پدر سوسیالیسم صنفی
جرج داگلاس هوارد کول که بود و چرا نامی ماندگار پیدا کرد؟
جرج داگلاس هوارد کول (زاده ۲۵ سپتامبر ۱۸۸۹ - درگذشته ۱۴ ژانویه ۱۹۵۹) نظریهپرداز سیاسی، اقتصاددان و مورخ انگلیسی بود. وی همچنین یکی از بنیانگذاران تاریخ کارگری بود که به خاطر تاثیرش، اگر نه به خاطر ارزش ماندگار آثار تاریخیاش، اهمیت داشت. او به عنوان یک معتقد به مالکیت مشترک ابزار تولید، سوسیالیسم صنفی (تولید سازمانیافته از طریق انجمنهای کارگری) را تئوریزه کرد. او به انجمن فابیان تعلق داشت و از مدافعان جنبش تعاونی بود. تدریس، نوشتن و تعهد جرج کول به فعالیتهای سیاسی، بر سه نسل از انگلیسیها تاثیر گذاشت.
تحصیلات و فعالیتها
جرج داگلاس هوارد کول، نظریهپرداز سیاسی، اقتصاددان، جامعهشناس، مورخ، نویسنده داستانهای پلیسی و روزنامهنگار متولد کمبریج، پسر یک سازنده در ایلینگ، در غرب لندن بود. او فعالیتی درخشان در آکسفورد داشت؛ جایی که به عنوان یک پژوهشگر کلاسیک، یک شاعر کوچک و همچنین یک متفکر اجتماعی پیشرفته شناخته میشد. او در سال 1912 عضو کالج مگدالِن در آکسفورد، و بعدها عضو کالج دانشگاهی، آل سولز و نوف فیلد شد.
کول در کمبریج در خانواده جرج کول، جواهرفروش که بعدها نقشهبردار و سازنده شد، و همسرش جسی نولز به دنیا آمد. در نوجوانی در مدرسه سنت پل و کالج بالیول آکسفورد تحصیل کرد، جایی که در سال 1910 به رتبه اول در «اعتدال کلاسیک» (مجموعهای از امتحانات در دانشگاه آکسفورد در پایان برخی از دورههای تحصیلی) و در سال 1912 به مقام نخست در Literae Humaniores («بزرگها»، ترکیبی از فلسفه و تاریخ باستان) رسید.
کول جبهه اصلاحطلب آکسفورد را همراهی و در زمینههای اجتماعی فعالیت میکرد و سرانجام به انجمن فابیان پیوست. او تلاش کرد تا سندیکالیسم و سوسیالیسم را در دنیای کار (در سال 1913) با هم آشتی دهد.
در طول دهه بعد، کول از نویسندگی در آکسفورد دور بود و اغلب با همسر و همکارش، مارگارت پستگیت کول، شورشی فابیان، به برگزاری کلاسهای آموزشی کارگردانی در دانشگاه لندن و تشکیل اتحادیههای حرفهای میپرداخت. او در سال 1925 به عنوان همکار کالج دانشگاهی و خواننده دانشگاه1 در اقتصاد به آکسفورد بازگشت تا تاثیر عمیقی بر دانشجویانی مانند هیو گِیتسکِل بگذارد. از سال 1944 تا زمان بازنشستگی او در سال 1957، کول در کالج آل سولز به عنوان اولین استاد چیچِله2 در نظریه اجتماعی و سیاسی حضور داشت.
اقتصاددان صلحطلب
در پاییز 1912، جرج کول یک پست به عنوان مدرس فلسفه در کالج آرمسترانگ، نیوکاسل-آپون-تاین پذیرفت. شرایط او در آنجا خیلی ایدهآل نبود، زیرا شاگردان کول اکثراً دانشجویانی بودند که در دروس فنی تحصیل میکردند و صرفاً به دلیل اجباری بودن در سخنرانیهای او شرکت میکردند. با این حال در همان سال، او برنده جایزه کمکهزینه تحصیلی در کالج مگدالن، آکسفورد، که به مدت هفت سال طول میکشید، شد. این موضوع در حالی بود که او سالانه چندصد پوند درآمد داشت و هیچ تعهدی به تدریس نداشت؛ میتوانست فقط تحقیق کند و بنویسد.
