روحیه جنگجویی لیبرال
مبارزه دوباره برای ارزشها
بر اساس یک لطیفه قدیمی، لیبرال کسی است که در یک مباحثه حتی نمیتواند طرف خودش را بگیرد. اما این لطیفه دیگر خندهدار نیست. مبانی لیبرالیسم نوین مرتب مورد چالش قرار میگیرند. لیبرالهای غربی که چندین دهه همواره برنده بوده و رفتاری نرم در پیش گرفته بودند اکنون باید یاد بگیرند چگونه مبارزه کنند.
بر اساس یک لطیفه قدیمی، لیبرال کسی است که در یک مباحثه حتی نمیتواند طرف خودش را بگیرد. اما این لطیفه دیگر خندهدار نیست. مبانی لیبرالیسم نوین مرتب مورد چالش قرار میگیرند. لیبرالهای غربی که چندین دهه همواره برنده بوده و رفتاری نرم در پیش گرفته بودند اکنون باید یاد بگیرند چگونه مبارزه کنند.
لیبرالها تا حدی قربانی موفقیتهای خود هستند. در اکثر اقتصادهای پیشرفته از مدتها قبل لیبرالیسم قواعد و چارچوبهایی را فراهم کرد که دولتها در آن شکل گرفتند. احزاب سیاسی با دیدگاههای مختلف برای رسیدن به قدرت با یکدیگر رقابت کردند. اما این رقابت از طریق فرآیندهای دموکراتیک تصمیمگیری و از درون پارامترهای لیبرال از قبیل آزادی بیان، سرمایهداری مبتنی بر بازار، افزایش تجارت بین ملتها و سطوح بالای همکاریهای بینالمللی انجام میشد. مطمئناً بین تونی بلر و دیوید کامرون و میان بیل کلینتون و جرج بوش تفاوتهایی وجود دارد. این تفاوتها زمانی شکافهایی عمیق به نظر میرسیدند اما اکنون بسیار پیشپاافتاده هستند. علم سیاست بر جنبههای دیگر تمرکز کرده است. چارچوبهای سیاستی و هنجارهای حاکمیتی که زمانی بدیهی فرض میشدند اکنون زیر سوال میروند. تاریخ به پایان نمیرسد اما با چنین فرضی میتوان گفت لیبرالها برتری خود را از دست دادهاند.
لازم است لیبرالها دوباره برای لیبرالیسم مبارزه کنند. اما لیبرالهای کنونی از شکل و عمل واقعی دور هستند. لیبرالها در مقایسه با رهبران عوامگرای (پوپولیست) خاکی و احساساتی، تکنوکراتهایی بیرحم به نظر میرسند. عوامگرایان با استفاده از احساسات، غرور، دیوارهای مرزی و استقلال میهنپرستانه به عرصه نبرد آمدهاند. در مقابل، لیبرالها با جداول و نمودارهای پیچیده، انبوهی از کاغذ و مناظرههای با دقت طراحیشده واکنش نشان میدهند. لیبرالها همانند استادان اتوکشیده دانشگاهی هستند که تلاش میکنند در یک دعوای میخانهای نظر و حرف خود را به اثبات رسانند. اما لیبرالها همیشه اینگونه نبودهاند. قبل از پیروزی لیبرالیسم، آنها مجبور بودند مبارزه کنند. لازم بود آنها از منافع حاصل از تجارت آزاد، آزادی بیان و سبک زندگی، رقابت عادلانه در بازارها، برابری نژادی و جنسیتی و همچنین بازتوزیع ثروت دفاع میکردند. در قرن ۱۹ بود که نظرات لیبرال در صحنه سیاسی بهکار گرفته شدند و تحولاتی بنیادین ایجاد کردند. لیبرالهایی از قبیل جان استوارت میل (John Stuart Mill) و الکسی دو توکویل (Alexis de Tocqueville) متفکران و نویسندگان آثار کلاسیکی مانند «درباره آزادی» و «دموکراسی در آمریکا» بودند و کتابهایشان امروزه قفسههای کتابخانهها را پر کرده است. هردو این اندیشمندان به شدت در مناقشههای سیاسی عصر خود درگیر بودند. توکویل پس از انقلاب سال ۱۸۴۸ به عنوان یکی از اعضای مجلس قانون اساسی فرانسه انتخاب شد و در تدوین پیشنویس قانون اساسی جمهوری دوم مشارکت کرد (او در جریان شورشهای انقلابی به تظاهراتکنندگان خیابانی ملحق شد در حالی که همتایان اریستوکراتش در کاخها مانده بودند). وی در سال ۱۸۵۱ به خاطر مخالفت با کودتای ناپلئون سوم آزادی خود را از دست داد.
استوارت میل در دوران جوانی به خاطر حمایت از دسترسی به اطلاعات مربوط به پیشگیری از بارداری به زندان افتاد. او نیز همانند توکویل به عضویت مجلس انتخاب شد و از ۱۸۶۵ تا ۱۸۶۸ در وستمینستر خدمت کرد. شکست او در انتخابات به وسیله دبلیو. اچ. اسمیت، تاجر لوازمتحریر عمدتاً به خاطر حمایت از حق رای زنان، مخالفت سرسختانه با اقدامات نژادپرستانه فرماندار جامائیکا و حملات به زمینداران ثروتمند بود.
