هشدارهایی از تاریخ
خطرات عصر جدید سیاست صنعتی
ترجمه: جواد طهماسبی- موریس چانگ بنیانگذار TSMC در رویدادی که ماه دسامبر به مناسبت تاسیس شعبه جدید کارخانه تراشهسازی تایوانی در آریزونا برگزار شد، گفت: تجارت جهانی تقریباً مرده است. اظهارنظر او احساس شادمانی را در آن رویداد سرکوب کرد اما از او بعید نبود. او در ماه جولای تلاش آمریکا برای آوردن صنعت تراشه به داخل کشور را «تمرین بیهودگی» خوانده بود. تا همین اواخر، دولتهای جهان ثروتمند با او هم اشتراک نظر داشتند. اما نگرانیهای مربوط به امنیت زنجیرههای عرضه انگیزهای برای آزمایشهای جدید بود. تاریخ دلایل زیادی هم برای خوشبینی و هم برای نگرانی ارائه میدهد. سیاست صنعتی درست به همان اندازه خود صنعت قدمت دارد. هنوز چیزی از انقلاب صنعتی بریتانیا نگذشته بود که الکساندر همیلتون اولین وزیر خزانهداری آمریکا در حمایت از صنعت کشورش به استدلال پرداخت و اعلام کرد که گفتمان آدام اسمیت در حمایت از تجارت آزاد «از نظر هندسی درست اما از دیدگاه عملی غلط است». آمریکا، فرانسه و آلمان در پشت دیوارهای تعرفه صنعتی شدند. پس از جنگ جهانی دوم دهها کشور تلاش کردند فرآیند صنعتی شدن خود را پیش ببرند. این تلاش ظاهراً در کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی موفقیتآمیز بود و در دیگر نقاط نتایج متفاوتی داشت. امروز سیاست جنس دیگری دارد: کشورهایی که در مرزهای فناوری هستند در جهانی پر از زنجیرههای عرضه پیچیده آن را دنبال میکنند. اما هنوز میتوان از پژوهشهای مربوط به گذشته درسهای ارزشمندی گرفت. مداخلات اخیر عمدتاً بر مبنای استدلال «صنعت نوزاد» هستند. طبق این دیدگاه اگر دولت یک ناکامی بازار را اصلاح کند یک صنعت خاص میتواند در اقتصادی که فاقد آن است یا در آن نوپا تلقی میشود رشد کند و به شکوفایی برسد. ممکن است بنگاههای محلی به سرمایهگذاری در دانش یا تجهیزات نیاز داشته باشند تا بتوانند توان رقابتی بهدست آورند. تامین مالی این نیاز از بازارهای سرمایه ناقص برنمیآید. در سوی دیگر، ممکن است تولید به شبکهای از عرضهکنندگان و تولیدکنندگان نیاز پیدا کند اما بنگاهها نتوانند با یکدیگر هماهنگ شوند. یا شاید مشکلات اطلاعاتی پیش بیاید. ممکن است یک اقتصاد قابلیتهای کشفنشدهای داشته باشد اما کارآفرینی که به دنبال آنهاست آن را برای رقبا آشکار میکند و به این ترتیب فرصت بهرهبرداری از کشف خود را از دست میدهد. در هر کدام از این موارد، حمایت دولت یا اندکی محافظت در برابر رقبای خارجی (یا هر دو) فضای لازم برای رشد و شکوفایی صنعت را مهیا میکند. درک اینکه آیا این نظریهها از جنبه عملی یا فقط هندسی درست هستند کار سادهای نیست. سیاست صنعتی هیچگاه در انزوا اجرا نمیشود بدان معنا که اغلب نمیتوان اثرات آن را در انزوا نگه داشت. با وجود این، انجام دقیق امور باعث میشود سیاست «صنعت نوزاد» بتواند در جهان واقعی کار کند. به عنوان مثال، در دهه 1970، آمریکا صادرکننده برتر تراشههای کامپیوتری بود. دولت ژاپن سرمایهگذاریهای سنگینی در تحقیقات مربوط به نیمهرساناها انجام داد و به بنگاههای ژاپنی مصرفکننده تراشهها کمک کرد با یکدیگر هماهنگ شوند و اکثر نیاز خود را از تولیدکنندگان نوپای ژاپنی تامین کنند. به این ترتیب عملاً بنگاههای آمریکایی از بازار ژاپن