کول که شخصاً صلحطلب بود، رویکردی عملگرایانه به جنگ جهانی سالهای 1918-1914 داشت. با این حال، در سال 1915، او به عنوان افسر تحقیقاتی بدون مزد به انجمن مهندسین ملحق شد. او به انجمن توصیه کرد که چگونه به قوانین زمان جنگ از جمله قانون مهمات جنگ 1915 واکنش نشان دهند. این نقش او باعث شد بتواند از خدمت اجباری فرار کند، به این دلیل که او کارهای مهم ملی را انجام میدهد.
مشارکت کول در کمپین علیه سربازی اجباری، او را با همکارش به نام مارگارت پستگیت آشنا کرد که در سال 1918 با او ازدواج کرد. دام مارگارت ایزابل کول دی.بی.ای (متخلص به پستگیت) سیاستمدار، نویسنده و شاعر سوسیالیست انگلیسی بود. او چندین داستان کارآگاهی را به طور مشترک با همسرش نوشت و پس از جنگ جهانی دوم نیز سمتهای مهمی در دولت لندن داشت. در اوایل دهه 1930، مارگارت در واکنش به سرکوب جنبشهای سوسیالیستی از سوی دولتهای آلمان و اتریش و رویدادهای جنگ داخلی اسپانیا، صلحطلبی خود را کنار گذاشت.
خود کول نیز صلحطلبی سالهای 1914 تا 1918 خود را در سال 1940 کنار گذاشت، زیرا به گفته او، «هیتلر مرا از صلحطلبی درمان کرد». در طول دهه 1930، کول به دنبال ایجاد یک جبهه مردمی بریتانیا علیه فاشیسم بود. کول از آرمان جمهوریخواهان در جنگ داخلی اسپانیا حمایت قوی کرد. او در کتاب سیاه آلمان نازی، جزو فهرست افراد برجستهای است که برای حمله موفقیتآمیز به بریتانیا دستگیر میشوند.
کمک هزینه تحصیلی کول در سال 1919 به پایان میرسید، بنابراین نیاز داشت در جایی استخدام شود؛ برای همین همراه با همسرش مارگارت، به لندن نقل مکان کردند. اولین شغل او، منشی پارهوقت کمیتههای مشورتی بود که به وسیله حزب کارگر در سال 1918 برای ایجاد یک برنامه سیاسی روشن و جامع، ایجاد شده بود. کار خوب و رضایتبخش بود، اما میزان الزامات کار فراتر از تعهد پارهوقت او بود.
بعد از آن، کول در «منچستر گاردین» به عنوان خبرنگار در بخش کارگری کار کرد. البته او مدت زیادی در نشریه نماند. همسرش در این زمینه میگوید: «اصلاً شایسته نبود که او یک روزنامهنگار معمولی در یک روزنامه باشد. گرچه مشارکتهای او کاملاً آگاهانه و عموماً قابل خواندن بود، و اگرچه، تا آنجا که من میدانم، شکی در صحت آنها نبود، اما او قادر نبود به طور کامل، اولویت خدمات و توجهی را که هر روزنامهنویس خوب باید به روزنامهاش بدهد، به گاردین بدهد. من به وضوح خشم سردبیر را به خاطر میآورم که بارها زمانی که خبری نیاز به اظهارنظر فوری داشت، خبرنگار کارگری آنها (کول) تلفنی در دسترس نبود، بیرون رفته بود و هیچکس نمیدانست کجا و برای چه مدت.»
توسعه سوسیالیسم صنفی
جرج کول بعد از معافیت از خدمت سربازی، ابتدا در انجمن خود و در روزنامهنگاری برای دفاع از حقوق کارگران فعال بود. او همچنین زمان پیدا کرد تا نظریه سیاسی سوسیالیسم صنفی را توسعه دهد که برای نخستینبار در دوران کارشناسی توجه او را به خود جلب کرده بود. کول هنگام تحصیل در کالج بالیول آکسفورد به فابیانیسم (نظریههای اصلاحات اقتصادی و اجتماعی که از سوی انجمن فابیان حمایت میشود) علاقهمند شد. او تحت حمایت سیدنی وب، به مدیران اجرایی انجمن فابیان پیوست. کول یکی از حامیان اصلی ایدههای سوسیالیستی صنفی، یک آلترناتیو سوسیالیستی لیبرتارین برای اقتصاد سیاسی مارکسی بود. او این ایدهها را در طول جنگ جهانی اول و همچنین در صفحات هفتهنامه «نیو استیتسمن» (The New Statesman) که به وسیله بئاتریس وب و جرج برنارد شاو تاسیس شده بود، مطرح کرد.
