درد تورمی دلار
رامین مجاب از ریشههای ناپایداریهای ارزی در اقتصاد ایران میگوید
تورم ناپایدار و بیثبات، همواره در 50 سال گذشته در اقتصاد ایران وجود داشته است؛ رامین مجاب، اقتصاددان، باور دارد، یکی از عوامل ریشهای تکانههای نرخ ارز نیز همین تورم عموماً بالاست؛ بااینحال در وضعیت کنونی، نااطمینانی نسبت به آینده ریال نیز سطح نوسانات ارزی در بازار غیررسمی را بیش از پیش بالا برده است. از نگاه دکتر مجاب، برای مدیریت این نوسانات، نیاز است که یک اتفاق واقعی رخ دهد و این اتفاق میتواند سیگنالی از سوی حاکمیت به مردم باشد که «استراتژی حاکمیت بریدن از تمام دنیا و انزوای اقتصادی نیست».
♦♦♦
چرا بازار ارز دوباره ملتهب شده و در شرایط فعلی عوامل تعیینکننده نرخ ارز چه هستند؟
مشکلی که در پاسخ به سوال شما پیدا میکنم این است که اطلاعات و دادههای چندانی از این بازارها در اختیار نیست. یعنی مثلاً اگر در رابطه با بورس این سوال مطرح میشد، خیلی معتبرتر میتوانستیم بر سر فروض بحث کنیم. اینجا اطلاعات ناقص و غیرشفاف است. حتی اگر کسی بگوید که اصلاً ما بازار ارز نداریم، من مخالفت جدی با او نمیکنم. مثلاً نمیدانیم حجم روزانه معاملات در هر قیمت چقدر است. میدانیم که سیاستهای مقداری و محدودیتهای خاص زیادی در این بازار وجود دارد. شما در سایت بانک مرکزی با رقم ۴۲۰۰ تومان برای قیمت دلار برخورد میکنید. معمولاً در تحقیقاتی که صورت میگیرد، متوسط نرخهای ارز رسمی و نرخ ارز بازار را برای محاسبه یک نرخ واقعیتر در نظر میگیریم. البته اینکه وزنها در دوره حاضر باید چقدر باشد را من نمیدانم. اما میخواهم بر این نکته تاکید کنم که قیمتهای غیررسمی که میشنویم، بدترین وضعیت را ترسیم میکنند. بخشی از واردات کالاهای اساسی در این قیمتها صورت نمیگیرد. اینها قیمتهایی هستند که شما میخواهید ورای جریان اصلی از سیستم ارز دریافت کنید. اینجا التهاب وجود دارد. دلیلش هم روشن است. از یک طرف محدودیت عرضه وجود دارد. یعنی ارز کمی برای پاسخ به این نوع تقاضا تخصیص داده میشود. از طرف دیگر، تقاضا هم زیاد است. آینده ریال و سایر داراییهای نقد در نظر افراد آنچنان تاریک است که ترجیح میدهند پولهای معتبرتری را نگهداری کنند. البته نه اینکه همه به دنبال سفتهبازی باشند. بسیاری صرفاً به دنبال صیانت از ارزش پولشان هستند. احتمالاً در این شرایط بخشی هم به فعالیتهایی نظیر قاچاق کالاهای بادوام تخصیص یابد. درهرحال این نوع تقاضای غیررسمی ارز نسبت به عرضه آن بالاست و التهابهایی را که میبینیم بهوجود میآورند.
