تاریخ انتشار:
آنان که در سال ۱۳۹۳ تصویرشان خبرساز و صدایشان نظرساز شد
سال عکس، سال برعکس
مجله تایم طبق سنتی ۸۸ساله کسانی را که بهترین و بدترین تاثیر را در اخبار و زندگی مردم میگذارند، روی جلد میبرد و چهره سال میکند. پیشترش «مرد سال» تعیین میشد اما ۱۶ سالی است شده «شخصیت سال» که هم فراگیرتر باشد و هم خبرساز با تاثیری بر کشور خود و جهان که لزوماً مثبت نیست.
مجله تایم طبق سنتی 88ساله کسانی را که بهترین و بدترین تاثیر را در اخبار و زندگی مردم میگذارند، روی جلد میبرد و چهره سال میکند. پیشترش «مرد سال» تعیین میشد اما 16 سالی است شده «شخصیت سال» که هم فراگیرتر باشد و هم خبرساز با تاثیری بر کشور خود و جهان که لزوماً مثبت نیست. تایم در سال 2006 دست به انتخابی نادر زد؛ از بین نامزدهایی چون محمود احمدینژاد، هوگو چاوس، جرج بوش، کیم جونگایل، کاندولیزا رایس، جیمز بیکر و تیم مدیریتی سایت یوتیوب، انتخابش «شما» (you) بود؛ نوشتند «شما» سنتشکنی کردید و بهجای چهره سال، عکس خودتان را روی جلد مجله ببینید. عکس یک مانیتور گذاشته بودند که هر کس جلد تایم را ببیند چهره خود را در آن تجسم کند و نشان دهد این «شما» هستید که در عصر ارتباطات، بر جهانی تاثیر میگذارید؛ «شهروندان دموکراسی جدید دیجیتالی». سنت ایرانی این چهرههای سال، اگر از چهرههای سیاسی انتخاب شوند، میتوانند همه آنانی باشند که با کاری که کردند، خبری که دارند، نظری که دادند، سمتی که گرفتند و... در فهرست خبرسازان بیایند؛ نه خبرداران همه خبرسازند و نه نظربازان همه نظرساز. آنان که ردی از خود در تقویم سیاسی سال 93
بهجای گذاشتند، به تاثیری که دارند شناخته شدند؛ تاثیری که گاه با تصویری از خود ساختند و گاه با تصمیمی.
دست و پای ظریف و خنده سردار
از آنان که تصویرشان تصور پایان دیروز و آغاز فردایی دیگر بود، یکی محمدجواد ظریف بود و دیگری سردار قاسم سلیمانی. هر دو خبرسازانی بودند که با عکس، زمینهای را برعکس کردند. گرچه سوم آذر 93، مذاکرات هستهای ایران و 1+5 در وین با تمدید توافق سوم آذر 92 ژنو به پایان رسید، اما عکسی که روز دوم آذر از اولین دیدار دوجانبه وزیران خارجه ایران و ایالات متحده پس از انقلاب شکار شد، صیدی بود نایاب؛ گفتوگویی بدون کاترین اشتون و دیگر همتایان مذاکرهکننده. خوشاقبال بود عکاس ایرنا که توانست لحظه مصافحه جواد ظریف و جان کری را ثبت کند. البته محافظان کری او را هم مثل دیگر عکاسان و تصویربرداران درست لحظهای که این دو با هم دست میدادند، از اتاق بیرون کردند و بعد از 15 دقیقه معطلی پشت در، به اتاق برگشتند که دیدند دو نفر با هم در حال حرف زدن هستند، رو به دوربین کردند که دست بدهند، باز محافظان آمریکایی عکاسان ایرانی را از اتاق بیرون کردند، دقیقهای از خروج آنها نگذشته با وساطت ظریف برگشتند و تصویر ناب لحظه دیدار دو وزیر رفت در قاب تاریخ.