میل تا اواخر زندگی در دستگاه دولتی به عنوان یک مزاحم ملی دیده میشد تا یک جواهر ملی. او در اواخر زندگی به خاطر حمایت از انجمن اصلاحات بازه زمانی زمینها، و لابیهای فراوان برای اصلاحات اساسی در بازار املاک از جمله اعمال مالیات سنگین بر زمینهای مسکونی از باشگاه کوبودن (Cobden Club) که یک گروه مدافع بازار آزاد بود اخراج شد. میل در اجتماع مردم در مقابل انجمن گفت: «برای مبارزه با منافع شخصی گروهی اندک به همکاری گروهی بزرگ نیاز داریم.» مقالهای که به یادبود او در نشریه تایمز لندن نوشته شد او را به خاطر پیگیری خودسرانه مواردی که در سیاست طرفدار نداشتند، دشمنی پایانناپذیر در فلسفه نظری و طرفداری از حقوق خیالی زنان سرزنش میکرد. دیوید لوید جرج (David Lloyd George) رهبر بزرگ لیبرال و نخستوزیر اوایل قرن ۲۰ تلاش نکرد از طریق تمرکز بر تفاوتهای بین جناحهای چپ و راست یا بحثهای فنسالارانه خشک و بیروح به قدرت برسد. در عوض، او تعرفه گندم را که با نام «مالیات شکم» نان را برای قشر کارگر بسیار گران کرده بود محکوم کرد و در مقابله با مجلس لردها «بودجه خلق» خود را در ۱۹۱۰ به تصویب رساند و به این ترتیب بنیانهای دولت رفاه را تشکیل داد. او سپس لوله تفنگ را به سمت لردها چرخاند و با تصویب قانون مجلس ۱۹۱۱ قدرت وتو در مصوبهها را از آنان گرفت.
درسهایی از شیران لیبرال
سه درس کلیدی از همه مهمتر هستند. اول، لیبرالها باید همدوش و به نفع ضعیفها و زیردستان جامعه و اقتصاد مبارزه کنند. لیبرالیسم در اصل و ریشه یک فلسفه سیاسی و خواستار توزیع قدرت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. به همین دلیل است که لیبرالها بازارهای آزاد، رقابتی و عادلانه؛ فرهنگ اجتماعی لیبرال و قوانینی که به تنوع بشری احترام میگذارند؛ و پلورالیسم سیاسی را مطالبه میکنند.
امروزه طبقات متوسط و کارگر و جوامع اقلیت، از طبقه بالاتر از متوسط بسیار دور ماندهاند. لیبرالها در درک این شکاف فزاینده بسیار کند عمل کردند و از گفتوگو درباره راهحلهای بنیادی به ویژه در مورد بازتوزیع ثروت هراس دارند. همین امر فضا را برای عوامگرایان (پوپولیستها) باز میکند.
دوم، لیبرالها باید همیشه در برابر سوءاستفاده از بازارها به نفع منافع خاص هوشیار باشند. این مبارزه هیچگاه پایانی ندارد. افرادی که دارای قدرت اقتصادی هستند همواره از قدرت برای شکلدهی پویایی بازار به نفع اهداف خود استفاده میکنند. به عنوان مثال، بازار مسکن آمریکا و بریتانیا همیشه در جهت منفعت افراد دارای ثروت و قدرت سیاسی حرکت میکند.
سیاستهای آنتیتراست و رقابتمحور در بسیاری از کشورها ناکام ماندهاند. جهانیسازی قدرت شرکتهای بزرگ چندملیتی را مضاعف کرد. شواهد زیادی حاکی از آن هستند که تمرکز بازار، مثلاً در بخش فناوری، نابرابریها را تشدید میکند. لیبرالها در جنگ غیرقابل اجتناب بین ملت و شرکتهای بزرگ فناوری نباید تردید کنند که طرف چه کسی را بگیرند.
سوم، لیبرالها باید غریزه ضدطبقه اشرافی و حاکم را در خود تقویت کنند. پیدایش عبارت طبقه برتر لیبرال (liberal elite) امری نکوهیده و نامیمون است چراکه لیبرالها در اصل باید از قدرت طبقه برتر نگران باشند. اما متاسفانه این عبارت کاربرد پیدا کرده است. لیبرالها به ویژه کسانی که از طبقه روشنفکر هستند برای برتری و سلطه دانشکدهها، انجمنهای حرفهای و شاید حتی نشریات برتر (مانند اکونومیست) احترام قائلاند. قطعاً لیبرالها برای مهارت و تخصص ارزش قائل میشوند. میل و توکویل هر دو در این باره مطالب زیادی نوشتهاند. اما تا زمانی که طبقه برتر وجود داشته باشد، هرگاه این طبقه به فکر منافع خویش باشد لیبرالها باید با آن مقابله کنند.
لیبرالها در برخی نقاط به وضعیت موجود رضایت میدهند. همانگونه که نشریه اکونومیست در مقالهای در صد و هفتاد و پنجمین سالگرد خود در سپتامبر ۲۰۱۸ نوشت «در واقعیت، اکثر لیبرالها محافظهکار شدهاند و از اصلاحات جسورانه میترسند مبادا باعث تغییر نظامی شوند که خود در آن خوب عمل میکنند». اما لیبرالها هیچگاه نباید از وضع موجود راضی باشند. منافع شخصی به شکلهای دیگر خود را نشان میدهند. شکلهای جدید تمرکز قدرت پدیدار میشوند و لازم است آنها را شناسایی، با آنها مبارزه و آنها را تجزیه کرد. تهدیدها علیه آزادیهای فردی میتوانند از جبهههایی دیگر بیایند.
لیبرالها با درس گرفتن از تاریخ باید روحیه مبارزه خود را بازسازی کنند. ما به سیاستی لیبرال نیاز داریم که به تمامی معنا از بهترین نظرات حمایت کند، طرفدار مردم باشد بدون آنکه به ورطه عوامگرایی سقوط کند و از اینکه وارد میدان شود و دشمنانی برای خود ایجاد کند هراسی نداشته باشد. اکنون زمان آن رسیده است که لیبرالها برای اعتقاداتشان بجنگند.