ازدل جنگ سرد
فردریک پریور چه ماجراهایی را پشت سر گذاشت؟
از تابستان 1961 تا اوایل فوریه 1962، در اوج تنشهای جنگ سرد بین ایالاتمتحده و اتحاد جماهیر شوروی، خانه فردریک ال پریور، یکی از استادان سابق دانشگاه میشیگان، یک سلول زندان در برلین شرقی بود.
سلول فردریک ال پریور کمی کمتر از 7 در 11 فوت بود. هر روز بیش از چهار ماه، ساعت 5 صبح نگهبانان او را بیدار میکردند و به اتاق بازجویی میبردند که در آن پلیس مخفی شرق آلمان (استاسی) از او در جلساتی که تا 10 ساعت میتوانستند طول بکشند، بازجویی میکردند. آنها به پریور میگفتند اگر به جاسوسی اعتراف نکند، دیگر از دوستان یا خانوادهاش خبری نخواهد شنید. این تجربه ناخوشایندی بود که بسیاری نمیخواستند تحمل کنند. اما برای پریور بدترین بخش این بود که همه چیز سوءتفاهم بود. او جاسوس نبود. پریور در اینباره میگوید، «آن نیمسال، واقعاً بیهوده بود». بااینحال برای چند هفته در اوایل سال 1962، پریور یکی از بازیگران اصلی در یک درام واقعی جذاب بود که نقش مهمی بر جریان بعدی جنگ سرد داشت. در فیلم معروف «پل جاسوسان» به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، تبادل تاریخی مامور روسی کشفشده، رودولف آبل، با خلبان آمریکایی فرانسیس گری پاورز، روایت میشود و نقش کوچک اما تعیینکننده پریور در آن رویداد نیز به تصویر کشیده شده است.
نسخه هالیوودی
در فیلم، پریور بهعنوان یک دانشجوی جوان و بیتجربه که استاسی او را دستگیر کرده، به تصویر کشیده شده است. زمانی که دیوار برلین ساخته میشد، او در حال کمک به یک دختر و پدرش برای فرار به غرب آلمان بود. اگرچه این صحنه با بازی قوی و قدرتمندی اجرا شده است، اما کاملاً دروغ است. پریور میگوید: «من از دیدن فیلم لذت بردم. اما فردی که با نام من در فیلم حضور دارد، ارتباطی با من ندارد، زیرا تقریباً هر رویدادی که آنها درباره من به تصویر کشیدهاند، خیالی است. من عصبانی هستم از اینکه استیون اسپیلبرگ هرگز با من تماس نگرفت تا بفهمد واقعاً چه اتفاقی افتاده است و فقط یک داستان هیجانانگیز درست کرد.» بااینحال به نظر میرسد که نیازی به این کار نبود، زیرا داستان واقعی بازداشت و آزادی این جوان حداقل همانقدر جذاب است که نسخه هالیوودی.
بر اساس حقایق
در سال 1961، پریور دانشجویی بود که پایاننامه دکترای خود را برای دانشگاه ییل تکمیل میکرد و در کلاسهای دانشگاه برلین غرب بهصورت آزاد حضور داشت. در حین اقامت در برلین، بارها بدون هیچ مشکلی به بخش شوروی سفر کرده بود تا با اقتصاددانان آلمان شرقی درباره سیاستهای تجارت خارجی کشورهای بلوک کمونیستی مصاحبه کند که موضوع تحقیقاتش بود.
در تاریخ 25 آگوست، پایاننامهاش تمام شده بود و پریور 28ساله تصمیم گرفت یک بار دیگر به آلمان شرقی سفر کند تا یک سخنرانی از رئیسجمهور آلمان شرقی، والتر اولبریخت، را بشنود و همچنین به خداحافظی با افرادی که به او در تحقیقاتش کمک کرده بودند، برود. در راه بازگشت، او به دیدار خواهر یکی از دوستانش از برلین غربی رفت. متوجه شد که او در منزل نیست، به طرف ماشینش میرفت که دید پلیس احاطهاش کرده است. به نظر میرسید خواهر دوستش به غرب فرار کرده بود و مقامات آلمان شرقی فکر میکردند پریور برای جمعآوری وسایلی که او رها کرده بود، آمده است. پیدا کردن یک نسخه از پایاننامه جوان روی صندلی جلویی که پر از نمودارها و جداول درباره قیمتگذاری کالاها در اقتصاد کمونیست شوروی بود، باعث شد ماموران استاسی فکر کنند یک جاسوس واقعی را دستگیر کردهاند. پریور به زندان مشهور هوهنشونهاوزن و سلولی که در آن به مدت 22 هفته زندانی بود، منتقل شد. پریور میگوید: «من نگران شستوشوی مغزی نبودم و فکر نمیکردم شکنجه بشوم، چون اینکه آنها فکر میکردند من گناهکار هستم، خیلی مهم نبود. من شرایطم را قبول کردم و سعی کردم از آن بهترین استفاده را ببرم.»
