسبه اقتصادی ناظر بر وسایل کمیاب برای برآورده کردن اهداف فردی دارای بالاترین ارزش است. عمل انتخاب بر اساس ارزیابی‌های فرد صورت می‌گیرد، فرآیندی باز و بدون پایان که دائماً با کشف اهداف جدید و یادگیریِ کارآمدترین شیوه برای استفاده از وسایل در دسترس به‌منظور برآورده کردن این اهداف در معرض تغییر است.

درست است که منگر همانند دو کاشف دیگر مفهوم مطلوبیت نهایی، ارزش و نهایتاً قیمت بازار را با چنین مفهومی توضیح می‌دهد اما برخلاف آنها معتقد به رفتار استاندارد مبتنی بر روان‌شناسی نوع انسانی نیست. بنابراین، برخلاف تصور جونس و والراس، توضیح یا پیش‌بینی کنش انسان‌ها در دنیای واقعی را بر اساس مدل‌سازی ریاضی امکان‌پذیر نمی‌داند. از سوبژکتیویسم فلسفی منگر تفسیر متفاوتی از سوی برخی از پیروانش از جمله ویزر ارائه می‌شود و به رویکرد روان‌شناختی در علم اقتصاد دامن می‌زند.

در هر صورت ویزر به‌رغم اهمیتی که در تصریح و ترویج برخی مفاهیم کلیدی اقتصاد مدرن دارد، به لحاظ روش‌شناختی رویکرد سازگار و منسجمی ندارد و این موجب شده که برخی از نمایندگان برجسته مکتب اتریشی مانند رتبارد، به طعنه او را پیشگام تفکر کینزی نزد اتریشی‌ها بنامد! اما واقعیت این است که برخی بینش‌ها و مفاهیم مطرح‌شده از سوی ویزر، همان‌گونه که جلوتر خواهیم دید، الهام‌بخش دیدگاه‌های مهم اقتصاد مدرن و نیز برخی نظریات شاخص مکتب اتریشی در سال‌های بعد خواهد بود.

ویزر در دو سال آخر جنگ جهانی اول وزیر تجارت بود و پس از آن در سال 1919 به پست دانشگاهی خود در دانشگاه وین بازگشت و آنجا تا سال 1922 که بازنشسته شد تدریس کرد. در این سال‌های پس از جنگ بود که فردریش فون هایک در دانشگاه وین دانشجوی ویزر شد و نخستین درس‌های علم اقتصاد را از او آموخت. هایک از بسیاری جهات خود را مدیون ویزر می‌دانست و همیشه از او به نیکی یاد می‌کرد. ویزر در واقع معرف هایک به لودویگ فون میزس برای پیدا کردن کار پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه بود. درست است که آشنایی هایک با میزس تاثیر مهمی بر مسیر فکری بعدی وی گذاشت اما الهام‌بخش یکی از مهم‌ترین نظریات هایک در خصوص نقش مکانیسم قیمت‌ها در اقتصاد، استاد نخستین او ویزر بود. ویزر در کتاب ارزش طبیعی (1889 /1893) بر نقش اطلاع‌رسانی قیمت‌ها در بازار تاکید داشت. این فکر را می‌توان الهام‌بخش میزس در بحث درباره سوسیالیسم و ناممکن بودن محاسبه عقلانی به دلیل فقدان مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و در نتیجه بازار برای کالاهای سرمایه‌ای دانست. بعدتر هایک نظریه میزس را در این خصوص بسط می‌دهد و بر اهمیت بنیادی کارکرد مکانیسم قیمت‌ها در بازار به‌عنوان نظام اطلاع‌رسانی کارآمد تاکید می‌گذارد. اما داوری میزس درباره نظریات اقتصادی ویزر، به‌رغم اینکه او را دانشمندی درستکار و بسیار فرهیخته می‌داند، بیشتر انتقادی است. به عقیده میزس او بسیار خوش‌شانس بود که قبل از دیگران با آثار منگر آشنا شد و باید قدرشناس او بود که به اهمیت اندیشه وی پی برد و آن را ترویج داد. از نظر میزس، کار ویزر دستاوردهایی از برخی جنبه‌ها در علم اقتصاد به همراه داشت اما کار او در مجموع لطمه‌هایی به علم اقتصاد زد که شاید بیش از دستاوردهایش بود. به عقیده میزس، او هرگز هسته اصلی سوبژکتیویسم منگر را به‌درستی نفهمید و این موجب شد اشتباهات تاسف‌باری به‌ویژه در خصوص محاسبه ارزش مرتکب شود به‌طوری‌که شاید او را نتوان عضوی از مکتب اتریشی به حساب آورد (میزس، 27-28). آنچه میزس بعدتر انجام داد در واقع بسط نشریه ارزش ذهنی و تدوین آن در قالب پراگزولوژی بود به صورتی که هم از تفسیر روان‌شناختی از نظریه ارزش ذهنی جلوگیری کند و هم علم اقتصاد را از درغلتیدن در دامن رویکرد پوزیتیویستی در امان دارد.