همانطور که عنوان شد، انتظارات نسبتاً بدی نسبت به آینده ریال وجود دارد. در دوره اخیر نیز بهنظر میرسد تورم نسبتاً بالایی را تجربه میکنیم. رشد پایه پولی چقدر در افزایش قیمتها اثرگذار بوده است؟
بهطور تاریخی اگر نگاه کنیم، تمامی این مشکلات از شوک منفی نفت نشأت گرفته است. اما میدانیم که اگر این شوک منفی نبود نیز احتمال زیادی وجود داشت که با مشکلات مشابهی مواجه باشیم. یعنی اقتصاد ایران ذاتاً تورم بالایی دارد. اشخاص، نهادها، قوانین و مقررات و غیره بهگونهای چیده شدهاند که تورم بالایی در اقتصاد ما وجود داشته باشد. اینکه بگوییم پایه پولی علت است یا فلان نهاد یا فلان مقام، حرف دقیقی نیست. البته من اینجا صرفاً دو حالت را در ذهن دارم: تورم پایین و ماندگار و تورم بالا و بیثبات. هرکس دیگری غیر از این مقامات بود نیز ما اکنون تورم پایین و باثباتی را تجربه نمیکردیم. ما حتی در اوایل دهه ۸۰ نیز چنین تورمی را که قیمتها بهصورت بادوامی، تغییرات زیادی را تجربه نکرده باشند تجربه نکردیم. تورم نسبتاً پایین آمد اما ماندگار نبود. پس تورم پایین و ماندگار نداشتنمان نه ربطی به ترامپ دارد و نه فرد یا چیز دیگری. البته ممکن است بگویید که همان وضعیت تورم بالا و بیثبات را به چند وضعیت تقسیم کنیم. مثلاً نتیجه بگیرید که اوضاع در شرایط فعلی خیلی وخیمتر از هر زمان دیگری است. این علتش آن است که شوکهای بزرگتری وارد شده است. یعنی مساله وجود شوک همواره وجود داشته است. توجه کنید که اینجا از نظر تحلیل کمی با یک مشکل مواجه میشویم. اینکه چون در گذشته تجربه چنین وضعیتی در اقتصاد ایران نداشتهایم، نمیتوانیم چندان به دادهها تکیه کنیم. دادههای دیگر کشورها مفید است، اما تعمیم نتایج آنها به اقتصاد ما بحثبرانگیز است. بنابراین پاسخ دقیقی برای سوال شما ندارم. رشد پایه پولی میتواند خودش معلول افزایش قیمتها باشد، نه الزاماً علت آن. همچنین اینها میتوانند صرفاً همحرکت باشند. من در سناریوسازیهایی که داشتم، وقتی عوامل مختلف را کنترل میکردیم، قیمتها در سناریوهایی که در آن رشد پایه پولی بالا بود چندان متفاوت از دیگر سناریوها نبود. البته نمیخواهم به این نتایج ارجاع بدهم، اما صرفاً میخواهم بر این نکته تاکید کنم که روابط آنچنان که بعضاً عنوان میشود نیز شفاف نیست. البته از منظر یک مطالعه منسجم میگویم و گرنه اظهارنظرها فراوان است.
اگر به بحث نرخ ارز بازگردیم، نقش دولت در این رابطه چیست. یعنی، مثلاً بیتوجهی دولت به عوامل تعیینکننده نرخ ارز و نپذیرفتن واقعیت ارزی چه تبعاتی میتواند به دنبال داشته باشد؟
برای من، اقتصاد ایران از دهه ۱۳۵۰ به این سمت همواره در یک وضعیت بوده است: تورم بالا و ناپایدار. وضعیت فعلی هم صرفاً یکی از مسیرهای محتمل در این وضعیت است. وقتی میگوییم ناپایدار، یعنی اینکه ارزش تورم هر سمتی ممکن است برود. وضعیت فعلی هم یکی از نمودهای این ناپایداری و بیثباتی است. در این وضعیت، نرخ ارز هم ناپایدار و بیثبات است. من واقعیتی برای ارز غیر از این نمیشناسم. تاریخ را که نگاه کنید، ارزش اسمی آن مدتی به زور نفت و غیره ثابت است درحالیکه ارزش حقیقی آن کاهش مییابد. عامل این کاهش ارزش حقیقی چیست؟ تورم بالای اقتصاد ما. بعد با یک جهش مواجه میشویم. اتفاقی که اکنون افتاده این است که دیگر درآمد نفتی برای فشرده کردن این فنر خرج نمیشود. بنابراین همراه با موج تورم، اینطرف و آنطرف میرود. دولت در چند دهه اخیر نسبت به این واقعیت کاری انجام نداده است. تلاشهایی برای تکرقمی کردن تورم یا تشکیل صندوق ذخیره ارزی یا افزایش استقلال بانک مرکزی یا معرفی ابزارهای سیاستگذاری پولی و غیره شده است، اما وضعیت فعلی نشان میدهد که این تلاشها به ثمر ننشسته است. البته با این وضعیت مخارج و درآمدهای دولت، اگر خلاف این رخ میداد باید تعجب کنیم. چاه کسری بودجه دولت را که نمیتوان پس از این تغییرات بهراحتی پر کرد.
