گفتوگو با جواد صالحیاصفهانی پیرامون آینده طرح هدفمندی یارانهها
دو پیامد منفی حذف دهکها
جواد صالحیاصفهانی طرحهایی مثل حذف برخی از دهکها از دریافتکنندگان یارانه نقدی را «انحراف از اهداف اصلی دولت» و باعثکاهش کارایی دستگاههای اجرایی میداند.
جواد صالحیاصفهانی طرحهایی مثل حذف برخی از دهکها از دریافتکنندگان یارانه نقدی را «انحراف از اهداف اصلی دولت» و باعث کاهش کارایی دستگاههای اجرایی میداند. به گفته او، چنین اقدامی نمیتواند با شناسایی کامل انجام شود و حتی ممکن است با کاهش کسری بودجه هدفمندی، دولت را از تداوم اصلاح قیمتها منصرف کند که سیاست درستی نیست. او پیشنهاد میدهد دولت به جای تاکید بر این امور، توجه خود را معطوف یافتن سیاستهای جایگزین برای افزایش منابع کند و اصلاح قیمتها را نیز در دستور کار قرار دهد. به اعتقاد این چهره اقتصادی سرشناس کشور، بهتر است دولت در ابتدا به فکر تهیه بانک اطلاعاتی مالیاتی باشد و در مرحله بعد از طریق آن، افراد جامعه را از لحاظ وضعیت درآمدی شناسایی کند. صالحیاصفهانی میگوید با وجود اینکه انتخابات اخیر نشان داد مردم «حل روابط با جهان» و «رویکرد توسعهگرا» را به شعارهای عوامانه و بازتوزیعی قبلی ترجیح میدهند، اما در صورتی که توسعه اقتصادی با عدالت همراه نباشد، مردم از توسعه ناامید شده و مجدداً به سیاستهای بازتوزیعی روی خواهند آورد.
یکی از انتقاداتی که به روش کنونی اجرای هدفمندی وارد شده بود، «اختصاص یارانه به همه افراد» بود. اما اخیراً بحثهایی در خصوص تغییر در شیوه ادامه طرح هدفمندی مطرح شده و از جمله، طرح «حذف سه دهک از دریافتکنندگان یارانههای نقدی» جدی شده است. با توجه به ابهاماتی که در خصوص امکانپذیری چنین اقدامی وجود دارد، فکر میکنید اصلاح این طرح با حذف سه دهک چه پیامدهای اقتصادی داشته باشد؟
شکی نیست که اگر امکان شناسایی افراد سه دهک بالا وجود داشت، حذف آنها از لیست گیرندگان یارانه نقدی، هم مشکل کسری برنامه هدفمندی و هم ناعادلانه بودن این بخش از یارانه نقدی را حل میکرد. اما امکان چنین شناختی در حال حاضر وجود ندارد، و دولت را درگیر دو مشغله جدید میکند که در شرایط حاضر به منزله انحراف و گریز از اهداف اصلی دولت است. مشکل اول این است که همه ارگانهای دولت را درگیر کاری میکند که با وظیفه اصلی آنها مغایرت
دارد. مثلاً مرکز آمار که باید بتواند بدون هیچگونه عواقبی برای افراد پاسخگو، اطلاعات درستی را برای تصمیمگیریهای دولت و بخش خصوصی از آنها جمعآوری کند، چنانچه دوباره وارد بازی تعیین یارانه نقدی افراد بشود، از انجام هدف اصلیاش که تهیه آمار موثق است باز خواهد ماند. همانطور که با کمال تاسف در سال اول اجرای هدفمندی این اتفاق به وقوع پیوست. همینطور در مورد سازمانهایی مثل ثبت احوال و رانندگی و راهنمایی و غیره. شناسایی افراد از نظر درآمد و ثروت برای دولت امر مهمی است که باید فقط از طریق سازمان مربوطه، که وزارت دارایی است انجام شود. زیرا هم پشتوانه قانونی این نهاد روشن است و هم این اقدام در آینده برای شناسایی افراد فقیر برای اجرای سیاستهای فقرزدایی به کار خواهد آمد.