همانطور که پیادهرویشان روی پل «پنت لاماچین» رودخانه «رون» ژنو در 24 دی هم تاریخی شد و خبرساز. بعد از چند روز ظریف گفت مذاکرات تنشآلود بود، بنابراین باید خارج میشدند تا «بتوان با استفاده از هوای پاک مقداری فضای مذاکرات تغییر پیدا کند»؛ هتل محل مذاکرات هم نه باغ داشت و نه حیاط، کوچههای کنار هم پر از خبرنگار بود که این سوژهها و عکسها را میپسندند، پس زمان استراحت یک ربع پیادهروی کردند و بعد ظریف رفت به نماز که در مسیر هم دوربینها کاروان دو وزیر را از دست ندادند و برای دومین بار قاب عکس دو وزیر رفت روی دیوار تاریخ؛ مثل ظریف که اسمش را در صدر صف خبرسازان امسال و تاریخسازان معاصر جا داد.
در کنار این عکسها که از خط مقدم نبرد دیپلماتیک از دو شهر سوئیس به دنیا مخابره شد؛ عکس سرداری ایرانی در شهرهای عراق نگاهها را به خود دوخت. فرمانده 58ساله سپاه قدس پاسداران انقلاب اسلامی، قهرمان مبارزه با داعش لقب گرفته؛ از اینکه کجاست و چگونه شهرها را از داعشیان بازپس میگیرد، خبری نمیآید تا عکسی درآید ایستاده در کنار سربازان محلی، با لباس رزم. سردار قاسم سلیمانی که به تعبیر نیویورکتایمز «مورد تنفر و در عین حال تحسین دشمنان» خود است، عکسش آذر امسال رفت روی جلد نیوزویک با این تیتر: «پس از شکست دادن آمریکا، در حال له کردن داعش است» و دربارهاش نوشت: «این فرمانده ایرانی که در ماموریتهای مخفیانه شرکت میکند، در ماموریت جدید خود در برابر دوربینها ظاهر شد و ماه سپتامبر گذشته در منطقه عملیاتی آمرلی در کنار عراقیها عکس گرفت. عکسی که حامل پیامی آشکار برای غرب بود که تهران تمام و کمال در صحنه حضور دارد.» این «فرد باهوش» و «خبره جنگ» به تعبیر یکی از سیاستمداران ارشد عراقی به نیوزویک، با نیروهای محلی عکس یادگاری میگیرد، با چهرهای آرام و خونسرد، چنان که شبکه خبری بلومبرگ این فرمانده را با موهای نقرهای و
ریشهای مرتب و لبخندی بر لب به توریستی تشبیه کرد که مشغول گذراندن تعطیلات است و به کلاشینکفهایی که دیگر افراد حاضر در عکس در دست دارند، اهمیت نمیدهد.
سرداری که در تهران در یکی از معدود اظهارنظرهایش گفته: «با توجه به شکستهای سنگینی که داعش و دیگر گروههای تروریست در عراق و سوریه متحمل شدهاند، مطمئن هستیم که این گروهها به پایان عمر خود نزدیک شدهاند.»
صدای مطهری و ندای رحمانیفضلی
از میان آنان که سیمایشان خبرساز بود، بودند آنانی که صدایشان خبرساز شود؛ هرچند یکی مثل علی مطهری، با قطع میکروفن و شعار نمایندگان مخالف نگذارند صدایش در مجلس شنیده شود و دیگری مثل عبدالرضا رحمانیفضلی، وزیر کشور صدایش درباره ورود پول کثیف به سیاست چنان طنینی بیفکند که صدای اعتراض عدهای را بلند کند. مطهری، نماینده تهران امسال با نامهنگاریها و سخنرانیهایش چندین و چند بار یک حرف را زد: «رفع حصر به نفع کشور است.» اما روز 21 دی وقتی پای تریبون مجلس آمد و گفت: «ادامه آن (حصر خانگی) را به زیان انقلاب اسلامی میدانم. معتقدم در این زمینه شورای عالی امنیت ملی به ریاست رئیسجمهور و قوه قضائیه کوتاهی کرده است. همه میدانند که من هیچ تعلقخاطری به موسوی و کروبی ندارم و در انتخابات سال 88 نیز به رضایی رای دادم. هدف اینجانب دفاع از یک موضوع بزرگتر، آن هم رفتار اسلامی با منتقدان حکومت است»، نطقش بعد از هفت دقیقه، نیمهتمام ماند و کار به هل دادن همدیگر و پاره کردن متن نطق کشید.