حال که بحث به کسری بودجه دولت رسیده است، بهنظر شما پولی کردن کسری بودجه چه اثری بر نرخ ارز میگذارد؟
اینجا بحث تفاوت چندانی با آنچه در مورد رشد پایه پولی مطرح شد ندارد. یعنی همان بحث معتبر است. تنها یک پله پایینتر رفتهایم و یکی از دلایل اصلی رشد پایه پولی را مطرح کردهایم.
راه درست برخورد با تحولات بازار ارز چیست؟
حداقل یک اتفاق نیاز است که بیفتد تا مردم مطمئن شوند استراتژی حاکمیت بریدن از تمام دنیا و انزوای اقتصادی نیست. یعنی اینکه آرمانها و اهدافمان هم قیمت اقتصادی دارد و بینهایت نیست. در شرایط حاضر پول سرگردان زیاد است. انتظارات تورمی بالاست و تقاضا برای کالاهای بادوام، طلا و انواع ارزهای خارجی زیاد است. توجه کنید که این اتفاق هم خارج از بحث اقتصاد هست. اگر چنین سیگنالی رخ ندهد، حداقل من نمیپذیرم که وضعیت کشورهایی نظیر ونزوئلا یا حتی کره شمالی در تابع ارزشگذاری حاکمیت یک وضعیت بد است. مخصوصاً وقتی قانون اساسی را نگاه میکنیم، این ظن تقویت میشود. شما از ابتدایش شروع کنید، ببینید چند جمله لازم است بخوانید تا بحث رفاه اقتصادی مطرح شود. خلاصه اعتماد مردم به پول ملی با اقدامات امنیتی و قضایی حفظ نمیشود و به یک اتفاق واقعی نیاز است. حالا با توجه به شرایط ایالات متحده، طبیعتاً این سیگنال لازم نیست مستقیماً به این کشور خاص مربوط باشد. از این بحث کلی که بگذریم، یک بحث دیگر وجود دارد. تقسیمبندی واردات به اساسی و غیراساسی و تخصیص ارز بر این مبنا دو گرفتاری دارد. یکی بحث بهوجود آمدن فساد است. یکی بحث تخصیص ناکارای منابع است. یک زمان فساد خط قرمز شما میشود یا کارایی تخصیص برایتان مهم است، این گروهبندیها را کنار میگذارید. مثلاً اعلام میکنید که قرار نیست دولت از طریق تخصیص ارز قیمت اقلام ضروری نظیر نان را کنترل کند. در عوض منابعی که آزاد میشود بهصورت مستقیم و هدفمند به دهکهای درآمدی مختلف پرداخت میشود. اگر فساد خط قرمز باشد، چارهای جز این نیست. تجربه نشان داده که نظام نظارتی موجود آن اندازه کارآمد نیست که بتوانیم تخصیص ارز را بدون فساد داشته باشیم. یک زمان هم به دلایل عملیاتی یا غیره، سطحی از فساد را قابل قبول میدانید. یا اینکه میپذیرید بخشی از منابع سوخت شود. یعنی همان زیان کارایی که گفتم. من در جایگاه تعیین وزن نیستم که مثلاً بگویم فساد باید خط قرمز باشد. اما اگر دولت فساد را خط قرمز میداند یا به کارایی تخصیص اهمیت میدهد، اهداف توزیعی را باید با ابزارها و روشهای دیگری دنبال کند. در کل در شرایط حاضر پول سرگردان زیاد است و انتظارات تورمی بالاست. بازار ارز هم جدای از بقیه بازارها و بخشها نیست. باید یک نگاه تعادل عمومی داشت. البته من به یک مدل تعادل عمومی معتبر برای شرایط فعلی دسترسی ندارم، اما سیاست انقباضی احتمالاً از ضروریات هر پیشنهادی است. از طرف دیگر، دولت باید یک سیاست ارتباطی شفاف و مشخص را در پیش بگیرد. این مکمل همان اتفاقی است که در ابتدا عرض کردم. در گزارشهایی که بر این اساس ارائه میشود، باید مسیر بدهیهای دولت، سیاستهای او برای کاهش کسری بودجه چه از منظر کاهش مخارج، چه از منظر انتشار اوراق و درآمدهای مالیاتی و همینطور برنامه دولت برای کاهش وابستگیاش به منابع بانک مرکزی و فروش داراییها و غیره شرح داده شود. در مسیر شفافسازی مسیر درآمدهایش، حتی باید برنامه سیاست خارجی خود را شفاف بیان کند. مثلاً بگوید که صرفاً منتظر انتخابات فلان کشور نمانده است یا برای سناریوهای مختلف آماده است و پیشبینی فلان میزان درآمد ارزی دارد. خلاصه کلام آنکه در حال حاضر نسبت به آینده نااطمینانی زیادی وجود دارد و تمام تلاش دولت باید بر روشن کردن این آینده تاریک باشد. اگر پتانسیلی برای حفظ ارزش پول ملی میبیند، این اطمینان را در مردم ایجاد کند که چنین پتانسیلهایی وجود دارد و از فلان مسیرها بالفعل میشوند. خلاصه اینکه این وضعیت کجدار و مریز فعلی را کنار بگذارد و شفاف و صادق باشد. هم با خودش و هم با مردم.