مشکل دیگر این است که با تمام این حرفها، شناسایی افراد سه دهک بالا کامل نخواهد بود و مثل سال ۱۳۸۹ اشتباهات شناسایی به سرعت دولت را در موضع دفاعی قرار داده و از کار اصلی باز خواهد داشت. نکته منفی دیگری هم که باید اضافه کنم این است که هماکنون به علت کسری بودجه طرح هدفمندی، دولت انگیزهای برای افزایش و اصلاح بهای انرژی دارد. اما در صورتی که بتواند این کسری را با حذف دهکها پوشش دهد، این انگیزه را در آینده نخواهد داشت و ممکن است اصلاح قیمتها آسیب ببیند.
شناسایی دهکها در دولت قبل با «خوداظهاری» انجام شده بود. اما گویا مسوولان جدید آمارهای جمعآوریشده را معتبر نمیدانند و میگویند از شیوههای جدیدی مثل اطلاعات حقوقی کارمندان دولت، دادههای مالیاتی یا روشهای دیگر استفاده خواهد شد. آیا با توجه به این شرایط، حذف سه دهک را امکانپذیر میدانید؟
در صورتی که همه توان دستگاههای دولتی را که با هدف دیگری اطلاعات را جمعآوری میکنند به کار بگیریم و سازمانهای اجرایی را برای این کار بسیج کنیم، شناسایی افراد تا حد زیادی ممکن است. اما هیچ وقت به سطحی از کمال نمیرسد که جلوی اشتباهات زیادی را که به سرعت رسانهای میشوند، بگیرد. بهتر است ابتدا ارائه اظهارنامههای مالیاتی با پشتیبانی قوی از سوی دستگاه قضایی برای تمام افراد با درآمد الزامی شود و در جامعه جا بیفتد، و بعد از آن برای شناسایی تکتک افراد استفاده شود. با وجود راههای بهتر برای افزایش درآمد طرح، به خصوص بالا بردن بهای گاز و بنزین در مناطق با سطح رفاه بیشتر و برای مصرفکنندگان برخوردارتر که هیچ تاثیری بر تورم هم نخواهد داشت، اجرای
اقداماتی مثل شناسایی افراد مرفه جامعه سیاست درستی نیست.
تغییر در روش اجرای هدفمندی و به طور مشخص حذف برخی از گروهها از فهرست دریافت یارانه، علاوه بر پیامدهای سیاسی ممکن است عواقب اجتماعی یا سیاسی نیز برای دولت داشته باشد. آیا فکر میکنید عواقب غیراقتصادی اصلاح هدفمندی، برای دولت قابل توجه خواهد بود؟
ممکن است در گذشته مبلغ پرداختهای نقدی برای خیلی از افراد اهمیت داشته باشد، اما در حال حاضر فکر نمیکنم با توجه به تغییرات اقتصادی و خصوصاً تورم بالایی که در این چند ساله بوده، یارانههای نقدی اهمیت زیادی برای خیلی از مردم داشته باشد. یعنی با توجه به افزایش هزینه سبد مصرفی، مبلغ یارانهها ارزش واقعی اولیه خود را از دست داده و واقعاً برای تعداد زیادی از افراد، دریافت یا عدم دریافت یارانه از لحاظ اقتصادی تفاوت چندانی نمیکند. حتی در دهکهای پایین که در گذشته گفته میشد پرداخت یارانههای نقدی آنها را حامی دولت میکند، نتایج انتخابات امسال نشان داد این تحلیلها درست نبوده است. من فکر میکنم مسوولان دولتی هم متوجه این قضیه شدهاند که شرایط مشابه سال 1384 نیست و دیگر «سیاستهای بازتوزیعی»
اثرگذاری زیادی ندارد و مسائلی مثل «تورم» دغدغه جدیتری حتی برای گروههای اقتصادی ضعیفتر شده است. به خاطر همین مساله بود که اکثریت در انتخابات، ترجیح دادند گزینهای را انتخاب کنند که بیش از آنکه شعارهای اقتصادی و سیاسی بدهد، برنامه اصلی خود را بهبود رابطه با آمریکا قرار داده بود. هر چند کاندیداهایی هم بودند که بر افزایش یارانهها و موضوعات مشابه تمرکز کرده بودند. با توجه به این ذهنیت، حذف یارانهها اگر همراه با سیاستهای بهبود روابط اقتصادی با جهان و کاهش تورم داخلی باشد، ممکن است اتفاقاً مورد استقبال مردم هم قرار بگیرد.
