کتابهایی که باید خوانده شوند - ۲
چگونه «سیاست» بخوانیم؟
لفظ سیاست، فارغ از معانی لغوی آن که مشهورترین آنها، تنبیه و مجازات است، اصطلاحاً توصیفکننده رابطه قدرت است که بین انسانها جریان دارد.
لفظ سیاست، فارغ از معانی لغوی آن که مشهورترین آنها، تنبیه و مجازات است، اصطلاحاً توصیفکننده رابطه قدرت است که بین انسانها جریان دارد. برخی به این تعریف شبهه وارد کرده و گفتهاند رابطه قدرت، منحصر به انسان نیست و در میان حیوانات هم تنازع بر سر قدرت وجود دارد. این شبهه وارد است و حتی نویسنده سیاسی نامداری چون موریس دوورژه را وادار کرده است فصلی از کتاب «اصول علم سیاست» را به بررسی رابطه قدرت میان حیوانات اختصاص دهد. اما رابطه قدرت میان آدمیان با چنین رابطهای میان حیوانات، تفاوتی اساسی دارد. تا آنجا که دانش امروزی بشر اجازه فهمیدن میدهد، رفتار حیوانات سراسر بر غریزه و احتمالاً قدری خاطره و تداعی استوار است، اما کنشهای انسانی معطوف به اراده و آگاهی و تمنای چیزهایی است که مطلوب میانگارد. مادام که انسان توانایی فهم دنیای درونی حیوانات را ندارد ناگزیریم به همین فرض اتکا کنیم که رفتار حیوانات غریزی است و نمیتواند موضوع علم سیاست قرار گیرد و رابطه قدرت، کنش انحصاری انسان آگاه و صاحب اراده است. با این فرض، پرسش و پاسخ نخست در باب سیاست همان است که گفته شد: سیاست،
چیست؟ سیاست دانشی است که روابط قدرت را میان انسانها بررسی میکند. درباره این وجه سیاست در شمارههای بعدی تجارت فردا و ذیل «علوم سیاسی» سخن خواهیم گفت. آنچه برای ورود به بحث سیاست در این مرحله اهمیت دارد پرسش دیگری در حوزه «فلسفه سیاست» است که اساساً اندیشه و عمل سیاسی بر آن استوار است: «چرا باید کسانی به حکم کسانی دیگر گردن نهند؟» این نخستین و مهمترین پرسش در حوزه فلسفه سیاسی است که دو پرسش فرعی دیگر به دنبال دارد: «مجوز صدور فرمان حاکمان چیست؟» و «افراد چه زمانی حق دارند از فرمان فرمانروا سرپیچی کنند؟»
انسان و حقوق طبیعی
درسنامههای سیاست، برای پاسخ دادن به این پرسش که «چرا باید کسانی به حکم کسانی دیگر گردن نهند؟» معمولاً از فلسفه سیاسی سقراط که افلاطون آن را روایت کرده است آغاز میکنند. اما درستتر این است که نقطه عزیمت بحث قدری عقبتر رود و از آرای سوفوکل (یا سوفوکلس) نمایشنامهنویس یونانی آغاز شود. سوفوکل (469-406 پیش از میلاد) 26 سال پیش از سقراط به دنیا آمد و هفت سال پیش از او مرد. بنابراین معاصر سقراط به شمار میرفت. سوفوکل پیش از آنکه سقراط مباحث خود را راجع به حقوق طبیعی یا به تعبیر دیگر، اخلاق شروع کند در نمایشنامه آنتیگونه که یکی از سه نمایشنامه معروف منظومه تبای به شمار میرود، صراحتاً از حقوق طبیعی انسان سخن میگوید. بیان حقوق طبیعی انسان که امروزه بدیهی مینماید، در روزگاری که سوفوکل نمایشنامه آنتیگونه را نوشت، اهمیت بسیاری داشت و در واقع سرآغاز نگرش انسانمدار به سیاست بود. اجمال داستان آنتیگونه
این است که «پولونیکس و اتئوکلس در جنگ بر سر قدرت کشته میشوند. کرئون، پادشاه تب فرمان میدهد اتئوکلس را با اجرای مناسک و احترام کامل به خاک بسپارند ولی جنازه پولونیکس را که او خیانتکارش میدانست به حال خود رها سازند تا خوراک وحوش شود. آنتیگونه که خواهر پولونیکس است نمیپذیرد که جنازه برادرش بر خاک بماند و خوراک وحوش شود، پس مخفیانه به دیدار خواهرش ایسمنه میرود و از او میخواهد در خاکسپاری برادر کمکش کند. ایسمنه از ترس کرئون نمیپذیرد و آنتیگونه به تنهایی برادر را به خاک میسپارد.»
