راه دومی وجود ندارد
نسبت رشد و توسعه اقتصادی با تخریب یا حفظ محیط زیست در گفتوگو با امیرحسین خالقی
امیرحسن خالقی، استاد دانشگاه و تحلیلگر اقتصاد، میگوید از قضا انقراض بیشترین گونههای جانوری در دوران بسیار گذشته و پیش از ابداع این مفاهیم بوده و آسیبهای محیط زیستی در دوران قدیم بیش از عصر جدید و توسعه بوده است
دغدغه حفظ محیط زیست، جلوگیری از انقراض گونههای جانوری و گیاهی، حفظ منابع آبی و یخچالهای عظیم قطبی و... از مسائل مهمی است که اگرچه ضرورت آن برای همه روشن شده اما برخی انگشت اتهام را به سمت رشد و توسعه اقتصادی و مفاهیم مبهمی چون سرمایهداری و نئولیبرالیسم گرفتهاند، و آنها را مقصر میدانند که برای کسب ثروت بیشتر، دست به ویرانی محیط زیست زدهاند. امیرحسن خالقی، استاد دانشگاه و تحلیلگر اقتصاد، میگوید از قضا انقراض بیشترین گونههای جانوری در دوران بسیار گذشته و پیش از ابداع این مفاهیم بوده و آسیبهای محیط زیستی در دوران قدیم بیش از عصر جدید و توسعه بوده است. به گفته او اساساً دغدغه حفظ محیط زیست با ثروتمند شدن جوامع شکل یافته و پروبال گرفته است چون این نظامهای مبتنی بر بازار آزاد هستند که چشمانداز بلندمدت را در نظر دارند و در عین حال توانایی تجهیز منابع بیشتری برای حفظ محیط زیست، جلوگیری از تغییر اقلیم و انقراض گونههای جانوری دارند؛ همانطور که در کشورهای آزاد جنگلها در حال احیا و بیشتر شدن است اما در کشورهای توسعهنیافته و در حال توسعه، در حال از بین رفتن؛ همانطور که گرگهای وحشی در اروپا رو به ازدیاد هستند و شیرهای آفریقا در معرض انقراض. محیط زیست برای همه جوامع بشری حائز اهمیت است و باید تن به الزامات حفظ آن داد چون «گزینه دیگری نداریم» و راه دومی وجود ندارد، اما باید مراقب کاسبان محیط زیست که دخالت و سرمایهگذاری دولت را ترویج میکنند هم بود.
♦♦♦
بسیار گفته میشود که تغییرات اقلیمی و مشکلات محیطزیستی مانند افزایش دما، تولید زباله زیاد، کالاهای غیرقابل بازیافت، از بین رفتن جنگلها، بیابانزایی و مانند آن به دلیل توجه بشر به توسعه و رشد اقتصادی و تولید و کسب ثروت رخ داده است، آیا این گزاره درست و قابل اتکاست؟
بله و خیر، اغلب چنین جملههایی را در ابتدای هر نوشتهای که به نوعی نقد دنیای جدید است میتوان دید؛ کسانی معتقدند بشر مدرن در ابتدای دوران جدید که از حدود قرن 16 به اینسو میتوان آن را پی گرفت با نوعی ایمان به سروری خود بر طبیعت و جهان عمل کرده و به اصطلاح همهچیز را بالقوه به صورت وسیلهای برای افزایش رفاه و خوشبختی خود دیده است. بهبود تکنولوژی و توان فنی باعث شده است که انسانها بتوانند بسیار گستردهتر از گذشته بر محیط زیست خود اثر بگذارند؛ بهویژه استفاده گسترده از ماشین در چند قرن اخیر حوزه و دامنه مداخلههای بشر را بسیار افزایش داده است. اما از سویی به نظر میرسد در این گفته که انسانها باعث تمام مصائباند اغراق نهفته است، برای مثال در حالی که فعالان محیط زیست انگشت اتهام را برای تغییرات زیستمحیطی به سوی کسبوکارهای بزرگ میگیرند، کسانی دیگر از اهل علم مانند ریچارد لیندزن استاد علوم اتمسفری دانشگاه فناوری ماساچوست (MIT) نیز هستند که با ارائه شواهد و مستنداتی ادعا