خارج شدند. پژوهش ریچارد بالدوین از موسسه فارغالتحصیلی در ژنو و پل کروگمن از دانشگاه سیتی در نیویورک به این نتیجه رسید که آن سیاستها به تجمیع تخصص کمک کرد و بدون آن بنگاههای ژاپنی هرگز نمیتوانستند در بازار صادرات موفق شوند. پژوهش تازهتر خانم میرتو کالوپسیدی از دانشگاه هاروارد نشان داد که یارانههای کشتیسازی چین بین سالهای 2006 و 2012 هزینهها را به میزان 20 درصد پایین آورد. این یارانهها به بازتخصیص بزرگی در کشتیسازی انجامید و ژاپن بزرگترین بازنده این میدان بود. دیگر پژوهشها موارد دیگری را آشکار میکند که در آن مداخلات به صنایع کمک کردند تا جای پای خود را در بازارها محکم کنند و به طرز معناداری بر توزیع جهانی تولید تاثیر گذاشتند. این نشان میدهد که حداقل گاهی اوقات میتوان مزیت رقابتی را مهندسی کرد. اما باید احتیاط زیادی نشان داد. مداخلات اغلب هزینهها را بالا میبرند، بنابراین به مصرفکنندگان آسیب میزنند. بالدوین و کروگمن میگویند که ژاپنیها در تلاش برای ساخت یک صنعت صادرکننده تراشه بر مبنای خالص زیان کردند. از آنجا که تولید یک صنعت اغلب خوراک یک صنعت دیگر است کمک به تولیدکنندگان بالادستی میتواند آسیبها را در زنجیره عرضه تزریق کند. بروس بلونیژن از دانشگاه اورگان با بررسی اقدامات 21 کشور برای تقویت صنایع فولاد به این نتیجه رسید که چنین مداخلاتی به شدت توان رقابتی صنایع پاییندستی را کاهش میدهد. دولتها به نوبه خود باید بخواهند که کمکها را قطع کنند تا در نهایت برندگان به حرکت ادامه دهند و بازندگان غرق شوند. در غیر این صورت بنگاههای زامبی سرمایه و نیروی کار را قفل و رشد را متوقف میکنند. شرایط محلی اهمیت زیادی دارند. مطالعه ساشا بکر از دانشگاه وارویک و همکارانش درباره کمکهای سرمایهگذاری اتحادیه اروپا به مناطق فقیر نشان داد که این پولها فقط در مناطقی به رشد سریع سرمایهگذاری و درآمد منجر میشوند که نهادهای قوی و کارگران تحصیلکرده دارند. و جهان درک میکند که سیاستهای بدون ملاحظه میتوانند حس انتقامجویی را برانگیزند و در نهایت به ضرر همگان تمام شوند. این امر به ویژه در زمانی مشکلآفرین خواهد بود که کالاهای پیچیده در زنجیرههای عرضه فراسوی مرزها تولید میشوند. اگر کشورهای دوست نتوانند هماهنگ باشند در نهایت از کارخانههای موازی و تکراری حمایت خواهند کرد که از نظر اقتصادی توجیهپذیر نیست یا اینکه صنایع نمیتوانند به قطعات خارجی دسترسی داشته باشند و سرانجام از گردونه رقابت خارج میشوند. سیاستهایی که شکافهای نهادی را پر میکنند ایمنترند. داگلاس ایروین از کالج دارتموث متذکر میشود که تعرفههای آمریکا در قرن 19 تاثیر معناداری بر تقویت سلطه صنعتی کشور نداشتند. قوانین بانکی که پسانداز و سرمایهگذاری را تسهیل کرده بودند اهمیت بیشتری داشتند. آنا هریسون از دانشگاه کالیفرنیا در پیمایشی که انجام داد سودمندی مداخلات سختی را که قیمتهای بازار را منحرف میکنند زیر سوال برد اما همکاری نرم بنگاهها و دولت برای حل مشکل عدم هماهنگی را پراهمیت دانست.
این بدان معنا نیست که سیاست آمریکا برای به داخل کشاندن شرکتها شکست میخورد. در واقع، نگرانیها به احتمال شکست آن مربوط نمیشوند، بلکه به این خاطرند که آمریکا در تقویت صنایع داخلی خود موفق شود و اوضاع را برای بقیه جهان بدتر کند.