تاریخ انتشار:
دولت گام دوم را چگونه بردارد؟
آیا نفسهای تجربه غیرمتعارف اما تاریخی اصلاح نظام پرداخت یارانهها به شماره افتاده است؟
این حقیقت که برنامه در حال حاضر هم در جنبه سیاسی و هم حقایق موجود در حال عقبنشینی است (یارانههای پرداختی در حال برگشت به سطح 30 میلیارد دلار در سال هستند) بیش از آنکه نشانهای از فقدان منطق اصولی برنامه باشد، علامتی از این است که در جو سیاسی مناقشهآمیز ایران، اتخاذ یک سیاست درست، تا چه حد میتواند دشوار باشد. هم منتقدان و هم دولت، ترجیح میدهند به جای بحث بر سر تکتک اجزای برنامه به تفکیک، آن را به صورت یک کل در نظر بگیرند. از این رو به جای تبادل نظر درباره اینکه قیمت حاملهای انرژی و یا میزان پرداخت نقدی یارانهها چه مقدار باید باشد، بحث بر سر اجرای فاز 2 برنامه هدفمندسازی یارانههاست.
برنامه هدفمندسازی یارانهها دارای اهداف متعدد با سیاستهای مربوط به آن اهداف است که هر یک به تنهایی احتمالاً میتواند حمایت گسترده عموم مردم را به خود جلب کند، اما وقتی در قالب یک برنامه با عنوان فاز 2 هدفمندی جمع میشود، میتوان گفت از همان ابتدا محکوم به شکست است. مهم است که بین سه مولفه این طرح تفکیک قائل شوی.
اول، نزدیک کردن قیمت حاملهای انرژی در ایران، به سطح قیمتهای جهانی. قبل از اجرای طرح هدفمندی، ایران کمترین قیمت انرژی را در بین تمام کشورهای دنیا دارد. این موضوع باعث اتلاف انرژی و لطمه دیدن محیط زیست میشود. همچنین ساختار تولید و مصرف در کشور بر پایه انرژی ارزان بنا شده که این امر باعث عدم توان رقابت آن در بازارهای بینالمللی میشود. اکثر ایرانیان بر این باورند که آن روند قابل تداوم نبود. دوم، بازتوزیع عادلانهتر ثروت حاصل از نفت. بیش از نیمی از ثروت نفت ایران در داخل کشور استفاده میشود که طبقات بالای درآمدی از این مصرف، سهم بیشتری دارند. نیمه دیگری هم که حاصل صادرات به خارج از کشور است چه در گذشته و چه در زمان حال ناعادلانه توزیع شده است. اما اصلاح بخش دوم بسیار سختتر است. ثروتمندان و قدرتمندان معمولاً دسترسی بیشتری به درآمدهای نفتی دولت دارند. این دسترسی میتواند از طریق دریافت اعتبارات ارزان و یا مجوزهای وارداتی باشد. بیشتر ایرانیان موافقند که حداقل توزیع عادلانهتر در مورد بخشی که میتواند اصلاح شود، یعنی نیمی از نفت که در داخل مصرف میشود، اعمال شود.
سوم، استفاده از فناوریهای جدید برای رسیدگی به فقرا: پرداختهای نقدی از طریق بانکهای مدرن. روشهای قدیمی همانند بازتخصیص سرمایههای عمومی به بخشهای زیرساختی چون مدرسه، برق، آب آشامیدنی و گاز طبیعی و یا کمکهای مستقیم مثل کار نهادهایی چون کمیته امداد امام خمینی (ره) و سازمان بهزیستی، مسیری طولانی میپیمایند تا کیفیت زندگی فقرا را ارتقا دهند و فقر شدید و گرسنگی را کاهش دهند. اما جهان در حال حرکت به سمت بهرهگیری از فناوری است (کارتهای هوشمند در هند، مصر و تعدادی از کشورهای آمریکای لاتین استفاده میشود). این مولفه از برنامه هدفمندسازی یارانهها، ایران را در مسیر استفاده از این نوآوریها قرار داده است. نظرات در مورد اهمیت نسبی این سه مولفه برنامه هدفمندسازی یارانهها متفاوتاند. اما جمعآوری این جنبههای متفاوت در یک بسته و ایجاد یک موقعیت تصمیمگیری دوگانه سیاه و سفید برای هر سه مولفه به صورت یکجا، یک راهبرد سیاستی اشتباه است. در این قسمت هم آقای احمدینژاد و هم منتقدانش، مرتکب اشتباه شدهاند. مشکل این وضعیت تصمیمگیری دوگانه، با توجه به از دست رفتن موقعیت حفظ قیمت بنزین در سطح قیمتهای جهانی، به راحتی
قابل مشاهده است. در مدت زمانی که شما صرف خواندن این مقاله میکنید، رانندههایی که از عهده پرداخت بهای بنزین در سطح بینالمللی برمیآیند (سه دهک بالا)، نیم میلیون لیتر بنزین در باک ماشینهای لوکس خود خواهند زد و بابت آن قیمتی کمتر از یکسوم بهایی که رانندگان کشورهای دیگر میپردازند، پرداخت خواهند کرد. این رانندگان چند صد میلیون تومان پولی را که میتواند جزو اعتبارات عمومی هزینه شود به جیب میزنند، بدون آنکه انسانهایی نیازمند باشند.
