دولتی شدن بازرگانی خارجی را در رابطه بلندمدت دولت و جامعه کسبوکار میدانم که در این باره توضیح خواهم داد «رابطه دولت و جامعه» به چه معنی است.
محمدمهدی بهکیش، اقتصاددان و عضو شورای سیاستگذاری نشریه
دولتی شدن بازرگانی خارجی را در رابطه بلندمدت دولت و جامعه کسبوکار میدانم که در این باره توضیح خواهم داد «رابطه دولت و جامعه» به چه معنی است. در اروپا طی قرون وسطی بازرگانی همچنان که شکل میگرفت دولتها یا حکومتهای محلی هم شکل گرفتند و رابطهای که بین این دو برقرار شد بر این بود که بازرگان میخواهد یک امر بازرگانی انجام دهد و نیاز به خدماتی دارد که مهمترین این خدمات ایجاد امنیت برای محیط تجارت است. این هزینه را هم در قالب مالیات، که در اقتصاد موخر به وجود آمد، میپرداخت. کاملاً پذیرفته شده بود این امنیت را دولت برقرار میکند و سهم قابل توجهی از سود تجارت را به عنوان مالیات میگیرد تا هزینههای خود را (یا بگوییم سهم خود را) از این انتفاع برداشت کند. در دولت مدرن نمیگویند سهم خود را میگیرد برای اینکه این خدمات را بدهد، چون دولت انتفاعی نیست و این یک مفهوم مدرن است. اما طی قرون وسطی آنهایی که در راس حکومت بودند یا پایههای اصلی حکومت و تصمیمگیری و اجرا را تشکیل میدادند، به نوعی سهمی از سود به وجود آمده را طلب میکردند. در اروپا این رابطه خیلی زود تبدیل به رابطه معقول دولت- ملت شد. دولت موظف به
دادن یکسری خدمات از جمله ایجاد امنیت برای مالالتجاره شد، و تجار هم پذیرفتند که سهم عمدهای از سود را بابت این خدمات به دولت بپردازند. در نتیجه دولت هیچگاه در اروپا به این سمت نرفت که خودش جای تجار را بگیرد چون احساس میکرد هزینه خدماتش را میگیرد. آنهایی هم که سهمخواهی میکردند مطمئن بودند سهم مناسبی برقرار میشود. این رابطه در اقتصاد مدرن تبدیل به رابطه دولت- ملت شد و بازرگانی در این قالب شکل مناسبی گرفت. در کشورهای در حال توسعه این شکل به وجود نیامد. اگر بخواهیم در مورد کشور خودمان صحبت کنیم، به دلیل اینکه بعد از آمدن اسلام به ایران تا چند قرن حکومت مستقری که کل ایران را در اختیار داشته باشد وجود نداشته رابطه دولت- ملت شکل نگرفت زیرا مالکیتها به سرعت جابهجا میشد. حکومتهایی که در ایران روی کار آمدند (مانند طاهریان، صفاریان، سامانیان، خوارزمشاهیان و... ) تمام اینها از شرق کشور برخاستهاند بعد از آن هم 150 سال ایران تحت سلطه مغولها بود. طی این هزار سال هیچ حکومتی نداریم که از مرکز ایران و خود ایران برخاسته باشد. اکثر این حکومتها برخاسته از افغانستان و بخارا بوده و حتی ترکهایی که حکومتها را تحت
تاثیر شدید قرار دادند از ترکهای زرد بودند نه ترکهای آناتولی. بنابراین در ایران حکومت مستقری که بتواند رابطه مناسب بین تجار و دولت برقرار کند وجود نداشته است. همین حکومتها هم جایی را میگرفتند یا از دست میدادند و مدام کشور در حال کوچک و بزرگ شدن بوده است. بنابراین شرایط در حال تغییر اجازه نداد و یا نتوانست رابطهای پایدار بین مردم-دولت- تجار به وجود آورد و در نتیجه نتوانست یک مکانیسم سهمگیری یا مالیاتگیری به وجود بیاورد و به نظرم این یکی از دلایلی است که خود حکام تجارت را در دست گرفتند. در نتیجه در تمام این مدت تجارت خارجی در دست خود حکام است و خودشان هم امنیت را