یک دانشجوی ویژه
باوجوداین، اقامت در زندان هوهنشونهاوزن برای او اصلاً لذتبخش نبود. خاطرات اصلی او از آن زمان احتمالاً در تکرار و کسالت خلاصه میشود. هیچ فعالیت تفریحی وجود نداشت و او تقریباً سه ماه اجازه خواندن هیچ چیزی را نداشت. همسلولی او که یک مامور استاسی بود، کمک زیادی به او نمیکرد. «در جلسات بیپایان بازجویی، مدام و برای روزهای پیاپی، سوالات تکراری مطرح میشد.» یک بار، به مدت یک هفته، درباره کارت کتابخانه پریور از دانشگاه ییل بحث شد که متاسفانه روی آن عبارت «دانشجوی ویژه- فقط اتاق 413» درج شده بود. ماموران استاسی بهدنبال یافتن دلیل برای عنوان ویژه پریور بودند و بهدقت میخواستند بفهمند چرا او اینقدر ویژه بود و چه چیزی در اتاق 413 وجود داشت. دلیل آن، این بود که او به خاطر دیر پرداخت کردن شهریهاش، عقب افتاده بود و تا زمانی که حسابش را تسویه نکرده بود، فقط مجاز به استفاده از اتاق اقتصاد (اتاق شماره 413) بود.
گاهی اوقات، در سکوت سلول خود، صداهای ضعیفی میشنید که از طبقه پایین میآمد؛ صداهایی که شبیه فریاد بودند. امید در زندان هوهنشونهاوزن بهراحتی به دست نمیآمد. به پریور گفته شده بود که برای جاسوسی محاکمه خواهد شد و او تصور میکرد ممکن است بهصورت یک نمایش پروپاگاندایی روسی در تلویزیون ظاهر شود و برای جلوگیری از آن، ترجیح میدهد خودکشی کند. اما بیرون از دیوارهای زندان، اتفاقاتی در حال رخ دادن بود که قرار بود به آزادی او بینجامد. وقایعی که هنوز از آنها آگاه نبود.
اهمیت روابط
در سال 1960، خلبان آمریکایی فرانسیس گری پاورز در حین انجام یک ماموریت با هواپیمای جاسوسی U-2 بر فراز اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرده و دستگیر شده بود. ایالاتمتحده میخواست او را قبل از آنکه به افشای هرگونه اطلاعات حساس مجبور شود، باز گرداند. از سوی دیگر، در سال 1957 آمریکاییها جاسوس روسی رودولف آبل را دستگیر کرده بودند و روسها هم به همان اندازه مایل بودند مامور خود را بازگردانند. بنابراین یک موافقت برای تبادل همزمان این دو زندانی در مرز برلین شرقی و غربی صورت گرفت. اینکه چگونه فردریک پریور در این تبادل شرکت کرد، کاملاً مشخص نیست، اما به نظر میرسد بخش زیادی از این موضوع به پدرش، میلارد پریور، مربوط باشد. والدین پریور به محض اینکه از دستگیری فردریک باخبر شدند، در سپتامبر 1961 به برلین غربی نقلمکان کردند. برای کمک به آزادی فردریک، وکیلی از آلمان شرقی به نام ولفگانگ فوگل را استخدام کردند؛ کسی که اتفاقاً برای استاسی کار میکرد. در کتاب «پل جاسوسان»، گایز ویتل ادعا میکند که دولت آلمان شرقی فردریک پریور را یک فرصت میدید تا وضعیت کشورش را در نظر مقامات آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی ارتقا بخشد. اگر میتوانستند دانشجوی آمریکایی را در تبادل پاورز-آبل قرار دهند، آنگاه باید یک جایگاه برای آلمانیها در میز مذاکره در کنار اتحاد جماهیر شوروی در نظر گرفته میشد و این میتوانست برای آلمان شرقی فرصتی مناسب برای ارتقای قدرت و تاثیرگذاری بینالمللی باشد.
