اتریشی هوادار دولت
فون ویزر کجای مکتب اتریشی ایستاده است؟
«بهسختی میتوان نویسندهای را یافت که کمتر از ویزر به دیگران بدهی داشته باشد، اگر بهصورت پایهای به مساله نگاه کنیم او به هیچکس بهجز منگر وابسته نبوده است. نتیجه این موضوع این است که برای سالها او فردی شناختهشده نبود و بسیاری از اقتصاددانان نمیدانستند که با نوشتههای او چگونه برخورد کنند.»
جوزف شومپیتر
همانطور که از نقلقول بالا که از یکی از بزرگترین اقتصاددانان مکتب اتریش است مشاهده میشود، دستاوردهای فردریش فون ویزر عموماً نادیده گرفته شده است و یک فرد ممکن است از خود بپرسد که آیا او به میزانی که لایق است، مورد توجه قرار گرفته است؟ حتی ممکن است نگاه بدتری وجود داشته باشد، چرا که بسیاری او را اتریشی لیبرتارین میدانند چرا که دیدگاههای سیاسی او با دیدگاهها و ارزشهای لیبرال کلاسیک چندان پیوسته نیست، پیوستگیای که در کارهای منگر یا میزس با ارزشهای لیبرال کلاسیک مشاهده میشود بهمراتب بیش از پیوستگی کارهای ویزر است.
تاثیر تفکر ویزر بر اقتصاد امروز نیز یا نادیده گرفته میشود یا از آنها برداشتهای اشتباهی صورت میگیرد. از یکسو به اشتباه او را یکی از پیروان کامل کارل منگر مینامند و از سوی دیگر او را در کنار افرادی چون یوجین فون بوم باورک قرار میدهند. شومپیتر در کتاب خود با عنوان تاریخ تحلیل اقتصادی، ویزر را بدترین متخصص از سه اتریشی بزرگ میداند. شومپیتر در کتاب خود، دستاورد ویزر را عموماً بر اقتصاد نظری (یعنی نظریه ارزش او) میداند و کارهای اقتصاد اجتماعی او را نادیده میگیرد. این نگاه باعث میشود که دستاوردهای ویزر بهصورت یکپارچه مشاهده نشوند. شومپیتر بیان میدارد که هر بخش از تفکر ویزر، بخشی از یک کل متعادل را تشکیل میدهد که بهصورت ارگانیک رشد میکند و در نهایت به محل مورد نظر خود میرسد. در نهایت شومپیتر معتقد است که حتی اعضای مکتب اتریش که ویزر و شوهرخواهرش بوم باورک آن را پایهریزی کردهاند نیز کارهای ویزر را نادیده میگیرند. فردریش فون هایک در مقالهای که درباره ویزر نوشته است بیان میدارد که «در زمینه یکپارچگی و گیرایی تفکر، کارهای ویزر قطعاً در سطح تحلیل اقتصادی پایینتر از کارهای بوم باورک قرار میگیرند و دلیل آن تعدد پدیدههایی است که ویزر در فرآیند تحلیلی خود وارد میکند.»
این نارضایتی از موضع ویزر در محافل آزادیخواه بهطور عمده از ارتباط او با آنچه «لیبرالیسم جدید» به قلم لودویگ فون میزس است نشات میگیرد که توصیف سوسیالیستها و استفاده آنها از آزادی، مفهوم آزادی و آزادی برای جلب توجه مردم است. با توجه به اینکه ویزر طرفدار میانهرو توزیع مجدد و دخالت دولت در کل بوده است، میتوان تصور کرد که انتقادهای وارده به او از کجا میآیند. جمله زیر از کتاب ارزش طبیعی او که درباره ناسازگاری بازار و قضاوتهای ارزشی است نشان میدهد که انتقادات فون میزس از او چندان بیدلیل نیست:
«به جای چیزهایی که مفیدتر هستند، چیزهایی وجود دارند که نتایج بهتری به بار میآورند. هرچه تفاوت در ثروت بیشتر باشد، بیقاعدگیهای تولید چشمگیرتر خواهند بود. اقتصاد تجمل و حرص و طمع را تامین میکند، درحالیکه برای نیازهای مردم فقیر و ناتوان ناشنوا است. بنابراین توزیع ثروت است که تصمیم میگیرد چه چیزی تولید شود و منجر به مصرفکنندهای میشود که رفتاری متفاوت دارد: یک مصرفکننده که کالاها و خدمات را برای لذت غیرضروری و مجرمانه خود مصرف میکند درحالیکه میشد از آنها برای بهبود زخمهای فقر استفاده کرد.»
