گام هوشمندانه پوتین
روسیه و اوکراین
در فیلمهای تعلیقی یا دلهرهآور، همه چیز در زمانبندی خلاصه میشود. تنش متولد میشود، موسیقی زوزه میکشد، فاجعه از خلال مه پدیدار میشود - و ناگهان نوعی رهایی حاصل میشود. در ۷ ماه می، پوتین، رئیسجمهور روسیه، نیز چنین لحظهای را رقم زد.
در فیلمهای تعلیقی یا دلهرهآور، همه چیز در زمانبندی خلاصه میشود. تنش متولد میشود، موسیقی زوزه میکشد، فاجعه از خلال مه پدیدار میشود - و ناگهان نوعی رهایی حاصل میشود. در 7 ماه می، پوتین، رئیسجمهور روسیه، نیز چنین لحظهای را رقم زد. پس از افروختن آتش مناقشه در اوکراین و رساندن آن به مرز بحران و تهدید به حمله، امتیازی سخاوتمندانه اعطا کرد. همهپرسی صوری برای استقلال بخش شرقی اوکراین ممکن است به تعویق بیفتد، انتخابات ریاستجمهوری در 25 ماه می برگزار شود و سپس روسیه ارتش خود را از مرز اوکراین عقب بکشد.
آقای پوتین بخش اعظمی از آنچه در پی آن بوده را به دست آورده است. الحاق کریمه مورد پذیرش واقع شده، تحریمهای اقتصادی جدی دفع شده، محبوبیت وی افزایش یافته و پس از ایجاد تنش در اوکراین، نقش میانجی صلح را عهدهدار شده است. در این خلال، چیز زیادی را هم از دست نداده است. برگزاری همهپرسی به هر حال از لحاظ لجستیکی غیرممکن مینمود. با این حال پیشنهاد وی دولت کییف را به سمت گفتوگو با جداییطلبان شرق و جنوب اوکراین خواهد راند. آزادی «پاول گوبارو»، فرماندار «مردم» دونتسک در ماه مارس که با مذاکره صورت پذیرفت، به شورشیان مشروعیت لازم را بدون برگزاری همهپرسی خواهد بخشید.
تدارک یک تهدید، تنها برای پس گرفتن آن، تازهترین اپیزود جنگ اطلاعاتی است که روسیه در وطن و خارج از کشور به راه انداخته و به نظر میآید حتی در آلمان موفقیتآمیز باشد. «کیریل روگوو»، تحلیلگر سیاسی، بر این باور است که غرب با توجه به عدم تمایل به رویارویی با کرملین، با بیمیلی امتیازات پوتین را پذیرفته است. در سه ماه گذشته، تبلیغات روسیه واقعیتی مجازی را به منظور توجیه الحاق کریمه و شکلدهی به حقایق در عالم واقع ایجاد کرده است. روایت، منسجم، خام و نادرست بود. یک حزب فاشیست با حمایت غرب در کییف قدرت را به دست گرفته است و روسی زبانان را تهدید میکند. کریمه با مداخله سریع نجات داده شد ولی بخشهای جنوب و شرق اوکراین وارد مناقشه داخلی شد. شرایط منجر به مرگ 40 نفر در آتشسوزی اودیسا شد که روسیه آن را نمونهای از فاشیسم اوکراینی خواند.
«گرگوری آسمولوف»، پژوهشگر دانشکده اقتصاد لندن میگوید: «هدف یک جنگ اطلاعاتی ترغیب کسی به انجام کاری نیست بلکه درگیر کردن مردم در زد و خورد است.» این اقدام نفرت را تشدید کرده و حمایتها از رژیم را یکپارچه و مستحکم میسازد. «بوریس نمتساو»، سیاستمدار لیبرال کهنهکار، در بلاگ خود چنین مینویسد: «من نمیتوانم چنین سطحی از نفرت عمومی را در مسکو به یاد بیاورم - نه پس از کودتای آگوست 1991 و نه پس از جدال یلتسین با مجلس در سال 1993. خشونت توسط تلویزیون دامن زده میشود... کرملین غرایز ضعیف را در مردم که همانا تحریک نفرت و دشمنی است، تقویت کرده و پاداش میدهد.» جنگ اطلاعاتی روسیه نشانگر وابستگی رژیم آقای پوتین به رسانهها و تلاش برای محو رقابت سیاسی است.
پوتین پس از به دست گرفتن کنترل کانالهای اصلی تلویزیونی در آغاز ریاستجمهوری خود در سال 2000، هماکنون در حال سرکوب اینترنت است که تقریباً تا همین اواخر نسبتاً آزاد بود. روز 5 ماه می، پوتین که تا قبل از این اینترنت را پروژه سازمان جاسوسی سیا میخواند، قانون جدیدی را امضا کرد که بر اساس آن وبلاگنویسان و مفسرانی که بیش از سه هزار خواننده دارند، باید بهعنوان درگاههای رسانهای ثبت شوند. پیشتر از این، کرملین تعدادی از سایتهای اینترنتی مستقل را بسته یا تحت کنترل خود درآورد و یک بلاگ محبوب متعلق به «آلکسی ناوالنی» را فیلتر کرد. وی یک سیاستمدار مخالف است که تحت حصر خانگی بوده و با اتهامات ساختگی به مدت طولانی به زندان محکوم شده است.
