رفتن تا بینهایت
سم بنکمن-فرید چگونه ظهور کرد و چگونه فروریخت؟
ارزهای دیجیتال شاید یکی از متناقضترین ابزارهای اقتصادی ساختهشده به دست بشر بوده است. مفهومی که در ابتدا به عنوان نوآوری مالی و بیشتر و مهمتر از آن «اعتراض اجتماعی به عملکرد و قدرت نظارتی دولتها» مطرح و ابزاری شد، در مدتی بسیار کوتاه به یک وسیله آسان و در دسترس برای کلاهبرداریهای جزئی و کلی مالی تبدیل شد و به صورتی متناقض باعث تقویت و تثبیت مفهومی شد که قصد مبارزه با آن را داشت. بنکمن-فرید را میتوان یکی از آخرین این موارد دانست. یکی از آخرین میلیونرهایی که برای مدتی کوتاه رویای آمریکایی را زندگی کرد؛ رویایی که بهسرعت نهتنها برای خود وی که برای بسیاری از سرمایهگذاران بیخبر از همه جا و البته به دنبال سود آسان و زیاد و سریع، به کابوس تبدیل شد.
سم بنکمن-فرید، فرزند دو وکیل، حقوقدان و استاد دانشگاه استنفورد است که خود نیز در رشته فیزیک در دانشگاه امآیتی تحصیل کرده است. وی اما تمام دوران کاری خود را در دنیای مالی گذرانده است. بنکمن در سال 2013 به عنوان کارآموز و پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه به صورت تماموقت در شرکت سرمایهگذاری جین استریت کپیتال مشغول به کار شد؛ جایی که در آن مدیران وی پیشبینی میکردند اگر وی با همین روند به کار ادامه دهد در کمتر از ده سال آینده به درآمد سالانه بیش از 75 میلیون دلار خواهد رسید. اما معلوم شد این نابغه ریاضی رویاهای بزرگتری در سر دارد. رویاهایی که در نهایت به ترک شرکت در سال 2017 و تاسیس صرافی FTX در آوریل سال 2019 انجامید.
FTX که در سال 2019 ارزشی برابر 20 میلیون دلار داشت با سرعتی عجیب در حوزه خود رشد کرد و در سال 2020 ارزش آن به 100 میلیون دلار و در سال 2021 به یک میلیارد دلار رسید و در نهایت در نقطه اوج قبل از سقوط این شرکت 26 میلیارد دلار ارزش داشت. در واقع بنکمن-فرید در مقطعی ثروتمندترین فرد زیر 30 سال جهان به شمار میرفت. از همین خلاصه هم معلوم است داستان زندگی بنکمن، تا چه حد میتواند برای رسانهها و مردم جذاب باشد. به همین دلیل است که دنیای نشر در این مدت کوتاه بارها به سراغ این موضوع رفته است. «رفتن تا بینهایت: ظهور و سقوط یک غول جدید سرمایه» نوشته مایکل لوئیس، روزنامهنگار آمریکایی، را میتوان یکی از مهمترین و البته آخرین کتابهای منتشرشده درباره این موضوع تلقی کرد. لوئیس که کتابهایی مانند «بزرگ و کوتاه: در ماشین آخرالزمان»،«فرزندان شوک» و... را در کارنامه دارد این بار سوژه ایدهآل خود را در بنکمن-فرید پیدا کرده است.
به روایت خود لوئیس، وی نخستینبار نام بنکمن را در سال 2011 و از دوستی که قصد سرمایهگذاری در FTX را داشته شنیده است. در آن زمان FTX دو سال و نیمه بود و بنکمن سه سال بود که در خارج از ایالاتمتحده زندگی میکرد؛ ترکیب این دو موضوع باعث شده بود تا تقریباً هیچکس هیچ شناختی از مدیرعامل و موسس FTX نداشته باشد. به همین دلیل دیدار لوئیس با بنکمن در سال 2021 وی را به یکی از افراد نادری که میتوانند ادعا کنند شناختی شخصی از این غول دنیای رمزارزها دارند تبدیل کرد. دیداری که در کمال تعجب خود بنکمن وی را بهشدت تحت تاثیر قرار داد.
