ماراتُن فقر
رکود و تورم چه بر سر خانوادههای ایرانی میآورد؟
فرزین زندی: احتمالاً ویدئویی را که از هجوم خریداران ارز به یکی از پاساژهای حوالی میدان فردوسی منتشر شده است دیدهاید. مرور چندباره آن، روشنگر تصویری است از جامعه امروز ایران و اعضای خانوادههای ایرانی. از دختران و پسران بسیار جوان گرفته تا زنان و مردان سنوسالداری را که لنگلنگان در حرکتاند تا خود را به صرافی برسانند در این ویدئو میتوان به تماشا نشست. تصویری روشن از «خانواده ایرانی» که تمام اعضای آن از فرآیندهای معقول و متداول اقتصادی بریدهاند و برای جا نماندن از سقوط ارزش پول خود، سراسیمه از پلهها به پایین میروند. طبقه متوسطی که در دهه اخیر به سوی دروازههای فقر هل داده شده تا پس از اندک آرامش نسبی اوایل دهه 80 که این طبقه، جان تازهای گرفته بود بار دیگر، شکافی عمیق در ساختار جمعیتی اقتصاد کشور پدیدار شود. در هیچ کجای جهان، رکود درازمدت و تورم افسارگسیخته، مولودی جز چنین شرایطی که زایش اقتصادی، جای خود را به پولبازی دهد نداشته است؛ بازیِ با حاصل جمع صفر، آنهم در بهترین حالت. دیگر از تصویر کهنه و آرمانی خانواده ایرانی که پدر از محل کار به خانه بازگشته و دستان پری که توان گشودن در را نداشت خبری نیست. اگرچه این تصور و توقع، شیرین اما حقیقتاً غیرمعقول به نظر میرسید ولی این روزها، حتی تمام اعضای یک خانواده طبقه متوسط بهشرط یافتن یک «شغل»، فارغ از سطح درآمد و کیفیت آن، ناتوان از به دست آوردن رضایت جمعی حتی در مورد تامین مایحتاج اولیه خود هستند. در این میان، تعدیل شدید نیروی کار را نیز به این مجموعه اضافه کنید. کم نیستند نیروهای حتی بعضاً کاربلد و ماهری که روزانه خبر بیکار شدن خود را به دوستان و اعضای خانواده میدهند؛ در حالی که کارمندان فراوانی پشت میزهایشان، درست در بین چهار ساعتِ محبوب این روزها یعنی 8:30 تا 12:30 به بورسبازی مشغولاند و چیزی که زیر بار سنگین این ماراتن بیپایان و بیثمر کمر خم کرده، تولید است و شکوفایی اقتصادی. آنچه در چنین وضعیتی بیش از همه تحت تاثیر قرار میگیرد، سبد مصرفی خانوار ایرانی است که به سرعت خالی و خالیتر میشود. سبدی که کیفیت خود را سالها پیش از دست داده بود، این روزها از کمیت نیز افتاده است. حذف کالاها و خدمات گوناگون از سبد خانوار ایرانی، نهتنها آثار مستقیمی بر کیفیت و سبک زندگی مردم خواهد داشت بلکه مستقیماً بر بخشهای تولیدی و سازنده کشور اثرگذار خواهد بود؛ یعنی دو فرآیند بههمپیوسته که همزمان، یکدیگر را با شدتی تصاعدی، تحلیل میبرند. تیر خلاص این وضعیت اما سیاستهای رفاهی دولت است که پس از یک دهه از (به اصطلاح) هدفمند کردن یارانهها کماکان همان مقرری ناچیز را روانه حساب خانوارهای ایرانی میکند که از قضا هم شمار نیازمندان آن بیشتر شده و هم این مبلغ، کفاف گذران یک روزشان هم نیست. حال در این پرونده خواهیم دید که این رکود سنگین و تورمی که به سرعت نور رسیده، با خانواده ایرانی چه خواهد کرد.