به نظر میرسد چیزی که در حال حاضر دولت را به بازنگری در دهکهای دریافتکننده یارانهها مجاب کرده، بیش از هر چیز «کسری بودجه هدفمندی» باشد. این در حالی است که قبلاً پیشبینی شده بود بخشی از این عدم تعادل با فاز دوم اصلاح قیمت حاملها انجام شود. اما هنوز تصمیمی برای اصلاح قیمتها گرفته نشده است. آیا تداوم قیمتهای فعلی را قابل توصیه میدانید؟
من طرح هدفمندی را «میراث بزرگ» دولت احمدینژاد برای روحانی نامیدهام، چون هم دستاوردها و هم چالشهای بزرگی را برای دولت جدید به همراه داشته است. این طرح علاوه بر دستاوردهایی مثل بهبود ضریب جینی به خصوص در مناطق روستایی، قرار بود قیمتها در اقتصاد را نیز واگذاری کند. اما باید توجه کرد اگر همزمان با تغییر شرایط اقتصاد هدفمندی تغییر کند، خیلی از این دستاوردها ضعیف شده و از بین خواهد رفت. به خصوص با توجه به تورم بالایی که در سه سال گذشته و پس از هدفمندی اقتصاد ایران شاهد آن بوده، نتایج اصلاح قیمتها در این طرح کمرنگ شده و به نظر میرسد اقتصاد ایران با سرعت زیادی در حال بازگشت به شرایط پیش
از هدفمندی است. چرا که با وجود تورم بالا و افزایش نرخ ارز، قیمت حاملهای انرژی ثابت مانده است که بار یارانهای زیادی را به دولت تحمیل کرده است و شاید بتوان گفت در نتیجه این شرایط، نیمی از پیشرفتهای هدفمندی از دست رفته است و در صورتی که اقدامات بعدی برای اصلاح این طرح انجام نشود، همه دستاوردهای آن از بین میرود. من ادامه شرایط فعلی و تثبیت قیمتها را برای آینده سیاست اصلاح قیمتها و هدفمندی یارانهها قابل توصیه نمیدانم. چرا که افزایش شکاف بین قیمت حاملها با سایر کالاها در نتیجه تورم، به معنای این است که همه مسائلی که اقتصاد کشور در این سه سال برای واقعی شدن قیمتها و حذف یارانهها تحمل کرده، بینتیجه بوده است. این نکته مهمی است که اگر طرح فعلی شکست بخورد، هر گونه اقدامی برای حل مشکلات ساختاری و مسائل قیمتگذاری در اقتصاد ایران در آینده نیز بسیار دشوار خواهد بود و با بدبینی شدیدی مواجه خواهد شد.
مسوولان دولتی میگویند بودجه فعلی دارای کسری زیادی است. به جز اصلاح هدفمندی، چه راهکارهای دیگری برای تعدیل کسری بودجه پیشنهاد میکنید؟
جلوگیری از کسری بودجه برای کنترل تورم، نباید با کاستن از مخارج آموزش و بهداشت همراه باشد. همچنین نباید باعث تشدید رکود در بنگاههای موجود شود. به این دلیل که کاهش تولید خود میتواند به یک عامل ایجاد تورم تبدیل شود. دولت میتواند با اقدامات هوشمندانهتری برخی از مخارج اضافی در بودجه را شناسایی کرده یا اینکه منابع جدیدی را تعریف کند. به عنوان مثال قیمت سوخت میتواند با توجه به سطح رفاه متفاوت مناطق جغرافیایی مختلف، درجهبندی شود. همان طور که در یک منطقه مرفه از تهران قیمت سایر کالاها و هزینه زندگی بالاتر از مناطق فقیرتر است، قیمت سوخت و حتی آب، برق و گاز نیز میتواند بیشتر از مناطق دیگر باشد. این میتواند به معنای مالیات بیشتر از اقشار برخوردارتر باشد و با عدالت نیز سازگار است. همچنین کاستن از انتظارات تورمی و بازنگری در برخی از سیاستهای اعتباری مثل پرداختهای مسکن مهر، میتواند منابع بیشتری را به
بانکها بازگرداند. بازگشت منابع به بانکها باعث میشود آنها بتوانند به عملیات بانکی خود ادامه دهند و کمک بیشتری به تولید کشور کنند. این اقدامات فشار به دولت برای کمک به تولید را کمتر میکند و منابع درآمدی بیشتری نیز برای دولت به همراه دارد.
