چالش چشماندازهای بیابانی
محمد درویش از تفاوت ظرفیت چشماندازهای بیابان طبیعی و انسانی میگوید
ایران کشوری بیابانی است. اما اکوسیستمهای طبیعی بیابانی نهتنها ضعف یک سرزمین محسوب نمیشود بلکه ظرفیتهای اقتصادی بالایی برای درآمدزایی و توسعه گردشگری و صنایع دارویی و انرژی است. اما چرا روند بیابانزایی در ایران نگرانکننده است؟ محمد درویش، کارشناس بیابان و عضو هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها، معتقد است؛ میان اکوسیستمهای طبیعی بیابانی و بیابانزایی انسان منشأ تفاوت بسیار است. فعالیتهای انسانی به نوعی منجر به تخریب سرزمین و از بین رفتن ظرفیتهای زیستی شده اما بیابانهای طبیعی مفید و محصول توازن اکوسیستمی در سرزمین است و نوعی ویژگی طبیعی محسوب میشود. با این حال سیاستگذاران ما فکر میکنند که میتوانند با احداث یک کمربند سبز جلوی بیابانزایی را بگیرند. فکر میکنند که بیابان از یک هسته مرکزی در کشور شروع میشود و اگر ما دور آن کمربندی سبز بکشیم پس بیابانزایی مهار میشود. حال آنکه این یک نگرش غلط و ناشی از فقدان شناخت طبیعی سرزمین است. اما بیابان طبق تعریف جهانی آن یعنی هر فرآیندی که منجر به کاهش کارایی سرزمین شود، نوعی بیابانزایی است. چیزی که روندهای توسعه در ایران دارد آن را به صورت آشکاری نمایش میدهد.
♦♦♦
به بهانه روز جهانی مقابله با بیابانزایی، میخواهیم بدانیم کشورهایی که در زمینه مدیریت بیابان توانستهاند موفق شوند، چه کشورهایی هستند و چه سازوکارهایی را در نظر گرفته و اجرا کردهاند و با توجه به شرایط اقلیمی که دارند، توانستهاند خود را از خطر بیابانزایی نجات دهند؟
آن کشورهایی در حوزه مدیریت بیابان موفقتر هستند که بیابان را به عنوان یک واقعیت در زیستبوم خود پذیرفتهاند و به جای آنکه تلاش کنند این اکوسیستم را محو کنند، تلاش کردهاند از محل جذابیتها و واقعیتها درآمد تولید کنند. مثالهای دمدستی فراوانی داریم که میتوانیم از آن یاد کنیم. تونس در آفریقا، مراکش در شاخ آفریقا و امارات متحده عربی و قطر در سواحل جنوب خلیجفارس از جمله کشورهایی هستند که به جای آنکه تلاش کنند ناهمواری ماسهایشان را با پول سرشاری که دارند، از بین ببرند و آنجا را سبز کنند، جنگل بکارند یا حتی مالچپاشی کنند، به همان شکل آنجا را حفظ کردند. در عوض از محل همین ناهمواریهای مسالهای به رونق گردشگری کمک کردند. میلیونها نفر در سال میآیند و اینجا تفریح میکنند. سانتیاگو در شیلی در آمریکای لاتین تا کنار پایتخت ناهمواری ماسهای آمده است و یکی از سواحل شنی معروف دنیا همین سواحل سانتیاگو است که سالانه صدها هزار گردشگر را به خودش میبیند. این کشورها قوانین طبیعت را درک کردهاند و میدانند بهترین پاسخ طبیعت به شرایط زیستبوم، وجود شرایط و ناهمواری ماسهای و گیاهان خاردار و خشکیزی و خزندگان این مناطق است و باید تلاش کنند زندگی خود را با این شرایط سازگار کنند. بخشهایی از چین نیز وجود دارد که حدود یک دهه است به این سمت رفته و دارد تلاش میکند از بیابانهای خود درآمد تولید کند، چراکه تراکم و ترافیک شهرها افقهای دید را کور کردهاند و چه جایی بهتر از مشاهده بیابانهای زیبا. چین و بیابانهایش سالانه دارد خواهانهای زیادی پیدا میکند.
