نفرت نسلها
چرا نسلها نسبت به هم موضع میگیرند؟
میگویند نسل زد نسلی لوس، بیتوجه و غرق در گوشیهای هوشمند است، نسل قبل از آن یعنی نسل هزاره هم شهروندانی رک، بیشرم وخودشیفته هستند، نسل پرنوزاد یا بیبی بومرها (Baby Boomers) را هم نسلی حق بهجانب، خودخواه و منشأ همه مشکلات اجتماعی میدانند و نسل ایکس هم که نسل فراموششده است؛ نه کسی به آنها اهمیت میدهد، نه در موردشان صحبت میکنند.
ایده دستهبندی جامعه به نسلهای مختلف حدود صد سال پیش شکل گرفت. کارل مانهایم، جامعهشناس مجارستانی، در مقاله سال 1928 خود این موضوع را مطرح کرد. استدلال مانهایم این بود که وقتی گروهی از مردم یک رویداد تاریخی یا فرهنگی را در سنین خاصی تجربه کنند، نوعی آگاهی متمایز و منحصر بهفرد در آنها ایجاد و به بخشی از هویتشان تبدیل میشود. با اینکه دهههاست از مطرح شدن ایده نسلها میگذرد ولی پس از انتشار کتابی به نام «نسلها» در سال 1992 بحث و تبادل نظر بر سر این موضوع بالا گرفت. در این کتاب نوعی تفکر تاریخی رمانتیکگونه و شبهعلمی مطرح شد که به همه بحثها و اختلافنظرها بر سر موضوع نسلها و ویژگیهای آنها دامن زد. در طول دو دهه اخیر دستهبندیهایی مانند نسل ایکس و نسل زد ایجاد و هرکدام از آنها به درست یا غلط با پیشفرضهایی از خصلتهای روانشناسی و الگوهای رفتاری همراه شدند.
این نوع دستهبندی و شناساندن هر نسل با ویژگی شخصیتی و رفتاری خاص خود، به موضعگیری شدیدتر نسلهای قدیمی نسبت به نسل جدید و فاصله گرفتن بیشتر نسلهای جدید از نسلهای قدیمی منجر شد و بهتدریج خصومتی آشکار میان آنها شکل گرفت. البته این خصومت پدیده تازهای نبوده و نیست. از زمان مصر و یونان باستان قشر مسن جامعه از رفتار جوانترها گلهمند بوده است. حتی افلاطون هم از زوال اخلاق در میان جوانان ابراز نگرانی کرده بود. ازاینرو شاید دلایل قانعکنندهای برای چنین جدال تاریخی وجود داشته باشد.
بومرها و پدیدهای به نام «بچههای این روزا»
بزرگترها به آنها چشمغره میروند، آنها را نادیده میگیرند و تحقیرشان میکنند، زیرا از قرنها پیش باوری قدیمی در جامعه حاکم بوده است که اخلاق و رفتار در نسلهای جدید رو به افول است. به چنین رویکردی که همیشه نسبت به جوانترین نسل جامعه وجود داشته است، پدیده «بچههای این روزها»(Kids These Days Effect) میگویند که برای اولینبار در مطالعه سال 2019 جان پراتزکو و جاناتان شولر به این نام معرفی کردند. این پژوهشگران قصد داشتند ثابت کنند ظهور نسلهای جدید لزوماً با افول اخلاق همراه نیست و این حس بدبینی نسبت به آنها چیزی نیست جز حافظه ناقص و سوگیریهای ذهنی مردم. پراتزکو، استاد دانشگاه کالیفرنیا، در توضیح نتایج این مطالعه میگوید: «یک تله ذهنی وجود دارد که تفکر هر نسل را به این جهت سوق میدهد که نسلهای بعدی واقعاً در حال زوال و انحطاط هستند، در حالی که واقعاً اینطور نیست. تحقیق ما نشان داد که این تفکر فقط نتیجه الگویی از کار کردن ذهن است که افراد کنترلی روی آن ندارند.»