کرئون از شنیدن این خبر برآشفته میشود و دستور دستگیری خاطی را صادر میکند. آنتیگونه را پیش او میآورند و او بدون اینکه کارش را انکار کند با کرئون بر سر اینکه اخلاقیات را زیر پا گذاشته است وارد بحث میشود و جملهای کلیدی بر زبان میآورد. آنتیگونه میگوید خاکسپاری، حق طبیعی پولونیکس بوده است و کرئون نمیتواند و نباید مانع آن شود. کرئون از سخنان او برافروخته میشود و چون گمان میبرد در این کار ایسمنه نیز به خواهرش کمک کرده است دستور دستگیری او را نیز میدهد. ایسمنه که ترجیح میدهد همراه با خواهرش کشته شود به دروغ اعتراف میکند که او هم در خاکسپاری برادر دخیل بوده است؛ اما آنتیگونه میگوید که خودش به تنهایی این کار را کرده است. دو خواهر زندانی میشوند. هایمون، پسر کرئون و نامزد آنتیگونه نزد پدر میرود تا او را از این کار باز دارد اما گفتوگوی آن دو به مشاجره لفظی میانجامد و هایمون در حالی که قسم میخورد دیگر هرگز کرئون را ملاقات نخواهد کرد، خارج میشود. کرئون سرانجام تصمیم میگیرد ایسمنه را آزاد کرده و آنتیگونه را در غاری زنده به گور کند.
آنتیگونه بر سرنوشت خود میگرید اما از کارش دفاع میکند. پیشگوی نابینایی به نام ترسیاس به کرئون هشدار میدهد خدایان از رفتار او ناخشنودند و به خاطر اشتباهاتش، خانوادهاش را از دست خواهد داد، تمام یونان او را خوار خواهد شمرد و خدایان، قربانیهای شهر تب را نخواهند پذیرفت. ریشسفیدان از این سخنان به وحشت میافتند و از کرئون میخواهند آنتیگونه را آزاد کرده و پولونیکس را به خاک بسپارد. کرئون میپذیرد اما زمانی که برای آزاد کردن آنتیگونه میروند متوجه میشوند او خود را به دار آویخته است. هایمون از مرگ نامزدش بسیار اندوهگین میشود و خود را میکشد. خبر مرگ هایمون به مادرش ائورودیکه میرسد و او نیز خود را میکشد. کرئون خود را به خاطر تمام این پیشامدها ملامت میکند. او توانست تاج و تختش را حفظ کند اما چون از فرمان خدایان سرپیچی کرده بود یا حقوق طبیعی را مراعات نکرده بود، گرفتار مکافات شد و همسر و فرزند خود را از دست داد. نتیجه این نمایشنامه از منظر فلسفه سیاسی این است که اطاعت از هر حکمی که فرمانروا صادر کند، الزام اخلاقی ندارد؛ بلکه حکمی لازمالاطاعه، و
قانونی لازمالرعایه است که ماخوذ از حقوق طبیعی باشد. در واقع کار مهم سوفوکل این است که پیوند پادشاه با خدایان المپ را که پیش از آن مطلق بود، سست میکند و اعتبار فرمانش را به حکمی زمینی مشروط میکند.