کول با بیان اینکه علاقه او به سوسیالیسم با خواندن رمان «اخبار از ناکجاآباد» (News from Nowhere)، رمان اتوپیایی نوشته ویلیام موریس، برانگیخته شد، نوشت: «من سوسیالیست شدم زیرا به محض اینکه جامعهای برابر، رهایی از شر دوگانه ثروت و فقر، تسلط و پیروی به من سپرده شد، میدانستم این تنها جامعهای است که میتواند بر پایه نجابت و شرافت انسانی استوار باشد، و اینکه در هیچ جامعه دیگری حق ندارم خشنود باشم.»
کول نه مارکسیست بود و نه سوسیالدموکرات؛ او یک سوسیالیسم صنفی متشکل از انجمنهای غیرمتمرکز و دموکراسی فعال و مشارکتی را متصور بود، که واحدهای اساسی آن در محل کار و جامعه مستقر شوند، نه در هر دستگاه دولتی. کول از سوسیالیسم دولتی و سندیکالیسم انتقاد میکرد که امکان استبداد را باز میگذارند، و شکلی از سوسیالیسم را متصور شد که در آن همه شرکتها به طور دموکراتیک به وسیله کارگران و از طریق اتحادیههای کارگری اداره میشوند و دولت برای تضمین حقوق مصرفکنندگان و آزادیهای مدنی باقی میماند. ایدههای کول در محافل روشنفکری تاثیرگذار بود، اما به طور کلی از سوی رهبران حزب کارگر مانند رمزی مکدونالد رد شد.
هیو گیتسکل، شاگرد کول، از حامیان فعال اعتصاب عمومی بریتانیا در سال 1926 شد. کول همچنین تاثیر عمیقی بر زندگی هارولد ویلسون جوان داشت که او را متقاعد کرد به حزب کارگر بپیوندد.
کول انجمن تحقیق و تبلیغات سوسیالیستی را برای پیشبرد دیدگاههای خود تشکیل داد که با اعضای سابق حزب کارگر مستقل همراه شد که پس از عدم وابستگی به حزب کارگر، به جریان اصلی حزب کارگر پیوستند و اتحادیه سوسیالیست را در سال 1932 تشکیل دادند. در سال 1936، کول شروع به دادن فراخوان برای یک حزب مردمی کرد؛ جنبش جبههای در بریتانیا که در آن حزب کارگر با دیگر احزاب سیاسی علیه مماشات و تهدید فاشیسم متحد میشود.
اگرچه کول اتحاد جماهیر شوروی را به دلیل ایجاد یک اقتصاد سوسیالیستی تحسین میکرد، اما حکومت دیکتاتوری آن را به عنوان الگویی برای جوامع سوسیالیستی در جاهای دیگر رد میکرد. کول در یک سخنرانی در سال 1939 گفت: «اگر پاسخ استالین را نمیپذیرم، به این دلیل است که حاضر نیستم سوسیالیسم دموکراتیک را بهرغم همه شکستهای سالهای اخیر، به عنوان یک ضرر کامل از قلم بیندازم... سوسیالیسم دموکراتیک تنها ابزاری را برای ایجاد نظم جدید بر اساس آنچه در تمدن امروزی ارزشمند است، ارائه میدهد.»
کول در کتاب خود «اروپا، روسیه و آینده» که در سال 1941 منتشر شد، ادعا کرد که هر چقدر اروپای جدید زیر سلطه نازیها غیراخلاقی باشد، از برخی جهات بهتر از سیستم «غیرعملی» دولتهای مستقلی است که پیش از آن بوده است. از نظر اقتصادی، میتوان گفت که «بهتر است هیتلر تمام اروپا را بدون اتحاد جماهیر شوروی تسخیر کند و سپس از آن بهخاطر منافع نازیها بیرحمانه بهرهبرداری کند، تا اینکه به نظم دولتهای ملی مستقل قبل از جنگ بازگردیم».