امسال این برای دومین بار بود که مطهری فضای مجلس را دگرگون کرد و به قول خودش «دوستان را به وجد آورد». سوم تیر این صدای مطهری نبود که خبرساز شد، تصاویری که به مجلس برد از دختران ساپورتپوش که در مانیتورها نمایش دادند، هیاهویی برپا کرد. او در آن جلسه خواست «از ورود بانوان ساپورتپوش به سازمانها جلوگیری شود» و در عین حال گفت: «نمیگویم همه بانوان چادری شوند بلکه باید با ناامنیهای فرهنگی برخورد مناسبی شود.» آن روز که مطهری با عکس دختران ساپورتپوش برای سوال از وزیر کشور درباره وضعیت عفاف و حجاب به مجلس رفت، عبدالرضا رحمانی با کارت زرد از مجلس بیرون آمد؛ وزیری که بعداً گفت: «من واقعاً نمیدانستم ساپورت چیست، در کمیسیون فرهنگی گفتم من نمیدانم ساپورت چیست و بعد یکسری عکس و اسلاید از خانمهایی با حجاب نامناسب به من نشان دادند و بعد من فهمیدم ساپورت چیست. وقتی لغت ساپورت را ریشهیابی کردم فهمیدم ورزشکارانی که ورزش کششی انجام میدهند لباسهای چسبان و تنگ میپوشند تا حافظ تاندونها و ماهیچهها باشد و چون ماهیچهها و تاندونها را حمایت میکند اسم آن را ساپورت گذاشتهاند که ساپورت در انگلیسی به معنای حمایت کردن است.
اتفاقاً این موضوع را از آقای گودرزی (وزیر ورزش و جوانان) پرسیدیم که ایشان نیز توضیح داد... از من خواسته شد که شما به صراحت این واژه «ساپورت» را در یکی از مصاحبهها به کار ببرید و بگویید وزارت کشور با ساپورت مقابله میکند که من گفتم این مناسب نیست که من این مطلب را بگویم چرا که فردا پسفردا باید بگویم با این لباس و آن لباس هم مخالفم و من باید به تعداد لباسهایی که پوشیده میشود بگویم با اینها مخالف هستم و این در شأن من نیست.» اما رحمانیفضلی نه به خاطر عدم مخالفت با ساپورت (محافظ ماهیچهها) که با مخالفت با ساپورت دیگری بود که خبرساز شد؛ ساپورت پول مواد مخدر از انتخابات. او روز دوم اسفند گفت: «بخشی از پول کثیف قاچاق مواد مخدر وارد عرصه سیاست، انتخابات و انتقال قدرت میشود» و کمتر از 10 روز بعد در توضیح حرفهایش که با اعتراض نمایندگان مجلس هم روبهرو شد، افزود: «قاچاقچی و تروریست به دنبال کسب قدرت برای ایجاد حاشیه هم برای خود است و برای این کار پول خرج میکند. اگر هوشیار نباشیم و مراقبت و مقابله نکنیم بخشی از این پولها قصد ورود به حوزه سیاست خواهند کرد.»
پول رحیمی و حقوق مرتضوی
رحمانیفضلی واژهای را باب کرد که میتواند تا سالها در ادبیات سیاسی بماند: «پول کثیف». چنان که اخیراً یکی از نمایندگان مجلس گفته پولی که محمدرضا رحیمی، معاون اول احمدینژاد به ۱۷۰ نماینده پرداخت کرده، پول کثیف بود. پای این پولها به میان آمد که پای معاون اول رئیسجمهور در دولت قبل را به زندان اوین کشاند. رحیمی که با رای شعبه ۱۱ دیوان عالی کشور به پنج سال و ۹۱ روز حبس و پرداخت دو میلیارد و ۸۵۰ میلیون تومان رد مال و یک میلیارد تومان جزای نقدی محکوم شد، روز 26 بهمن به زندان رفت که پس از چند روز توانست به خاطر «بیماری لاعلاج و طولانیمدت همسرش که در بیمارستان بستری است»، مرخصی بگیرد. غیر از آنکه زندانی شدن رحیمی، او را جزو خبرسازان کند، نامهای که وی خطاب به احمدینژاد نوشت، جزو سندهای مهم تاریخی است که نوری بر تاریکخانه روابط دولت قبل افکند؛ آنجا که اعتراف کرد در جریان برگزاری انتخابات مجلس هشتم، جابر ابدالی یک میلیارد و 200 میلیون تومان به کاندیداهای اصولگرا کمک مالی کرد که با معرفی رحیمی به قریب 160 نفر از کاندیداها پرداخت شد. آنجا که خطاب به احمدینژاد نوشت: «رحیمی محکوم امروز، چوب لجبازیها و آبروبریهای
گاه و بیگاه شما را میخورد. یادتان میآید در ماجرای یکشنبه سیاه چقدر اصرار کردم که نکنید و آبرو نبرید و بگذارید از مجاری قانونی، ماجرا پیگیری شود.»