دارند معلوم نیست سهم انسانها و برای مثال سوزاندن سوختهای فسیلی در تغییرات محیط زیست عامل اصلی باشد و البته بحثها در این مورد در خود جامعه علمی هم داغ است. همچنین به نظر میرسد در مورد شدت این تغییرات در دوران جدید هم تصورات نادرست کم نیست. تصور میشود که یکی دو قرن اخیر عصر نابودی محیط زیست بوده و پیش از آن همهچیز در صلح و صفا گذشته است، اما واقعیت چیز دیگری است. برای مثال یووال نوح هراری، مورخ مشهور، در کتابش Sapeins که در ایران به نام «انسان خردمند» ترجمه شده است، به یک دوره مهم اشاره دارد که به تعبیر خود او یک فاجعه محیط زیستی جدی رخ داد و آن در زمانی است که گونه انسانی فعلی (هومو ساپینس) یکجانشین میشود و از اینجا به آنجا رفتن را کنار میگذارد. در این دوره انقراض گسترده تعداد زیادی از گونههای جانوری را شاهد بودیم. حتی در یک نقل جالب اشاره میشود که حتی پیش از اختراع چرخ، نوشتن و آهن، انسانها باعث انقراض حدود نیمی از جانوران بزرگجثه در روی زمین شدند.
با توجه به اینکه رشد و توسعه در دهههای اخیر از ثمرات اقتصاد آزاد یا به قولی سرمایهداری است، آیا درست است که منتقدان متهم ردیف اول مشکلات زیستمحیطی را سرمایهداری میدانند؟ متهم بازار است یا دولتها؟
از قرار کسبوکار برخی است که هر چیزی از سوراخ شدن لایه اوزون تا کمرنگ شدن عواطف میان والدین و فرزندان را به مفهوم مبهمی به نام «سرمایهداری» ربط دهند. خلاصه اگر بخواهیم جواب دهیم متهم کردن سرمایهداری به معنای اقتصاد مبتنی بر بازار و مبادلههای داوطلبانه به عنوان عامل اصلی در تغییر وضعیت محیط زیست بسیار نادقیق است و حتی اجازه دهید صریح بگویم نادرست است. میدانیم که رابطه میان نظم اقتصادی برای مثال سرمایهداری و محیط زیست پیچیده است و عوامل زیادی دستاندرکارند، ولی یک الگوی رایج و جالب یعنی منحنی کوزنتس وجود دارد که میشود بینش ارزشمندی از آن استخراج کرد. این منحنی که به شکل یو (U) وارونه است به ما میگوید که در آغاز رشد اقتصادی وضع محیط زیست تنزل پیدا میکند، اما بعد از گذشت از مراحل اولیه به تدریج با افزایش ثروت، آسیبها به محیط زیست کاهش مییابد. کشورهای فقیر حتی اگر بخواهند هم منابع لازم برای مراقب محیط زیست بودن را ندارند، محیط زیست شبیه یک کالای لوکس است و کشورها تنها زمانی برای بهبود آن قدم برمیدارند که از حدی از تولید ثروت گذر کرده باشند. یک پژوهش جالب وجود دارد که نشان میدهد برای بسیاری از کشورهایی که از درآمد سرانه حدود 4500 دلار عبور کردهاند، جنگلزدایی متوقف شده است و حتی برای کشورهای توسعهیافته با درآمد سرانه بالا افزایش سطح جنگلها و بزرگتر شدن آنها را شاهدیم. پیشنهاد میکنم یک تصویر جالب و معروف از مرز میان هایتی و جمهوری دومینیکن را که دومی بسیار ثروتمندتر از اولی است ببینیم که چقدر تفاوت تراکم جنگلها چشمگیر است. در مورد گونههای جانوری نیز قضیه متفاوت نیست، کسانی گفتهاند حتی اگر گرگها، ببرها و شیرهایی را که به ترتیب در مناطق پردرآمد شمال اروپا، درآمد متوسط هند و بنگلادش و کمدرآمد آفریقا زندگی میکنند در نظر بگیریم، تعداد دسته اول رو به افزایش است، تعداد ببرها کم و بیش ثابت مانده است و شیرها به شدت رو به کاهش هستند.
