شناسه خبر : 37398 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

واگرایی علمی

چه چیزی باعث به وجود آمدن شکاف بین اقتصاد کلان تجربی و نظری در دهه‌های اخیر شده است؟

با رشد و توسعه مدل‌های کلان اقتصادی و ارائه نظرات جدید در این باره، شکاف بزرگی بین اقتصاد کلانی که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود با اقتصاد کلانی که کاربردی است و توسط سیاستگذاران یا در مطبوعات مورد استفاده قرار می‌گیرد، به وجود آمده است. در اقتصاد کلان کاربردی بیشتر از الگوها و نظریات 20 سال پیش اقتصاد کلان مانند الگوی IS-LM یا منحنی فیلیپس برای توضیح مباحث سیاست‌های اقتصادی استفاده می‌شود و همچنین در واحدهای اقتصادی و در واحدهای دولتی برای پیش‌بینی‌ها و تحلیل‌های سیاست‌های اقتصادی، الگوهای بزرگ اقتصادسنجی کلان 20 سال قبل به کار گرفته می‌شود. از این‌رو می‌توان گفت پیشرفت علمی 20 سال گذشته، اثر خیلی کوچکی بر روی اقتصاد کلان کاربردی داشته است. گریگوری منکیو در مقاله «درسی کوتاه و فشرده درباره تحولات جدید اقتصاد کلان» که در سال 1990 در NBER به چاپ رسید، به بررسی چرایی به وجود آمدن این شکاف بین اقتصاد کلان دانشگاهی و اقتصاد کلان کاربردی می‌پردازد. او سعی کرد در این مقاله، از طریق تحولاتی که در نظریات اقتصاد کلان به وجود آمد، این پدیده را توضیح دهد.

 

تکه‌های پازل

336-1

منکیو در ابتدای مقاله خود بیان می‌کند که مباحثی که در 20 سال پیش اقتصاد کلان وجود داشته آسان‌تر بوده است و اقتصاددانان اطمینان خاطر بیشتری نسبت به پاسخشان برای سوالاتی مانند «چه عواملی باعث نوسانات تولید و اشتغال می‌شود؟» و «چگونه سیاست‌های اقتصادی باید با این نوسانات مقابله کند؟» داشتند. اما در این روزها، اقتصاددانان کلان، اطمینان کمتری نسبت به پاسخ‌های خود دارند. همچنین منکیو اظهار می‌کند که دیگر مدل‌های قدیمی اقتصاد، به‌ندرت در مجلات اختصاصی استفاده می‌شود و در کنفرانس‌های علمی و کلاس‌های درس نمی‌توان اثری از الگوهای بزرگ اقتصادسنجی کلان یافت. او برای چرایی به وجود آمدن شکاف بین اقتصاد کلانی که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود با اقتصاد کلان کاربردی، استدلال می‌کند که پیشرفت‌های سریع در این رشته باعث شده است که 20 سال گذشته، دوره پربازدهی برای اقتصاد کلان باشد، ولی تحولات جدید از نوعی نبودند که بتوان آنها را در اقتصاد کلان کاربردی استفاده کرد. منکیو در ادامه برای تشریح شرایط و وضعیت فعلی اقتصاد کلان از یک مثال تاریخی که مربوط به علم ستاره‌شناسی است، استفاده می‌کند. او بیان می‌کند که 500 سال پیش، زمانی که کپرنیک نظریه خود را که در آن خورشید مرکز منظومه شمسی بود ارائه داد، نظام غالب بطلمیوسی (به زمین‌مرکزی هم معروف است) در نظر ستاره‌شناسان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود و ستاره‌شناسان آن زمان برای پیش‌بینی موقعیت کرات آسمانی، نظام بطلمیوسی را بهتر می‌دانستند. منکیو اظهار می‌کند که ستاره‌شناسان دانشگاهی بیشتر تمایل به استفاده از نظام کوپرنیک و بهبود آن داشتند، در حالی که، در بخش کاربردی مانند ناوبری کشتی‌ها یحتمل از نظام امیدبخش ولی کم‌دقت کوپرنیک استفاده نمی‌شد؛ این وضعیت باعث جدایی میان ستاره‌شناسان دانشگاهی و کاربردی بود. منکیو با استفاده از این مثال توضیح می‌دهد که تحولات اخیر اقتصاد کلان، مانند نظام کپرنیک که راهی برای فهم بهتر کرات است، می‌تواند به شناخت بهتر اقتصاد کلان منتهی شود؛ همچنین همان‌طور که با گذشت زمان از نظام کپرنیکی در ستاره‌شناسی کاربردی استفاده شد، در بلندمدت نیز این تحولات اقتصاد کلان، طرز تفکر اقتصاددانان را درباره اقتصاد و سیاست‌های اقتصادی تغییر می‌دهد و به استفاده گسترده به لحاظ کاربردی در آینده منجر خواهد شد.