برقرار میکنند و اگر تاجری رشد میکند بیشتر به صورت عامل این حکام عمل کرده است. تا میرسیم به صفویه که اولین حکومت مستقلی است که اصفهان را مرکز خود قرار میدهد. شاه عباس به تجارت علاقه داشت و آن را یکی از مزیتهای ایران میدانست و به همین دلیل ترانزیت کالا را خیلی رشد داد و ابزار لازم مثل جاده و کاروانسرا را هم فراهم کرد. یکی از امنترین دورانهای ما برای امر مالالتجاره متعلق به دوره شاه عباس اول بوده که شرقنویسان نوشتهاند امنیتی که در
مسیر جاده ابریشم در بخش ایران وجود داشته حتی در اروپا هم نبوده است. اما دوره کوتاهی به این صورت بوده و پس از مرگ شاه عباس دیگر وضعیت به این گونه نبود تا زمان رضاشاه که حکومت مستقر در ایران به وجود میآید. به نظرم رضاشاه است که ملتسازی میکند و حکومت ایران و خاک ایران را با هم منطبق میکند. در تمام سالهای پس از اسلام حکام خودشان کار تجارت را در دست داشتند. بزرگترین تاجر در دوره صفویه خود شاه عباس بود. بزرگترین تاجر و مالک در زمان رضاشاه خودش بود چون کار سودآوری بود و تمام این کار بستگی به امنیتی داشت که برقرار میکردند. البته آن زمان به این فکر نمیکردند که این کار باعث ایجاد اشتغال و سودآوری و... میشود. از زمان رضاشاه کمکم تعاریف دولت- ملت در حال شکل گرفتن بود و در سال 1309 تجارت خارجی صد درصد در اختیار دولت قرار گرفت و این سنت ادامه پیدا کرد. زمانی که قانون اساسی بعد از انقلاب شکل گرفت هم به دلیل دیگری تجارت خارجی در دست دولت متمرکز شد. به نظرم آنچه در زمان رضاشاه اتفاق افتاد به دلیل سنت سهمخواهی حکومتها بود که امنیت را برقرار میکردند و همان قدرت رضاشاه بود که اعتقاد داشت خودش محور است. اما آنچه
در جمهوری اسلامی در قانون اساسی اتفاق افتاد گرایشهای چپ بود. دو عامل در این راه به اینکه تجارت در ایران دولتی بماند کمک کرد. یکی نفت که موجب شد دولتها به تدریج پولدار شده و این پول منبع تجارت شود یعنی دلیلی به دلایل قبلی اضافه شد که تجارت باید دست دولت باشد و نگذاشت به دست مردم برگردد. عامل دیگری که باعث شد تجارت در دست دولت بماند آن است که قبل از انقلاب مالیات دادن به دولت را برخی مذهبیون حرام اعلام کرده بودند. چون زمانی که رابطه بین دولت و ملت به وجود میآید دولت خدماتی را ارائه میدهد که ملت بتواند در آن محدوده آزادانه کار خود را انجام دهد و از بابت اینکه امنیت را برقرار میکند سهم بالایی را طلب میکند. وقتی در ایران مذهبیون که شامل تجار هم بودند از مالیات دادن منع شدند خب دولت از کجا باید سهم خود را تامین میکرد؟ مشکلی که تحریم مالیات دادن به وجود آورد این بود که نگذاشت این سنت جا بیفتد که وقتی در خیابان راه میرویم باید سهم خود را به دولت بپردازیم که امکانات و امنیت را برایمان فراهم میکند. الان با اینکه همه به نسبت بهرهای که میبرند باید مالیات بدهند هیچکس این کار را انجام نمیدهد و این احساس در