کتاب لوئیس حدود 300 صفحه است و انتشارات نورتون آن را به بازار کتاب ارائه کرده است. «رفتن تا بینهایت» در 3 اکتبر سال جاری و همزمان با شروع محاکمه فدرال بنکمن-فرید در مورد هفت فقره کلاهبرداری و پولشویی وارد بازار شد.
لوئیس داستان خود را از تاسیس FTX شروع میکند و نحوه گسترش و انتقال آن به باهاما را شرح میدهد. در فصل دوم و سوم اما به سراغ زندگی شخصی بنکمن میرود. زندگی شخصی که به نوعی به نظر میرسد قبل از ورود به امآیتی عملاً وجود نداشته است و او به جز پدر و مادرش نمیتواند دوست یا حتی آشنای مهمی را برای مصاحبه به لوئیس معرفی کند. فصل چهارم به دوران کاری سم در جین استریت اختصاص یافته است.
بخش دوم کتاب در سه فصل به شکلگیری آلامدا و FTX و روابط آلیسون با بنکمن و چگونگی مدیرعاملی وی میپردازد. در بخش سوم هم به از هم پاشیدن و ورشکستگی FTX و سم بنکمن اختصاص دارد که چهار فصل کتاب مربوط به این موضوع است.
«رفتن تا بینهایت» مانند سایر آثار لوئیس نثری جذاب و خواندنی دارد. اما به نظر میرسد این بار لوئیس نتوانسته موفقیت کتابهای قبلی خود را تکرار کند. برای قضاوت افکار عمومی البته هنوز زود است، اما کتاب با انتقادهای زیادی مواجه شده که بیشتر به افت کیفیت کار لوئیس در قیاس با کتابهای قبلی وی مربوط است. نیویورکتایمز، واشنگتنپست و لسآنجلس تایمز هر کدام ادعا کردند که لوئیس بیش از حد به موضوع خود نزدیک و از نظر احساسی با آن درگیر شده است. مایکل هیلتزیک، ستوننویس لسآنجلس تایمز، پیشنهاد کرد که مدارس روزنامهنگاری باید از این کتاب به عنوان درسی در مورد «نیاز ضروری به فاصله گرفتن از موضوع مورد نگارش برای ایجاد میزان لازم و سالمی از شک و تردید» استفاده کنند.
در واقع شما با مطالعه کتاب یا حتی مصاحبههای لوئیس در مورد کتاب و شخص بنکمن-فرید به این نتیجه خواهید رسید که این انتقادها بیمورد نیست. یکی از موارد اتهامی بنکمن که در اسناد اتهامی و شکایتهای مختلف علیه وی در جریان است، پرداخت رشوه به مقامات چینی برای آزاد کردن پول از حساب مسدودشده شرکت آلامدا (شرکتی که خود بنکمن پیش از FTX آن را بنیان گذاشته بود و روابط خارج از عرف و قانونی مالی این دو شرکت با هم دلیل بخش اصلی مشکلات ایجادشده برای FTX محسوب میشود، همچنین مدیرعامل وقت آلامدا، کارولین آلیسون، که یک شاهد احتمالی علیه بنکمن در محاکمهها به شمار میآید) است. موضوعی که لوئیس در کتاب کلاً به آن نپرداخته است و در برابر پرسش مصاحبهگر تایم اظهار میدارد:«من درباره جریان رشوه میدانستم، اما به دلیل احتمال ایجاد حواسپرتی برای خواننده آن را در کتاب نیاوردم. در چین صرافیها میتوانند بیدلیل مورد هدف مقامات محلی قرار بگیرند و در این صورت آنها بهانهای برای مسدود کردن حساب پیدا میکنند. این اتفاقی بود که برای آلامدا رخ داد و آلامدا حدود یک میلیارد دلار در این حساب داشت. عملیاتی در داخل FTX یا آلامدا در هنگکنگ انجام شد تا بدون نیاز به پرداخت باج، به طور قانونی پول را پس بگیرند که موفقیتآمیز نبود. بنابراین آنها مجبور شدند مستقیماً به اداره پلیس چین رشوه بدهند تا پولها آزاد شود. من واقعاً دوست داشتم به این موضوع در کتاب اشاره کنم. اما آلامدا یا FTX به دنبال رشوه دادن به مردم یا برای تغییر قوانین نبودند. این مشکل ساختاری دولت چین بود، نه آلامدا یا سم. من حتی دوباره برای صحبت با سم پیش او رفتم و همه چیز را با او چک کردم. او میدانست کسی برای رفع مسدودی حساب اعزام شده اما از نحوه کار و پرداخت رشوه اطلاعی نداشت.»