آنها در مطالعه خود از شرکتکنندگان خواستند تا کودکان امروزی را بر اساس سه ویژگی طبقهبندی کنند؛ احترام به بزرگتر، هوش و لذت مطالعه. نتایج نشان داد که هرچه شرکتکنندگان این تحقیق، خود را در این سه ویژگی دست بالا میگرفتند، با احتمال بیشتری به کودکان امروزی در این سه ویژگی امتیاز پایین میدادند. به بیان سادهتر هرچه افراد بزرگسال احترام بیشتری برای مسنها قائل باشند، بیشتر این توهم برای آنها ایجاد میشود که جوانترها به بزرگترهای خود احترام نمیگذارند. هرچه باهوشتر باشند، بیشتر این تصور را دارند که بچههای امروز کودن و احمق هستند. هرچه بیشتر مطالعه کنند، باور قویتری دارند که بچهها علاقهای به مطالعه ندارند.
این یعنی ما در مواجهه با بچههای نسل امروز، به دلیل ناتوانی ذهن در به یاد آوردن خاطرات و احساسات کودکی خودمان اینطور تصور میکنیم که برای مثال، در کودکی از کتاب خواندن لذت فراوانی میبردیم و هرچه این توهم لذت کتابخوانی در دوران کودکی بیشتر باشد، حس تحقیر نسل جدید بیشتر میشود. به اعتقاد پراتزکو، ما دیدگاه یا الگوی رفتار فعلیمان را همیشه به گذشته تعمیم میدهیم. نکته جالبتر هم این است که باورمان در مورد افول نسل جدید، فقط درباره کودکان امروز واقعیت دارد و همیشه نسل خودمان را از این پدیده مبرا میدانیم. تاثیر قضاوت فرد از خودش به حدی بر قضاوت او از نسل بعدی موثر است که در مطالعه پراتزکو وقتی به گروهی از شرکتکنندگان اطلاعات اشتباه دادند و گفتند که میزان کتابخوانی فعلی آنها نسبت به جامعه پایین است و آنها نسبت به بقیه افراد جامعه چندان هم افراد کتابخوانی محسوب نمیشوند، ناگهان قضاوت آنها نیز نسبت به بچههای امروز ملایمتر و منطقیتر شد.
چنین رفتاری لزوماً رفتار آگاهانهای نیست. یک پدیده ذهنی به نام «حال گرایی» (presentism) وجود دارد که یک تیک حافظهای به شمار میآید؛ شما هرآنچه اکنون هستید را به خاطرات گذشتهتان تعمیم میدهید و تصور میکنید هرآنچه اکنون هستید، در جوانی نیز بودید و این بر نوع قضاوت شما از رفتار و دیدگاه جوانان اثرگذار است. برای مثال اگر اکنون در کار خود موفق هستید، اینطور تصور میکنید که همیشه اینگونه بوده است و بر جوانان بیتجربه سخت میگیرید.
حتی مسوولیتپذیری جوانان نیز قابل قضاوت کردن نیست. در مقالهای از مرکز تحقیقاتی پیو (Pew Research Center) که دهههاست مطالعاتی متمرکز بر نسلهای مختلف و احساسات و طرز تفکر آنها انجام داده است، میخوانیم که «مسوولیت چیزی است که با افزایش سن رو به فزونی میگذارد. در نتیجه در هر دورهای افراد مسنتر، نسل خود را بامسوولیتتر از نسل جوان میداند». بسیار شنیدهایم که نسل هزاره و نسل زد به کمکاری و نادانی متهم میشوند و آنها را مقصر اصلی مشکلات اقتصادی خودشان و ناتوانیشان در تهیه مسکن میدانند. ولی باید حقیقت را بپذیریم که بیبی بومرها نسل خوششانس رونق اقتصادی بودند؛ همان زمانی که خرید خانه و درآمد بالا هنوز به رویا تبدیل نشده بود، در حالی که نسل هزاره و نسل زد در بحرانهای افزایش قیمت مسکن، ناپایداری بازار کار و چالشهای وام مسکن گرفتار شدند و امیدی هم به رهایی از آن ندارند. حتی الگوی