برندگان قمارخانه
چگونه کابوس والاستریت به حقیقت پیوست؟
گاهی حقیقت از خیالات هم عجیبتر است. یکی از غیرممکنترین اتفاقاتی که نه در خیال و نه کابوس کسی وجود نداشت، سقوط آزاد اقتصاد ایالات متحده بود. در سالهای ابتدایی قرن بیست و یکم اگر کسی میگفت کمتر از یک دهه بعد اقتصاد ایالات متحده سقوط آزاد خواهد کرد و تمام جهان را نیز با خود به پایین خواهد کشید، دیوانه خطاب میشد. اما این اتفاق در واقعیت رخ داد و کابوسی را به مردم جهان هدیه کرد. کابوسی که سالها به طول انجامید. رکود سال 2008 موضوع کتابهای زیادی شده است. یکی از معروفترین آنها «رکود بزرگ: در ماشین رستاخیز» بود که در ابتدای سال 2011 در حدود 300 صفحه انتشارات نورتون اند کمپانی به بازار کتاب ارائه کرد. مایک لوئیس، نویسنده رکود بزرگ که کتابهای وی در اغلب موارد در فهرست پرفروشهای سال قرار میگیرد، مدرک لیسانس خود را در رشته باستانشناسی از پرینستون و ارشد اقتصاد را از مدرسه اقتصادی لندن دریافت کرده است. وی سالهاست در کنار نوشتن کتاب، در نشریات معتبری همچون وینتی فیر، نیویورکر و نیویورکتایمز مینویسد و در حال حاضر ستوننویس ثابت بلومبرگ ویو و آدیبل است.
حرص والاستریت
ممکن است با توجه به موضوع، فکر کنیم با یک کتاب خستهکننده اقتصادی مواجه هستیم، بهخصوص که مفاهیم مربوط به مشتقات مالی که در عمل بحران را ایجاد کردند حتی برای متخصصان این رشته نیز به راحتی قابل درک نبودند و اصولاً یکی از عوامل ایجاد بحران همین موضوع عنوان شد. ایجادکنندگان این مشتقات مالی خود به تمام جنبههای آن آگاه نبودند. اما در مواجهه با کتاب لوئیس باید تجدیدنظر کنید. «رکود بزرگ» یک کتاب درسی اقتصادی نیست، بلکه به سبک روزنامهنگاری تحقیقی نوشته شده است و میتواند خیلی ساده و به صورت قابل فهم برای خواننده عادی توضیح دهد چگونه والاستریت این حجم عظیم از پول را با اعطای وامهایی از دست داد که به کارگران مکزیکی روزمزد مزارع توت فرنگی اجازه میداد خانههای 750 هزاردلاری بخرند. از طرفی موضوع کتاب فقط مورد علاقه آمریکاییها نیست، به خاطر داشته باشید که حرصی که در والاستریت وجود داشت و باعث ایجاد بحران شد در انحصار این نهاد یا حتی ایالات متحده نیست، علاوه بر این فروپاشی بازار مسکن در ایالات متحده باعث کاهش ارزش صندوقهای بازنشستگی از آلمان تا ژاپن شد و به همین دلیل کتاب میتواند برای مخاطبان بسیاری جذاب باشد.
ترس از خطرات واقعی
«رکود بزرگ» البته یکی از چندین کتابی است که در سالهای گذشته درباره بحران بزرگ سال 2008 که از ایالات متحده به تمام جهان سرایت کرد، نوشته شده است. اما به دلایلی میتوان آن را یکی از مهمترین نوشتهها در این زمینه دانست. اول اینکه این کتاب، باور عمومی درباره اینکه فعالان والاستریت، خود هم نمیدانستند مشتقات مالی که در حال ایجاد آن هستند بهخصوص اوراق مبتنی بر بدهی ممکن است از کنترل خارج شوند و چنین بحرانی ایجاد کنند را به چالش میکشد. لوئیس اعتقاد دارد این اوراق به عمد به این روش تولید شدند تا آژانسهای رتبهبندی نتوانند میزان زیان احتمالی آن را برآورد کنند. «رکود بزرگ» نشان میدهد عمد بسیاری (اگر نه در میان تمام استفادهکنندگان از این مشتقات اما در اکثر آنها) وجود داشته است. در واقع لوئیس اعتقاد دارد هر کسی اگر میخواست، میتوانست به راحتی متوجه شود امکان ارزیابی ارزش بستهای که صدها هزار وام مسکن مختلف را در خود جای داده است وجود ندارد و اگر کسی ادعا میکند متوجه این موضوع نشده است، تنها یک دلیل ساده برای آن وجود دارد: تمایل نداشته تا متوجه شود. این موضوع وقتی از طرف کسی مطرح میشود که خود تنها چند ماه قبل از شروع بحران از این مشتقات دفاع کرده بود، حتی مهمتر هم میشود. لوئیس در ستونی برای بلومبرگ نیوز در اوایل سال 2007، بازار به سرعت در حال گسترش برای مشتقات را ستود. در آن سال با بازدید از نشست سالانه سرمایهداران و سیاستگذاران در مجمع جهانی اقتصاد در داووس، سوئیس، از ترس برخی از شرکتکنندگان عصبانی شد. او نوشت: «به نظر میرسد هیچکدام از آنها نمیدانستند که وقتی یک مشتقه ایجاد میکنید، به مجموع ریسک در دنیای مالی اضافه نمیکنید. شما فقط وسیلهای برای توزیع مجدد آن ریسک ایجاد میکنید. آنها هیچ مدرکی دال بر اینکه توزیع مجدد ریسک مالی خطراتی دارد که همه ما باید نگران آن باشیم، ندارند.» اما کمتر از یک سال بعد نهتنها لوئیس که تمام دنیا متوجه شدند این خطرات واقعاً وجود داشت و حتی نگرانکنندهتر از آن بود که برخی شرکتکنندگان «ترسوی» داووس میپنداشتند.