خطای سیاستهای ارزی بانک مرکزی در کجا بود که منجر به شکستهای مقاومتی دلار شد؟
من با توجه به بحثهایی که مطرح کردم، فکر نمیکنم موضوع به بانک مرکزی مربوط باشد. حتی موضوع به قوه مجریه هم مربوط نیست. اگر خطایی بوده است، کل نظام در این نتایج شریک است. البته من فکر نمیکنم استفاده از واژه خطا هم صحیح باشد. بالاخره استراتژی نظام بر این مبنا قرار گرفته است. اینکه آیا استراتژی بهتری وجود داشت و دنبال نشد، بحث دیگری است. در این استراتژی که انتخاب شد، بحث مقاومت اقتصادی در محوریت بود. من فکر میکنم از سال ۸۹ این بحث مطرح شد. یعنی ده سال پیش. میدانیم که موفق نبود. بدون مقاومت لازم با یک شوک برونزای بزرگ مواجه شد. این شوک بزرگتر از توان کارشناسی و مدیریتی بانک مرکزی بود. البته من اکنون بانک مرکزی در دوره قبل را بیشتر در ذهن دارم. مثلاً زمستان ۹۶. تلاشهای دوستانم در این مجموعه را به یاد دارم که دنبال تثبیت نرخ ارز بودند. یا توجیه بقیه سیاستهایی که همان ابتدا منابع زیادی، بیهوده و بدون پشتوانه مطالعاتی، حراج شد.
اگر بر زمان حال تمرکز کنیم، به چه نوع سیاست پولی و ارزی در شرایط فعلی نیاز است که بر پایه آنها، نوسانات ارزی مدیریت شود؟
اول یک نکته کلی بگویم. تا آنجا که من به یاد دارم، سیاست پولی ارتباطی با مسیر رشد بلندمدت ندارد. نوسانات حول مسیر رشد را مدیریت میکند. من از طرف کسی سخن نمیگویم، اما خودم فکر میکنم که بر مسیر رشد بلندمدت پایینی افتادهایم. یعنی در این مسیر رشد، از منافع تجارت با دنیای خارج و واردات سرمایه و واردات تکنولوژی بیبهرهایم. اینکه میگویم به یک اتفاق نیاز است تا مطمئن شویم به هر قیمتی این منافع را نمیفروشیم، به این دلیل است که امثال من مطمئن شوند مسیر رشدمان این نیست.
اگر بحث را بلندمدت ندانیم، یعنی اینکه مسیر رشد تغییر نکرده و یک اتفاق بلندمدت رخ نداده، طبیعتاً ما در وضعیت رکود تورمی هستیم. البته من این تحلیل را کمتر میپسندم. انتظارات تورمی که شکل گرفته خلاف این را میگوید. یعنی اینکه این یک مساله بلندمدت است. علت اصلی نوسانات ارزی که میگویید هم همین است. درهرحال، شوک منفی عرضه ما را در وضعیتی قرار داده که کارگاهها و فعالیتهای روزمره تحت تاثیر قرار گرفته و تقاضای کل بالاتر از عرضه است. شوک منفی عرضه که رخ میدهد مخصوصاً در این حجم، شما با تغییر تقاضا با سیاست پولی نمیتوانید کاری از پیش ببرید. هر اقدامی یا تورم را تشدید میکند یا رکود را. با این حال شاید با توجه به وضعیت تورم، سیاست انقباضی پولی توجیه شود. بانک مرکزی تا اندازهای نرخهای بهره را افزایش داده است. به هر حال، تاثیر این اقدامات در تعمیق رکود جای بحث و بررسی دارد.