نقش ارتباطات
استاسی یک پرونده دقیق علیه پریور و فوگل آماده و اطمینان پیدا کرده بود که والدین آن جوان میدانند که حکم پسرشان از 15 سال حبس تا اعدام است و بهسرعت انجام میشود، مگر اینکه اقدامی صورت گیرد. میلارد پریور یک صنعتگر ثروتمند اهل اوهایو (و دانشآموخته دانشگاه میشیگان) بود که پس از بازنشستگی به آن آربر مهاجرت کرده بود. او ارتباطاتی در دپارتمان دولتی داشت و در محله بارتون هیلز سکونت داشت که وزیر دفاع، رابرت مکنامارا نیز در آن زمان آنجا زندگی میکرد. هنگامی که پدر پریور در مورد سرنوشت ترسناکی که پسرش در پیش داشت، خبردار شد بهسرعت به تکاپو افتاد. او سعی کرد از تمام ارتباطاتش در واشنگتن استفاده کند. او و همسرش، مری، از اعضای برجسته دانشگاهی درخواست کردند نامهها و تلگرافهایی برای عفو فرزند اسیرشان ارائه دهند. میلارد قول داد که از دانش تجاری خود برای کمک به توسعه صنعت ضعیف شوروی استفاده خواهد کرد. در نهایت، آن زوج حدود 25 هزار دلار برای آزادی پسرشان هزینه کردند. سرانجام، در اواخر دسامبر، توجه دولت آمریکا به این موضوع جلب شد. همه این وقایع در حالی رخ میداد که فرد پریور در سلولش در زندان هوهنشونهاوزن بود و از این تلاشها هیچ خبری نداشت.
پل جاسوسان
تقریباً شش هفته دیگر مداخلات سیاسی و مذاکرات پنهانی نیاز بود، اما درنهایت زمان مبادله جاسوسان تعیین شد و حالا پریور بهعنوان بخش غیرقابل انکار این مبادله شناخته میشد. در صبح سرد برفی 10 فوریه 1962، او از زندان آزاد شد و به چکپوینت چارلی در قلب برلین منتقل شد. در یک حرکت نهایی امنیتی، مقامات استاسی فرد پریور را در ماشین تا حدود 30 دقیقه منتظر نگه داشتند که باعث تاخیر در مبادله پاورز و آبل در پل گلینیکه در فاصله 15مایلی شد. در پایان جوان به آزادی رسید و به سلامت به خاک آمریکا منتقل شد.
48 ساعت پس از آزادی، او دوباره در خانه والدین خود در آنآربر بود. روزنامهها نوشتند، به نظر میرسید پریور بیشتر از آزادیاش سپاسگزار باشد تا اینکه از بازداشتش ناراضی باشد. او اعلام کرد، ترجیح میدهد بهعنوان «بهانهای برای تبلیغات ارزان علیه آلمان شرقی» مورد استفاده قرار نگیرد.
پریور میگوید، «من میخواستم از هرگونه تبلیغات ممکن دوری کنم و چندین پیشنهاد برای ارائه سخنرانی را رد کردم». «میخواستم یک زندگی عادی داشته باشم. البته از آلمان شرقی عصبانی بودم، اما نمیخواستم یک ضد کمونیست حرفهای باشم. فقط میخواستم به زندگی خود ادامه دهم و سرانجام کار حرفهای خود را شروع کنم.» اما به نظر میرسید خواسته او سخت باشد. پریور، به دلیل اینکه زمانی در زندان بود (اگرچه به دلیل یک اتهام ساختگی در یک کشور توتالیتری)، تا مدتها نتوانست شغلی بهعنوان یک اقتصاددان در دولت یا بخش خصوصی پیدا کند. او دکترای خود را در دانشگاه ییل تکمیل کرد و در دانشگاه میشیگان بهعنوان استادیار اقتصاد از 1962 تا 1964 استخدام شد. او در سال 1963 پایاننامه دکترای خود را به شکل کتاب با عنوان «سیستم تجارت خارجی کمونیست» منتشر کرد و در سمت استاد دائمی در دانشگاه سوارثمور مشغول به کار شد. او در پیشگفتار آن کتاب، نوشت: «خواننده میتواند در مورد ماهیت جاسوسی من قضاوت کند، زیرا این کتاب در اصل سند جاسوسی است که در ماشینم پس از دستگیریام پیدا شد.»