مورخ جنبش کارگری
جرج داگلاس هوارد کول، بهعنوان تاثیرگذارترین متفکر سوسیالیست آن دوره شناخته میشد. کول که ارتباط نزدیکی با جنبش سوسیالیست صنفی داشت، به تاسیس اتحادیه ملی اصناف در سال 1915 کمک کرد. برای دورهای در دهه 1920، کول با جناح رادیکال و انقلابی حزب کارگر مرتبط بود؛ او در نهایت به سمت پارلمانتاریسم (گرایش و نگرش مربوط به قانونگذاری از طریق مجلس و نظارت بر کار حکومت و دولت) حرکت کرد. فلسفه کول که در سنت رادیکال انگلیسی متولد شد و بر مشارکت و کنترل دموکراتیک محل کار تاکید داشت، به تمرکززدایی و کثرتگرایی به عنوان مولفههای اساسی سوسیالیسم توجه داشت. این موضوع اغلب او را در تضاد با جریان اصلی تفکر کارگر قرار میدهد، که ممکن است توضیح دهد چرا او هرگز به قدرت سیاسی واقعی دست پیدا نکرد. کول مورخ جنبش کارگری و نویسنده سیاست کارگری و معلم بود. جرج کول در سال 1918 با مارگارت ایزابل پستگیت، دختر پروفسور جی. پی. پستگیت و خواهر آر. دبلیو. پستگیت یک اقتصاددان سوسیالیست ازدواج کرد. کولها با هم در بسیاری از آثار سیاسی، اقتصادی و جامعهشناسی همکاری میکردند. 29 داستان کارآگاهی آنها، که در سطح گسترده خوانده میشد و بسیار محبوب بود (از جمله بازرسان سرپرست ویلسون، اورارد بلچینگتون و دکتر تانکرد)، اغلب در دانشگاه یا خانههای روستایی اتفاق میافتد و سرپرست هنری ویلسون را به عنوان کارآگاه اصلی عنوان میکند. قربانیان قتل، به صورت عامدانه، اغلب سرمایهداران هستند. کول برای نخستینبار با کار خود در سال 1913 که به نظریه سوسیالیسم صنفی تبدیل شد، به شهرت رسید. کول که متقاعد شده بود امکانِ داشتن یک دموکراسی سوسیالیستی غیرمبتنی بر سرمایهداری وجود دارد (ایدهای که در سال 1934 مورد بررسی قرار گرفت)، پیوسته تلاش کرد این ایده رویایی را عملی کند.
آثار فوقالعاده
کول سالها رئیس هفتهنامه فابیان، به اسم «نیو استیتسمن» بود و تقریباً در هر شماره مشارکت داشت. در سال 1931 او انجمن اطلاعات و تبلیغات سوسیالیستی را تشکیل داد، اما زمانی که جامعه به سمت کمونیسم حرکت کرد، از جامعه جدا شد. در آن سال او دفتر تحقیقات فابیان جدید را به عنوان یک آژانس بیطرف سیاسی برای جمعآوری اطلاعات عینی تشکیل داد. این گروه در سال 1938 پایه و اساس اتحاد با انجمن قدیمی فابیان را شکل داد.
نوشتههای شگفتانگیز کول (بیش از 130 اثر) را میتوان به پنج دسته کلی تقسیم کرد: سوسیالیسم صنفی؛ تاریخ؛ زندگینامه؛ تحلیل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی؛ و داستان. قویترین برخورد او با سوسیالیسم صنفی، خودمختاری در صنعت (1917)، درخواستی برای سوسیالیسم کثرتگرا و رمانتیک بود که نیروی محرکه کول در تمام دوران زندگیاش بود.
آثار تاریخی و بیوگرافی وی، شواهدی ارائه میکنند که نشان میدهد کول ایمان سوسیالیستی و اتکای خود به فرد را مورد آزمایش قرار میداده است. این موضوع به ویژه در پنججلدی کلاسیک «تاریخ اندیشه سوسیالیستی» (1960-1953) صادق بود.
از میان بیوگرافیهای ادراکی کول، دوتا از بهترینها زندگی ویلیام کُبِت (1924) و زندگی رابرت اُوِن (1925) هستند. نوشتههای تحلیلی او نیز، شامل «اصول برنامهریزی اقتصادی» (1935) و «راهنمای انسان هوشمند برای جهان پس از جنگ» (1947) است.
پینوشتها:
1- عنوان Reader یک رتبه علمی بالاتر از استاد ارشد و پایینتر از استادتمام است. همچنین گاهی اوقات به یک استاد بدون کرسی اطلاق میشود.
2- کرسیهای استادی چیچِله، کرسیهای استادی قانونی در دانشگاه آکسفورد هستند که به افتخار هِنری چیچله، اسقف اعظم کانتربری و بنیانگذار کالج آل سولز آکسفورد نامگذاری شده است.