دمای تغییر حالت اقتصاد
جواد صالحیاصفهانی از لزوم تغییر اقتصاد نفتی میگوید
هنگامی که قرار است جسمی از جامد به مایع یا از مایع به گاز تبدیل شود، باید به دمای خاصی برسد تا فاصله مولکولها از یکدیگر بیشتر شده و جنب و جوشی ایجاد و حالت ماده از وضعیت صلب خارج شود. به نظر اقتصاد نیز برای تغییر از حالت نفتی به غیرنفتی، باید به یک دمای استحاله برسد. دمایی که در آن، نهتنها هیات تصمیمگیر و سیاستگذار، بلکه مردم نیز باید بپذیرند که قدرت اقتصادی، به داشتن یا نداشتن نفت ربطی ندارد، بلکه به تولید و نیروی کار مولد وابسته است.
هنگامی که قرار است جسمی از جامد به مایع یا از مایع به گاز تبدیل شود، باید به دمای خاصی برسد تا فاصله مولکولها از یکدیگر بیشتر شده و جنب و جوشی ایجاد و حالت ماده از وضعیت صلب خارج شود. به نظر اقتصاد نیز برای تغییر از حالت نفتی به غیرنفتی، باید به یک دمای استحاله برسد. دمایی که در آن، نهتنها هیات تصمیمگیر و سیاستگذار، بلکه مردم نیز باید بپذیرند که قدرت اقتصادی، به داشتن یا نداشتن نفت ربطی ندارد، بلکه به تولید و نیروی کار مولد وابسته است. جواد صالحیاصفهانی معتقد است خارج شدن از شکل و قالب نفتی به تعدیل ساختاری نیاز دارد. استاد اقتصاد دانشگاه ویرجینیا تک بر این باور است که شرایط تحریمی و جهش نرخ ارز، مزیت صادراتی برای کالاهای ایرانی ایجاد کرده است، اما در کنارش آزادی صادرات را بسته و از بهروزرسانی تکنولوژی تولید داخل جلوگیری کرده است. این اقتصاددان تاکید دارد که برای استحاله اقتصاد، در روز برداشتن تحریمها، مردم باید به جای درخواست درآمدهای نفتی و واردات ارزان، آزادی صادرات و رونق تولید را مطالبه کنند.
♦♦♦
این ایده که با قطع خامفروشی نفت، تبدیل به یک قدرت اقتصادی میشویم، تا چه حد میتواند درست باشد؟ هنگامی که با داشتن یک مزیت نتوانستهایم به رشد و توسعه دست یابیم آیا بدون حضور آن مزیت ممکن است؟
اخیراً نوشته بودم که بالاخره نفت هم یک مزیت کامل نیست، در واقع یک جنبه مثبت دارد و یک جنبه منفی. نفت یک منبع برای ایجاد سرمایهگذاری است اما چون به صورت ارز خارجی از بیرون کشور میآید، قیمتهای نسبی را در ایران تغییر میدهد یا واردات را به ایران ارزان میکند. بنابراین فشاری به بخش تولیدی و صادراتی در ایران وارد میکند، بهخصوص تولید کالاهای قابل تجارت. ما این مساله را هم در دهه 70 میلادی و هم دهه 2000 میلادی دیدهایم. این دو دههای است که قیمت نفت خیلی بالا بود و این باعث شد که ارزش ریال بالا رود و کالاهای وارداتی ارزان شود. در حقیقت کالاهای خارجی گران، برای ایرانیها ارزان تمام میشد و کالاهای تولید داخل گران. خیلی وقتها این جنبه منفی بر آن جنبه مثبت، یعنی منبعی برای سرمایهگذاری، میچربید. یکی از دلایلی که اشتغال طی سالهای 85 و 90 بالا نرفت، فکر میکنم همین بود. حتماً شنیدهاید که در آن سالها به طور متوسط 14 هزار شغل ایجاد شد، در حالی که یک سال قبل، در حالی که وضعیت اقتصادی هم چندان تفاوتی نکرده بود، 800 هزار شغل ایجاد شده بود. بنابراین باید به این قسمت که نفت اثر بسیار مهمی بر تولید داخلی میگذارد توجه کرد. اما اینکه نفت را رها کنیم و خودبهخود تبدیل به قدرت اقتصادی شویم هم درست نیست. حتماً پیشفرضهایی دارد. نفت، اقتصاد ایران را به شکل و قالبی درآورده که خارج شدن از این شکل و قالب به یک نوع تعدیل ساختاری نیاز دارد. اقتصادی که نامش را اقتصاد نفتی میگذاریم، به این شکل است که اکثر چیزهایی که میخریم خارجی است، چراکه مزیت قیمتی بیشتری در اقتصاد نفتی برای آنها وجود