به هر حال، صرف‌نظر از هرگونه داوری درباره جایگاه ویزر میان مکتب‌های اقتصادی، نباید نقش برجسته وی را در خصوص تصریح و تشریح دو مفهوم کلیدی اقتصاد مدرن یعنی کارکرد اطلاع‌رسانی نظام بازار، از یک‌سو، و مفهوم هزینه-فرصت، از سوی دیگر، نادیده گرفت.

نظریه بسیار مهم هایک در خصوص بازار به‌عنوان اسلوب اکتشاف در حقیقت ریشه در بینش اولیه استاد

خود، ویزر، درباره نقش اطلاع‌رسانی مکانیسم قیمت‌ها دارد. اما مفهوم هزینه-فرصت که ویزر آن را تحت عنوان هزینه بدیل مطرح کرد، یکی از مفاهیم پایه‌ای اقتصاد مدرن، اعم از جریان اصلی یا غیر آن است، گرچه جایگاه و نحوه استفاده از این مفهوم متفاوت است.

در جریان اصلی علم اقتصاد هزینه-فرصت اغلب تعریف چندان روشنی ندارد یعنی درعین‌حال که در سطح فردی در مباحث اقتصاد خرد مفهومی ذهنی به‌حساب می‌آید، در همان حال مفهومی بین‌الاذهانی، عینی و قابل اندازه‌گیری هم معرفی می‌شود. اما نزد اتریشی‌ها هزینه اساساً مفهومی ذهنی به معنی هزینه-فرصت فردی است. گرچه هر عامل اقتصادی می‌تواند برای خود برحسب قیمت‌های بازار هزینه-فرصت را به‌صورت پولی محاسبه کند اما چنین کاری، همان‌طور که میزس تاکید دارد، متفاوت از اندازه‌گیری بین‌الاذهانیِ رایج در علوم طبیعی به‌ویژه فیزیک است.

همچنان‌که پیش از این اشاره شد یکی از ویژگی‌های اندیشه اقتصادی ویزر تفسیر روان‌شناختی او از رویکرد سوبژکتیویستی منگر است. آنچه امروزه اقتصاد رفتاری نامیده می‌شود در واقع به‌نوعی به معنی نوزایش اقتصاد روان‌شناختی است، گرچه از جهت نوع روان‌شناسی و روش‌های روان‌شناختی مورد استفاده، از آنچه در گذشته بوده متمایز است. در هر صورت این سخن که اقتصاد ارتباط نزدیکی با روان‌شناسی دارد سخن جدیدی نیست (ریزو، 364).

همان‌گونه که «ماریو ریزو» تاکید دارد حکایت اقتصاد نئوکلاسیک در بیش از یک قرن اخیر حکایت «گریز از روان‌شناسی» بوده است که ظاهراً با کتاب «ماهیت و ذات تئوری اقتصادی» جوزف شومپیتر جوان در سال 1908 آغاز می‌شود. هدف از این گریز در واقع تبدیل علم اقتصاد به‌نوعی علم عینی یا پوزیتیو مانند علم فیزیک است که موضوع آن عینیاتی مستقل از ذهن است.

شومپیتر در این کتاب می‌گوید تئوری اقتصادی باید صرفاً از نتایج کنش‌های عینی افراد یعنی قیمت‌ها و مقادیر و تحولات آنها آغاز کند و نیازی به اندیشه‌ورزی درباره ریشه‌های رفتار اقتصادی به لحاظ شخصی (ذهنی) یا روان‌شناختی

نیست. البته باید توجه کرد که این رویکرد شومپیتر ناظر بر تئوری استاتیک اقتصادی است و گرنه تئوری تحول اقتصادی وی مستلزم در نظر گرفتن نقش آنترپرنر، نهادها و عوامل روان‌شناختی است.