در بخشی از مقاله به موضوع از بین رفتن اتفاق‌نظر حاکم در اقتصاد کلان پرداخته می‌شود. منکیو به اتفاق‌نظری که در اقتصاد کلان تا اوایل دهه 1970 وجود داشته ولی پس از این زمان از بین رفته، اشاره می‌کند. او توضیح می‌دهد که در سال‌های اولیه دهه 1970 این اتفاق‌نظر از دو جهت تجربی و نظری از هم می‌پاشد. نظریات تجربی اقتصاد کلان نتوانست افزایش شدید تورم و بیکاری آن سال‌ها را توضیح دهد و همچنین در نظریات حاکم اقتصاد کلان نظری، فاصله زیادی بین اصول اقتصاد خرد و مباحث اقتصاد کلان وجود داشت که باعث شکاف برداشتن و از بین رفتن اتفاق‌نظر در این دو بخش اقتصاد کلان شد. منکیو بیان می‌کند که در دهه 1960، رابطه بین تورم و بیکاری بر اساس منحنی ساده فیلیپس تحلیل می‌شد (که در آن بین تورم و بیکاری رابطه عکس وجود دارد)؛ در اواخر دهه 1960 زمانی که هنوز اتفاق‌نظر در اقتصاد کلان حاکم بود، فریدمن و فلپس در مقاله‌های خود، با استفاده از اصول اقتصاد خرد به این نتیجه رسیدند که اگر سیاستگذاران از رابطه تجربی بین تورم و بیکاری بهره‌جویی کنند، این رابطه از بین می‌رود و در نتیجه تحلیل بر اساس منحنی فیلیپس به کار نخواهد آمد. علاوه بر فروپاشی منحنی فیلیپس و پایداری تحلیل‌های فریدمن و فلپس، منکیو به انتقادهای لوکاس از الگوهای بزرگ اقتصادسنجی کلان که باعث فروپاشی بخش نظری اقتصاد کلان شد، نیز اشاره می‌کند. طبق نظر لوکاس، تصمیمات مربوط به تعیین متغیرهای کلان مانند مصرف و سرمایه‌گذاری به میزان قابل توجهی به انتظارات درباره آینده اقتصاد مربوط است که در مدل‌های اقتصادسنجی کلان به این موضوع بی‌توجهی شده است؛ از این‌رو، برای تحلیل‌ها و بررسی اثر سیاست‌های اقتصادی، نباید از این الگو استفاده شود. منکیو بیان می‌کند که به وجود آمدن این شکاف در هر دو بخش تجربی و نظری اقتصاد کلان به از بین رفتن اتفاق‌نظر حاکم در این رشته منجر شد و هیچ کدام از این شکاف‌ها به تنهایی نمی‌توانست باعث این ازهم‌پاشیدگی شود.