دارد. حتی تولید کالاهای ایرانی هم به واردات خارجی وابسته است. کالاهای واسطهای تقریباً 45 درصد از کل واردات ایران را تشکیل میدهند. در این شرایط، عوض کردن چنین اقتصادی به اقتصادی که بتواند کالاهای واسطهای را خودش تولید کند، کار سادهای نیست. و چون در خیلی موارد حتی توجیه اقتصادی هم ندارد، بخش خصوصی به آسانی سراغ تولید آنها نمیرود. این تغییرات با دستور دولت هم انجام نمیشود یا اگر بشود زیانهای دیگری دارد. البته تولیدکنندههای خرد و بزرگی هستند که از ارز گران استفاده میکنند و تولید خود را دگرگون میسازند. در یک سال اخیر ارز گران انگیزه خوبی برای تولید ایجاد کرده است و باید از این فرصت استفاده کنیم تا روند تولید به سمت تولید داخل گرایش یابد. مثلاً شرکتی که اکنون ممکن است بخش مهمی از مواد اولیهاش را از خارج بیاورد، باید به سیستم داخلی و سیستمی که در گذشته بوده، بازگردد. خاطرم هست که در گذشته کارخانههای تولید شکری بودند که از چغندر تولیدشده در بخش کشاورزی داخلی استفاده میکردند. اما ارز ارزان موجب شده تا پس از مدتی، ماده اولیه را از خارج وارد و تبدیل به شکر کنند. برگشتن این پروسه کار سادهای نیست. چراکه شغل کشاورزان اکنون تغییر کرده و زمینها تغییر کاربری داده است. بازگشت این کشاورزان به زمین کشاورزی و تولید چغندرقند، به هیچ وجه کار سادهای نیست. مشکل دیگر در بحث صادرات و تجارت خارجی وجود دارد. اینکه اکنون بتوانیم کالاهای ایرانی را در خارج بفروشیم، کار سختی است. چراکه تحریمها خرید کالاهای ایرانی را در بازارهای خارجی سخت کردهاند. اضافه بر آن بازار صادرات بینالمللی بسیار رقابتی است و خریدار باید به سادگی بتواند معامله کند. خریدار باید به همان راحتی که کالای ترکی یا هندی میخرد، بتواند کالای ایرانی بخرد. اما میدانیم که اکنون شرایط اینطور نیست و من مطمئن نیستم که قسمت صادرات به خوبی کار کند.
جایگزینی واردات در داخل این مشکل را کمتر دارد، ولی آن هم نیاز به بهروزرسانی تکنولوژی دارد، اما به راحتی نمیتواند به بازار خارج دسترسی داشته باشد و تغییرات در پروسه تولید را اعمال کند. یک مشکل دیگر این است که شرکتها برای بازنگری در تولید نیاز به فاینانس و تسهیلات دارند و باید از نظام بانکی وام بگیرند. اما سیستم بانکی هم در شرایط خیلی خوبی به سر نمیبرد.
اینها مشکلاتی است که ما برای خروج از اقتصاد نفتی با آنها روبهرو خواهیم بود. به طور خلاصه مزیت اصلی که پایین آمدن درآمد نفت برای اقتصاد ایران ایجاد کرده، رشد نرخ ارز است که مقداری صادرات را روان میکند، که این هم نیاز به دسترسی به فاینانس و بازار خارجی دارد.
آیا کشورهای حاشیه خلیجفارس که مبتنی بر نفت اداره میشوند، جزو قدرتهای اقتصادی محسوب میشوند؟
لزوماً کشورهایی که از جهت درآمد یا رشد اقتصادی مناسب هستند، جزو قدرتهای اقتصادی محسوب نمیشوند. مثلاً قطر یک قدرت اقتصادی نیست، بلکه کشوری است که به موهبت منابع طبیعی نفت و گاز و جمعیت کم، یک کشور ثروتمند محسوب میشود و چنانچه قیمت گاز پایین بیاید از بین میرود. در مقابل کشوری مثل نروژ است که سطح زندگی در آنجا به بهرهوری نیروی کار بستگی دارد تا به درآمد نفت. مقایسه قطر و نروژ، همانند مقایسه فردی است که تنها وارث ثروت است با یک مهندس که درآمدش از سرمایه انسانی اوست. مهندس با کار و تلاش سطح رفاه زندگیاش را تامین میکند و با کسی که صرفاً از طریق ارث، دارایی زیادی به دست آورده، تفاوت زیادی دارد. مقایسه ایران و قطر از این جهت درست نیست و نهتنها درسی برای ما ندارد، حتی پیام بدی هم دارد.