خوشگذرانی و تعاملات اجتماعی نسل بیبی بومرها و نسل ایکس با نسلهای جدید قابل مقایسه نیست. مطالعهای در دانشگاه یوسیالای نشان داده است که برخلاف تصور ما نوجوانان در سالهای اخیر کمتر به مهمانی رفتهاند و بیشتر بر فعالیتهای دانشگاهیشان متمرکز هستند، این در حالی است که والدین آنها در جوانیشان هم بیشتر خوش گذراندند و هم بیشتر به مهمانی رفتند. نسل زد و نسل هزاره ارتباطات اجتماعی خود را نه در مهمانیها، بلکه در فضای مجازی برقرار میکنند. نتایج مجموعهای از مطالعات در مقایسه رفتارهای نسل زد و نسل ایکس بسیار جالب توجه است. در سال 2019 فقط 24 درصد کودکان آمریکایی سیگار کشیدن را امتحان کردند که این رقم در سال 1991 معادل 70 درصد بود. فقط 29 درصد کودکان در بازه زمانی 30روزه از زمان نظرسنجی، الکل مصرف کرده بودند که بسیار کمتر از 51 درصد در سال 1991 بود؛ البته این آمار نشان میدهد که چاقی مفرط و مصرف ماریجوانا در میان نسل زد آمریکا همچنان آمار بالاتری نسبت به نسل جوان سال 1991 دارد ولی در مجموع نسل زد در حمل اسلحه، برقراری روابط جنسی و رفتارهای خشونتآمیز نسبت به سال 1991 بسیار محتاطتر و متعادلتر شده است.
زومرها و میراث بهجامانده از بیبی بومرها
بومرها در شکل دادن هنجارها و ارزشهای جوامع امروزی سهم زیادی داشتند و به رشد اقتصادی کمک کردند ولی با همه اثرگذاریشان، هیچ محبوبیتی در میان نسلهای بعد از خود ندارند. بومرها را نسلی حریص و اسرافکار میشناسند که هرگز به فکر نسلهای بعد از خودشان نبودند. به بیان دیگر آنها را مهمانان شامی میدانند که تقریباً هرآنچه روی میز بوده را خوردهاند و فقط تهماندههایی برای مهمانهای بعدی باقی گذاشتهاند. در بسیاری از کشورها، به خصوص کشورهای غربی، نسل بیبی بومرها بیشترین ثروت را در اختیار دارند. نسل جوان همیشه بر این باور است که آنها منابع را در اختیار گرفتند و مجالی به جوانان برای رشد اقتصادی ندادند. حتی خرید هیجانی چند ملک به وسیله آنها قیمت مسکن را به صورت سرسامآوری بالا برد. نسل جوان، بیبی بومرها را مقصر اصلی گرم شدن زمین میدانند. آنها از سوختهای فسیلی و پالتوهای پوست استفاده کردند و زمینی گرم و حیات وحشی آسیبدیده برای نسلهای بعد باقی گذاشتند. اکنون همه بار بهبود شرایط زمین بر دوش نسل جوان است و سنگینی این مسوولیت آنها را خشمگین کرده است.
دشمنی نسلها را میتوان در نوع ارتباط همکاران جوانتر با همکاران مسنتر نیز مشاهده کرد. جوانترها و کهنهکارهای محل کار بهسختی با هم کنار میآیند. نظرسنجی در استرالیا نشان داده است که از نگاه زومرها و هزارهها، بیبی بومرها کاغذ بیشتری مصرف میکنند، علاقهای به دورکاری ندارند و جلسات رسمی غیرضروری ترتیب میدهند. آنها برای هر کار جزئی تماس تلفنی میگیرند و بسیار درگیر سلسلهمراتب و عناوین شغلی هستند. نسل جوان به دنبال توازن زندگی شخصی و زندگی کاری است، در حالی که بخش بزرگی از بیبی بومرها ساعتهای طولانی کار میکنند و همکار بودن با آنها دائم حس گناه و عذاب وجدان به همراه دارد. و البته از نگاه ریشسفیدان شرکتها، همین ویژگیها آنها را نسبت به نسل جوان برتری داده است.