این استدلال کاملاً ناقص به نظر میرسد و درک اینکه چگونه یک اقتصاددان که در مکتب اتریش آموزشدیده است میتواند چنین مطلبی را بیان دارد بسیار مشکل است. این نقلقول سرشار از قضاوتهای ارزشی و نیز استدلالهایی است که بهاحتمالزیاد خود به خود غلط هستند. اما من پیشنهاد میکنم که حداقل اینجا، اشتباهاتی را که ممکن است ویزر در این استدلال خود مرتکب آن شده باشد نادیده بگیریم (یا به قولی، کیست که اشتباه نداشته باشد؟) و بهجای آن بر دستاوردهای بسیار مهم این محقق برجسته اتریشی تمرکز کنیم.
میخواهم ضربهای به پروفسور ویزر بزنم و نشان بدهم که تعامل با ایدههای این متفکر اصیل هنوز ارزش تلاش را دارد. او ممکن است در برخی از عناصر اقتصادی سیاسی خود کمی شلخته باشد و احتمالاً نمیتواند بهعنوان یک لیبرال طبقهبندی شود، اما سهم او در جامعهشناسی و اقتصاد بسیار چشمگیر است و هنوز در اقتصاد کنونی فعال و قابل توجه است.
ویزر نسل اول اقتصاددانان اتریشی را تشکیل داد (همراه با منگر و بوم باورک) و بنابراین تاثیر زیادی بر نسلهای بعدی این مکتب عالی اندیشه، از جمله فردریش هایک، فریتز مچلاپ، جوزف شومپیتر و حتی لودویگ فون میزس داشت. یک مثال واضح از اثرگذاری او را میتوان در تاثیری که در شومپیتر در مورد نظریه معروف کارآفرینی دارد مشاهده کرد. ویزر تغییر اقتصادی را تغییری میداند که بهوسیله مداخله قهرمانانه افرادی که بهعنوان رهبر شناخته میشوند به سمت سواحل اقتصادی جدید انجام میپذیرد.
همانطور که دیده میشود، این توصیف شباهت زیادی به توصیف شومپیتر از عملکرد یک کارآفرین دارد. مشاهده
میشود که ایدههای شومپیتر ظاهراً در همین مسیر هستند و ممکن است تنها میزان محبوبیت آنها از آنچه ویزر ارائه داده است کمتر باشد.
ویزر بهویژه برای ابداع واژه آلمانی «Grenznutzen» معروف است که بهصورت «مطلوبیت نهایی» ترجمه شده است، اصطلاحی که امروزه یکی از مفاهیم هستهای اقتصاد را تشکیل میدهد. این پدیده تقریباً بهطور همزمان و مستقل توسط ویلیام اس جونز، لئون والراس و کارل منگر در سال 1870 کشف شد و تخصص اقتصاددانان را با انقلابی بزرگ مواجه ساخت.
این مفهوم به معنای تحلیل میزان رضایت اضافهشده یک مصرفکننده بهواسطه مصرف یک واحد بیشتر از یک کالا یا خدمت است. ویزر کمک زیادی به تعریف و مشخص کردن این مفهوم کرد. درحالیکه منگر معتقد بود که ارزش در نهایت همیشه از ارزش ورودی برای تولید محصول نهایی نشات میگیرد - پس ارزش یک کالا از ارزش فاکتورهای جداگانه تولید که در تولید آن مورد استفاده قرار گرفتهاند، به دست میآید. اما ویزر بیان داشت که ارزش یک ورودی برای تولید یک محصول از عملکرد آن ورودی برای تولید محصول نهایی ناشی میشود. این بدان معنی است که ارزش یک ورودی یا کالا بهتنهایی از خود آن به دست نمیآید بلکه از عملکرد و قابلیت استقرار و مورد استفاده قرار گرفتن آن برای تولید کالای با سطح بالاتر به دست میآید.
کالاها و خدماتی که طراحی شدهاند و مصرف و استفاده از آنها بهطور مستقیم باعث رضایت و ارضای نیازهای انسان میشود. دیدگاه ویزر در مورد این موضوع قطعاً یک دیدگاه درست است و در دیدگاههای اقتصاددانان معاصر در این زمینه نیز مشاهده میشود.