آیا در فرآیند توسعه اقتصادی آنطور که باید و شاید به تبعات و آثار زیستمحیطی آن توجه شده است؟ آیا برخی از تغییرات به دلیل افزایش جمعیت انسانها اجتنابناپذیر نبوده است؟
در سالهای اخیر بعد از گسترش دغدغههای زیستمحیطی شهروندان در کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه البته به طور جدی به موضوع محیط زیست پرداخته شده است، همه ما توسعه پایدار یا به عبارت بهتر توسعه پاینده را شنیدهایم یا وقتی که از مسوولیت اجتماعی شرکتها و سود سهگانه (triple bottom-line) صحبت میشود، به نوعی افراد از بنگاههای خصوصی انتظار دارند ملاحظات زیستمحیطی را در تولید و عملیات خود مورد توجه قرار دهند. واقعیت این است که در گذشته این ملاحظات به دلایل گفتهشده چندان پررنگ نبود، محیط زیست دغدغه کشورهای توسعهیافته و ثروتمند است، وقتی استانداردهای زندگی بالاتر میرود و افراد از جبر تلاش برای بقا آزاد میشوند، مساله محیط زیست هم خود را نشان میدهد. کمی قبل شنیدیم گرتا دخترک نوجوان سوئدی خطاب به اهل سیاست و دولتها گفت: شما آرزوهای ما را نابود کردید، این حرفها برای دخترکی در هند که حتی به سرویس بهداشتی هم دسترسی ندارد زیادی شیک به نظر میرسد، این دومی فرصت فکر کردن به چنین آرزوهایی را ندارد، چه برسد به اینکه کسانی آرزویش را نابود کنند! حالا اگر بخواهیم به اصطلاح در اقدامی هماهنگ و جهانی جلوی این ویرانی محیط زیست را بگیریم هم کار ساده نیست، معنای سرراستش این است که به کشورهای فقیر بگوییم بروید بمیرید! کشورهای توسعهیافتهتر البته میتوانند قوانین مناسب وضع کنند و به گزینههای جایگزین و فناوریهای سازگار با محیط زیست فکر کنند، ولی برای فقیرترها اوضاع به کلی متفاوت است. کشورهای ثروتمندتر زمانی این مسیر را گذراندهاند و حالا بعد از دههها انباشت سرمایه و دانش میتوانند به انرژی پاک و اقتصاد سبز فکر کنند، ولی اینکه جلوی کشورهای فقیرتر را سد کنیم بدون آنکه جایگزینی مناسب برای آنها فراهم کرده باشیم، حتی اگر ممکن باشد، چندان اخلاقی نیست.
آیا هجمهای که علیه سرمایهداری در خصوص مشکلات زیستمحیطی به راه افتاده، وجاهت و منطق دارد؟
پیشتر هم عرض کردم بحث در مورد محیط زیست به طور کلی با رمانتیسیسم همراه است و انگار کمتر کسی حوصله میکند نقادانه واقعیتها را بررسی کند و حرفهای دو طرف موافق و مخالف را بشنود. خاطرم هست در آتشسوزی جنگلی در ایران کسانی میگفتند که این ناشی از کالاییسازی محیط زیست و از پیامدهای نظام منحوس سرمایهداری یا معادل باکلاستر آن نئولیبرالیسم است! اینکه حالا کسی که احتمالاً از روی بیاحتیاطی و یحتمل با انداختن یک ته سیگار باعث آتش گرفتن جنگل شده است، چه ربطی به قضیه پیدا میکند روشن نیست. اگر شاخص عملکرد زیستمحیطی (Environmental performance Index) را با درجه آزادی اقتصاد (Economic freedom index) که نمایانگر میزان حاکمیت مناسبات بازار است کنار هم بگذاریم نتیجه جالبی به دست میآید، آزادترین کشورها یا به اصطلاح سرمایهدارانهترین آنها از قضا عملکرد بسیار بهتری در حوزه محیط زیست از خود نشان دادهاند.
