برای بانکها
چه چیزی در اندیشه نوبلیستها مهم است؟
«در تمام بحرانهای مالی جهان، همیشه کسانی هستند که شجاعت و جسارت اقدام کردن دارند اما در مقابل، کسانی هم هستند که از اقدام کردن واهمه دارند.» گوینده این جمله همراه با دو اقتصاددان دیگر، برنده جایزه نوبل اقتصاد 2022 شدند. «بن برنانکی» که به مدت هشت سال ریاست فدرالرزرو را بر عهده داشت، همراه با «داگلاس دایموند» و «فیلیپ دیبویگ» به دلیل تحقیقاتشان در زمینه بانکها و بحرانهای مالی این جایزه را برنده شدند.
نوبل امسال در حالی به سه متخصص بحران مالی رسید که در پیشبینیها هیچ نامی از سه برنده نهایی دیده نمیشد و هیچکس تصور نمیکرد سه محقق در زمینه بحران مالی برنده این جایزه شوند.
این سه اقتصاددان برای مجموعه آثاری که به دهه 1980 بازمیگردد برنده این جایزه معتبر شدند. تحقیقات آنها به جنبههای مختلفی از آسیبپذیری بانکها در برابر تحولات، چگونگی بدتر شدن و گسترش فجایع مالی، ورشکستگی بانکها و چگونگی ایمنتر شدن سیستم در پرتو این خطرات پرداخته است.
این یافتهها بارها و بارها با سیاستهای دنیای واقعی مرتبط بودهاند، به طوری که بانکهای مرکزی از درسهای خود در سال 2008 در خلال رکود مالی و در سال 2020 که بازارها در آغاز همهگیری تحت کنترل قرار گرفتند، استفاده کردند. یکی از مهمترین منابع برای سیاستگذاران پولی، یافتههای بن برنانکی بود که از سال 2006 تا 2014 ریاست فدرالرزرو را بر عهده داشت. این تحقیقات میتواند به زودی دوباره موضوعیت پیدا کند. بانکهای مرکزی در سرتاسر جهان نرخهای بهره را با سرعتی زیاد افزایش میدهند تا با تورم شدیدی مبارزه کنند، تورمی که بازارها را به لرزه میاندازد و در حال حاضر به فروپاشی گوشهای از سیستم مالی در بریتانیا کمک کرده است و نیاز به مداخله اضطراری به وجود آمده است. «مارک گرترلر» اقتصاددان دانشگاه نیویورک که با آقای برنانکی مقالاتی نوشته است، گفت: «کار برندگان جدید در خلال بحران بزرگ مالی در سالهای 2008 و 2009 بسیار مرتبط بود. این موضوع در حال حاضر نیز مرتبط است، زیرا نرخ بهره در حال افزایش است و ما شاهد استرس در بازارهای مالی هستیم.»
تحقیقات سه برنده جایزه به توضیح اینکه چرا بانکها به شکلی که هستند وجود دارند و چرا آنها دارای شکنندگیهایی هستند که میتواند برای اقتصاد ویرانگر باشد، کمک کرده است. واقعیت این است که این موضوع هم در سقوط والاستریت در سال 1929 و هم در رکود بزرگ پس از آن و نیز بحران مالی جهانی در سال 2008 دیده شده است. کمیته نوبل در اطلاعیه 10 اکتبر گفت بینش کار برندگان جایزه امسال برای توانمند ساختن بانکها، دولتها و موسسههای بینالمللی برای عبور از همهگیری کووید 19 بدون پیامدهای اقتصادی فاجعهبار ضروری بود.
کمیته نوبل به تحقیقات اولیه اقتصاددانان، از جمله مقاله تاثیرگذار آقای برنانکی در سال 1983 اشاره کرد که توضیح میداد چگونه ورشکستگی بانکها میتواند باعث گسترش بحران مالی شود نه اینکه صرفاً نتیجه یک بحران باشد. او زمانی که در فدرالرزرو بود، از مطالعات خود در مورد بحرانهای مالی استفاده کرد تا با بدترین رکودی که ایالات متحده از زمان رکود بزرگ با آن مواجه شده بود مبارزه کند. او در کنفرانس خبری روز دوشنبه که پس از اعلام جوایز توسط موسسه بروکینگز برگزار شد، گفت که این «کاربرد عملی» تحقیقات او بود.