در عین حال بین «رفتن تا بینهایت» و موضوعات قبلی کتابهای لوئیس یک تفاوت مهم وجود دارد و آن قابل اعتماد بودن شخصیت اصلی کتاب است. هنگامی که نویسنده در اواخر سال 2021 با بنکمن-فرید ملاقات میکند، او یک میلیاردر 29ساله است که، همانطور که یکی از سرمایهگذاران خطرپذیر سیلیکونولی به لوئیس میگوید، شانس تبدیل شدن به «اولین تریلیونر» جهان را دارد. در آن زمان، بنکمن- فرید در باهاما زندگی میکند، FTX و یک صندوق تامینی به نام آلامدا را اداره میکند و سعی میکند بفهمد چگونه از میلیاردها دلار خود برای نجات جهان استفاده کند. وی تحت تاثیر گروهی از فیلسوفان جوان از آکسفورد قرار میگیرد که از مجموعهای از ایدهها حمایت میکنند که آنها را نوعدوستی موثر مینامند، به این معنا که افراد باهوش باید برای نوعدوستی به جای اینکه یک پزشک در سودان باشند که به مردم کمک میکند، یک بانکدار ثروتمند در والاستریت باشند که از هزار پزشک در سودان حمایت مالی میکند. این هدفی است که بنکمن از کسب ثروت دارد یا حداقل برای لوئیس ادعا میکند. در نتیجه او دقیقاً همان قهرمان لوئیس است، یک مرد جوان باهوش و دانشمند ریاضی که فقط ناآرامی اجتماعیاش از هوش و ذکاوت ذهنیاش فراتر میرود، و لوئیس در صفحات ابتدایی او را با محبت، ژولیده، بیادعا و «کمی عجیب» توصیف میکند. اما یک جنبه دیگر و پیچیدهتر در داستان وجود دارد و در اینجا، لوئیس در حال مبارزه است. او سعی میکند علامت سوال بزرگ حول شخصیت سوژه خود را دور بزند، اما این واقعیت را پنهان نمیکند که حوصله و احتمالاً علاقهای به بد فکر کردن درباره شخصیت اصلی کتاب خود ندارد. اما بر اساس شواهد کتاب، سم بنکمن-فرید بهخصوص فداکار نیست. در واقع، در بسیاری از مواقع، به نظر میرسد که او یک غول بزرگ و هیولایی است که ثروت و شهرتش رفتارهایی حرفهای و شخصی را ممکن میکند، که در غیر این صورت قابل تحمل نبود. حتی در زمینه استفاده از ثروت برای هزینههای نیکوکارانه هم وی تقریباً هیچ اقدام بزرگی، البته جز صحبت درباره آن در زمانی که هنوز صاحب ثروت بود انجام نداد، اما این باعث نمیشود لوئیس نسبت به راستگویی و صداقت سوژه خود شک کند.