واقعیت این است که انسانها از آغاز برای بقا مجبور به تصرف در طبیعت بودند، حالا به برکت ثروت و رفاهی که فراهم آمده است، میتوان بلندمدتتر فکر کرد و به اصطلاح به نوعی رابطه نرمتر با محیط زیست و سیاره اندیشید، از قضا فکر میکنم این را باید بیش از هر چیز دستاورد نظام اقتصاد بازار یا همان سرمایهداری بدانیم که توانسته است با گذر از ضرورتهای بقا، پرداختن به دغدغههای متعالیتر را برای انسانها ممکن سازد. اقتصاد بازار نشان داده است که به دلایل مشخص از هر نظام دیگری در بلندمدت در تولید ثروت بهتر عمل میکند و در عمل برای اقتصادهای پیچیده تنها گزینه ممکن به شمار میآید. در سالهای اخیر به ویژه از دهه 1980 به اینسو که بسیاری از کشورها تلاش کردهاند به این الگو نزدیک شوند شاهد پیروزی چشمگیر آنها در کاهش جهانی گرسنگی و فقر و مرگومیر کودکان بودهایم، از اینرو میتوان خوشبین بود که به تدریج در سراسر جهان دغدغه بهبود محیط زیست پررنگتر دنبال شود.
این وسط البته نباید از کاسبان محیط زیست هم غافل شد که دائم بر طبل ضرورت مداخله دولت در این حوزه میکوبند. حرف خیلی از آنها این است که دولتها با توجه به خطرات آسیب به محیط زیست باید دستی بجنبانند و با قانونگذاری و محدود کردن برخی فعالیتها و البته سرمایهگذاری روی حوزههای پاک و سبز و حمایت از آنها جلوی فاجعه را بگیرند. بسیاری از شرکتهای بزرگ که امکان تطبیق با این شرایط و مقررات محدودکننده جدید را دارند چندان اوضاعشان بد نمیشود و شاید حتی از آن استقبال کنند، درست است که باید بیشتر هزینه کنند، ولی از آنسو رقبای کوچکتر آنها که منابع کافی ندارند از دور خارج میشوند و میدان برای آنها خالی میشود. پرداخت یارانه و سرمایهگذاری دولتی هم که نیاز به گفتن ندارد، مثل دیگر مداخلههای دولت در اقتصاد غریب نیست نورچشمیهای «سبز» را شاهد باشیم که به بهانه حفظ محیط زیست، پول مالیاتدهندگان را در جیبشان میگذارند. این الگو البته تکراری است، دولت به بهانه خطیر بودن موضوع و خیر عمومی وارد میدان میشود، پول را از کسانی میگیرد و با معیارهای آشکار سیاسی و اداری به برخی دیگر اختصاص میدهد، فساد و اتلاف هم البته بخشی جداییناپذیر از این فرآیند است. از اینرو نباید سیاسیکاری را در قضیه محیط زیست نادیده گرفت چون منافع اقتصادی چشمگیری پشت قضیه وجود دارد. برای کسانی که برای وضع آن قوانین طلایی سودآور خود را به این در و آن در میزنند، ظهور یکباره گرتا 16ساله سوئدی بر صحنه البته شاید تصادفی باشد، اما احتمالاً میتوان در تصادفی بودن تبلیغ گسترده او در همه رسانهها تردید کرد. سیاست محیط زیست را نباید ندیده گرفت.