این نمایشنامه معمولاً از منظر هنری و به عنوان یکی از نمونههای درخشان تراژدیهای یونان باستان خوانده شده است؛ اما قابلیتهای بسیاری هم در حوزه فلسفه سیاست دارد. این نمایشنامه و آثار تراژیک دیگر بعدها در قالبهایی متفاوت به فلسفه سیاسی جان لاک و شورشگری نیچه بر مدرنیسم، و از طریق این دو به فلسفههای سیاسی قرن بیستم راه یافت که در شمارههای آتی تجارت فردا به آن خواهیم پرداخت. اما برای این مرحله و پیش از وارد شدن به عصر فیلسوفان بزرگ یونان باستان آشنایی با مبانی فکری تراژدیهای آن دوران ضروری است. جانمایه تراژدی، سرگشتگی انسان در چندراهههای تصمیمگیری است. این چندگانگی و ابهام در ملتهایی که فلسفههای مبتنی بر خیر و شر دارند، کمتر است و به تبع آن، تراژدی هم جایگاه رفیعی ندارد. مثلاً در تفکرات مزدایی و اوستایی ایرانیان چون فرض بر دوگانه اهورامزدا و اهریمن است، امور جهان نیز ذیل یکی از این دو مفهوم قرار میگیرد و تکلیف روشن است: باید از نور و نیکی و خیر و اهورا مزدا در برابر تاریکی و شر و اهریمن دفاع کرد. ذیل چنین فلسفهای که تقدیر آدمیان را از پیش تعیین میکنند،
امکانهای ناچیزی برای شکلگیری تراژدی وجود دارد. اما یونانیان با خدایان المپ سر و کار داشتند که هر یک نماینده یکی از مظاهر طبیعی و مفاهیم و معانی زندگی بودند و این تکثر در قالب خیر و شر نمیگنجید. انتخابهای پرشمار وجود داشت و همین گسستها بود که موجب بالندگی هنر و فلسفه و همچنین فلسفه سیاست میشد. دلبستگان یونان باستان معتقدند پا به پای فرو ریختن شکوه عصر پریکلس و برآمدن عصر فیلسوفان بزرگ (سقراط و افلاطون و ارسطو و معاصران سوفسطایی ایشان)، جامعه یونان از عصر زرین هنر فاصله گرفت و اندیشههای دوگانهمحور به ویژه نظریه نظم کیهانی افلاطون، رشد و نمو کردند. کتاب تاریخ فلسفه راتلج با ویراستاری تایلور و ترجمه حسن مرتضوی منبع مناسبی برای فهم اندیشههای فلسفی پیش از افلاطون و افلاطون است. این کتاب را نشر چشمه منتشر کرده است.
نظم کیهانی و فلسفه اطاعت
روزگاری که سوفوکل نمایشنامه آنتیگونه را نوشت، عصر غوطهور شدن یونان در بحرانهای سیاسی و همچنین عصر شکوفایی فلسفه و به تبع آن فلسفه سیاسی بود. این همان روزگاری است که هگل در وصفش گفت «فلسفه همواره دیر از راه میرسد. شمایل تاریک فلسفه آنگاه رخ مینماید که کهنگی نوعی شیوه زیستن از راه رسیده باشد. این شمایل تاریک، یارای نو کردن جهان کهنه را ندارد و تنها میتواند چنین جهانی را بفهمد. جغد مینروا فقط آنگاه بال میگشاید که غبار کهنگی باریدن گرفته باشد». جغد مینروا که هگل از آن سخن میگوید الهه دانایی یونانیان عهد باستان بود و آمدنش نوید دانش و فرزانگی میداد. یونان در دورانی که سوفوکل و سقراط میزیستند در حال فاصله گرفتن از عصر زرین پریکلس و افتادن در تباهیهای برآمده از کشاکشهای پیوسته آتن و اسپارت بود. شکوه عصر پریکلس در حال فرو ریختن از درون بود. مهمترین و تاثیرگذارترین فیلسوفان تاریخ یعنی سقراط و افلاطون و ارسطو در این دوران پدید آمدند و موضوعی را که سوفوکل مطرح کرده بود بال و پر دادند و دستگاههای
فلسفی مدون را پی ریختند و سخن گفتن از حکومت خوب و شایسته اطاعت و یا فلسفه سیاسی را شکوفا کردند. این سه فیلسوف را در واقع باید دو تن فرض کرد. زیرا سقراط که سلسلهجنبان مباحث مدون در باب فلسفه سیاست بود، زیر غبار روایتهای متفاوت و بعضاً متعارض، چندان دستیافتنی نیست و عمده چیزهایی که از او میدانیم، نقل قولهایی است که افلاطون و گزنفون از او کردهاند و تصویری که از داناترین فیلسوف تاریخ در دست است، سقراط افلاطونیشده است. از خود سقراط این را میدانیم که سخت دوستدار حقیقت و جدال برای زدودن آرایهها از سیمای حقیقت بود. میگفت مرا از آن جهت دانا میدانند که از نادانیام خبر دارم. این را نیز میدانیم که از باب تکریم قانون، ولو اینکه با همان قانون به او جفا شده و محکوم به مرگ شده باشد، با وجود اینکه میتوانست از زندان بگریزد چنین نکرد. اما همین فقره اخیر و دلایلی که سقراط برای فرار نکردن از زندان اقامه میکند برای شناختن جوهر او کفایت میکند و نشان میدهد چرا شاگردان سقراط پدران اندیشه بشری شدند. افلاطون و گزنفون که در بسیاری موارد اختلاف نظر داشتند