مروری بر آنچه گذشت
فردریک پریور دانشجوی فارغالتحصیل آمریکایی بود که در سال 1961 به اتهام جاسوسی در آلمان شرقی بازداشت شد. او بعدها بهعنوان بخشی از معامله مشهور زندانیان بین ایالاتمتحده و اتحاد جماهیر شوروی که فیلم «پل جاسوسان» استیون اسپیلبرگ بر اساس آن ساخته شد، مطرح شد. تا تابستان 1961، پریور دو سال بود که در برلین غربی زندگی میکرد. با وجود تنشهای فزاینده جنگ سرد، او بهصورت منظم به برلین شرقی میرفت تا با اقتصاددانها و مقامات دولتی برای پایاننامهاش درباره سیستم تجارت خارجی بلوک شوروی مصاحبه کند. استاسی، پلیس مخفی آلمان شرقی، پریور را به جرم کمک به خواهر دوستش برای فرار به غرب دستگیر کرد. پس از اینکه یک نسخه از پایاننامه را در ماشین او پیدا کردند، او را به جاسوسی متهم کردند. او در یک سلول کوچک زندانی بود و هر روز مورد بازجویی قرار میگرفت. همسلولی او کسی بود که برای ماموران استاسی اطلاعات تهیه میکرد و به او کمکی نکرد. او در مصاحبه با مجله Michigan Today در سال 2016 گفت: «من نگران تحت تاثیر قرار گرفتن افکارم نبودم و فکر نمیکردم مورد شکنجه قرار میگیرم، چون هر اتهامی که به من وارد میکردند، برایم اهمیتی نداشت.» بااینحال، دادستان آلمان شرقی مسئول پرونده او قصد داشت او را محاکمه کند و اعلام کرد که حتی حکم اعدام برای او در نظر گرفته است. پریور از یک ماجرای بزرگتر که در حال رخ دادن بود و مذاکرات دولتهای ایالاتمتحده و جماهیر شوروی برای معامله زندانیانشان بهعنوان نمایندگان جنگ سرد آگاه نبود. این زندانیان شامل فرانسیس گری پاورز و رودولف آبل میشد. پاورز خلبان نیروی هوایی بود که در سال 1960 در حین ماموریت جاسوسی برای سیا با یک هواپیمای جاسوسی U-2 در اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرده بود و آبل سرهنگ کاگب بود که پس از اینکه هیات منصفه در بروکلین او را در سال 1957 به جاسوسی محکوم کرد، در یک زندان فدرال در آتلانتا به اجرای حکم 30 سال زندان محکوم شده بود. آنها بخشهای کلیدی معاملهای بودند که جیمز دونوان، وکیلی که نقش او را تام هنکس در «پل جاسوسان» بازی کرده است، سازماندهی کرده بود. اگر چه پریور جاسوس نبود، اما آزادی او از اولویتهای دونوان بود.
در دهم فوریه 1962، پس از تقریباً شش ماه در زندان بودن، پریور به چکپوینت چارلی در برلین برده شد و آزاد شد. معامله فرانسیس گری پاورز و رودولف آبل در پل گلینیکه، در مرز آلمان شرقی و برلین غربی صورت گرفت. پریور وقتی به ایالاتمتحده بازگشت، همان لباسی را که در زمان دستگیری پوشیده بود، بر تن داشت. اما اکنون دکمههای آن گم شده بودند و پارچهاش کهنه شده بود. بااینحال او در یک کنفرانس خبری به خبرنگاران گفت که قصد ندارد برای امتیازهای تبلیغاتی، از آلمان شرقی انتقاد کند. او در دانشگاه بهعنوان استاد اقتصاد به فعالیت پرداخت. او در 2 سپتامبر 2019 در خانهاش در نیوتاون اسکوئر، پنسیلوانیا درگذشت. پریور در زمان مرگ 86 سال داشت. او دارای یک پسر و سه نوه بود. همسرش، زورا پروچازکا که او نیز اقتصاددان بود در سال 2008 درگذشت. پریور از ابتدا گفته بود که جاسوس نیست. هیچ چیز در پایاننامه او -با تحلیلهایش درباره تجارت شوروی و نمودارهایش درباره قیمتگذاری کالاها- نمیتوانست بهعنوان شواهدی از جاسوسی تفسیر شود. وقتی در اوایل دهه 1990 به آلمان بازگشت، پرونده پنج هزار صفحهای استاسی درباره خودش را پیدا کرد، اما پاسخ کاملی برای دستگیریاش نبود. او ناراحت بود هنگامی که توافق بین همزندانیاش و استاسی و اتهام کار کردن برای سیا را میخواند. او در این مورد در سال 1995، در مجله ملی اینترست نوشت: «مجدداً آنچه در سلولم برمن رفته بود را احساس کردم و تلاشهایی را که برای حفظ تعادل روانیام انجام میدادم، به یاد آوردم. برای مثال تلاش برای یادآوری همه اعضای کلاس سوم ابتداییام.» «بهسختی شروع به حفظ بیطرفی خودم کردم و باید به خودم یادآوری کنم که 31 سال از زمان رخ دادن این اتفاقها گذشته است.»