 اقتصاد رفتاری کنونی را می‌توان عکس‌العملی در برابر جریان اصلی اقتصاد نئوکلاسیک دانست که یا درصدد محو کامل نقش ذهن در اقتصاد بوده، مانند پروژه اولیه ساموئلسن در خصوص رجحان آشکار یا به نقش صرفاً ابزاری (پیش‌گویانه) برای مدلول‌های به ظاهر ذهنی تکیه کرده، مانند رجحان‌ها و باورها در تئوری استاندارد معاصر (ریزو، 365). گرچه نقادی طرفداران اقتصاد رفتاری از فرض‌های مربوط به عقلانیت در تئوری نئوکلاسیک موجه به نظر می‌رسد اما باید توجه داشت که این نقادی در چارچوب همان پارادایم صورت می‌گیرد و ناگزیر نمی‌تواند از محدودیت‌های آن فراتر رود. اما اگر از منظر اقتصاد اتریشی به موضوع بنگریم مساله این است که باید یافته‌های مشروح روان‌شناسی تجربی یا رفتاری را از بحث اساسی‌تر ناظر بر تئوری اقتصادی وابسته به ذهن (سوبژکتیویسم در علم اقتصاد) متمایز کنیم. پس از آن است که می‌توانیم درباره جایگاه یافته‌های خاص روان‌شناسی به داوری بپردازیم: آیا این یافته‌ها بنیاد تئوری اقتصادی را تحت تاثیر قرار می‌دهند یا صرفاً نقشی در سطح کاربردها دارند؟ پاسخ به این دو پرسش می‌تواند روشن کند که آیا ساختار تقریباً دائمی اقتصاد مدرن (آکسیوم‌ها) نیاز به تغییر دارد، یا اینکه با تعدیل‌هایی در همان ساختار می‌توان انواع متفاوت پدیدارهای مطرح‌شده در حوزه‌های خاص را توضیح داد (ریزو، 366).

مدعای اصلی و مهم ریزو این است که اقتصاد نئوکلاسیک که بر مبنای نظریه مارژینالیستی ارزش شکل گرفت، با تکیه بر نوعی رفتارگرایی استاندارد مبتنی بر عقلانیت، تلاش کرد علم اقتصاد را از هرگونه رویکرد سوبژکتیویستی یا به‌اصطلاح وی «اقتصاد وابسته به ذهن» که ویژگی اصلی و متمایز مکتب اتریشی است جدا کند. اکنون اقتصاد رفتاری با تکیه بر آزمون‌های تجربی روان‌شناختی، منتقد فرض عقلانیت استاندارد در

رفتار عامل اقتصادی شده است. حال پرسش نظری مهم این است که این موضع انتقادی تا کجا می‌تواند پیش برود؟ آیا این نقادی کل بنیاد نظری اقتصاد نئوکلاسیک را دگرگون می‌کند یا صرفاً در صدد اصلاحاتی در کاربردهای آن است؟ به نظر می‌رسد برای پاسخ منطقی به این پرسش‌ها باید به ریشه‌ها بازگشت یعنی آنجا که موضوع مورد مطالعه علم اقتصاد مطرح می‌شود. اینجاست که ریزو طرح دوباره نظریات فردریش فون ویزر را لازم می‌داند.

ویزر در رساله‌ای در سال 1891 در پاسخ به اتهامات طرفداران مکتب تاریخی مبنی بر اینکه نظریه اقتصادی اتریشی‌ها اندیشه‌ورزی صرف و بریده از واقعیات تجربی است می‌گوید «اتریشی‌ها کاملاً تجربه‌گرا هستند». او در این رساله بین «ارزش مبادله‌ای عینی» (قیمت‌های نسبی) و «ارزش ذهنی» تمایز قائل می‌شود و می‌گوید اولی مربوط به روابط میان کالاهاست در حالی‌که دومی مربوط به روابط میان کالاها و ارزشگذاری انسان‌هاست.

به عقیده ویزر تئوری باید هر دو پدیده را بررسی کند. از نظر ویزر نمی‌توان از ارزش‌های ذهنی غفلت کرد، «به این دلیل که در این صورت همه تصمیمات فردی غیرقابل توضیح خواهد بود، مثلاً حتی نمی‌توان توضیح داد چرا کسی خرید می‌کند. از آنجا که از نظر استانداردهای عینی محصولات و قیمت‌ها ارزش یکسانی دارند؛ از جهت استانداردهای عینی ما همیشه چیزهای برابری را مبادله می‌کنیم، کاری که برای آن هیچ انگیزه‌ای متصور نیست» (ویزر، 1891). منظور ویزر این است اگر ارزشگذاری ذهنی مبادله‌کنندگان را در نظر نگیریم و صرفاً بر قیمت‌های عینی موجود در بازار تاکید کنیم، توضیح انجام مبادلات تجاری در بازار غیرممکن خواهد بود.