نمیتوانیم به آن مهندس بگوییم که از آن کسی که با ارث به دارایی رسیده است چیزی یاد بگیرد. رشد اقتصادی پایدار آن نیست که با رشد قیمت نفت به دست بیاید. اکثر کشورهای حاشیه خلیجفارس به این طریق ثروتمند شدهاند. این کشورها اکثراً خریدارند و خرید میکنند و مساله مهم برای آنها خرید است، نه تولید. آنچه در داخل هم تولید میکنند اکثراً توسط کارگران خارجی است، که این راهحل هم برای ایران ممکن نیست.
آیا میتوانیم بگوییم که کشورهای حاشیه خلیجفارس به گونه بهتری از درآمد نفتی بهره گرفتهاند؟
خیر، ذخایر نفتی آنها بسیار بیشتر است. تولید و فروش نفت در کشورهای حاشیه خلیجفارس به مراتب بیشتر از کشور ماست. نفت سرانهای که ما میگیریم، در سال در حدود 500 دلار برای هر نفر است، در حالی که در عربستان حدود دو هزار دلار است و در قطر 30 تا 40 هزار دلار. اگر کشوری قدرت اقتصادی باشد، اینطور نیست که با تغییر سیاست در سطح جهانی، ثروتش از بین برود. تمامی کشورهایی که ما فکر میکنیم پیشرفته هستند، قدرتشان از نفت نمیآید؛ حتی نروژ به عنوان یکی از بزرگترین تولیدکنندههای نفت. بلکه قدرت این کشورها از مولد بودن و خلاق بودن نیروهای اقتصادی میآید. در این کشورها ساختارهای اقتصادی و اجتماعی قوی وجود داشته است.
در این زمینه به جای کشورهای حاشیه خلیجفارس، بهتر است نگاهمان به ترکیه باشد. در کشورهای حاشیه خلیجفارس تمام تولید اکثراً توسط کارگر خارجی صورت میگیرد. خود قطریها و افراد ساکن این کشورها نمیتوانند تولید را انجام دهند.
تفاوت کشور نفتی مانند نروژ با دیگر کشورهای نفتی چیست؟
نروژ پیش از آنکه نفت بیاید، یک کشور توسعهیافته بود با تمام ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی لازم. ما تا آمدیم جامعه را شکل دهیم، نفت آمد و بر ساختارهای ما تاثیر گذاشت. نروژ اسیر نفتش نیست، مثل مهندسی است که درآمد خوبی داشته و پس از مدتی، ارث هم به آن رسیده است، اما او متکی به ارثاش نیست. تنها سطح درآمدش بیشتر میشود. مشکل اصلی کشورهای نفتی، سرمایهگذاری برای تولید و سرمایهگذاری برای افراد است. اکنون عربستان یک برنامه 2030 دارد که من خیلی به آن خوشبین نیستم، برای اینکه تولیدات این کشور تاکنون در بازار رقابتی دنیا نبوده است. هیچ چیزی که عربستان تولید میکند، به غیر از پتروشیمی، در کیفیت دنیا نیست و مشخص نیست که چه چیزی تولید کنند که به درد دنیا بخورد. ما حدود یک سال و نیم است که میخواهیم در تجربه جدید، به تولید داخلی بپردازیم. اما تحریمها مزاحماند. تحریمها از یک طرف تغییر شکل اقتصاد را سخت کرده و از طرف دیگر با افزایش نرخ ارز، به صادرات کمک کرده و مزیت صادراتی برای کالاهای تولید داخل ایجاد کرده است. اگر وضع خوب نیست، به این دلیل است که صادرات بسته شده است. خیلی هم خوشبین نیستم که در کوتاهمدت تغییری در این زمینه رخ دهد.
آیا مشکل اقتصاد ایران داشتن نفت است؟
نمیخواهم بگویم داشتن نفت مشکل است، اما مردم آن کشورها اول تولید کردند و بعد مصرف و به همین دلیل در وضع بهتری هستند. اما در ایران همواره اول مصرف میکنیم. همواره ابتدا نفت را میفروشیم و سپس با پول آن اول به سمت خرید و بعد تولید میرویم. ما اکنون باید این ترتیب را برعکس کنیم. ترکیه را ببینید؛ مولد بودن، شغل داشتن و مصرف با هم میآیند. در کشورهای توسعهیافته اول تولید بالا میرود، بعد فروش و مصرف. اما در ایران چون تولید با نفت آغاز شده و نه بهرهوری نیروی کار، به چنین وضعی رسیدهایم.
