شناسه خبر : 42566 لینک کوتاه

ریشه‌های فحاشی

چرا ناسزا می‌گوییم؟

 

 الهام حمیدی / نویسنده نشریه 

86استفاده از فحش و ناسزا پیشینه طولانی در تعامل میان انسان‌ها دارد. قدیمی‌ترین سند یافته‌شده که نشانی از کاربرد فحش در زبان انگلیسی دارد به قرن چهاردهم برمی‌گردد. «دکتر پاول بوت» در بررسی‌هایی که بر روی اوراق به‌جامانده از دادگاه‌های سال 1310 انجام می‌داد، به کلمه‌ای برخورد کرد که نشان می‌داد برای توصیف یک خلافکار از فحش استفاده شده است. «بن جانسون» نمایشنامه‌نویس و شاعر قرن پانزدهم نیز در آثار خود از چند ناسزا استفاده کرده است. «ملیسا مُهر» در کتاب «Holy Sh*t» می‌نویسد، استفاده از ناسزا بعد از جنگ‌های جهانی اول و دوم بسیار افزایش پیدا کرد زیرا فحش دادن در مقایسه با وحشتی که سربازان در طول جنگ تجربه کرده بودند رفتاری بسیار عادی تلقی می‌شد. به زبان آوردن کلمات قوی ناشایست به سربازان کمک می‌کرد تا با تجربیات وحشتناک خود کنار بیایند. آنها این مهارت زبانی را به خانواده خود آوردند و به تدریج این نوع آزادی بیان مورد قبول همه واقع شد.

روانشناسی ناسزاگویی

ناسزاگویی نقش مهمی در زندگی زبانی بسیاری از مردم بازی می‌کند ولی متاسفانه هنوز به اندازه کافی توجه آکادمیک دریافت نکرده است. عامل اصلی این بی‌توجهی محدودیت‌های موجود برای انجام مطالعات در این حوزه است، زیرا برای مثال، از قبل نمی‌توان برای فحش دادن برنامه‌ریزی کرد یا هرگز نمی‌توان شرایط دستوری ایجاد کرد که افراد تصمیم به فحش دادن بگیرند. به نقل از «جیمی جی»، روانشناس شناختی کالج هنرهای آزاد ماساچوست، امکان ندارد بتوان کسی را در دستگاه ام‌آر‌آی قرار داد و از او خواست که فحش بدهد.

ولی سال‌هاست که زبان‌شناسان، عصب‌شناسان، جامعه‌شناسان و روانشناسان با وجود محدودیت‌ها در حال مطالعه ریشه‌های ناسزاگویی میان مردم هستند. سال 1980 یک عصب‌شناس مشهور به نام «دیانا سیدتیس» پدیده عجیبی را در یکی از بیمارانش مشاهده کرد. یک کشاورز داکوتای شمالی به دلیل سکته مغزی مهارت‌های زبانی خود را از دست داده بود و به «زبان‌پریشی» یا همان «آفازی» مبتلا شده بود. این شخص دیگر نمی‌توانست در مورد هوا صحبت کرده یا نام روزهای هفته را به زبان آورد ولی می‌توانست با استفاده از کلماتی خاص رئیس‌جمهور وقت را نقد کند. سیدتیس در خاطرات خود از این بیمار می‌گوید: «وقتی از کنار او بر روی صندلی چرخ‌دار رد می‌شدم و رونالد ریگان را در گوشش زمزمه می‌کردم او لبخند می‌زد و پاسخ می‌داد: لعنت بهش.» در واقع دانشمندان برای قرن‌های متمادی شاهد چنین پدیده‌ای بوده‌اند. یکی از دانشمندان شناخته‌شده در این حوزه، «پاول بروکا» بود که در سال 1861 با بیماری مواجه شد که با وجود از دست دادن مهارت‌های زبانی، همچنان قادر به لعن و نفرین کردن اطرافیان خود بود.