در ایران روند مدیریت بیابان چگونه پیش رفته است؟ آیا مناطقی در بیابانهای ایران وجود دارند که توانسته باشیم از ظرفیتهای آنجا استفاده مطلوب برده باشیم؟
در ایران البته در شمال شرق استان اصفهان بهترین مراکز مدیریت بیابان را داریم. در شمال شرق اصفهان در مناطق بیابانی مثل انارک، خور و بیابانک، جندق، مصر و... شاهد هستیم که از بیابانها دارد کار و ثروت تولید میشود. پس در همه بیابانهای ایران چنین قابلیتی وجود دارد و رونق بومگردی در این مناطق شکل گرفته است که بر مهاجرت تاثیر گذاشته و روند مهاجرت از مناطق محلی به شهرها را معکوس کرده است. اتفاقاً تلاشی هم نشده که چشماندازهای بیابانی از بین برود. بخشهایی از استان کرمان نیز به همین شکل است. در کلوتها؛ شهداد، چاله مرکزی، ریگ گلان به سمت خراسان جنوبی و... شاهد رونق در چشماندازهای بیابانی و بیابانگردی هستیم. اما اشتباه بزرگی را در سیستان و خوزستان و اشتباهات نسبتاً بزرگی را در بخشهایی از خراسان مرتکب شدهایم که فکر میکردیم میتوانیم به جنگ ناهمواریهای ماسهای برویم و آنجا را با کاشت گونههایی مهار کنیم. در خراسان تلاش شد جنگل طاق درست شود اما حالا ما شاهد گسترش بیابان و از بین رفتن جنگل هستیم. این یعنی آنجا ظرفیت ایجاد جنگل طاق را نداشته است. مناطقی در سبزوار به صورت طبیعی جنگل طاق بود. مناطقی در پایاب رودخانه خر رود در استان قزوین در منطقه تالاب علاآباد به صورت طبیعی طاقزار بوده است. آنها را باید حفظ کرد اما اینکه ما کاری کنیم که بیابان تبدیل به جنگل طاق شود کار اشتباهی است و هرگز جواب نمیدهد. مفهوم مقابله با بیابانزایی نه در دل بیابانها که در حاشیه بیابانها رخ میدهد. بیابانزایی واقعی حرکت بیابانهای واقعی نیست بلکه بیابانزایی افت سطح آب زیرزمینی و شور شدن خاک و کاهش اراضی حاصلخیز و متروکه شدن روستاها و افزایش مهاجرت است. اینها بیابانزایی واقعی است. ما باید برنامهریزی داشته باشیم و جلوی روندهای کاهنده کارایی سرزمین را بگیریم.