همچنین اتهامات کلاهبرداری که سال گذشته مطرح شد، وابسته به هشت میلیارد دلار از وجوه مشتریان است که گفته میشود از FTX برای استفاده آلامدا به این شرکت منتقل شده است، که تنها پس از سقوط کریپتو، آشکار شد. خواننده احساس میکند که لوئیس مجبور است در اواسط پروژه، شخصی را که آشکارا دوست دارد و به او احترام میگذارد، دوباره ارزیابی کند. پرسش منتقدان اما این است که چرا او در وهله نخست به بنکمن-فرید با چنین خوشبینی شدیدی نگاه میکرد؟
مشکل دیگر به نظر منتقدان این است که این بار لوئیس اشراف کاملی به موضوعی که در مورد آن مینویسد ندارد. در واقع بسیاری از افرادی که در حوزه رمزارزها کار میکنند هم اطلاعات چندانی درباره آن، نحوه کارکرد و چگونگی ارزشگذاری و... آنها ندارند. این موضوعی است که خود لوئیس هم در فصل آغازین کتاب به آن اشاره کرده است. اما در عین حال اشراف وی به موضوع مورد بحث در کتابهای قبلی یکی از نقاط قوتی بود که باعث جذابتر شدن نوشتار میشد؛ موضوعی که در این کتاب از نظر منتقدان وجود ندارد. لوئیس در مورد پیچیدگیهای ارزهای دیجیتال -داراییهای دیجیتالی محافظتشده با کد، و معروفترین آنها بیتکوین، یا در مورد زیربنای پول معمولی- یا صرافیهایی که در آنها معامله میشوند، کار درخشان معمول خود در روزنامهنگاری توضیحی را انجام نمیدهد. در یکی از پاورقیها، به نظر میرسد لوئیس خود را برای خوانندگان توجیه میکند. او مینویسد: «آنچه جالب است، این است که مفهوم بیتکوین به عنوان چیزی که باید درک کرد، چقدر گریزان است. بیتکوین اغلب توضیح داده میشود اما به نوعی هرگز توضیح داده نمیشود.» در واقع به طرز عجیبی بعد از خواندن سیصد صفحه مطلب درباره ارزهای دیجیتال و موارد مربوط به آن شما ذرهای اطلاعات درباره این موضوع کسب نخواهید کرد که این خود بهتنهایی میتواند یک نقطه ضعف مهم تلقی شود، اگرچه جذابیت نثر همچنان به قوت خود باقی است.
لوئیس به عنوان یک نویسنده به صورت غیرقابل انکاری بااستعداد است، اما موضوع سم بنکمن-فرید با نقاط قوت او سازگار نیست. او میداند چگونه یک داستان شاد مثبت بنویسد، اما نشان داد درباره تراژدی چندان خوب عمل نمیکند. شاید بتوان گفت آنچه کریستینا رول، رئیس تنظیمکننده مالی در باهاما، درباره بنکمن-فرید بلافاصله پس از سقوط FTX گفت چکیده اتفاقی باشد که برای لوئیس در این کتاب رخ داده است. او به لوئیس گفت: «فکر نمیکنم سم بداند چرا مردم به او اعتماد ندارند. علاوه بر این، درک اینکه او چگونه شما را بازی داده است تا هرچه را میخواهد ببینید و باور کنید اصلاً سخت نیست.» البته خود لوئیس اعتقاد دارد چنین مخالفتهایی پس از انتشار دیگر کتابهای او هم وجود داشته و موضوع جدیدی نیست. «کتابهایی که در نهایت معلوم میشود بسیار باارزش هستند اغلب در ابتدای انتشار با مخاطب دچار مشکل میشوند. من این را چند بار تجربه کردهام. وضعیت فعلی به طرز عجیبی من را به یاد زمانی میاندازد که Moneyball منتشر شد. آن زمان هم چنین عصبانیتی وجود داشت و من یک سال نتوانستم تلویزیون را روشن کنم.» شاید باید منتظر داوری زمان درباره «تا بینهایت رفتن» هم بمانیم.