آقای برنانکی گفت او و همکارانش در فدرالرزرو سخت تلاش کردهاند تا از یک فروپاشی گستردهتر مالی جلوگیری کنند. او در مورد تحقیقات خود گفت: «من قویاً معتقد بودم که اگر این اتفاق بیفتد، بقیه اقتصاد را از بین میبرد.» زمانی که بازار مسکن در آن زمان شروع به رکود کرد، وامگیرندگان بیش از حد از وامهای مسکن عقب افتادند و انبوهی از وامهای پرریسک که در بانکهای بزرگ و سایر موسسات بسته شده بود شروع به کاهش و ضربه زدن به سیستم مالی کردند. آقای برنانکی به تنظیم برنامههای اضطراری برای جلوگیری از فروپاشی بازارها کمک کرد و در کنار وزارت خزانهداری از اختیارات فدرالرزرو برای فعال کردن کمکهای مالی به پورتفوی بانکها و شرکتهای بیمه استفاده کرد.
این رکود نمونهای از این بود که ورشکستگی بانکها چقدر میتواند برای اقتصاد واقعی مضر باشد. فدرالرزرو و خزانهداری اجازه دادند تا بانک برادران لمان سقوط کند، آقای برنانکی گفته است که او و همکارانش معتقدند تنها گزینه آنها بود. برخی از منتقدان از آن زمان استدلال کردند که این بانک سرمایهگذاری میتوانست و باید نجات مییافت، و به طور گسترده پذیرفته شده است که اثرات موجی این شکست، رکود را بدتر کرد که در سراسر جهان طنینانداز شد.
«لوئیز شینر» مدیر سیاستگذاری مرکز هاچینز در زمینه سیاستهای مالی و پولی در موسسه بروکینگز، در ایمیلی نوشت که از دریافت جایزه آقای برنانکی «کاملاً هیجانزده» است. او بیانگر ترکیب ایدهآل کسی است که به شدت به دنیای واقعی اهمیت میدهد، درک عمیقی از نحوه کارکرد آن دارد؛ با استفاده از تجربیات واقعی و بینشهایی که از تحقیقات خود و دیگران به دست میآورد، و اعتمادبهنفس و شجاعت زیادی برای انجام اقداماتی دارد که در صورت لزوم از مرز تحقیقات دانشگاهی نیز فراتر میروند.
آقایان دایموند و دیبویگ در سال 1983 در مورد ریسکهای ذاتی تغییر سررسید یا فرآیندی که در آن بانکها استقراض کوتاهمدت را به وامدهی بلندمدت تبدیل میکنند، نوشتند. آنها نشان دادند که چگونه این کار بانکها را در معرض برداشتهای ناگهانی و وحشتزده توسط مشتریان قرار میدهد و در صورتی که بیمه سپرده یا محافظت دیگری وجود نداشته باشد، مشکلات زیادی ایجاد خواهد کرد.
«کنث راگوف» اقتصاددان دانشگاه هاروارد گفت: «این تحقیق یکی از واضحترین و زیباترین مقالات در اقتصاد مدرن است.»
آقای دایموند همچنین در مورد نحوه نظارت بانکها بر وامگیرندگان خود نوشته و خاطرنشان کرده است که دانش در مورد وامگیرندگان با ورشکستگی بانکها ناپدید میشود و این موضوع تحولات را بدتر میکند.
«جان هاسلر» اقتصاددان موسسه مطالعات اقتصاد بینالملل در دانشگاه استکهلم میگوید: «برندگان جوایز پایهای برای درک مدرن ما از اینکه چرا بانکها مورد نیاز هستند، چرا آنها آسیبپذیر هستند و در مورد آن چه باید کرد، فراهم کردهاند.»
آقای دایموند در این کنفرانس تلفنی صحبت کرد و در پاسخ به این سوال که آیا امروز با توجه به آشفتگیهای اخیر بازار، هشداری برای بانکها و دولتها دارد یا خیر، گفت بحرانهای مالی زمانی بدتر میشوند که مردم اعتماد خود را به ثبات سیستم از دست بدهند.