جامعه وجود ندارد که هر کسی هزینهای برای دولت دارد. درآمد نفت این سنت را بیشتر تخریب میکند و برخی فکر میکنند از محل درآمد نفت باید این هزینهها پرداخت شود. در نتیجه قوانینمان بلااستفاده میشود. از آن طرف میگوییم تجارت خارجی در قانون اساسی صد درصد در اختیار دولت است اما از طرف دیگر میخواهیم همه فعالیتهای اقتصادی را آزادسازی کنیم که مردم انجام دهند. اصلاً کارت بازرگانی خارجی در ایران برای این به وجود آمده که انحصار تجارت در اختیار دولت بوده و بعد دولت از طریق کارت بازرگانی اختیار خود را به تکتک افراد و شرکتها واگذار کرده و اتاق بازرگانی دولت را قانع کرده که این واگذاری از طریق خودش انجام شود. در نتیجه این سنت قدیمی بوده که همان کسانی که امنیت را برقرار میکنند تجارت را باید در دست داشته باشند و در سیستم مدرن ایران سنت تحریم مالیات و درآمد نفت کمک میکند که همچنان تجارت در دست دولتیها بماند چون دولت نمیتواند مالیات جمع کند و رابطه معقول بین این دو طرف برقرار نمیشود یعنی من به عنوان یک شهروند نمیدانم دولت موظف است چه خدماتی را در اختیار من بگذارد و از طرف دیگر دولت نمیداند من چه بخشی از سود خود را
میبایست به دولت بپردازم تا بتواند امکانات لازم را در اختیار من بگذارد. این رابطه در اروپا به وجود آمده در نتیجه حکومتهای اروپایی که بسیار پرخرج هم هستند از محل همین درآمدهاست که زندگیشان را میگذرانند. اما در مورد کشور ما اینطور نیست و از طرفی هم احساس میکنیم پول زیادی را بیهوده به دولت میپردازیم. تا زمانی که این رابطه معقول بین دو طرف برقرار نشود این اتفاق نخواهد افتاد. در نتیجه تا زمانی که رابطه دولت- ملت و تعهداتی که نسبت به هم دارند درست شکل نگیرد هر فعالیتی که میخواهد سودآور شود کسی که قدرت بیشتری دارد آن رابطه را در اختیار خواهد گرفت. باید این رابطه و تعهدات طرفین نسبت به هم تعریف شود و آرامآرام هم صورت بگیرد چون ما سنت بسیار طولانی فرار از مالیات داریم. در اروپا مکانیسمی وجود دارد که اگر کسی تخلف کرد آنچنان جریمه سنگینی را باید بپردازد که معمولاً کسی جرات تخلف نمیکند. آیا در ایران هم چنین است؟ قطعاً نیست. از طرفی هم این استدلال که «دولت پول نفت را در اختیار دارد و احتیاج به مالیات ندارد» باید حل شود. متاسفانه دولت ما هم چون شفاف نیست این شک و تردیدها روز به روز بیشتر میشود. وقتی دولت
درآمدهای اقتصادی را منتشر نمیکند و ابهام به وجود میآید مردم نمیتوانند اعتماد کنند و به فرار از پرداخت مالیات ادامه میدهند و حتی قوانینی هم که به تصویب برسد آن رابطه منطقی را نمیتواند به وجود بیاورد. بنابراین نیازمند تجدید ساختار از نظر سازمان حکومتی هستیم که بتواند این مسائل را حل کند. دولت هم اصولاً تاجر خوبی نیست. یکی از پتانسیلهای مهم ما همانطور که شاهعباس خوب متوجه شد این بود که کشور ما در جایی قرار گرفته که ترانزیت کالا میتواند بسیار سودآور باشد و درآمد آن نیز از درآمد نفت هم بیشتر باشد اما چون در دست دولت است ساماندهی نشده و یک عده برای انتقال کالا از ایران استفاده میکنند اما بعد پشیمان میشوند در نتیجه رابطه دولت- ملت باید تعریف شود که نشده است. حال شاید این سوال مطرح شود که نفت در حال حاضر یکی از عوامل توسعهستیزی عنوان میشود، چطور میتوانیم نفت را از عاملی توسعهستیز به عاملی توسعهگرا در همه ابعاد تبدیل کنیم؟ باید در پاسخ به این پرسش گفت نفت مواهب زیادی دارد چون سرمایه عظیمی است. ما چاههای نفتی داریم که در هر بشکه زیر 10 دلار هزینه میکنیم و به قیمت صدها دلار میفروشیم. تجارتی