دیدگاه سنتی که در کتاب‌های روانشناسی مقدماتی تدریس می‌شود این است که مدارهای عصبی اختصاصی در مغز انسان وجود دارند که عملکرد زبان را مدیریت می‌کنند و جالب اینکه حیوانات از این ویژگی محروم هستند. برای مثال ناحیه ورنیکه مغز مسوول تعبیر معنی کلمات و ناحیه بروکا مسوول هماهنگی صداهای گفتاری است. این نواحی در بیشتر انسان‌ها در نیمکره چپ مغز قرار دارند. این سیستم زبانی که بسیار نیز مورد مطالعه قرار گرفته است بخشی از قشر مغز یا کورتکس است؛ همان ناحیه تکامل‌یافته مغزِ نخستین که توانسته از ما موجوداتی باهوش‌تر از حیوانات بسازد.

تا اینجا روایت ما از زبان روایتی ساده و منطقی به نظر می‌رسد ولی واقعیت این است که مطالعات عصب‌شناسان بر روی بیمارانی با صدمات مغزی نشان داده است که عملکرد زبان انسان به این سادگی نیست و فقط بخشی از این روایت صحیح است. مطالعات عصب‌شناسان در این حوزه با تحقیق یک دکتر فرانسوی به نام «ژاک لوردات» در سال 1843 آغاز شد. در میان دست‌نوشته‌های این پزشک، گزارشی از کشیشی یافت می‌شود که بعد از یک سکته مغزی تقریباً همه مهارت زبانی خود را از دست داده بود. اکنون ما می‌دانیم که این کشیش در آن سال به آفازی یا زبان‌پریشی مبتلا شده بود؛ بیماری خاصی که در حال حاضر بیش از یک میلیون آمریکایی از آن رنج می‌برند. دامنه کلمات او پس از سکته مغزی فقط محدود به دو کلمه می‌شد، اولین کلمه je که در زبان فرانسه به معنی «من» است و کلمه دیگر به گفته لردات رکیک‌ترین ناسزا در زبان فرانسه بود. اکنون با گذشت دو قرن از مشاهدات لردات به این نتیجه رسیده‌ایم که بسیاری از بیمارانی که به آفازی مبتلا می‌شوند علائمی مانند بیمار لوردات از خود نشان می‌دهند. این بیماران نمی‌توانند کلمات را به صورت ارادی به زبان بیاورند یا به شکل صحیحی آنها را ردیف کنند. اما آنچه در این بیماران حفظ می‌شود زبان غیرارادی آنهاست که اکثراً شامل همان کلمات رکیک و فحش است. مشاهداتی از این جنس نشان می‌دهند که صحبت کردن ارادی و عاقلانه شما و فحش دادن‌های غیرارادی و ناگهانی‌تان از دو ناحیه متفاوت مغز منشأ می‌گیرند.

در حالی که نیمکره چپ مسوول پردازش و تولید ارادی و آگاهانه زبان است، ناسزاها و الفاظ رکیک در ناحیه دیگری تولید می‌شوند. شواهد آن نیز از منبع جالبی گرفته شده است: مشاهده بیمارانی که به منظور جلوگیری از تشنج‌های کشنده یا به دلیل تومور مغزی، کل نیمکره چپ مغزشان برداشته شده است. چنین جراحی معمولاً به از دست دادن کل مهارت‌های ارادی زبان در آنها منجر می‌شود در حالی که توانایی‌شان در واکنش‌های غیرارادی زبانی هیچ آسیبی نمی‌بیند.