با توجه به اینکه شما اصل سیاست اصلاح قیمتها در ایران را همواره تایید کردهاید، فکر میکنید در اجرای این طرح در دولت گذشته چه مشکلاتی وجود داشت که دولت جدید بتواند با توجه به آنها، برای بهبود اجرای این طرح تلاش کند؟
به اعتقاد من اجرای این طرح یک ضرورت ناگزیر برای اقتصاد ایران بود و حتی با وجود اینکه گفته میشد زیرساختهای لازم برای اجرای آن اندیشیده نشده، من معتقد بودم اجرای اولیه آن درست بود و باید در طول زمان، مشکلات آن را حل کرده و دولت برای اصلاح آن گام بردارد. اما یکی از مهمترین انتقاداتی که به این طرح وارد شد و به عقیده من درست بود، برآورد نادرستی بود که از میزان درآمد حاصل از اصلاح قیمت حاملهای انرژی صورت گرفت. دولت این درآمد را بیش از حد در نظر گرفت و در نتیجه، از همان ابتدا در پرداختهای نقدی کسری بودجه وجود داشت. نتیجه این محاسبه نادرست این بود که هدفمندی از ابتدا به صورت آسیبپذیر اجرا شود. چون کسری بودجه آن باعث افزایش تورم شد، در حالی که دولت نمیتوانست یا نمیخواست همزمان با تورم، اصلاح قیمتها را
ادامه بدهد. از سوی دیگر اجرای این طرح همزمان با افزایش نرخ ارز بود که خود این افزایش قیمت ارز، در نتیجه مسائل مختلفی پیش آمد. اما دولت اصلاح قیمتها با توجه به نرخ دلار را متوقف کرد و باعث شد مسائلی مثل قاچاق سوخت، دوباره مطرح شود و قیمتها مجدداً شکل غیرواقعی به خود بگیرد. غیرواقعی شدن قیمتها به بنگاههای ناکارآمد اجازه داد که همچنان بدون اصلاح ساختار امکان تداوم فعالیت داشته باشند. ممکن است تا شش ماه پس از اجرای این طرح، جلوگیری از افزایش قیمتها سیاست قابل قبولی بوده باشد، اما تثبیت طولانیمدت قیمتها تاکنون این طرح را با چالشهای زیادی مواجه کرده است. تاکید دولت بر افزایش نیافتن قیمتها باعث شد برخی از سیاستهای تعزیراتی برای جلوگیری از رشد قیمت مجدداً در دستور کار قرار بگیرد که کاملاً در تضاد با منطق اقتصادی بود. در واقع به اعتقاد من، اشتباه بزرگ در اینجا بود که دولت به جای اینکه به از بین بردن کسری بودجه بپردازد و تاکید خود را بر تداوم اصلاح قیمتها بگذارد، پس از مدتی همه توان خود را صرف کنترل قیمتها کرد.