او گفت: «در دورههایی که همه چیز به طور غیرمنتظره اتفاق میافتد، مانند اکنون، من فکر میکنم بسیاری از مردم تعجب میکنند که نرخهای بهره اسمی به سرعت در سراسر جهان افزایش یافته است، این میتواند چیزی باشد که باعث ایجاد ترس در سیستم شود. بهترین توصیه این است که آماده باشید تا مطمئن شوید که هم بخش شما از بخشهای بانکی سالم تلقی میشود و هم سالم میماند و به شیوهای سنجیده و شفاف به تغییرات در سیاست پولی واکنش نشان میدهد.»
رام کردن هرجومرج
اگرچه استناد جایزه، موضوعات را دقیقاً به این صورت بیان نمیکند، اما مدلهای ریاضی و تحلیلهای تاریخی برندگان نشان میدهد که سیستم بانکی یک سیستم دینامیکی غیرخطی با بازخوردهای حساس است که به عنوان مثال، وقتی وحشت در بین پساندازکنندگان ایجاد میشود، میتواند آن را از کنترل خارج کند، خود را تقویت کند و منجر به فرار بانکی میشود که بانک را از ارائه وام به وامگیرندگان باز میدارد. این تحقیق نشان داد که چگونه مقررات بهتر میتواند خطرات را کاهش دهد و چگونه مداخله دولت البته با هزینههای قابلتوجهی برای مالیاتدهندگان، میتواند ثبات را بازگرداند.
قبل از کار کلیدی هر سه برنده در سال 1983، هیچ درک کلی از نحوه ایفای نقش بانکها در جامعه وجود نداشت. دایموند و دیبویگ یک مدل ریاضی ارائه کردند که نشان میدهد بانکها بهعنوان واسطه بین پساندازکنندگان و وامگیرندگان عمل میکنند و ناسازگاری نیازمندیهای آنها را برطرف میکنند. پساندازکنندگان میخواهند بتوانند به صورت کوتاهمدت سرمایهگذاری کرده و برداشت کنند، اما صاحبان مشاغل به وامها و تعهدات بلندمدت نیاز دارند. از آنجا که پساندازکنندگان به طور کلی نیازی به برداشت همزمان ندارند، بانکها میتوانند نوسانات را برای حفظ «نقدینگی» جذب کنند و به گردش پول و بهرهمندی جامعه کمک کنند.
این مدل ضعف این سیستم را نیز نشان داد. اگر پساندازکنندگان به اندازه کافی تحت تاثیر «شوک نقدینگی» خارجی قرار گیرند مثلاً یک رویداد اجتماعی که باعث شود آنها بخواهند پول خود را برداشت کنند، میتواند به وحشت و یک دور باطل منجر شود که در آن تعداد بیشتری از آنها از ترس تمام شدن داراییهای بانکی، از بانک خارج میشوند. از وجوه این موضوع بیثباتی ذاتی است که میتواند منجر به سقوط بانک شود، اگرچه اقدامات حفاظتی مانند بیمه سپردهها میتواند خطر را کاهش دهد. دایموند تاکید میکند: «بحرانهای مالی زمانی بدتر میشوند که مردم اعتماد خود را نسبت به ثبات سیستم از دست بدهند.»
«عطیف میان» اقتصاددان از دانشگاه پرینستون در نیوجرسی، میگوید: «دایموند و دیبویگ توضیح دادند که چگونه یک مشکل نقدینگی میتواند از طریق اجرای خودشکوفایی بانک ایجاد شود. سادگی استدلال ریاضی آنها چیز زیبایی است، و کار آنها پیامدهای سیاستی مهمی دارد.»
علت و معلول
همچنین در سال 1983، برنانکی نشان داد که این تصویر با آنچه در دهه 1930 اتفاق افتاد مطابقت دارد. در حالی که پیش از این مشخص نبود که آیا ورشکستگی بانکها علت یا پیامد بحران بوده است، برنانکی نشان داد که سقوط بیشتر توسط آنها انجام شده است. او همچنین توضیح داد که چرا در این مورد منجر به یک رکود طولانیمدت و بزرگترین بحران اقتصادی در تاریخ مدرن شد. سقوط بانک به از دست دادن اطلاعات مهمی در مورد پساندازکنندگان و وامگیرندگان منجر میشود که بانکها به این اطلاعات دست مییابند (و میتوانند به دیگران منتقل کنند). بدون چنین تضمینی در مورد اعتبار کسبوکارها و خانوارها، نقدینگی نمیتواند به سرعت دوباره برقرار شود.