رحیمی دلچرکین بود از برائت احمدینژاد از او؛ رئیسی که سه سال قبل قول داده بود «من به رهبری هم گفتهام که اگر ثابت شود رحیمی حتی یک ریال هم اختلاس کرده من به تلویزیون آمده و ضمن عذرخواهی اعلام میکنم که شایستگی این سمت را ندارم». اما بیانیهاش در 5 بهمن 93، دست شستن او از معاونش بود: «تمام ماجرای آقای رحیمی حتی با فرض صحت اتهامات و قبول رسیدگی قانونی و صحیح مربوط به سال 86 و قبل از آن و دوره ریاست ایشان بر دیوان محاسبات کشور وابسته به مجلس شورای اسلامی و پیش از همکاری و حضور ایشان در دولت نهم بوده و در آن زمان چنین مسائلی مطرح نبوده است. اصولاً این موضوع هیچ ارتباطی با دولت و حتی دوره خدمت ایشان در دولتهای نهم و دهم ندارد و دلیل اصرار بر ارتباط دادن آن به دولت قبل بر همگان آشکار است.»
نامه رحیمی علاوه بر گلایه دو ناگفته مهم را بعد از سالها برملا کرد، یکی اینکه «در جریان قهر شما پس از ماجرای آقای مصلحی بسیاری از دوستان شما تلاش کردند من هم کار را رها کنم تا دولت بخوابد و بسا کسانی که به من گفتند آماده باشم برای عهدهدار شدن کفالت ریاستجمهوری. اما گفتم حوصله کنید احمدینژاد باید برگردد» و از پرده درافتاد که اصرار احمدینژاد به پخش فیلمی از سعید مرتضوی، رئیس وقت سازمان تامین اجتماعی و فاضل لاریجانی در جلسه علنی 15 بهمن 91، مخالفانی درون دولت داشته و رئیس به توصیه معاونش گوش نکرده است. مرتضوی دومین مسوول سابق است که 24 آبان امسال حکم انفصال دائم او از حرفه قضایی به دلیل پرونده حادثه کهریزک تایید شد. با بررسی پرونده فعالیتش در سازمان تامین اجتماعی هم نزدیک به ۷۰ نفر از افراد مرتبط با آن به دادگاه احضار شدند و وقتی مساله ریاست غیرقانونیاش بر سازمان و بازگرداندن حقوق آن دورهاش مطرح شد، گفت: «طبق مصوبه هیات امنا حقوق و مزایای من ۶۸ میلیون تومان بود که آقای وزیر جدید از پرداخت آن جلوگیری کرد، بنابراین من پولی نگرفتهام که بخواهم برگردانم.»
دومین مدیر «پاکدستترین دولت تاریخ» به ادعای احمدینژاد، قرار کفالتش به وثیقه تبدیل شده است. سوم آذر امسال شعبه 15 بازپرسی دادسرای کارکنان دولت برای او قرار کفالت با وجهالکفاله دو میلیاردتومانی صادر کرد.