از این‌رو ناسزاهای ناگهانی هیچ نیازی به نیمکره چپ مغز ندارند. آنها از ساختار قدیمی تکامل‌یافته‌ای به نام سیستم لیمبیک هدایت می‌شوند که در عمق مغز نهفته است. این همان سیستم مشترک ما با حیوانات برای تولید صداها، نعره‌ها، غرش‌ها و انواع رفتارهای هیجانی است. در بیماران مبتلا به «سندروم توره» تغییراتی در این بخش از مغز آنها باعث پراندن غیرارادی کلمات رکیک و سخنان تحقیرآمیز می‌شود. این یعنی وقتی شما از عصبانیت، ترس، خشم یا هیجان ناسزایی می‌گویید، کلماتی که به زبان می‌آورید بدون هیچ برنامه‌ریزی منطقی و آگاهانه، ارتباط مستقیم با احساسات شما داشته و تجربیات پنهان درونی‌تان را آشکار می‌کنند. آنها بازتاب ناگهانی حال روحی مانند خشم، ترس یا هیجان هستند و در ایجاد درد عاطفی و برانگیختن اختلافات خشونت‌آمیز بی‌نظیر عمل می‌کنند. آنها همان کلماتی هستند که بیشترین سانسور را در ساختارهای سرکوبگر و بیشترین میزان واکنش را در قانونگذاری دریافت می‌کنند. خلاصه اینکه این کلمات از نظر عاطفی، فیزیولوژیک، روانشناسی و اجتماعی بسیار قوی هستند. از آنجا که ناسزاگویی ابزاری بسیار تاثیرگذار محسوب می‌شود، پیامدهای آن نسبت به کاربرد انواع دیگر زبان بسیار متفاوت است. این زبان به گونه‌ای منحصربه‌فرد در مغز رمزگشایی می‌شود. آنها می‌توانند با اسم‌ها و فعل‌های مودبانه آمیخته شوند ولی در مغز ما مفهوم متفاوتی القا کنند. در مفهوم سنتی عملکرد اصلی ناسزاها توهین کردن است. ولی واقعیت این است که نمی‌توان تنها کاربرد آنها را به توهین کردن خلاصه کرد. مردم هنگام خوشحالی، خشم، هیجان، درد یا به عنوان راهکاری برای مقبول جمع واقع شدن از ناسزا استفاده می‌کنند.

ناسزاگویی و مهارت‌های زبانی

«کریستین جی» و «تیموتی جی» دو روانشناس آمریکایی در سال 2015 تحقیقی انجام دادند تا ارتباط میان تسلط افراد بر زبان و میزان ناسزاگویی در آنها را مورد بررسی قرار دهند. نتایج این مطالعه نشان داد، افرادی که تسلط بیشتری بر زبان دارند و از دایره لغات بیشتری استفاده می‌کنند، مهارت بیشتری در ناسزاگویی نیز از خود نشان می‌دهند. وجود چنین ارتباطی به این معنی است که برخلاف تصور عموم مردم که ریشه فحش دادن و ناسزا گفتن را در ناتوانی‌های زبانی افراد یا هوش پایین آنها می‌دانند، این عملکرد در واقع ابزاری برای بیشترین اثربخشی است و هیچ ارتباطی به میزان هوش یا ضعف افراد در ارتباط کلامی ندارد.

ناسزاگویی و تسکین درد

دکتر ریچارد استفن، استاد دانشگاه روانشناسی دانشگاه کیل در بریتانیا به کمک همکارانش در سال 2009 تحقیقی انجام دادند که در آن از گروهی از داوطلبان خواسته شد درحالی‌که یک فحش رکیک را تکرار می‌کردند، دست خود را تا جایی که در توانشان است در آب یخ نگه دارند. از گروه دیگر نیز خواسته شد همین کار را انجام دهند ولی کلمه‌ای خنثی را تکرار کنند. محققان در طول انجام این آزمایش ضربان قلب هر دو گروه را نیز تحت نظر داشتند. نتایج به دست‌آمده دور از انتظار نبود؛ کسانی که ناسزا می‌گفتند درد آب سرد را برای مدت طولانی‌تری تحمل کردند و میزان درد را نیز کمتر توصیف کردند ولی ضربان قلبشان بیشتر از گروهی بود که کلمه خنثی را تکرار کرده بودند. این یعنی این افراد نسبت به ناسزاگویی خود واکنش عاطفی نشان داده بودند. انگار فحش دادن توانسته بود سازوکار پاسخ «ستیز یا گریز» را در این افراد فعال کند. این سازوکار یک واکنش طبیعی بدن در شرایط استرس است که نه‌تنها به ترشح آدرنالین منجر شده، بلکه نبض را تسریع می‌کند و در نهایت به یک تسکین طبیعی به نام «بی‌دردی ناشی از استرس» ختم می‌شود.