یک مفهوم اقتصادی بسیار مهم دیگر که توسط ویزر ابداع شد ایده هزینههای فرصت است. در زندگی انسان هیچچیز به اندازه کافی وجود ندارد. حتی اگر ممکن است روزی به نقطهای برسیم که کالاها و خدمات را بتوان بدون هزینه یا تقریباً بدون هزینه تولید کرد (که البته بهشدت غیرمحتمل است) افراد همچنان با قید بسیار مهم و اساسیای روبهرو میشوند که حتی اگر به آن توجه نداشته باشند، بهشدت از آن تاثیر میپذیرند و آن قید، زمان است. یک روز باز هم فقط ۲۴ ساعت طول میکشد و انسانها هنوز هم باید در یک نقطه با مرگ روبهرو شوند.
بنابراین، حتی اگر کالاها و خدمات با قیمت صفر تولید شوند، مصرفکنندگان فرصت مصرف و لذت بردن از آنها را در همه انواع خود ندارند. اما واقعیت اقتصادی حتی از این هم تیره و تارتر است. در کنار محدودیتهای زمانی، اقدامات عموم مردم بهشدت تحتتاثیر بودجه آنها قرار دارد. ویزر از این موضوع چنین برداشت میکند: اگر فرد تصمیم میگیرد چیزی بخرد، فرد نباید تنها به پول مورد نیاز برای خرید محصول نگاه کند، بلکه باید به تمام گزینههای دیگری که خرید این محصول باعث میشود دیگر نتواند آنها را خریداری کند نیز توجه کند.
بنابراین، برای مثال، اگر شما یک یورو دارید و موقعیت خرید یک سیب یا یک موز را به این قیمت دارید (وقتیکه سیب و موز هر دو یک یورو قیمت دارند) در این وضعیت خرید سیب تنها یک یورو هزینه ندارد، بلکه هزینه خرید آن، هزینه چشمپوشی از خرید بهترین بدیل آن (که در اینجا موز است) را نیز دربر میگیرد. در اقتصاد مدرن این مفهوم بهعنوان تمایز بین هزینههای حسابداری (هزینه تولید /مصرف) و هزینه اقتصادی (هزینه تولید /مصرف + هزینه فرصت به دست نیاوردن بهترین بدیل) شناخته میشود. ممکن است این موضوع بهشدت پیشپاافتاده به نظر برسد، اما اینکه چه باید از آن بیاموزیم بسیار پیچیده است. مفهوم هزینه-فرصت مبنایی برای زندگی انسان و درک واقعیتهای اقتصادی است.
نهتنها در هر تصمیم اقتصادی که افراد با آن مواجه هستند صدق میکند، بلکه کارآفرینان و شرکتها نیز باید در هر مرحله از تولید، این هزینهها را در نظر بگیرند. چه چیزی باید تولید کنم؟ چگونه باید آن را تولید کنم؟ از کدامیک از مولفههای ورودی باید استفاده کنم؟ آیا برای من ارزش دارد که در تولید یک محصول یا خدمات خاص شرکت کنم؟ به چه روش دیگری میتوانم از منابع موجود استفاده کنم؟ چطور میتوانم از زمان خودم استفاده بهتری داشته باشم؟ همه این سوالات هسته فعالیت کارآفرینانه هستند و ویزر قطعاً نقش بزرگی در تئوری اقتصاد در اختراع و متعاقباً برجسته کردن این واژه داشته است. دنیای علم بدون او نمیتوانست بهصورت کنونی باشد.
فون هایک مثل فرانک نایت و جرج استیگلر، ویزر را به دلیل ایجاد مفاهیم «مطلوبیت نهایی» و «هزینه-فرصت» و حل مشکل انتساب (Imputation Problem) بزرگ میدارد اما معتقد است که نوشتههای او بهسختی قابل فهم و درک هستند. پانزده سال پس از مرگ او، استیگلر بر اساس خطوط فکری او حرکت و مشخص کرد که ایده نظریه ارزش ویزر که ریشه در موضع ارزش طبیعی داشت، تا حدود زیادی مبهم است. ویژگیهای شخصیتی ویزر و اخلاق او و در نهایت پشتیبانی او از رژیمهای سیاسی استبدادی باعث شد که او هیچگاه فرد محبوبی نشود. این اتفاقات و این نتیجهگیریها نهایتاً باعث شد کارهایی که او در زمینه تفکر اقتصادی انجام داده است تا حدود زیادی نادیده گرفته شده و کمارزش انگاشته شوند. البته بسیاری نیز بودند که از او تقدیر کردهاند. وزلی میچل در سال 1967 بیان داشت که تاثیری که صورتبندی ویزر بر نظریه اقتصادی داشت، بیش از آنکه در گذشته ریشه داشته باشد، مربوط به آینده بود.