چگونه است که افزایش قیمت بنزین برای این رانندگان، کاری که با وجود کارتهای هوشمند بنزین به راحتی امکانپذیر است، در ایران از حمایت سیاسی برخوردار نیست؟ جواب این است که مخالفان این افزایش قیمت استدلال میکنند دولت وجوه جمعآوریشده از این طریق را درست هزینه نمیکند. ظاهراً مهم نیست که این اقدام خاص، میتواند با جبران بخشی از هزینههای مالی برنامه هدفمندسازی، اثری ضدتورمی داشته باشد و مهم نیست که اقتصاد کشور همسایه ایران، ترکیه، با قیمت بنزینی پنج برابر ایران، به خوبی کار میکند.
توزیع مجدد به عنوان یک مساله سیاسی و اجتماعی، تا وقتی نابرابری وجود دارد، مطرح خواهد بود و مطمئناً توسط سیاستمداران پس از آقای احمدینژاد هم مورد بهرهبرداری سیاسی قرار خواهد گرفت. برای توقف اثرات تباهکننده نابرابری بر اقتصاد و سیاست کشور، ایران مجبور خواهد بود راههایی برای کاهش نابرابری و از بین بردن فقر شدید پیدا کند. طرح هدفمندسازی یارانهها، آغازی مناسب در جهت استفاده از ثروت حاصل از نفت برای این هدف است. بحثها باید به جای توقف کامل اجرای طرح، در مورد چگونگی استفاده بهتر از یارانه نقدی برای دسترسی به این هدف باشد. بعضی از اعتراضاتی که منتقدان به این طرح دارند مانند کسری بودجه مزمن که باعث تورم میشود (چون در گذشته پرداختهای نقدی بیشتر از عایدی حاصل از افزایش قیمتها بوده است) نسبتاً به آسانی قابل برطرف شدن است: کافی است که قیمت بعضی از حاملهای انرژی را افزایش داده و میزان پرداختهای نقدی ثابت نگه داشته شود.
اما چرا قیمت انرژی هنوز بسیار ارزان است؟ من فکر میکنم به این دلیل که لغو کامل برنامه هدفمندسازی یارانهها، از حمایت همهجانبه طبقه متوسط شهری برخوردار است و با نزدیک شدن به انتخابات ریاستجمهوری در خردادماه، کمتر نامزدی جرات دفاع از این طرح را به خود میدهد. اما این یک دید کوتاهمدت است. یک رهبر سیاسی با افق دید بلندمدت، باید سعی کند برای طبقه متوسط شهری توضیح دهد که اصلاح قیمت انرژی، علاوه بر فایدههای دیگر آن، بهترین راه برای بازتوزیع ثروت و حمایت اجتماعی از فقرا هم هست. اما من از این نگرانم که به جای توضیح این حقیقت به رایدهندگان، اکثر سیاستمداران ترجیح دهند به ارکستر مخالفان طرح هدفمندسازی بپیوندند و این شایعه را که پرداخت نقدی باعث «صدمه به فقرا» و یا برعکس آن «تنبل شدن فقرا» میشود رواج دهند. در ماههای پیش رو، تجزیه بسته اصلاح نظام پرداخت یارانهها به اجزای تشکیلدهنده آن و جداسازی و تفکیک بخشهای خوب و بد آن، یک وظیفه مهم رسانهها و محققان است. چنین دید جامعی به طرح هدفمندسازی برای اصلاح این طرح و از دست ندادن تمام منافعی که طی دو سال گذشته با سختی زیاد به دست آمده، لازم است. شاید مهمترین
بخش این منافع که حفظ آن لازم است این باشد که برای اولین بار مردم محروم ایران از آزاد کردن قیمت حاملهای انرژی (یعنی همسطح کردن آنها با قیمتهای بینالمللی) بهره برده باشند. در دنیا کمتر نمونهای پیدا میکنید که مردم فقیر به بازار آزاد با دید مثبتی بنگرند.
دیدگاه تان را بنویسید