دروغ پیشبینیناپذیری
اما نکته بسیار مهمتری که کتاب بر آن تاکید دارد، این است که غیرقابل پیشبینی بودن بحران، دروغی است که اتفاقاً همان کسانی آن را ساختند و شایع کردند که نهتنها توانستند ماهها قبل از وقوع آن را پیشبینی کنند که تصمیم گرفتند به جای کنترل خسارات ناشی از آن، سود خود را حداکثر کنند. وی مینویسد: «اواخر سال 2008 بود. در آن زمان فهرست طولانی و رو به رشدی از کارشناسانی وجود داشت که ادعا میکردند فاجعه را پیشبینی کرده بودند. اما فهرست بسیار کوتاهتری از افرادی که واقعاً این کار را انجام داده بودند هم وجود داشت.» لوئیس ادعا میکند در صدر این فهرست کوتاه جان پاولسون و استیو آیسمن قرار دارند که ثروت هنگفتی از قبل بحران سال 2008 کسب کردند. همین دو نکته کافی بود تا فوکویاما هنگام تنظیم فهرست پنج کتاب مهم در زمینه بحران بزرگ در سال 2017، «رکود بزرگ» را در رتبه دوم قرار دهد.
والاستریت یا لاسوگاس؟
«رکود بزرگ» یک کتاب درسی نیست و اگرچه بسیار جذاب روایت شده، اما خواندن آن راحت هم نیست: کتاب پر از عباراتی مانند مبادله نکول اعتبار، اوراق بهادار با پشتوانه دارایی، نقطه پایه و ترانشه و... است. مفاهیمی که لوئیس تلاش میکند آنها را به صورتی قابل فهم توضیح دهد (و در این تلاش موفق است). در واقع وقتی «رکود بزرگ» را میخوانید به یک نتیجه کلی میرسید: والاستریت واقعاً مانند لاسوگاس است؛ کارگزاران و شرکتهای تجاری میتوانند روی هر چیزی شرطبندی کنند، و این کار را انجام میدهند. البته، آنها آن را «شرطبندی» نمینامند، بلکه انواع ابزارهای مالی پیچیده را ارائه میدهند و آن را معامله اوراق قرضه و اوراق بهادار مینامند، اما نتیجه و حتی روال کار یکی است. برخی از سفتهبازان والاستریت میگویند، «به نظر من این اتفاق رخ خواهد داد»، و یک دلال دیگر میگوید: «نه! ممکن نیست اتفاق بیفتد». و با تبادل کاغذهایی (فیزیکی یا الکترونیکی) این پیشبینیها را به قماری میلیارددلاری با جمع صفر تبدیل میکنند با این تفاوت که این میلیاردها دلار پول آنها نیست، پول سرمایهگذاران آنهاست. و به این ترتیب زمینه برای فاجعه اقتصادی فراهم شد و زمانی که مردم شروع به نکول وامهای خود کردند، ماشین رستاخیز به کار افتاد. نکته دیگر مشترک با وگاس البته این است که همیشه قمارخانه برنده است. حتی بحران مالی سال 2008 نیز برندگانی داشت که همه ساکن والاستریت بودند.