در مرکز تفکر ویزر، بهخصوص در سالهای پایانی عمر او، اعتقاد بر این است که اقتصاد باید منطقه مورد تحلیل خود را نه بهعنوان یک ساختار آرمانی، بلکه بهعنوان یک فرآیند اجتماعی ببیند. او این موضوع را در رساله بزرگ خود بهعنوان نظریه اقتصاد اجتماعی (Theorie der gesellschaftlichen Wirtschaft) ثابت کرد که در آن بررسی تاثیر نیروهای اجتماعی را بر تولید اقتصادی و اینکه چگونه تولید اقتصادی میتواند بر ساختار اجتماعی یک جامعه تاثیر گذارد نشان داد. در این زمینه، ویزر را میتوان بهعنوان پیشگامی در زمینه اقتصاد اجتماعی در نظر گرفت که نقش مهمی در مطالعه تاثیر فرهنگ، نهادها، ضوابط و هنجارهای اجتماعی ایفا کرد. در این معنا میتوان او را از پیشگامان موضوعی دانست که امروزه به آن اقتصاد نهادگرایانه جدید
(New Institutional Economics) گفته میشود.
ویزر مانند هر اقتصاددان خوب اتریشی، در طول شاهکار خود اذعان داشت که رقابت بهعنوان یکی از مهمترین نیروها در هر اقتصاد است.
«... رقابت ... اقدامات مبتنی بر انتخاب شخصی را حتی در موقعیتهای مدرن مشخص میکند و به همین دلیل است که آن را بهعنوان یکی از مهمترین نیروهای اقتصادی-اجتماعی طبقهبندی میکنیم.... رقابت فعالیتهای انتخاب شخصی را مشخص میکند، رقابت کشاورز را در برابر کشاورز قرار میدهد، مکانیک را در برابر مکانیک و کارآفرین را در برابر کارآفرین. هرکدام از آنها توانایی خود را برای زد و خورد و در نهایت پیروزی یا شکست آماده میکنند.... هر نظم اقتصادی بدون مشکلات زیاد میتواند با استفاده از قدرت رقابت به سمت موفقیت اجتماعی حرکت کند.»
از این نقلقول درمییابیم که تا چه میزان درک ویزر از فرآیندهای اجتماعی ریشه در سنت مکتب اتریشی دارد. درحالیکه او مدل رسمی نوکلاسیک مبتنی بر رقابت کامل و نظریهپردازی بر مبنای تعادل را رد میکند، با دقت زیاد نقش اجتماعی رقابت و منافع اقتصادی را که برای جوامع به ارمغان میآورد مورد تاکید قرار میدهد.
حتی در سطح سیاست که حوزهای است که در آن ویزر بیشترین انتقادات را از سوی اقتصاددانان اتریشی به سمت خود جلب میکند، سابقه او واقعاً بد نیست. در طول جنگ جهانی اول او بهعنوان وزیر بازرگانی اتریش فعالیت کرده و فعالانه سعی کرد اصلاحاتی را به نفع تقویت نقش بازار (تا آنجا که در طول جنگ امکانپذیر بود) اجرا کند. متاسفانه، بیشتر یا کمتر تلاشهای او توسط وزیر انرژی ریچارد ریدل که طرفدار مداخلات اقتصادی بود و حوزه عمل گستردهتری در حوزه سیاستگذاری داشت مسدود شد.
پس میتوان اینگونه جمعبندی کرد که فردریش فون ویزر نهتنها یکی از مهمترین و شاخصترین چهرههای مکتب اتریش است، بلکه به تبیین و گسترش دیدگاه مکتب اتریشی نیز کمک شایانی کرده است.
علاوه بر این او توانسته است تاثیر شگرفی بر سیر تفکر اقتصادی بر جای بگذارد که آثار آن امروزه نیز بهوضوح در روند تفکر اقتصادی مشاهده میشود. به خاطر برخی کاستیهایی که روند فکری او دارد نمیتوان متفکری در این سطح را نادیده گرفت. این نادیده گرفتن از یک سو کملطفی بزرگی به این متفکر بزرگ اقتصادی است و از سوی دیگر ضربه به جامعه مکتب اقتصادی اتریش است که قدرت و دقت خود را با کمک متفکرانی همچون ویزر به دست آورده است. بر این اساس کنار گذاشتن متفکری همچون ویزر از روند توسعه و جریان غالب مکتب اقتصادی اتریشی نمیتواند ایده خوبی باشد.