این خصومت چند دلیل اجتماعی دارد که یکی از آنها پدیدهای است به نام «سنگرایی». سنگرایی نوعی تفکر متعصبانه است که به شکلگیری دیدگاههای کلیشهای منفی نسبت به قشر مسن جامعه منجر میشود و جامعه را به سمت رفع نیازهای جوانان سوق میدهد. این نگاه تبعیضآمیز بسیاری از جوانان را آگاهانه یا ناآگاهانه از افراد مسن در محیطهای اجتماعی یا محلهای کار دور نگه میدارد. علاوه بر معضل سنگرایی، محتوای رسانهای هم در گسترش دیدگاههای منفی نسبت به بیبی بومرها بیتاثیر نبوده است. در رسانهها باورهای قدیمی این نسل بسیار پررنگ و امتیازهایی که در زندگی داشتهاند اغراقآمیز جلوه داده میشود. آنها را مقصر کاهش منابع بیمههای تامین اجتماعی معرفی میکنند. در حالی که مشکل بیمههای بازنشستگی و ورشکستگی آنها ناشی از تغییرات جمعیتی جامعه است. در سال 1940 یک آمریکایی به طور تقریبی 14 سال بعد از بازنشستگی عمر میکرد ولی اکنون بیش از 20 سال عمر میکند. دادههای بیمههای تامین اجتماعی آمریکا نشان میدهد که نسبت بازنشستگان به کارگرانی که در حال پرداخت به شرکتهای بیمه هستند از 7 /2 کارگر در سال 2023 به 3 /2 کارگر در سال 2035 خواهد رسید. بومرها فقط نسل خوششانسی بودند که از همه مزایای در دسترسشان بیشترین بهره را بردند، کاری که شاید زومرها و هزارهها هم در همان شرایط انجام میدادند.
به نظر میآید راه گریزی از این دشمنی وجود ندارد ولی میتوان در دستهبندی مردم و تحریک احساسات آنها با برچسبگذاریهای خاص کمی احتیاط به خرج داد. به همین دلیل هم مرکز تحقیقاتی پیو، که یکی از معتبرترین مراکز مطالعات اجتماعی به شمار میآید، در ماه می 2023 اعلام کرد که تصمیم دارد در مطالعات خود دیگر از برچسبهای نسلی استفاده نکند. در واقع با چنین تصمیمی این مرکز بیسروصدا به سنتی دیرینه که به منبع ناامیدی فزاینده و بحثهای داغ در محافل علوم اجتماعی تبدیل شده بود، پایان میدهد. به گفته کیم پارکر، یکی از مدیران ارشد مرکز تحقیقاتی پیو، مشکل این است که در یک نسل بازه زمانی بسیار وسیعی پوشش داده میشود که اطلاعات صحیح و دقیقی برای کل آن نسل ارائه نمیدهد. برای مثال تجربه یک فرد 27ساله از تحولات شتابان فناوری بسیار متفاوت از یک فرد 39ساله است در حالی که هردو آنها متعلق به نسل هزاره هستند. این همان نسلی است که مسنترهای آن در سال 2008 و اوج رکود اقتصادی وارد بازار کار شدند در حالیکه جوانترهای آن تازه مقطع دبستان را به پایان رسانده بود. مرکز تحقیقاتی پیو قصد دارد به جای پژوهشهای نسلمحوری، مطالعات خود را بر روی گروههای سنی متمرکز کند که در بازه زمانی خاصی تجربیات اجتماعی مشترکی را تجربه کردهاند. برای مثال گروه سنی جوانان دانشگاهی که پاندمی کرونا را تجربه کردند. مدیر مرکز تحقیقاتی پیو در یک وبلاگ مینویسد که اگر بخواهیم فضای اجتماعی از سال 2123 تصور کنیم، تنها پدیدهای که با اطمینان میتوان از آن صحبت کرد همان حساسیت قشر مسن جامعه نسبت به هنجارشکنی جوانان و شکایت جوانان از چالشها و هنجارهای به ارثرسیده از نسلهای قبل است. مهم نیست که نسلهای بعد چگونه تغییر خواهند کرد، مهم این است که به نظر میآید این تغییرات قرار نیست چیزی از دشمنی میان آنها کم کند.