کالایی که به قیمت یکسانی در بازار خریدوفروش می‌شود در واقعیت امر ارزش یکسانی برای خریدار و فروشنده ندارد چراکه در این صورت اصلاً انگیزه‌ای برای مبادله وجود نمی‌داشت. علم اقتصاد مطالعه پدیدارهای مستقل از ذهن انسان و ارزشگذاری ذهنی انسان‌ها نیست. جریان پوزیتیویستی غالب بر تئوری استاندارد نئوکلاسیک به‌منظور شبیه کردن هرچه بیشتر علم اقتصاد به علوم طبیعی به‌ویژه فیزیک، تلاش ورزید با «گریز از روان‌شناسی»، علمی مستقل از ذهن به وجود آورد اما در این امر موفق نشد. ظهور دوباره «اقتصاد رفتاری» نشانه این عدم موفقیت است، گرچه برخی از طرفداران این گرایش «جدید» آن را موفقیتی در چارچوب جریان اصلی علم اقتصاد و تاکیدی بر رویکرد پوزیتیویستی تلقی می‌کنند که علم اقتصاد را وارد عرصه آزمون تجربی جدیدی همانند سایر علوم طبیعی کرده است. اما همان‌گونه که پیش از این اشاره شد، وابستگی علم اقتصاد به ذهن یا سوبژکتیویسم در این علم نه‌تنها منحصراً به روان‌شناسی یا علم رفتاری مربوط نمی‌شود بلکه اتفاقاً تعبیر روان‌شناختی از نقش ذهن در اقتصاد یا دقیق‌تر بگوییم تفسیر روان‌شناختی از نظریه ارزش ذهنی که خود ویزر هم در آن بی‌تاثیر نبود، جریان نئوکلاسیک یا جریان اصلی علم اقتصاد را به مسیر نادرستی سوق داد که نتیجه آن تناقض میان فرض اولیه و بنیادی آزادی انتخاب فردی، از یک‌سو و تفسیر مضیق آن در اقتصاد خرد در چارچوب عقلانیت ابزاری ناظر بر رجحان‌های «انسان اقتصادی» از سوی دیگر است. به سخن دیگر، انسان در فرض اولیه دارای آزادی انتخاب است اما وقتی رفتار او در بازار بررسی می‌شود او «باید» مطابق عقلانیت ابزاری استاندارد نئوکلاسیک یعنی حداکثر کردن مطلوبیت و سود عمل کند. موضوع علم اقتصاد انتخاب آزادانه انسان‌ها در روابط مبادله‌ای است.

در انتخاب آزادانه یا کنش هدفمند انسان‌ها، ذهن نقش تعیین‌کننده‌ای دارد به‌طوری‌که ریزو از آن به «اقتصاد وابسته به ذهن» تعبیر می‌کند. رفتار انسان برخلاف حیوانات صرفاً غریزی و واکنشی نیست بلکه بخش بزرگی از آن کُنش هدفمندی است که از سوی ذهن مختار انسان و تحت تاثیر عقاید، سلایق و تمایلات فردی کاملاً متفاوت و شخصی هدایت می‌شود. البته همه رفتارهای انسان هدفمند و کنشگرانه نیست، رفتار واکنشی و غریزی نیز از انسان‌ها سر می‌زند که مطالعه آن می‌تواند موضوع مباحث روان‌شناختی، جامعه‌شناختی و البته اقتصادی نیز قرار گیرد.

در این صورت ما با مطالعاتی چندرشته‌ای یا میان‌رشته‌ای مانند جامعه‌شناسی اقتصادی یا روان‌شناسی اقتصادی سر و کار داریم که اقتصاد رفتاری نیز در این چارچوب تعریف می‌شود. بازگشت به آثار و نوشته‌های مختلف ویزر از این جهت اهمیت دارد که او از مباحث صرفاً اقتصادی مانند قیمت طبیعی آغاز کرد و سپس به مباحث میان‌رشته‌ای مربوط به اقتصاد و روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و حقوق نیز کشیده شد. ویزر دستاوردهای مهمی داشت اما مسیری که طی کرد بدون اشتباه هم نبود. همچنان که میزس می‌گفت او تمام الزامات و نتایج لازم را از نظریه ذهنی ارزش در نظر نگرفت و تعبیر صرفاً روان‌شناختی و نه کنشگرانه از آن به دست داد. علاقه‌مندان به اقتصاد رفتاری می‌توانند درس‌های مهمی از آثار ویزر بیاموزند اما به نظر نمی‌رسد آنها آمادگی و تمایلی در این جهت داشته باشند چراکه شواهد نشان می‌دهد آنها به‌شدت تخته بند آموزه‌های پوزیتیویستی جریان اصلی علم اقتصاد باشند.

منابع:

1. Mises, Ludwig,von(2009), Memmoirs,Ludwig von Mises Institut.

2. Rizzo, Mario, J. (2015),The Problem of Rationality,in The Oxford Handbook of Austrian Economics.

3. Wieser, Friedrich von(1893), Natural Value, London: Macmillan. 

دراین پرونده بخوانید ...