متفقالقولند که سقراط به این دلایل از زندان نگریخت: اول اینکه سقراط معتقد بود فرارش از زندان موجب این گمان میشد که از مرگ میهراسد حال آنکه فیلسوف حقیقی چنین هراسی ندارد. دوم اینکه اگر از آتن میگریخت فرصت مباحثه با آتنیها را از دست میداد؛ حال آنکه میخواست آموزههایش را که در آتن آغاز کرده بود، به فرجام برساند، و سوم اینکه خروج از بیعت حکومت و نقض قانون را روا نمیدانست. همین منطق سقراط بود که افلاطون تا روز مرگش به آن مشغول بود و همواره به این میاندیشید که حکومت خوب چیست و چرا باید از چنین حکومتی اطاعت کرد.
افلاطون برای توضیح دادن این مفاهیم، ابتدا دستگاه فلسفی منسجمی تدارک میبیند و فلسفه سیاست خود را بر آن بنا میکند. دستگاه فلسفی افلاطون که از زبان سقراط و در مکالمه و مباحثه با فیلسوفان دیگر نقل میشود اجمالاً این است که «جهان هستی یا نظم کیهانی دو ساحت متفاوت دارد. یکی امور جزیی مشروط و ظواهر است که در محدوده فهم انسانهای عادی است. فهم انسانهای عادی مبتنی بر ظن و گمان است و کاشف حقایق نیست. ساحت دیگر، امور کلی نامشروط و یا بواطن و جوهرهاست که انسانهای عادی از فهم آن عاجزند و تنها فیلسوفان توانایی دستیابی به آن را دارند. فیلسوفان توانایی دستیابی به صورتهای عقلانی را دارند و کاشفان حقیقت هستند.» نتیجهای که از این هستیشناسی افلاطون یا سقراط افلاطونیشده در حوزه سیاست حاصل میشود این است که مصلحت عمومی ایجاب میکند امور سیاسی در دست فیلسوفان یا در واقع شاهانی که به زیور حکمت فیلسوفانه آراستهاند قرار گیرد و افراد عادی از آنها پیروی کنند. درباره این مفاهیم کتابهای پرشماری در جهان نوشته شده و شماری از آنها نیز به فارسی ترجمه شده است. مهمترین این کتابها یکی
مجموعه آثار افلاطون است که با ترجمه حسن لطفی توسط انتشارات خوارزمی چاپ شده است. این کتاب البته مخصوص مطالعات پیشرفته درباره افلاطون است و بهتر است قبل از آن به کتاب «جمهور» یا «جمهوریت» افلاطون مراجعه شود. این کتاب را سالها پیش فواد روحانی ترجمه کرده و انتشارات علمی و فرهنگی منتشر کرده است. طبعاً در این کتاب و کتابهای دیگر، دستهبندی یادشده بالا را به روشنی و در چند سطر نمیتوان یافت؛ این تقسیمبندی و شرح و بسط آن را میتوان در درسنامههای دکتر غلامرضا کاشی استاد فلسفه سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی یافت. مطابق تفسیر دکتر غلامرضا کاشی، اندیشههای سیاسی افلاطون و اذناب فکری او را میتوان ذیل فلسفههای فضیلتمحور قرار داد. اساس این فلسفه سیاسی، تقدم خیر عمومی بر خیر خصوصی است، یعنی هر جا ایجاب کند میتوان فرد یا شهروند را قربانی مصالح جامعه و کشور کرد. این وجه فلسفه سیاسی افلاطون منتقدانی جدی دارد که در دوران جدید کارل پوپر و آیزایا برلین مشهورترین آنها هستند. پوپر و برلین معتقدند همین تقسیمبندی جهان به ساحتهای ظاهری و باطنی و رجحان خیر عمومی بر خیر خصوصی است که
سنگ بنای ستیزه با فردیت و آزادی و شکلگیری نظامهای توتالیتر را فراهم آورده است. پوپر و برلین، صراحتاً افلاطون را دشمن جامعه باز و آزادی نامیدهاند. کتاب کارل پوپر در این زمینه «جامعه باز و دشمنان آن» است که امیر جلالالدین اعلم ترجمه و انتشارات نیلوفر منتشر کرده است. کتاب آیزایا برلین نیز «آزادی و خیانت به آزادی: شش دشمن آزادی بشر» است که با ترجمه عزتالله فولادوند توسط نشر ماهی منتشر شده است.
