شناسه خبر : 48456 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

خواستار صلح، آماده برای جنگ

عدم آمادگی رهبران اروپا برای مواجهه با آینده

خواستار صلح، آماده برای جنگ

امنیت اروپا به یک روند کاهشی خطرناک و ادامه‌دار وارد می‌شود. روسیه در سال 2025 دست بالا را در اوکراین خواهد داشت. آمریکا تحت رهبری دونالد ترامپ بیشتر به شرق چشم می‌دوزد و روحیه‌ای تاجرمسلکانه خواهد داشت. از دهه 1930 به بعد، رهبران اروپا هیچ‌گاه تا این اندازه مجبور نبوده‌اند شجاعت رویارویی با آینده را پیدا کنند و با مهارت‌های حکمرانی دست به‌گریبان شوند. متاسفانه رهبران اروپا ضعیف هستند و مسائل داخلی آنها را به خود مشغول داشته است. احتمال زیادی دارد که آنها به جای برخاستن بیشتر سر خود را در شن فرو ببرند. خطر از اوکراین شروع می‌شود. این خطر صرفاً به خاطر پیشروی آهسته، اما بدون وقفه روسیه به سمت شرق نیست. ارتش اوکراین از درون خالی شده و هر آن امکان دارد که خط مقدم فرو بریزد. مشکل واقعی آن است که ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، می‌داند که غرب دیگر تمایلی ندارد که به اوکراین پول یا سلاح کافی برای دفاع از خودش بدهد. علاوه بر این، پوتین می‌داند که غرب در متوقف‌کردن روسیه ناکام مانده است. در این صورت اروپا مجبور می‌شود به گزینه پرهزینه و خطرناک دیگر یعنی دفاع از مرزهای شمالی و شرقی بیندیشد. او به‌درستی حدس می‌زند که اروپا کم‌اراده‌تر و در عین حال خودشیفته‌تر از آن است که با واقعیت‌های در حال تغییر ژئوپولیتیک روبه‌رو شود. اگر او به این نتیجه برسد که شانس بیشتری برای اخلالگری در ناتو دارد رفتارش هجومی‌تر خواهد شد. انتخاب آقای ترامپ به ریاست‌جمهوری این تهدیدها را چند برابر می‌کند. جنگ اوکراین ثابت کرد که با گذشت 30 سال از پایان جنگ سرد امنیت اروپا هنوز به‌شدت به قدرت سخت آمریکا وابسته است. اما ایالات‌متحده در تمام نقاط جهان درگیر است، بنابراین از اروپا می‌خواهد که مسئولیت بیشتری در تامین امنیت خود بپذیرد. حتی اگر یک دموکرات هم به ریاست‌جمهوری می‌رسید باز هم آمریکا بیشتر به شرق توجه می‌کرد. آقای ترامپ فرآیند مسئولیت‌پذیری را تسریع می‌کند. پیش‌بینی‌ناپذیری یکی از ویژگی‌های اصلی سیاست خارجی اوست، اما برخی باورهایش پایدار هستند. از آن جمله می‌توان به این باور اشاره کرد که اتحادها چیزی بیشتر از یک قرارداد تجاری نیستند که در آن آمریکا امنیت را به عنوان یک خدمت می‌فروشد. البته ناگفته نماند که آمریکا هم از نظر ژئوپولیتیک و هم از نظر نظامی از اتحادها سود می‌برد، اما ترامپ چشمش را بر روی آنها می‌بندد. به عقیده او اگر قرار باشد آمریکا به حمایت از اروپا ادامه دهد باید به ازای آن یک چیز ملموس دریافت کند که می‌تواند یک قرارداد تجاری، نظامی یا حتی پرداخت مستقیم پول باشد. او ممکن است رهبران اروپا را دور بزند و با پوتین بر سر تقسیم اوکراین به توافق برسد. در هر صورت، وقتی ناتو حالت معامله‌گرایانه پیدا می‌کند اعضای اروپایی آن می‌فهمند که دیگر نمی‌توانند به وعده آمریکا مبنی بر اینکه در صورت حمله دشمنان به اروپا هم‌دوش آنها خواهند جنگید اتکا کنند. آقای پوتین