پذیرش حرص و فساد همهگیر
البته لوئیس بر یک نکته هم تاکید دارد. تعداد کسانی که قبل از شروع بحران میدانستند چه چیزی در راه است بسیار اندک بود. وی بارها و بارها، نشان میدهد که چگونه اکثر کارگزاران، معاملهگران و حتی مدیران صندوقهای تامینی به معنای واقعی کلمه حتی ماهیت سرمایهگذاریهایی را که انجام میدهند درک نمیکنند. آنها حتی مقالههای لازم در حوزه تخصصی خودشان را نمیخوانند. مدیران اجرایی مورگان استنلی، بئر استرنز، لمان برادرز و... در سال 2008 هیچ سرنخی نداشتند که چه اتفاقی در حال وقوع است. به گفته وی اکثر مردم حرص و فساد همهگیر در والاستریت را پذیرفتهاند اما نمیدانند این حقیقت زشت، اصل مشکل نیست. اصل مشکل، این است که والاستریت احمق است. موضوع فقط این نیست که آنها اگر تنها به گذشتهای نهچندان دور نگاه میکردند میتوانستند فاجعه را ببینند. موضوع مهمتر این است که آنها به جای مرور گذشته، مانند تمام مردم عادی کوچه و بازار باور کرده بودند افزایش قیمت مسکن میتواند برای همیشه ادامه داشته باشد، آن هم در حالی که ما قرنهاست که میدانیم حبابهای اقتصادی چیست و چگونه کار میکنند. ممکن است بتوانیم خریدار خانه را به دلیل سادهلوح بودن و خوشبین بودن ببخشیم، اما کارگزاران والاستریت در حقیقت به خاطر آگاهی (که معلوم شد نداشتند) در این زمینه درآمد کسب میکنند. بیشترین نقدها به کتاب لوئیس از همین نقطه وارد شده است. منتقدان اعتقاد دارند وی تقصیر را به درستی تقسیم نکرده است و باید همه افراد دخیل در بحران 2008 از دولت تا سرمایهگذاران جزء (که سودهایی را دریافت میکردند که منطقی نبود) و وامگیرندگان و حتی همه افرادی که خانههایی را خریداری کردهاند که توانایی خرید آن را نداشتند، در این میان مقصر بودهاند و مقصر دانستن فقط والاستریت اشتباهی است که باعث تکرار این جریان در آینده خواهد شد. اما تجزیه و تحلیل و نظر لوئیس درباره وضعیت روشنگر و واضح است- این را در گفتوگوی او با مدیرعامل سابق برادران سالومون در پایان کتاب میتوانید ببینید؛ جایی که مدیرعامل سابق بحران را به طمع افراد مربوط میکند. در حالی که لوئیس استدلال میکند (و آن را در مصاحبه بیان میکند) که کل موضوع به مراتب ساختاریتر است. هیچ «سیب فاسدی» وجود ندارد، زیرا جایگزینی همه افراد به اصطلاح طماع در موسسات مختلف هم نتیجه را تغییر نخواهد داد، زیرا آنها به سادگی همان کاری را انجام میدادند که درست و مطابق با سیستم و عقلانی به نظر میرسید. لوئیس به درستی تشخیص میدهد که مشکل در کل سیستم مالی است و آدرسهای انحرافی است که باعث میشود این بحرانها بارها و بارها تکرار شوند. در واقع به باور لوئیس صرفاً طمع نبود که بحران را ایجاد کرد، بلکه «سیستم مشوقهایی بود که طمع را هدایت کرد».
جهتدهی به حرص مردمان عادی
البته این حرص، تنها متعلق به دلالان و کارگزاران والاستریت نبود. خود لوئیس هم به این اذعان دارد که مردم عادی نیز در پی سالها ثابت ماندن درآمد، وامهای ارزان را راهی برای افزایش ثروت یافته بودند اما وی مصرانه معتقد است این والاستریت بود که هم باید به حرص مردم عادی و هم کارکنان خودش جهت میداد و آن را کنترل میکرد. «رکود بزرگ» درباره موضوع پیچیدهای است، و با وجود اینکه برای مخاطبان عادی نوشته شده است، لحظاتی وجود دارد که سخت میتوان متوجه شد دقیقاً چه معاملات مالی در حال انجام است. اما همانطور که در خواندن آن پیشرفت میکنید، در نهایت ایده واضحتری از اینکه دقیقاً چه چیزی باعث بحران مالی جهانی شده است خواهید داشت. خواندن این کتاب نهتنها برای هر کسی که تلاش میکند بفهمد جهان در واکنش به یکی از بدترین رکودهای اقتصادی در تاریخ چه تغییری کرده است (اگر اصلاً تغییری کرده است) مفید است، که کمک میکند چگونگی شکلگیری بحران را از ابتدا دنبال کنید، به این امید که از تکرار دوباره آن (اگر جزو تصمیمگیران اقتصادی هستید) ممانعت کنید یا حداقل با شناسایی نشانههای آغاز و شکلگیری، خود را از آسیبهای بحران ناگزیر بعدی (آنطور که تاریخ نشان داده است) در امان نگه دارید. نمیتوان کتابی داستانیتر از کتاب لوئیس درباره بحران مالی یافت. وی به دیدگاه کلان درباره بحران ورود نمیکند، بلکه داستان جذاب آدمهای منفرد و کوچکی را تعریف میکند که تصویر کلان را ساختند. به شما نشان میدهد این آدمها چه نگاهی به جهان داشتند و چه چیز باعث و انگیزه شد تا کاری را انجام دهند که در نهایت جهان آن را به عنوان بحران مالی شناخت و همین «رکود بزرگ» را نهتنها برای علاقهمندان به بازارهای مالی و فعالان اقتصادی، که حتی برای مردم عادی نیز تبدیل به کتابی خواندنی میکند.