بخشهایی از کتاب «قدرت و بازار» نوشته مورای روتبارد
نظام پولی خصوصی و مالیاتستانی اجباری
قانون گریشام(پول بد، پول خوب را از چرخه خارج میکند) اغلب برای حمله به مفهوم نظام پولی خصوصی به عنوان یک نظام غیرعملی و برای دفاع از نظام انحصاری قدیمی دولت در تجارت ضرب سکه استفاده شده است و این قانون نسبت به تاثیر سیاست دولت و نه نسبت به بازار آزاد اعمال میشود.
قانون گریشام (پول بد، پول خوب را از چرخه خارج میکند) اغلب برای حمله به مفهوم نظام پولی خصوصی به عنوان یک نظام غیرعملی و برای دفاع از نظام انحصاری قدیمی دولت در تجارت ضرب سکه استفاده شده است و این قانون نسبت به تاثیر سیاست دولت و نه نسبت به بازار آزاد اعمال میشود.
استدلالی که اغلب علیه نظام پولی خصوصی طرح شده این است که بار سکه تقلبی بر دوش مردم قرار میگیرد و مجبور میشوند به کرات سکهها را برای وزن و عیار آزمایش کنند. فرض است که مهر دولت روی سکه تاییدی بر وزن و عیار آن است. سابقه طولانی سوءاستفاده دولت از این گواهی بر کسی پوشیده نیست. به علاوه این بحث به دشواری تنها به کسبوکار ضرب سکه منحصر میشود؛ این بحث مسائل بیشتری را به اثبات میرساند. نخست اینکه ضرابهایی که به صورت متقلبانه، وزن و عیار سکهها را تصدیق میکنند بابت تقلب تعقیب میشوند. همانگونه که کلاهبرداران دیگر در حال حاضر مورد تعقیب قرار میگیرند. کسانی که گواهیهای ضرابهای خصوصی مشهور را جعل میکنند، به سرنوشت مشابه کسانی دچار میشوند که در حال حاضر اقدام به جعل اسکناس میکنند. بسیاری از محصولات به وزن و عیارشان متکی هستند. مردم یا با آزمایش وزن و عیار سکههایشان از ثروت خود محافظت میکنند، کاری که در هنگام تبدیل پول به شمش انجام
میدهند یا سکههایشان را نزد ضراب خصوصیای ضرب میکنند که به درستکاری و کارآمدی پرآوازه است. این ضرابها مهر خود را بر سکهها میزنند و خیلی زود، بهترین ضرابها به عنوان سکهزنان و عیارگیرانی که از پیش سکه ضرب میکنند، به شهرت میرسند. بدین ترتیب، احتیاط معمول به گسترش حسن نیت از راه بنگاههای اقتصادی کارآمد و درستکار و تعقیب قانونی تقلب و کلاهبرداری میانجامد که برای ایجاد یک نظام پولی منظم کافی است. صنایع بسیاری هستند که استفاده از ابزارهای تعیین دقیق وزن و عیار در آنجا اساسی است و یک اشتباه اهمیت به مراتب بیشتری از خطا درباره سکهها دارد. تاکنون، احتیاط و فرآیند انتخاب بهترین بنگاه اقتصادی توسط بازار همراه با تعقیب قانونی علیه تقلب، خرید و استفاده از ظریفترین ابزارهای ماشینی را تسهیل کرده است، بدون هیچ توصیهای مبنی بر اینکه دولت باید صنایع ماشینی را برای تضمین کیفیت تولیدات، ملی کند.
استدلال دیگر علیه نظام پولی خصوصی این است که استانداردسازی ارزش سکهها راحتتر از مجاز دانستن تنوع سکههاست که در یک نظام آزاد روی میدهد. پاسخ این است اگر بازار آزاد دریابد که استانداردسازی راحتتر است، با تقاضای مصرفکننده، ضرابخانههای خصوصی به منحصر کردن ضرب خود به ارزشهای استاندارد قطعی هدایت میشوند. از سوی دیگر، اگر تنوعِ بیشتر مرجح باشد، مصرفکنندگان متقاضی آن خواهند شد و طیف متنوعتری از سکهها را به دست میآورند. در نظام انحصاری ضرب سکه دولتی، خواستههای مصرفکنندگان برای ارزشهای متنوع نادیده گرفته میشود و استانداردسازی به جای منطبق بودن با تقاضای عموم، به صورت اجباری صورت میگیرد.
نهاد مداخلهگری مانند دولت، باید بودجه صرف کند؛ در اقتصاد پولی، این به مفهوم خرج پول است. این پول میتواند صرفاً از درآمدها (یا عواید) نشات بگیرد. مقدار زیادی از درآمد (و دلیلی که این نهاد را مداخلهگر مینامند) باید از دو منبع نشات بگیرد: مالیات و تورم. مالیات، عوارض اجباری است که دولت از همگان میگیرد؛ تورم اساساً مساله ساختگی و دروغین شبهانبار رسید پول یا پول جدید است. از نظر تجربی، دولت سازمان اصلی مداخله اجباری است. اما تحلیل ما در واقع بر همه سازمانهای مداخلهگر اعمال میشود. اگر دولت درآمدها و هزینههایش را بودجهبندی میکند، مجرمان نیز باید همین کار را انجام دهند؛ جایی که دولت مالیاتی را تحمیل میکند، مجرمان مالیات اجباری از نوع خاص خودشان ایجاد میکنند. جایی که دولت پول دستوری و ساختگی منتشر میکند، مجرمان ممکن است دست به تقلب بزنند. باید بدانیم از نظر رفتارشناسی هیچ تفاوتی بین ماهیت و تاثیرات مالیات و تورم از یکسو و سرقت و تقلب از سوی دیگر وجود ندارد. هر دو با اجبار در بازار مداخله میکنند تا عدهای از مردم را به هزینه عدهای دیگر منتفع سازند. اما دولت صلاحیت خود را بر ناحیه وسیعی اعمال و معمولاً بدون وقفه عمل میکند. برعکس، مجرمان معمولاً صلاحیت خود را تنها بر یک ناحیه محدود اعمال میکنند و به طور کلی موجودیت متزلزلی دارند. اما حتی این تمایز هم همیشه درست نیست. در بسیاری از بخشهای کشورها، باندهای تبهکار رضایت منفعلانه اکثریت را در یک ناحیه خاص به دست میآورند و چیزی معادل دولتها یا حکومتهای واقعی را در آن ناحیه ایجاد میکنند. پس تفاوت بین دولت و باندهای تبهکار، مساله درجه و نه نوع است. این دو اغلب با یکدیگر اشتباه گرفته میشوند. یک دولت شکستخورده در جنگ داخلی ممکن است اغلب وضعیت یک باند تبهکار را به خود بگیرد که به یک ناحیه کوچک از کشور محدود میشود و هیچ تفاوت رفتارشناسانهای بین این دو وجود ندارد.
* این کتاب را متین پدرام ترجمه کرده و توسط انتشارات دنیای اقتصاد منتشر شده است.
دیدگاه تان را بنویسید