اگر از نگاه تخصصی پژوهشگران و کارشناسان بیابان فاکتور بگیریم، چه سیاستهایی برای مهار بیابان روی میز سیاستگذاران ایرانی قرار دارد؟
واقعیت این است که اغلب سیاستگذاران ما فکر میکنند میتوانند با احداث یک کمربند سبز جلوی بیابانزایی را بگیرند. فکر میکنند بیابان از یک هسته مرکزی در کشور شروع میشود و اگر ما دور آن کمربندی سبز بکشیم پس بیابانزایی مهار میشود. در واقع تعریف واقعی و مفهوم اصلی بیابانزایی را اغلب مسوولان ما درک نکردهاند. طبق تعریفی که UNP ارائه کرده است، بیانزایی عبارت است از تخریب سرزمین در مناطق خشک، نیمهخشک و نیمهمرطوب خشک. یعنی هر فرآیندی که منجر به کاهش کارایی سرزمین شود، نوعی بیابانزایی است. حتی اگر در یک منطقه دریایی یکباره تمام آبزیان از بین بروند، کویر دریایی رخ میدهد. اکنون در خلیجفارس ما مناطقی داریم که هیچ جنبندهای در آنها وجود ندارد. آن هم نوعی فرآیند بیابانزایی است که رخ داده و باعث کاهش تابآوری سرزمین شده است. ما هنوز مفهوم بیابانزایی را درک نکردهایم و فکر میکنیم با ایجاد سازهها و فعالیتهای ضربتی برای کاشت درخت میتوانیم بیابانزایی را مهار کنیم. این نگرش فقط مختص ایران نیست. چندی پیش در اجلاس داووس، دونالد ترامپ رئیسجمهوری آمریکا در سخنرانیاش گفت من قصد دارم سه میلیارد درخت بکارم و وظیفه خودم را در قبال محیط زیست انجام دهم. این اصلاً معنی ندارد. جایی که استعداد درخت ندارد وقتی درخت بکارید یعنی دارید بیابانزایی را تشدید میکنید. نمونه این روش غلط در شیراز اجرا شد. در زمان آقای حائری و به پیشنهاد ایشان، طرحی به نام فلاحت در فراغت اجرا شد که واقعاً به سرزمین در آن منطقه آسیب زد. کشاورزی و باغداری که آنجا ایجاد شد شدیداً به منابع آب لطمه وارد کرد. استعداد درخت و باغ نداشت و پوششهای طبیعی گیاهی و علفی منطقه را هم از بین برد.
تحلیلی از سوی متخصصان از جمله خود شما مطرح میشود و آن هم اینکه اگر روند تخریبی در زاگرس به همین شکل جلو برود، زاگرس بیابان خواهد شد و حیات در فلات ایران با چالش جدی مواجه میشود. حال آنکه از سویی تاکید میشود که بیابان میتواند یک اکوسیستم طبیعی محسوب شود و فواید خودش را دارد. چطور میتوان بین این دو مولفه و نگرش رابطه ایجاد کرد؟
سوال بسیار خوبی است. اکوسیستم از یک توازن به وجود میآید. یعنی در واقع باید یک تعادل بین اکوسیستمهای جنگلی، مرتعی، کوهستانی، تالابی و بیابانی وجود داشته باشد تا طبیعت تابآوری داشته باشد. اکنون پژوهشهایی انجام شده که میگوید برای اینکه قطره باران شکل بگیرد ما نیاز به یک هستهای داریم که بخش عمدهای از این هسته ذرات ریزی هستند که در دل بیابانها وجود دارند. همان ریزگردها یا گرد و غبارهای خیلی ریز که در بیابان شکل میگیرند. این پژوهش میگوید اگر ما بیابان نداشتیم یا بیابانها از بین بروند دیگر چیزی به نام باران نداریم و ابرها بارور نخواهند شد. پس این یعنی اینکه باید مجموعهای از اکوسیستمها در سرزمین باشد. اما آنچه خطرناک است زدودن اکوسیستمهاست. بیابانزایی همانقدر خطرناک است که جنگلزدایی خطرناک است. که تالابزدایی خطرناک است. هر اکوسیستمی در جای خودش بهترین پاسخ به نیازهای زیستبوم است. پس ما باید کاری کنیم که رویشگاههای زاگرس را حفظ کنیم چراکه زاگرس تولیدکننده 45 درصد آب شیرین کشور است و ضامن تداوم کارون، مارون، کرخه، دز، جراحی، زهره، زایندهرود، کشکان، سیروان، زاب و... است. باید این رویشگاه حفظ شود و در عین حال بیابانها نیز باید حفظ شوند چراکه یکی از بهترین پاسخهایی است برای شرایطی که تبخیر خیلی زیاد است و بارندگی خیلی کم. غیر از چشمانداز بیابانی هرگز موجوداتی که در طبیعت بیابان زندگی میکنند، نمیتوانستند به حیات خودشان ادامه بدهند. با این حال انواع و اقسام گیاهان گوشتی، کاکتوسدار، خاردار و همچنین خزندگانی که پوست خیلی کلفت و مواد موثره زیادی دارند بسیار مفید هستند. حتی تصور ایجاد صنایع واکسنسازی در دنیا بدون بیابان ممکن نیست چراکه جانداران بیابانی هستند که با زهرشان صنایع واکسنسازی جهان را رونق میدهند.