336-2

دلیل دیگر که در این مقاله برای فروپاشی اتفاق‌نظر حاکم در اقتصاد کلان و جدایی بخش دانشگاهی این رشته از بخش کاربردی آن ارائه می‌شود، موضوع گرایش‌های پژوهشی است. منکیو اظهار می‌کند که اغلب پژوهش‌های 20 سال گذشته در اقتصاد کلان مربوط به مسائلی بوده که باعث جدا شدن دو بخش کاربردی و نظری این رشته شده است. بیشتر تلاش‌های جدید اقتصاددانان در جهت ساختن اقتصاد کلان بر پایه اصول اقتصاد خرد بودند و مسائل جاری اقتصاد کنار گذاشته شده‌اند؛ در نتیجه، این پژوهش‌های جدید برای افرادی که با زمینه کاربردی سروکار دارند، بی‌فایده و بی‌ارزش‌اند. در ادامه منکیو تحولات در پژوهش‌های اقتصاد کلان را به سه گروه تقسیم می‌کند. 1- گروه اول، بخش بزرگی از پژوهش‌ها هستند که سعی دارند انتظارات را به شیوه بهتری الگوسازی کنند که یکی از مهم‌ترین قسمت‌های آن‌که پذیرش گسترده‌ای در بین اقتصاددانان داشت، انتظارات عقلایی بود. 2- گروه دوم از پژوهش‌ها سعی دارند مفاهیم اقتصاد کلان را با استفاده از الگوهای کلاسیک جدید (New Classical Models)، توضیح دهند. این مدل‌ها بر اساس فرضیه تعدیل مداوم قیمت‌ها برای ایجاد تعادل در عرضه و تقاضاست. 3- گروه سوم، سعی دارند با استفاده از الگوهای کینزین‌های جدید (New Keynesian Models)، اقتصاد کلان را بازسازی کنند. این گروه در الگوهای خود، مدل IS-LM را با منحنی جدید فیلیپس ادغام می‌کنند. در ادامه مقاله، منکیو به توضیح بیشتر درباره این سه گروه از تحولات می‌پردازد. اولین بخشی که به توضیح آن پرداخته می‌شود، انتظارات است. منکیو به این نکته اشاره می‌کند که مفهوم انتظارات عقلایی به مقاله مات (1961) برمی‌گردد و در ادامه بیان می‌کند که از زمان فروپاشی اتفاق‌نظر در اقتصاد کلان، فرض انتظارات عقلایی در پژوهش‌های اقتصاد کلان مورد بررسی دقیق‌تری قرار گرفت. او توضیح می‌دهد که این فرض ‌مانند فرض حداکثر کردن مطلوبیت، به تنهایی هیچ نتیجه تجربی مستقیمی ندارد و باید به همراه فروض کمکی دیگر به‌کار گرفته شود تا تاثیر آن دیده شود. از این‌رو، منکیو کاربردهایی از فرض انتظارات عقلانی در مقاله خود ارائه می‌دهد. اولین کاربردی که منکیو به آن اشاره می‌کند، استفاده از این فرض در مقاله توماس سارجنت و نیل والاس (1975) بود. در این مقاله، سارجنت و والاس انتظارات عقلانی را در منحنی فریدمن و فلپس به کار گرفتند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که تورمی که مورد انتظار جامعه باشد و جامعه آن را پیش‌بینی کرده باشد، بر بیکاری تاثیری ندارد ولی اگر تورم غیرمنتظره باشد، برای مدت کوتاهی می‌تواند بیکاری را کاهش دهد. علاوه بر این، سارجنت و والاس استدلال کردند که با توجه به اینکه مردم را نمی‌توان با به‌کارگیری سیاست‌های یکنواخت و مستمر غافلگیر کرد، در نتیجه سیاست پولی سیستماتیک فقط باعث تورم مورد انتظار می‌شود که تاثیری هم بر بیکاری نمی‌گذارد. منکیو بیان می‌کند که نتیجه کلی مقاله سارجنت و والراس این است که زمانی که اقتصاد به سمت رکود می‌رود، سیاست‌های پولی دولت تاثیرگذار نیست. طبق نظر منکیو، اهمیت کار سارجنت و والراس فقط مساله نامرتبط بودن سیاست‌ها نبود، بلکه کار آنها سبب شناخت بیشتر اقتصاددانان از فرضیه انتظارات عقلانی و اشاعه این فرض در اقتصاد کلان بود که به تجدیدنظر تفکر در نظریات اقتصاد کلان توسط اقتصاددانان دانشگاهی منجر