شما معتقدید که تغییر شکل اقتصاد از حالت نفتی به مولد باید از مردم آغاز شود؟
ببینید از وقتی که بهای ارز خارجی رشد کرده، شرکتهای تولیدکننده داخلی مثلاً در زمینه کفش و پوشاک، فعالیتشان افزایش یافته و تولیداتشان رشد کرده است. مردم باید ببینند که اقتصاد به این شکل کار میکند. البته این بینش به راحتی ایجاد نمیشود. چون همه نمیتوانند اثر مثبت جهش نرخ ارز را در زندگی خودشان ببینند. من میفهمم که رشد نرخ ارز فشار بسیار زیادی به مردم وارد کرده است. همین دانشجویانی که در خارج از کشور مشغول تحصیل هستند و از خانوادههای خود در داخل ایران پول میگرفتند، از زمانی که جهش ارزی رخ داده، ارسال پول از ایران برای آنها نیز قطع شده است و برای خیلی خانوادهها ممکن نبوده که درآمد ریالی خود را با دلار 12 هزارتومانی، برای فرزندان خود در خارج از کشور بفرستند. اما مردم باید بدانند که افزایش نرخ ارز، باعث میشود که تولیدات در داخل رونق بگیرد و مثلاً فرزندانشان به جای اینکه پول بگیرند و برای تحصیل به خارج از کشور بروند، شانس بیشتری برای بهکار گرفتن در تولید داخل دارند. این بینش به راحتی شکل نمیگیرد، مردم اکنون سختی ارز بالا را میبینند، اما روی دیگر این سختی، آسانی است که در اثر رشد تولید حاصل میشود. این مساله باید بارها در تریبونها توسط اقتصاددانان و نخبگان بازگو شود. البته این تنها در سخن خلاصه نمیشود و باید در عمل هم اتفاق بیفتد و مردم به شکل ملموس در زندگیشان تجربه کنند. این مساله نیاز به یک وفاق ملی دارد. به این معنی که مردم به دولت اعتماد داشته باشند و معتقد شوند که تمامی اقدامات دولت برای سردرگم کردن نیست و نیات خوبی در آنها وجود دارد.
با از بین رفتن تحریمها، احتمال اینکه اقتصاد ایران بار دیگر به سمت نفتیشدن پیش برود بیشتر است یا حرکت به سمت توسعه صادرات؟
بله، متاسفانه احتمالاً به سمت نفتی شدن پیش میرویم. این مساله نیاز به تغییر راهبردی اقتصادی دارد که کار خیلی سختی است. در کشورهای نفتی، راحتتر این است که پول نفت را به دم خانه مردم ببرند و آنها از برق و بنزین و آب ارزان بهرهمند شوند و راضی باشند تا اینکه اقتصاد در جهت تولید و اشتغال پیشرفت کند. این راهحل خوبی برای جوامع نیست. مردم عادی هم ممکن است حاضر نباشند کالاهای وارداتی ارزان را از دست بدهند به امید اینکه بعدها ممکن است پسر یا دخترشان را شاغل کند. در واقع به این مبادله آگاه نیستند که اگر مزیتهای نفت را از دست بدهند، میتوانند بعداً شغل داشته باشند. آیا مردم میپذیرند اگر دولت بگوید از کالای خارجی خبری نیست اما در عوض میتوانید به دنبال شغل در بازار باشید؟
در شرایط خیلی خوب، این تغییرات زمان زیادی میبرد. بعضی از اینها به نظام تصمیمگیری در بخش خصوصی، و برخی نیز به بخش دولت مربوط است و تغییر اینها به این سادگیها نیست. کشوری مانند ونزوئلا را که کشور خوبی نیست در نظر بگیرید، اینها برای اینکه اقتصاد خودشان را به یک اقتصاد مقاومتیتر تبدیل کنند، موفق نبودند، به جان هم افتادند، عدهای پول چاپ کردهاند و... همیشه یک جامعه پیچیده با یک نرمش به شکل دیگر تغییر نمییابد و امکان نابسامانی اجتماعی هم هست.
حس من این است که در حال حاضر، بسیاری از مردم فکر میکنند اگر با اروپا و آمریکا کنار بیاییم و وارد مذاکره شویم، میتوانیم باز هم از خارج از کشور خرید کنیم. در حقیقت مردم دنبال این نیستند که برداشتن تحریمها منجر به تولید و صادرات شود. حتی خیلی وقتها مردم، دولت را تشویق میکنند که جلوی صادرات برخی کالاها را بگیرد، چراکه کشور صادراتی نبودیم که یک لابی قوی در جامعه ریشه داشته باشد و بگوید صادرات مهم است. اگر ما با دنیا بدهبستان داشته باشیم، باید بتوانیم در درجه اول صادراتمان را گسترش دهیم. درک این موضوع و تکرارش از تریبونهای جامعه یا افراد نخبه بسیار مهم است. بدون آن جامعهای که خواستار مصرف هستند، با برداشتن تحریمها نیز تغییری در مسیر اقتصادی اتفاق نمیافتد.