این بینشها سقوط سال 2008 را روشن میکند. همانطور که مدل دایموند و دیبویگ پیشبینی میکند، با رکود در بخش مسکن آغاز شد، اما وحشت در بازارهای مالی را به دنبال داشت. این وحشت باعث سقوط شرکتهای خدمات مالی مانند برادران لمان (Lehman Brothers) مستقر در ایالات متحده شد و یک رکود اقتصادی جهانی ایجاد کرد. در آن زمان، برنانکی رئیس فدرالرزرو آمریکا بود، که همراه با خزانهداری ایالات متحده، به عنوان وامدهنده اضطراری برای حفظ مقداری نقدینگی و جلوگیری از سقوط بانکهای تجاری مداخله کرد. مداخلات مشابهی نیز در سطح جهانی اتفاق افتاد.
به طور گسترده تصور میشد که این بحران ناشی از اعطای وامهای بیرویه بانکها به وامگیرندگان در بازار مسکن است که ابزاری برای بازپرداخت بدهیهای خود ندارند. کار دایموند و دیبویگ قبلاً نشان داده بود که چگونه مشوقهای انحرافی میتوانند در سیستم بانکی برای هدایت چنین استراتژیهای وام پرخطری ایجاد شوند. این سقوط نیاز به مقررات بانکی را برای اجتناب از این رفتار برجسته کرد. در ایالات متحده، این موضوع به شکل قانون اصلاحات والاستریت و حمایت از مصرفکننده (قانون داد-فرانک) در جولای 2010 شکل گرفت. حمایتهای مشابهی نیز در اتحادیه اروپا و دیگر مناطق دنیا اجرا شد. با این حال، دایموند میگوید که اگرچه ممکن است بتوان سیستم مالی را برای جلوگیری از بحرانهای مالی راهاندازی کرد، کار او با دیبویگ نشان میدهد که «این کار، احتمالاً بهترین کار نیست، زیرا ایجاد نقدینگی اضافی بسیار دشوار است. بخش مالی [نیازمند] همراهی با ثبات مالی جهانی است».
«کیندا هاچم» اقتصاددان از دانشگاه ویرجینیا در شارلوتسویل، میگوید که مقاله آنها در سال 1983 مبنای تفکر درباره بحرانهای مالی است. هر بحثی درباره اینکه آیا مقررات مالی میتواند بحرانها را از بین ببرد، به این کار مهم بازمیگردد.
چنین درسهایی به کاهش خطر عدم نقدینگی در طول قرنطینههای همهگیر کووید 19 کمک کرد. به عنوان مثال، بانک مرکزی اروپا با کمک مالی به بانکها و مشوقهایی برای آنها برای وام دادن به مصرفکنندگان و کسبوکارها مداخله کرد. دایموند میگوید «اکنون برای بحرانهای آینده بسیار آمادهتر هستیم. خاطرات اخیر بحران [2008] و بهبود سیاستهای نظارتی در سراسر جهان، سیستم را بسیار آسیبپذیرتر کرده است و بخش بانکی با مدیریت ریسک خوب در وضعیت خوبی قرار دارد.» اما او هشدار میدهد که آسیبپذیریهایی که باعث فرار بانکها میشوند «میتوانند در هر جایی در بخش مالی ظاهر شوند» و نه فقط بانکها.
«ژان فیلیپ بوچارد» رئیس مدیریت صندوق سرمایه در پاریس و یکی از مدیران ارشد موسسه CFM-Imperial در امپریال کالج لندن، میگوید آگاهی برنانکی مبنی بر اینکه عوامل خارج از تفکر اقتصادی سنتی مانند سوگیریهای رفتاری، حلقههای بازخورد و نقش فروپاشی اعتماد میتوانند بیثباتیهایی در سیستم ایجاد کنند که احتمالاً برای عبور از بحران 2008 حیاتی بوده است، اهمیت زیادی داشتهاند. او ادامه میدهد: «وقتی بحران شروع شد، من کاملاً مطمئن هستم که او [برنانکی] به لطف دانش عمیقش از بحران 1929، فوراً متوجه شد که چه خبر است. من احساس میکنم که ما مجموعاً خوششانس بودیم که در آن زمان او را در راس فدرالرزرو قرار دادیم، و فکر میکنم (و امیدوارم) او الهامبخش کارهای بیشتری بر روی اثرات غیرخطی و غیرتعادلی در سیستمهای اقتصادی باشد.»