روابط ایران و آمریکا به کجا میرسد؟
حل مشکل غنیسازی
به باور من رابطه ایران و آمریکا در سال ۱۳۹۴ تغییر قابل ملاحظهای نخواهد کرد و این پیشبینی برای کسی که بیش از ۲۵ سال از زندگی خود را صرف عادی کردن این رابطه کرده بسیار دردناک است.
به باور من رابطه ایران و آمریکا در سال ۱۳۹۴ تغییر قابل ملاحظهای نخواهد کرد و این پیشبینی برای کسی که بیش از ۲۵ سال از زندگی خود را صرف عادی کردن این رابطه کرده بسیار دردناک است. البته مشکل غنیسازی ممکن است موقتاً «حل» شود و دولتین اوباما و روحانی شادمان شوند اما این وضعیت پایدار نخواهد بود، چون به این صورتی که مشکل حل میشود، در بهترین شرایط برای هر دو طرف از منظر منتقدان قدرتمند آنها بازی «برد - برد» تلقی نخواهد شد. نتیجتاً، «آتشبس» اتمی احتمالی نهادینه نمیشود و سود ملموس مثبتی هم برای دو ملت به همراه نخواهد داشت. واقعیت این است که دولتین آمریکا و ایران با اهداف بسیار محدود وارد این مذاکرات شدهاند. برای آقای اوباما انگیزه عمده، لجبازی با تندروهای کنگره و اسرائیل و تاریخسازی به اسم خود است. برای آقای روحانی هم انگیزه اصلی این است که به «تندروها»ی وطنی ثابت کند میشود با آمریکا مذاکره کرد و تحریمها را برداشت که البته اگر موفق شود قدرتش هم افزایش خواهد یافت. اما متاسفانه غنیسازی تنها مشکل رابطه نیست و حتی شاید مهمترین آن هم نباشد. مسائلی چون نوع تعامل ایران با حزبالله، حماس و همچنین مخالفت با رژیم اسرائیل در فهرست اختلافات قرار دارند. واقعیت دیگر اینکه بهرغم شعار «اعتدال» آقای روحانی و آرزوی آمریکا برای برگرداندن ایران به «مدار» متحدانش در منطقه، آتشبس هستهای قرار نیست این مانع عظیم عادیسازی رابطه را بین دو کشور حذف کند. البته در چارچوب این عامل بازدارنده، انتظار بعضی گشایشها را به دلیل وضعیت خطرناک منطقه و راهبرد کلی ایران در قبال آمریکا میتوان داشت. البته این احتمال را هم نباید از نظر دور داشت که آتشبس اتمی مورد انتظار به مذاکرات دیگری منتهی نشود بلکه خود موجب یک معضل جدید برای رابطه شود. یک عامل که میتواند این معضل را ایجاد کند تفاوت نسبی دیدگاه دولت کنونی آمریکا با کنگره و متحدان منطقهایاش درباره مسائل فیمابین واشنگتن-تهران است. به عنوان مثال برای اوباما غنیسازی ایران یک مشکل واقعی و فوری است در حالی که حمایت ایران از حزبالله و مخالفت با رژیم اسرائیل امری نمادین و درازمدت به شمار میرود. در مقابل، رهبران تندرو اسرائیل، بهرغم هوچیبازیهایشان، غنیسازی هستهای ایران را بیشتر به شکل یک مشکل درازمدت میبینند درحالی که حمایت ایران از حزبالله و مخالفت با اسرائیل برای آنها امری فوری و حیاتی است. در واقع مخالفت اسرائیل با مذاکرات اتمی بیشتر به دلیل ترس از منزوی شدن در «منطقه دشمن» است تا ترس از «بمب» ایران. به نظر میرسد آمریکاییها میخواهند خودشان را از منجلاب خاورمیانه بیرون بکشانند ولی برای این منظور نیاز به کشوری مثل ایران دارند که بتواند با نیروهایی چون داعش و القاعده مقابله کرده و ثبات ایجاد کند. از طرف دیگر، برای اینکه ایران بتواند چنین نقشی را ایفا کند باید قویتر شود ولی آمریکا هنوز هم با این فرض که «یک ایران قوی یک ایران خطرناک است» در مقابل جمهوری اسلامی قرار گرفته است. اما جدای از نوع رفتار جمهوری اسلامی، دشمنان با نفوذ آن در منطقه مانند گذشته، در مقابل نزدیکی ایران و آمریکا خواهند ایستاد. یک ضربالمثل چینی میگوید «اگر بخواهی مرا دشمن خودت بکنی حتماً میتوانی». یک ضربالمثل ایرانی هم میگوید «در دعوا حلوا پخش نمیکنند». جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب، به دلایل تاریخی و انقلابی، غرب و اسرائیل را دشمن خود دانست و دشمنان ایران هم که منتظر بهانهای برای تضعیف ایران و انقلاب بودند از هر فرصتی برای پخش کردن تیرهای زهرآگین علیه ایران کوتاهی نکردهاند، تیرهایی که همه را زخمی کرده است. متاسفانه در فضای کنونی رابطه ایران با «دشمنانش»، روشهای تخریبکننده لابیگری، مقابله به مثل و «روکمکنی» حاکم شده و رسیدن به یک وضعیت عادی در رابطه ایران و آمریکا را پیچیدهتر کرده است. برگشت از این مسیر تنها راه رسیدن به یک صلح شرافتمندانه است.
دیدگاه تان را بنویسید