چه سناریوهایی را برای بازار ارز تا انتهای سال 99 متصور میبینید؟
در این زمینه اولین نکتهای که به ذهنم میرسد آن است که نااطمینانی خیلی زیاد است. اصلاً یکی از محرکهای اصلی تحولات قیمتی همین نااطمینانی است. در این وضعیت صحبت از آینده واقعاً سخت است. مخصوصاً وقتیکه ما با بحران شبکههای اجتماعی هم مواجه هستیم. اینکه میگویم بحران، نه اینکه بخواهم منافع این شبکهها را نادیده بگیرم. اما بخشی از آن پر است از تحلیلهای بدون پشتوانه و بدون مسوولیتپذیری. این فقط مربوط به ارز نیست و بقیه بازارها را هم تحت تاثیر قرار داده است. مثلاً چیزی که الان به ذهنم میرسد، اینکه بدون مسوولیتپذیری بگوییم پول و سپرده نگه ندارید، ارز بخرید و غیره چون ابرتورم داریم. خب این پیشنهاد خودش احتمال وقوع ابرتورم را افزایش میدهد. من فکر میکنم الان هر بحثی از ابرتورم، چون خودش احتمال ابرتورم را افزایش میدهد، منطقی نیست. اگر کسی به دلیل شرایط تورمی متضرر شود، آیا ما میتوانیم ثابت کنیم که به علت پیشنهاد من این اتفاق رخ نداده است و مستقل از آن بوده است؟ البته عوامل کلانتری هم وجود دارند. بحثی که در رابطه با سیاست ارتباطی دولت مطرح کردم به این نکته معطوف است. اینها هم مسیر حرکت قیمت ارز را تعیین میکنند.
در هر حال پیشبینیهای آماری غیرشرطی که من در اختیار دارم، واریانس بسیار زیادی دارند. این هم از همان نااطمینانی که گفتم نشات میگیرد. یعنی اگر رفتار خاصی برای دولت متصور نشویم و بقیه مسائل را هم از حوزه اطلاعاتیمان خارج کنیم، مسیرهای مختلفی برای قیمت دلار وجود دارد. امتیاز یا اسکور تمامی مدلها هم پایین است. یعنی واقعاً دادهها و ابزارهایی که در اختیار من است، چندان کمکی در کاهش نااطمینانی نمیکند. با این حال، من به بحثی که قبلاً مطرح کردم باز میگردم. ما دهههاست که در وضعیت تورم بالا و بیثبات هستیم. شبکههای اجتماعی برای تحلیلهایی که من دارم پدیده جدیدی هستند و از آن منظر نااطمینانی نسبت به نتایجم وجود دارد. یعنی چیزهایی هستند که در مدلهای گذشتهنگر من دیده نمیشوند. بااینحال، سرجمع فکر میکنم مسیر ابرتورم و بهتبع آن افزایش نامحدود نرخ ارز چندان محتمل نیست.
چه رابطهای در شرایط کنونی بین بازار سهام و ارز برقرار است؟ آیا از نظر شما افزایشهای اخیر بورس، در انتظارات افزایشی معاملهگران ارزی اثر داشته است؟
برای بررسی بازار ارز و سهام نیاز به یک مدل تعادل عمومی معتبر وجود دارد که تا جایی که من اطلاع دارم، اخیراً چنین کاری صورت نگرفته است. بااینحال، در شرایط فعلی هر معادلهای بخواهید برای یک متغیر اسمی چه قیمت ارز و چه قیمت سهام بنویسید، باید یک متغیر به نام تورم انتظاری بگذارید که ضریب ناپایدار و اکنون بالایی دارد. هر شوکی که این ضریب را افزایش دهد، میتواند وضعیت قیمتها را تحت تاثیر قرار دهد. به بیان دیگر، میتوان گفت یک نیروی مشترک با ضریب ناپایدار به نام تورم انتظاری در بحث سهام و ارز وجود دارد و همین متغیر هست که هر دو را حرکت میدهد.