آیا سرمایهداری تلاش و راهکاری برای بهبود محیط زیست و رفع مشکلات آن داشته است؟ وضعیت محیط زیست در کشورهایی که نظام بازار بر آن حاکم است بهتر بوده یا کشورهای بسته و سوسیالیستی؟
اجازه دهید گفتهای از کتاب «مبانی فلسفی و اقتصادی سرمایهداری» از پژوویچ را که در آینده به بازار خواهد آمد نقل کنم که میگوید: «اخلاقباورانی که از نازل بودن سلیقه دیگر انسانها خشمگیناند باید یاد بگیرند که به جای اقتصاد بازار که برایش این یا آن موسیقی و نوا فرقی ندارد، خشم خود را نثار عامل اصلی کنند؛ یعنی متوجه نهادهایی که چنین رجحانها و سلیقههایی را تولید میکنند که در میان آنها تشکیلات و نهادهای آموزش نقشی ویژه دارند.» جان کلام این است که در اقتصاد بازار فرقی نمیکند که چه محصولی تولید شود، حرف از رجحانها و خواستههای مشتری است. همین امروز که کسانی دغدغه محیط زیست را دارند، شاهد رواج و گسترش انواع محصولات سبز و ارگانیک هستیم که ملاحظات زیستمحیطی در تولید آنها رعایت شده است و برای مثال، برای آزمون محصولات بهداشتی حتی روی جانوران هم آزمایش انجام نمیشود. این همه به این خاطر است که رجحانهای مشتریان تغییر کرده است و البته آنها از درآمد کافی به منظور ایجاد تقاضای موثر برای محصولات سازگار با محیط زیست برخوردارند. از مسوولیت اجتماعی شرکتی و سرمایهگذاری مسوولانه و سود سهگانه هم که پیشتر گفتم، وقتی خواست تعداد زیادی از مشتریان توجه به محیط زیست باشد، بدیهی است که بنگاهها نیز برای ماندن در رقابت مجبورند به آنها توجه کنند، حتی اگر برایشان هزینه بیشتری داشته باشد و مدیرانشان به آن اعتقاد نداشته باشند. فشار مشتریان، رسانهها و گروههای غیردولتی قدرتمند در کشورهای توسعهیافته از هر قانونی کارسازتر است، کافی است نمونه خلیج مکزیک و شرکت بریتیش پترولیوم را به یاد بیاوریم.
در مورد کشورهای موسوم به سوسیالیستی که اجازه دهید آنها را به معنای کشورهایی بدانیم که دولت نقش پررنگی در تخصیص منابع دارد، فکر میکنم آن نمونه تاریخی جنگ چین کمونیست در دوران مائو با گنجشکها و به اصطلاح آفات کشاورزی بسیار درسآموز است که با توهم یک نفر و بسیج عمومی چه بلایی بر سر طبیعت آن کشور آمد که قحطی و گرسنگی گسترده پیامد آن بود. حتی امروز هم که اقتصاد چین آزادتر شده است، با وجود این همچنان دولت نقش پررنگی در آن دارد و از پیشرفت 20کیلومتری بیابانها در آن کشور صحبت میشود. دوران شوروی و استفاده حداکثری از منابع طبیعی برای عقب نماندن از رقابت نظامی با بلوک غرب هم که نیاز به تکرار ندارد، سودای صنعتی شدن سریع به هر قیمت اثری جدی بر طبیعت و منابع طبیعی روسیه و دیگر کشورهای زیر چتر آن امپراتوری شر گذاشت. غلبه منطق سیاسی و بازیهای قدرت بر اقتصاد دیگر جایی برای تفننهایی مثل محیط زیست و توسعه پاینده باقی نمیگذارد. به نظرم میرسد حتی در حوزه محیط زیست هم باید آن حرف معروف بانوی آهنین، مارگارت تاچر فقید، درباره اقتصاد بازار را تکرار کرد: گزینه دیگری نداریم!