«ریچارد استفن» یکی از نویسندگان این تحقیق می‌گوید ایده اولیه این مطالعه زمانی به ذهنش رسید که شاهد ناسزاگویی همسرش در هنگام زایمان و واکنش بی‌تفاوت پرستاران به این رفتار بود. آنها به او گفته بودند که ناسزا گفتن در هنگام زایمان رفتاری طبیعی است و از این‌رو آنها هیچ واکنشی به این رفتار نشان نمی‌دهند.

ناسزاگویی و احساسات برانگیخته

87در مطالعه سطل آب یخ، محققان مایل بودند که تاثیر ناسزاگویی را در برانگیختن احساسات افراد مطالعه کنند ولی در تحقیق دیگری که مجدد ریچارد استفن و همکارش در سال 2017 انجام دادند، آنها به دنبال بررسی تاثیر احساسات در ناسزاگویی افراد بودند، اینکه تا چه اندازه احساسات مردم می‌تواند آنها را وادار به فحش دادن کند. در این مطالعه نیز با بررسی توانایی فحش دادن افراد بعد از انجام یک بازی خشن کامپیوتری و مقایسه آن با گروهی که بازی کامپیوتری گلف انجام داده بودند مشخص شد گروهی که بازی خشن انجام داده بودند، می‌توانستند فهرست بلندبالایی از فحش‌ها و ناسزاها به یاد آورند. این مشاهدات به این معنی بود که هرچه احساسات شما بیشتر تحریک شود، توانایی‌تان برای ناسزا گفتن بیشتر می‌شود.

مجموعه شواهد و تحقیقات انجام‌شده نشان داده است که ناسزاگویی چیزی ورای توهین کردن یا عدم سلامت کلامی است. زبان یک جعبه‌ابزار پیچیده است و ناسزاگویی بخشی از آن محسوب می‌شود. فرقی نمی‌کند فردی تحصیلات عالی داشته باشد یا در کف خیابان‌ها کار و زندگی کند، ناسزاگویی افراد هم می‌تواند راهی برای تسکین دردهایی فراتر از درد جسمی و فیزیکی و همراهی برای اثرگذاری بیشتر باشد. ولی در واقعیت آنچه مطالعات و تحقیقات بگویند برای مردم عادی از اهمیت زیادی برخوردار نیست. همچنان محیط‌های کاری و آکادمیک نسبت به این رفتار واکنش‌های بسیار تندی نشان می‌دهند. تحقیق گسترده‌ای که در سال 2012 از طرف وب‌سایت CareerBuilder در آمریکا انجام شد نشان داد که 64 درصد کارمندان نظر مناسبی نسبت به همکاری که دائم فحش بدهد ندارند و 57 درصد مدیران هم گفته بودند به کسی که زیاد ناسزا می‌گوید، اجازه ارتقای شغلی نخواهند داد. اکثر آنها معتقد بودند حرفه‌ای بودن یک کارمند با ناسزاگویی او زیر سوال می‌رود. تحقیق سال 2010 دیلی‌میل نیز حاکی از اظهار نارضایتی افراد مسن از رواج ناسزاگویی در تلویزیون و اماکن عمومی بود. ولی شواهد نشان می‌دهند عرف زبان رایج در حال تغییر است. تلویزیون‌های کابلی و اینترنت یک غرب وحشی برای کلمات ایجاد کرده‌اند. اگر رسانه‌های اجتماعی را ملاک خواست مردم در نظر بگیریم، مشاهده می‌کنیم که مردم نسبت به گذشته تحمل بیشتری نسبت به این زبان پیدا کرده‌اند و آسان‌تر از آنها استفاده می‌کنند. واقعیت این است که بشر سال‌ها در تلاش بوده زبان ناسزا را از تعاملات اجتماعی حذف کند ولی بسیاری از متخصصان معتقدند هر زمان توانستیم احساسات بشر را حذف کنیم شاید بتوانیم یک قدم به حذف زبان ناسزا نزدیک شویم. به اعتقاد «ربکا روچ» فیلسوف بریتانیایی، در ناسزاگویی یک پارادوکس بزرگ نهفته است؛ شما نباید به دلیل تابوشکن بودنشان از آنها استفاده کنید ولی آنها فقط برای شکستن همین قانون خلق شده‌اند. 

دراین پرونده بخوانید ...