اینچنین در دنیا سابقه ندارد چون نفت بسیار کمیاب است و هر موتوری در هر جای دنیا که کار میکند حتماً با یک انرژی فسیلی کار میکند. موهبت و شانسی است که در کشوری هستیم که نفت داریم. اما دولت فرهیختهای میخواهد که نفت را تبدیل به پتانسیل توسعه کند. این کاری است که غربیها انجام دادهاند. در اروپا هم کشورهای نفتخیز وجود دارند و طوری این کار را میکنند که به توسعه کمک کند. ما نفت را طوری استفاده میکنیم که ضمن اینکه ما را برای ساختن خیلی کارها کمک کرده اما روند توسعهمان را تسریع نکرده یعنی از محل نفت خیلی ساختمان و جاده و سد به وجود آمده اما به نظر من توسعه واقعاً به وجود نیامده. حتی مقداری تخریب توسعه هم داشتهایم چون رابطه منطقی بین عوامل تولید برقرار نشده است. عوامل تولید شامل زمین، سرمایه، نیروی انسانی، تکنولوژی و مدیریت است. در یک جامعه معقول اینها با هم ترکیب میشود و کالا یا خدمتی را به وجود میآورد. در محیط رقابتی اگر این رابطه شکل بگیرد عوامل پنجگانه سعی میکنند بهتر عمل کنند و بهرهوری بالاتری داشته باشند، این رابطه یک رابطه منطقی است که علت آن هم پشتوانهای است که آن را تعریف میکند. حال اگر
عاملی به نام نفت به میان آمد و توانستیم در مقابل یکسری عوامل کمیاب یک عامل ارزان را تزریق کنیم یعنی اگر فرض کنیم در مزرعهای که عامل تولید آب، زمین، کشاورز و بذر است، این کشاورز با وقتی که صرف میکند میتواند با محصولی که به دست میآورد زندگی محدودی را به دست بیاورد اما اگر در این میان عاملی مثل نفت، کود و آب مجانی داشته باشد یکباره محصول زیاد میشود و این آدم میبیند احتیاجی به دو سال بیشتر کار کردن ندارد. در واقع این عامل ارزان باعث تنبل شدن عوامل تولید شده است. (نمونه آن خط لوله انتقال آب اصفهان به یزد که قنات را از بین برده است. مردم یزد هزاران سال با سختکوشی آب مورد نیازشان را تامین کردهاند اما این انتقال آب سبب شده مردم دیگر دغدغه آب و سختکوشی برای به دست آوردن آن نداشته باشند.)
غربیها طوری این عامل را تزریق میکنند که کارایی مدیریت و افراد را کم نکنند اما ما کارایی اکثر اینها را پایین آوردهایم در نتیجه با این مفهوم نفت مانع توسعه شده یعنی رابطه منطقیای که بین عوامل تولید میتواند به وجود بیاورد تبدیل به تنبل شدن این عوامل شده و رشد و توسعه ما کاهش پیدا کرده است. ساختمان ساخته شده اما نه از طریق بهرهوری بلکه با پول نفت! ما رشدی داشتهایم اما از محل نفت بوده نه به خاطر بهتر کار کردن مردم ما. این جامعه خطرناک میشود وقتی قرار باشد این عامل مجانی حذف شود. اگر سال آینده درآمد نفت وارد ایران نشود اصلاً قابل تصور نیست چه اتفاقی قرار است بیفتد. بدون نفت میتوانیم به راحتی زندگی کنیم به شرطی که بدانیم دیگر نفت وارد زندگیمان نخواهد شد، به شرطی که خودمان درآمد ایجاد کنیم و خرج کنیم. اگر بدانیم تا 50 سال دیگر نفت نخواهیم داشت فرآیندی را جایگزین آن خواهیم کرد اما در واقعیت امیدمان به این است که تا چند وقت دیگر نفت دوباره وارد زندگی ما خواهد شد و هیچ دولتی نمیتواند نفت را کنار بگذارد. دولتها میخواهند مانند دوره قاجار پول پخش کنند. پول نفت واقعاً اینطور خرج میشود که جامعه را به جامعه
متوقع تبدیل کرده که پتانسیلهای خود را به فراموشی سپردهاند. در نتیجه تجارت که یک امر سودآور است در دست عدهای خاص قرار میگیرد.
دیدگاه تان را بنویسید