باید بپذیریم که بیابان یک اکوسیستم کاملاً طبیعی است که وجودش نهتنها بد نیست بلکه مفید هم هست. اما پرسش این است که چه نوع فعالیتهای انسانی میتواند به گسترش بیابانهایی کمک کند که نهتنها مفید نیستند بلکه میتوانند حیات طبیعی را نیز به مخاطره بیندازند؟
ما دو نوع بیابان طبیعی و بیابانهای انسانساخت داریم. بیابان انسانساخت است که خطرناک است. چه مولفههایی باعث میشود که بیابانهای انسانساخت به وجود بیاید. در واقع فشار بیش از حد به سرزمین میتواند منجر به تولید بیابان غیرطبیعی شود. اینکه ما فعالیتها و بارگذاریهایی را تعریف کنیم که خارج از توان برد یا وضعیت زیستی یک منطقه باشد. اینکه بیابان از سمت جنوب به سمت تهران حرکت میکند و تمامی تالابهای جنوب تهران از ممدلیخان تا عشقآباد و حوضسلطان و دریاچه نمک دارند خشک میشوند و دارد سونامی نمکزار ایجاد میکند به خاطر فشار بیش از حدی است که ما روی مخروطافکنه 750کیلومتری جنوب البرز به نام تهران ایجاد کردیم. جایی که میتوانست حداکثر دو و نیم میلیون انسان را سرویس دهد اکنون بیش از 10 میلیون نفر را در خود جای داده است. این فشار بیش از حد باعث شده که سفرههای آب زیرزمینی افت کند و باعث میشود که زمین ترک بردارد و منطقه با پدیده جزیره گرمایی روبهرو شود و ظرفیت گرمایی کاهش پیدا کند و تفاوت بین شب و روز افزایش پیدا کند و... اینهاست که بیابانزایی را تشدید میکند و مناطقی از شهریار که زمانی باغهای بسیار سرسبزی بودند اکنون به بیابانهای انسانمنشأ بدل شوند. در منجیل خطای انسانی و جانمایی غلط سد سفیدرود باعث شد تپههای ماسهای شکل بگیرد. آن بیابان بیابان طبیعی نیست. آن بیابان انسانساخت است.
آیا اقلیم در شکلگیری بیابان اثر دارد و اقلیمی مثل اقلیم ایران بهطور طبیعی میتواند این چشمانداز را برای آیندگان ایجاد کند که ایران بهطور طبیعی سرزمینی است که به سمت بیابانی شدن بیشتر پیش میرود؟ آیا روند بیابانی شدن ایران روندی طبیعی است؟
تغییرات اقلیمی به خودی خود یکی از خطراتی است که میتواند شتاب بیابانی شدن را افزایش دهد. شتاب بیابانزایی خود میتواند سبب تغییر اقلیم شود. این دو پارامترهایی هستند که میتوانند بر هم اثر متقابل بگذارند. خشکسالی در بخشهای بزرگی از آفریقا سبب شد مناطقی در ساحل از بین برود و به همین دلیل و از بین رفتن سواحل در این مناطق سبب افزایش تغییر اقلیم شود و بزرگترین موج مهاجرت در دنیا اتفاق بیفتد. اینکه ما فکر کنیم به صورت طبیعی شاهد این هستیم که بیابانها در ایران گسترش پیدا کند، تحلیل درستی نیست. این روند بسیار کند و بطئی است. میلیونها سال طول کشیده تا شرایط بیابانی ایران شکل بگیرد. اگر قرار است روندی طبیعی ایران را به سمت و سویی ببرد، میلیونها سال طول میکشد تا تغییر کند.