دولت ملکوت و دولت ظلمت
تلقی دیگر درباره سیاست، تلقی مسیحی دوران قرون وسطی است که به نوعی ادامه سنت فلسفی افلاطون در قالب دینی است. مهمترین متفکر این دوران آگوستین قدیس است که جهان را افلاطونی تفسیر میکند. آگوستین هم جهان را همانند افلاطون، دوگانه میداند با این تفاوت که به جای تامل فیلسوفانه در ذات اصلی از ایمان سخن گفته میشود و به جای انسان معمولی فاقد ادراک و حکمت فیلسوفانه از انسان گناهکار سخن گفته میشود. به اعتقاد آگوستین، انسان مهبوط و راندهشده از بهشت، محکوم به تحمل رنج است و شایستگی زندگی خوب را ندارد. زمین عرصه تباهی و شقاوت است و تقدیر انسان گناهکار زندگی در همین جهان است؛ اما علاوه بر این شهر بلا و گناه و شقاوت یا سرزمین ظلمت، شهر دیگری هم هست که مومنان واقعی شاید به آن راه یابند. آن شهر که ملکوت یا شهر خداست، فیض الهی است که محتمل است نصیب کسانی شود. کسی نمیداند شایستگان زندگی در شهر خدا چه کسانی هستند اما خداوند که خیر مطلق است، همه درهای امید را نبسته است. فلسفه سیاسی آگوستین که از درون همین دوگانه خیر و شر
استخراج میشود، جهان را پهنه دو قلمرو میداند: یکی جهان ملکوت و افلاک و خیر که قلمرو کلیسا و مومنان است و دیگری قلمرو زمین و خاک و شر که قلمرو قدرت سیاسی است. پادشاه جهان اول مسیح است و شهروندانش مسیحیان معتقد و پادشاه جهان دوم قیصر است و شهروندانش مردم عادی گناهکار. آگوستین این مفاهیم را در کتاب بسیار مهم شهر خدا مطرح کرده است. این کتاب را حسین توفیقی ترجمه و انتشارات «دانشگاه ادیان و مذاهب قم» منتشر کرده است. این کتاب علیالظاهر توجیهکننده حکومتها و بستن درهای اعتراض است؛ اما گذشت زمان و تفسیرهایی که توماس هابز بر جهانهای دوگانه ظلمت و ملکوت نوشت نشان داد که در این جدایی امکانهای شگفتانگیزی برای نظریههای سیاسی آزادیمحور وجود دارد. جلد دوم تاریخ فلسفه راتلج نگاهی دقیق به فلسفه ارسطو تا آگوستین دارد و به فهم این مسائل کمک زیادی میکند. مفهوم قرارداد اجتماعی که از مهمترین ابداعات نظری در حوزه فلسفه سیاست است در واقع بر شالودههای دوگانه آگوستینی استوار شده است با این تذکر که سلسلهجنبان نظریه قرارداد اجتماعی یعنی توماس هابز از منظر دوگانه آسمان و
زمین آغاز کرد و نهایتاً اولی را در خدمت دومی قرار داد و جان لاک آسمان و زمین را آشتی داد و سر انجام ژان ژاک روسو زمین را بر آسمان شوراند و از حقوق جهانشمول انسان خاکی سخن گفت. نظریههای قرارداد اجتماعی در شماره بعدی بررسی خواهد شد.
دیدگاه تان را بنویسید