دولت جدید در ابتدا منتقد شیوه نقدی پرداخت یارانهها بود و آن را عامل ایجاد تورم میدانست. حتی بعضاً گفته شد پرداخت کالایی بهتر است جایگزین پرداخت نقدی شود. دیدگاه شما در این باره چیست؟
باید توجه داشته باشید که بخش عمده تورم هدفمندی، نتیجه صرف پرداخت یارانههای نقدی نبود و در واقع از اینجا نشات میگرفت که منابع یارانهها -که از اصلاح قیمت سوخت باید به دست میآمد- با مصارف آن که همان پرداختهای صورتگرفته بود، در توازن نبود. یعنی تزریق نقدینگی به خاطر این عدم تعادل، عامل رشد تورم شد. هر چند من هم فکر نمیکنم پرداخت نقدی بهترین روش برای هدفمند شدن یارانههای انرژی در ایران بود، اما معتقد نیستم این طرح نباید اجرا میشد. بلکه فکر میکنم باید به تدریج راهکارهای جایگزین و سیاستهای اصلاحی برای نتیجهگیری بهتر این طرح، به اجرا گذاشته میشد. مساله دیگر این بود که با توجه به اینکه دولت تصمیم گرفت یارانهای به بخشهای تولیدی اختصاص ندهد، نباید با تکیه بر افزایش قیمت نفت واردات را تشویق میکرد. به نظر میرسید دولت فکر میکرد
افزایش عرضه با واردات، برای کنترل موقت تورم هدفمندی مفید است. اما وقتی تولید به صورت همزمان در نتیجه افزایش قیمت انرژی و تحریمها از یک سو و کاهش واردات (به دنبال کاهش صادرات نفت) از سوی دیگر تضعیف شد، هم باعث تشدید رکود در اقتصاد شد، هم باعث شد توان اقتصاد برای کنترل تورم با افزایش عرضه در سالهای بعد ضعیف شود. البته با توجه به ابعاد بسیار بزرگ این طرح، وجود اشکال در آن طبیعی بود و غیرممکن بود نقصی در آن وجود نداشته باشد.
شما پیش از این اشاره کرده بودید که بهتر است به جای روشهای ابتدایی و مستقیم برقراری عدالت مثل توزیع نقدی، دولت «زمین بازی» را هموار کند. آیا این رویکرد را در حال حاضر قابل اجرا میبینید؟
همیشه توزیع پول نفت برای مردم ایران جذابیت داشت، اما هدفمندی باعث شد مردم بخشی از تبعات سیاستهای بازتوزیعی از این قبیل را درک کنند و این تجربه آزموده شود. من فکر میکنم در هشت سال گذشته مردم پیامد آوردن پول نفت سر سفره مردم را درک کردند که شاید این موضوع بالاخره باید در یک اقتصاد نفتی مثل ایران آزموده میشد. در حال حاضر به نظر میرسد مردم متوجه شدهاند بخشی از بیکاری فعلی، به دلیل آوردن پول نفت سر سفره مردم ایجاد شده است و بهتر بود به جای مبلغ 45 هزار تومان، توجه دولت معطوف رشد اقتصادی و توسعه کشور میشد. یک درس بزرگ سیاستهای بازتوزیعی برای مردم ایران این بود که تزریق پول نفت به اقتصاد، تنها از طریق واردات بیشتر و با هزینه رکود تولید و افزایش بیکاری انجام میشود. فهم عمومی این مساله، دستاورد بزرگی برای مردم ایران بوده است. اجماع فعلی برای
کنترل نقدینگی را نباید پدیده کماهمیتی تلقی کرد. دولت احمدینژاد باعث شد اصول پذیرفتهشده علم اقتصاد در جامعه ایران مورد پذیرش قرار گیرد و مردم عواقب سیاستهای پوپولیستی را از نزدیک درک کنند.
در حال حاضر به نظر میرسد مردم تا حدی متوجه شدهاند، عدالت اقتصادی با روشهایی مثل پرداخت نقدی به دست نمیآید و بیشتر به دنبال توسعه اقتصادی فراگیر و همساز با عدالت هستند. اما این احتمال وجود دارد که در آینده این تلقی پایدار نماند. چنانچه توسعه اقتصادی به همه شانس بازی مساوی را ندهد، یعنی زمین بازی اقتصاد هموار نباشد، مردم از توسعه ناامید شده و دوباره به سیاستهای بازتوزیعی روی خواهند آورد. در واقع پول دادن به مردم باعث میشود آنها از بازی اقتصاد کنار بروند، به جای اینکه با ایجاد «برابری فرصت»، آنها بیشتر به بازی دعوت شوند. این درک در خیلی از کشورهای دیگری نیز که در گذشته سیاستهای پوپولیستی را آزمودهاند، تا حدی جا افتاده است و دولت در این کشورها، به جای چاپ پول برای توزیع نقدی، به سمت سرمایهگذاری در بخشهایی مثل «بهداشت» و «آموزش» رفته تا زمین بازی برای همه یکنواختتر شده و با این روش «عدالت اقتصادی» را ایجاد کند.
دیدگاه تان را بنویسید