طبق استدلال «آندره ساخاروف»، یکی از مخالفان شوروی سابق، رژیمهای سرکوبگر و غیرمسوول نهتنها برای مردم خود بلکه برای امنیت بینالمللی هم تهدید به شمار میروند. تبعید ساخاروف در ژانویه 1980 پس از حمله به افغانستان صورت گرفت و با یک کمپین بزرگ تبلیغاتی همراه بود. اما شانس بزرگ این کمپین عدم موفقیت آن بود. محتوای ضدآمریکایی آن با شکستهای اقتصادیاش تضعیف شد. کمبود مواد غذایی در اتحاد جماهیر شوروی به طور واضحی منجر به منفعت غرب شد.
برخلاف آن، کمپین تبلیغاتی روسیه امروز، کارآمد است چرا که موذیانهتر و جذابتر از نسخه یکنواخت شوروی سابق است و مخاطبان بیشتر تمایل به پذیرش آن دارند. طبق نظرسنجی صورتگرفته توسط بنیاد افکار عمومی، اکثریت روسها به رسانه دولتی اعتماد دارند و با دستکاری گاهگاه اطلاعات مشکل ندارند. این کمپین به نحو احسن از احساسات ضدآمریکایی و کینهجویی ناشی از آسیب بهجامانده از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که همواره به مثابه شکست تحمیلشده از سوی غرب بر روسیه و نه اقدامی مردمی برای آزادی نمایش داده میشود، بهرهبرداری میکند.
«لو کودکاو» رئیس مرکز لوادا و ناظر آراست میگوید: این آسیب بسیار عمیقتر از آنچه قابل تصور است، بوده است. الحاق کریمه به روسیه به طور گستردهای به عنوان نشانهای از تجدید حیات دولت روسیه بزرگ و انتقام از غرب دیده میشود. فقط سه درصد از روسها مخالف و کمتر از یک درصد از اقدامات روسیه شرمنده هستند. آقای پوتین با مقابله آشکار با غرب، مردم روسیه را از نوعی عقده حقارت آزاردهنده رها کرده است. وی روسیه را تمدنی منحصربهفرد معرفی کرده که از نظر اخلاقی بر غرب برتری داشته و نیاز به توجیه خود در برابر هیچکس ندارد.
یکی دیگر از دلایل حمایت از اقدامات آقای پوتین اقتصادی است. همانطور که «یگور گیدار» اصلاحطلب اقتصادی قدیمی، زمانی اظهار داشت نوستالژی دوره بعد از امپراتوری روسیه نه در زمان دشواریهای اقتصادی بلکه پس از چند سال کسب درآمد روبه ازدیاد ناشی از افزایش قیمت نفت شکوفا شد. با این حال، محدودیتهای مدل روسی پس از بازگشت آقای پوتین به کرملین برای سومین دوره ریاستجمهوری در سال 2012 آشکار شد. موجی از اعتراضات خیابانی از سوی طبقه متوسط شهری نیاز حکومت را به مدرن شدن آشکار کرد.
الحاق کریمه به روسیه و مداخله در اوکراین شرقی در واقع یک گزینه به سوی مدرنیزه شدن است. حزبی از کلاهبرداران و دزدها که بهعنوان روسیه متحد و حزب حاکم کرملین شناخته میشد، هماکنون حزب امپراتورساز است و آقای پوتین عامل یکپارچهسازی سرزمین روسیه به شمار میرود. فساد که تا چند سال پیش موضوع اصلی روز بود هماکنون به پسزمینه رانده شده است. طبق استدلال آقای روگوو، خشونت در اوکراین بخشی از یک رویارویی گسترده با غرب بود که تا حد زیادی در راستای نیاز رژیم و نظام رانتخواری و پدرسالارانه آن به تقویت شکل گرفته بود. آقای پوتین حمایت آن دسته از کسانی را که از رانت نفت بهرهمند میشوند، تثبیت کرده است یعنی میلیونها نفر از کارکنان دولت که یکسوم نیروی کار روسی را تشکیل میدهند.
این امر شاید بتواند علت حمایت اقشار تحصیلکردهتر و بوروکراتیک از اقدامات کرملین را توضیح دهد. آقای روگوو میگوید: «آنها اساساً میخواهند این نظام که در آن درآمدشان بدون تلاش زیاد افزایش مییابد، دوام یابد. این مطلب همچنین توضیح میدهد چرا اکثر روسها آمادگی تحمل هزینه واقعی یک جنگ در اوکراین را از لحاظ انسانی و مالی نداشتند. قبل از امتیازدهی اخیر آقای پوتین، مردم روزبهروز از تصور چشمانداز خونریزی واقعی و دشواری اقتصادی ناشی از تحریمهای شدیدتر غرب مضطربتر میشدند. آقای پوتین احترام اندکی به فرآیند دموکراتیک نشان داده ولی همواره به نظرسنجیها در مورد خود اهمیت داده است.»
هیچ یک از اینها بدان معنی نیست که داستان طولانی دلهرهآور اوکراین به پایان رسیده است. آقای پوتین ابزارهای زیادی برای بیثبات نگهداشتن اوکراین و دور نگهداشتن غرب از آن در اختیار دارد. هیچ تضمینی وجود ندارد که انتخابات ریاستجمهوری 25 ماه می به ویژه در مناطق ناآرام جنوبی و شرقی موفقیتآمیز خواهد بود یا آتش افروختهشده توسط آقای پوتین به این آسانی خاتمه خواهد یافت. در عوض، این امکان وجود دارد که همه این خشونتها به سمت «خائنان» و «ستون پنجمیها»ی داخل روسیه تغییر مسیر دهد. منطق دلهره و تعلیق این است که هرگونه رهایی با تنش بیشتر همراه است.
دیدگاه تان را بنویسید