ما کشور خشک و نیمهخشکی هستیم و در دستهبندی و طبقهبندی بیابان، ایران کشوری بیابانی محسوب میشود. بارندگی کم است و زمینه برای بیابانی شدن زیاد است. اگر روند تغییر اقلیمی در ایران منجر به تغییر روند میزان بارش در کشور شود، روند بیابانی شدن در ایران میتواند متوقف شود؟ یا این پرسش اساساً بر فرض غلطی استوار است؟
بیابانزایی با ریشه انسانی ارتباطی با مولفههای طبیعی ندارد. 90 درصد بیابانزایی اساساً ریشه انسانی دارد. ممکن است در کشوری بارندگی بالا باشد اما روندها و فرآیندهای بیابانی شدن شدید باشد. یعنی روندهای کاهنده کارایی زمین در آنجا زیاد است. مثلاً در بنگلادش میانگین ریزشهای آسمانی 10 برابر ایران است. ولی به شدت دچار تخریب است. اندونزی نیز همینگونه است. میلیاردها لیتر مواد آلاینده دارد وارد آبهای زیرزمینی این کشور میشود. پلاستیک بسیار زیادی در این کشور مصرف میشود. شکار بیرویه در این کشور دارد اتفاق میافتد. همه اینها سبب افت کیفیت سرزمین در بنگلادش شده است. نابودی آبزیان در این کشور بسیار بالاست. اینها در شرایطی که بارندگی بسیار خوب است چنین وضعیتی دارند و لزوماً به معنی این نیست که بارندگی مثلاً بتواند جلوی روند تخریب سرزمین و بیابانی شدن را بگیرد. در برزیل اکنون به دلیل یک مدیریت نابخردانه، جنگلها آتش گرفت و رئیسجمهور و مقامات دولتی خوشحال بودند که آتش گرفتن جنگلها میتواند به گسترش زمینهای کشاورزی منجر شود. آنها تعمداً برای خاموش کردن جنگل تلاش نمیکردند. با این حال کمکهای بینالمللی و فشارهایی که وجود داشت سبب شد به داد جنگلهای برزیل برسند. اینها اتفاقاتی است که نشان میدهد هیچ ربطی میان سرعت بیابانزایی و بارندگی وجود ندارد. در دنیا کشورهای خیلی ثروتمندی را داریم که یک مترمربع جنگل ندارند از سوی دیگر کشورهای خیلی فقیری هم داریم که یک مترمربع بیابان ندارند. این نشاندهنده این است که لزوماً قرار نیست یک کشور اگر از جنگل و بیابان و بارندگی و سرمایههای فیزیکی برخوردار باشد، کشور ثروتمند و توسعهیافتهای باشد و برعکس، بلکه نشان میدهد چطور شیوه مدیریت کشورها میتواند آنها را در موقعیت بالادست و توسعهیافته یا پاییندست و فقیر و عقبمانده قرار دهد. چیزی که مهم است این است که باید دید یک کشور چطور از سرمایههای انسانی و از دانش خود برای بهبود کیفیت سرزمین و زیستپذیری در آن استفاده میکند. دوبی یک هکتار هم جنگل ندارد و سال گذشته درآمدش از گردشگری بیش از 30 برابر ایران بود که هم وسعت بیشتری دارد، هم تنوع اقلیمی بیشتری دارد و هم تنوع و قدمت فرهنگی و تاریخی بالاتری دارد و یکی از 10 ظرفیت بزرگ گردشگری جهان از منظر شاخصهای گردشگری است. اینها نشاندهنده این است که اگر ما بر روی سرمایههای انسانی کار کنیم و اجازه مهاجرت سرمایههای انسانی را ندهیم، کشور و کیفیت زیستی آن بهتر خواهد شد و آن زمان است که ما میتوانیم کشور را تابآورتر و بهتر نگه داریم و شوربختانه مهاجرت سرمایههای انسانی خود بزرگترین بیابانزایی است که ممکن است در کشور رخ دهد.