هم این موضوع را می‌داند و همین آگاهی انگیزه بیشتری به او می‌دهد تا به مناطقی در غرب حمله، یا آنها را بی‌ثبات کند. انگیزه او ساده، اما حداقل از دیدگاه خودش یک انگیزه وجودی است. روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی متوجه شد که نمی‌تواند در جهان منظم، دموکراتیک و تحت هدایت آمریکا رشد کند. تنها راه روسیه برای اثبات جایگاهش به عنوان یک قدرت بزرگ آن است که بنیان‌های آن نظم از قبیل ناتو، اتحادیه اروپا و اعتبار دموکراسی غربی را از بین ببرد. بنابراین خطرات برای اروپا هم وجودی هستند. اما شاید خود متوجه نباشند. در حالی که دولت‌های هم‌مرز با روسیه صدای نفس‌های خرس را می‌شنوند بسیاری از دیگر کشورها درگیر مسائل داخلی خودشان هستند. نمی‌توان گفت که کمبود پول شدیدتر است یا کمبود رهبری. آلمان تحت رهبری اولاف شولتس با مشکلات فراوان دست‌وپنجه نرم می‌کند. دولت اقلیتی فرانسه بنا به خواسته مارین لوپن طرفدار روسیه به بقا ادامه می‌دهد و گرو‌ه‌های سیاسی تلاش دارند قبل از انتخابات 2027 جایگاهی برای خود دست‌وپا کنند. دولت بی‌تجربه حزب کارگر بریتانیا هم نومیدانه تلاش می‌کند اصلاحات دموکراتیک را به اجرا گذارد. هیچ‌کدام از آنها برای رویارویی با آینده آماده نیستند. احتمال بازگشت ترامپ از مدت‌ها قبل آشکار بود، اما اروپا نتوانست برنامه منسجمی برای آمادگی تهیه کند و اگر او همان‌گونه که تهدید کرده بود اوکراین را رها کند اروپا نمی‌داند چه کار کند. اتحادیه اروپا در بروکسل تصمیم گرفت بخش دیگری از پول اتحادیه را به امور دفاعی اختصاص دهد، اما مشکل کمبود تجهیزات نظامی در اروپا مشکلی قدیمی است. آنها به هشدارهای مرتبط با ضعف صنایع دفاعی خود اهمیت نمی‌دادند. اکنون لازم است که بودجه‌های ملی خود را نیز افزایش دهند. وظیفه تامین امنیت اروپا دشواراست و به سال‌ها زمان نیاز دارد. همین امر باید دلیلی برای شروع هرچه سریع‌تر کارها باشد. رهبران اروپا باید در کمال صداقت مردم را از خطرات پیش‌رو آگاه کنند و صادقانه به آنها بگویند که هدف روسیه صرفاً اوکراین نیست، بلکه می‌خواهد ناتو و اتحادیه اروپا را هم از بین ببرد. همچنین ضروری است که کشورهای اروپایی یک جبهه مشترک تشکیل دهند. هم پوتین و هم ترامپ تلاش دارند بین آنها شکاف ایجاد کنند. این تفرقه برای پوتین یک هدف است و برای ترامپ ابزاری برای تضعیف اروپا در مذاکرات به شمار می‌رود. خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا جلوی بسیج صنعتی را می‌گیرد، اما بریتانیا همچنان یکی از اعضای ناتو و نیروی مشترک کشورهای شمال اروپاست. الزام آخر آن است که یک عامل بازدارنده پیش روی پوتین بگذارند. اروپا به ارتش‌های بزرگ‌تر نیاز دارد. آنها باید به صنایع دفاعی دارای ظرفیت بالا مجهز شوند. آنها به یک ساختار فرماندهی نیاز دارند تا در صورت عدم پشتیبانی و ورود آمریکا به جنگ از آن بهره ببرند. چنین اقدامی ارزان نخواهد بود. اروپا تاکنون نتوانسته است قدرت اراده کافی برای جلوگیری از شکست اوکراین پیدا کند. آیا این قاره در سال 2025 مجبور خواهد شد مشکل بزرگ‌تری را حل یا از فاجعه‌ای بزرگ‌تر جلوگیری کند؟

 

دراین پرونده بخوانید ...