استیضاح فرجی و استمداد جنتی
امسال دولتیهای سابق زیر تیغ محاکمه قضایی بودند و دولتیهای فعلی زیر تیغ فشار سیاسی. از آنان یکی رضا فرجیدانا بود؛ اولین وزیر دولت یازدهم که چند ماهی از مسوولیتش نگذشته، روز 29 مرداد 93 با 145 رای موافق استیضاح نمایندگان مجلس نهم، برکنار شد. استادی که با رای 159 نماینده مجلس در روز پنجم آبان 92 وزیر علوم شده بود، وقتی به خاطر «منصوب نمودن عناصر دارای سابقه مشخص در فتنه 88 در مسوولیتهای مهم ستادی وزارتخانه» استیضاح شد، در دفاع از خود گفت: «کسانی را از آنها خواستم بیایند که میدانستم تجربه کار ستادی دارند. نمیشود لوکوموتیو، ببخشید پیشران، را دست آدم ناشی داد.» استناد کرد به نظر وزارت اطلاعات: «من خدمت آقای علوی نامه دادم در دولت. گفتم برای رفع دغدغه نامه دیگری به وزیر اطلاعات بنویسم. گفتم اگر در حوزه ستاد یا دانشگاهها موردی از انتصاب فتنهگران هست اطلاع دهید. تعدادی از نمایندگان آمدند و گفتند قبول نیست یک بار دیگر استعلام بگیر. حال آنکه توافقی بود که کرده بودیم. گفتند اینها را در موقعیت شغلی خودشان استعلام بگیر. روز شنبه بعد ماه مبارک رمضان جلسه جمعبندی بود. آنجا عزیزان آمدند و گفتم بحمدالله پاسخ
استعلامها دارد میرسد. گویا خبر ناخوشایندی بهشان دادم. لذت میبریم اگر کسی صلاحیت نداشته باشد؟» تقدیر این بود که محمد فرهادی از سازمان هلالاحمر به وزارت علوم برود تا بین دولت و مجلس بر سر دانشگاهها صلح برقرار کند. اما ماموریتش به گفته حسن روحانی، رئیسجمهور این بود: «دولت نسبت به دانشگاهها خط و راهی که داشته است یکی است و از آن راه بازگشت نخواهد کرد. وزیر علوم جدید هم ادامهدهنده راه و مسیر عزیزان پیشین خود در دولت یازدهم خواهد بود. همان راهی که بنا بود میلیمنفرد طی کند و نگذاشتند، بنا بود دکتر توفیقی ادامه دهد و نگذاشتند، دکتر فرجیدانا آمد و بر عهده گرفت، ادامه راه برای دکتر فرجیدانا ممکن نشد، همان راه را دکتر نجفی ادامه داد و همان راه را قرار بود دکتر نیلیاحمدآبادی ادامه دهد، همان راه را قرار بود دکتر دانشآشتیانی ادامه دهد و امروز دکتر فرهادی همان راه را ادامه خواهد داد.»
فرجیدانا تاوان برخورد با بورسیههای غیرقانونی را داد و رفت؛ اما دیگر عضو کابینه تاوان ایستادگی بر مجوزهای قانونی فیلمها و کنسرتها را میدهد. امسال، سال سخت علی جنتی بود؛ فرزند دبیر شورای نگهبان که آیتالله محمد یزدی، رئیس دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری خطاب به او گفت: «آقای وزیر ارشاد! بدانید با این کارها محبوبیت خودتان را در پیش متدینین و مراجع معظم از دست خواهید داد. آقای وزیر! مراقب باشید، رانت پدرتان را از بین نبرید. اگر از رانت پدرتان به وزارت رسیدهاید مراقب باشید به وظیفه خودتان عمل کنید و اگر به وظیفهتان عمل نکردید منتظر حمایت نباشید بلکه منتظر مخالفت باشید و بدانید با راهی که پیش گرفتهاید فردا، پسفردا اگر مراجع علیه شما چیزی بگویند در آینده هم نمیتوانید زندگی درستی داشته باشید.»
جدال این روحانیزاده با مخالفانش به بود و نبود موسیقی کشید. در پاسخ به این گفته یزدی که «موسیقی در اسلام حرام است»، پاسخش این بود: «متاسفانه برخی موسیقی را حرام میدانند و اگر یکی حتی قلم خود را روی میز بزند، میگویند اشکال شرعی دارد. برخی در مورد مسائل افراد، برای ائمه نیز شبهه شرعی ایجاد میکنند.» در کشاکش لغو دنبالهدار کنسرتهای موسیقی در شهرهای مخالف، او که روزگاری استاندار خوزستان و خراسان بوده حالا از استانداران دولت یازدهم خواسته با جدیت از مجوز کنسرتها حمایت کنند. از مجوز کتاب تا شایعه تکخوانی زنان، از صدور پروانه برخی فیلمها تا توقف اکران فیلمی دیگر همه و همه دردسرهای وزیری بود که با این شرایط، در سال 94 هم او را میتوان در ردیف خبرسازترینهای دولت پیشبینی کرد.
دیدگاه تان را بنویسید