شد. یکی دیگر از کاربردهای مهم انتظارات عقلانی که در این مقاله به آن پرداخته شده است، این موضوع مهم است که سیاست‌های عمومی دولت باید بر اساس قواعد بدون تغییر باشد یا بر اساس اصل تشخیص و صلاحدید. با آشنایی بیشتر اقتصاددانان با فرض انتظارات عقلانی، پژوهش‌های بسیاری به بررسی این موضوع در قالب انتظارات عقلانی پرداختند که طبق نتایج آنها، سیاست‌هایی که بر اساس تشخیص هدایت شوند، اثرگذار نخواهند بود. منکیو برای فهم بیشتر این موضوع، چند مثال را مطرح می‌کند. مثال اول، مربوط به سیاست دولت در مورد مذاکره با گروگان‌گیران است. در این مساله، اگر دولت به منظور جلوگیری از گروگان‌گیری، اعلام کند که با گروگان‌گیران مذاکره نمی‌شود، اثرگذار نخواهد بود؛ زیرا گروگان‌گیر عاقل می‌داند زمانی که گروگان‌گیری انجام شود، این سیاست با احتمال کمی اجرا می‌شود و دولت وسوسه می‌شود که برای تامین آزادی گروگان‌ها، امتیاز بدهد. منکیو بیان می‌کند زمانی این سیاست اثرگذار است که موضوع صلاحدید از سمت سیاستگذاران کنار گذاشته شود و آنها متعهد به قاعده هرگز مذاکره نکنید، باشند. مثال بعدی منکیو در مورد هدایت سیاست پولی است. در این مساله اگر دولت اعلام کند که می‌خواهد با بالا بردن بیکاری، تورم را کاهش دهد، عاملان اقتصادی این سیاست را باور نمی‌کنند زیرا می‌دانند دولت طبق صلاحدید، وسوسه خواهد شد که با ایجاد تورم، بیکاری را کاهش دهد. در نتیجه سیاست اثرگذار نخواهد بود، مگر اینکه دولت امکان تشخیصش را کنار بگذارد و طبق قاعده عمل کند. در ادامه منکیو توضیح می‌دهد که به این مثال‌ها، ناسازگاری زمانی سیاست بهینه (Time Inconsistency of Optimal Policy) گفته می‌شود. منکیو مثال‌های دیگری را نیز از این ناسازگاری زمانی بیان می‌کند، مانند وعده دولت برای عدم وضع مالیات بر روی سرمایه و تحت پیگیری قرار گرفتن افرادی که از مالیات فرار کردند. منکیو بیان می‌کند که دولت در همه این مثال‌ها وسوسه می‌شود که از وعده خود عدول کند و عوامل اقتصادی از انگیزه‌های دولت آگاه هستند و این انتظارات بر رفتارشان اثر می‌گذارد. منکیو به کاربرد دیگر انتظارات عقلانی می‌پردازد. او بیان می‌کند که پذیرش گسترده انتظارات عقلانی، علاوه بر ایجاد تحولات نظری در اقتصاد کلان، اثر عمیقی بر کارهای تجربی نیز گذاشت. اقتصاددانان با تمرکز بر چگونگی رفتار عاملان اقتصادی با توجه به فرض انتظارات عقلانی باعث تغییر در فرمول‌بندی نظریات و آزمون آنها نیز شوند؛ به عبارت دیگر، انتظارات عقلانی به عنوان یک اصل روش‌شناسی مانند حداکثر کردن مطلوبیت افراد و حداکثر کردن سود بنگاه‌ها در بین اقتصاددانان پذیرفته شد. در انتهای مقاله، منکیو به بررسی تحولات در اقتصاد کلان با توجه به نظریات اقتصاد کلان کلاسیکی جدید و اقتصاد کلان کینزی جدید می‌پردازد. او بیان می‌کند که هدف کلاسیک‌های جدید، دوباره‌سازی اقتصاد کلان با استفاده از اصول اولیه اقتصاد خرد بود. منکیو توضیح می‌دهد که نظریه‌پردازان کلاسیک جدید بر آشفتگی‌های فنی، جانشینی بین زمانی اوقات فراغت و نوسانات اقتصادی حقیقی (Real Business Cycles) تاکید دارند و به عبارت دیگر آنها می‌خواهند با الگوهای بازارهای بدون اصطکاک، نوسانات اقتصادی را توضیح دهند. منکیو به این نکته اشاره می‌کند که اتفاق‌نظر دهه 1960 که بیشتر بر پایه فرضیات کینز بود، توجیه نظری کافی نداشت که موجب بی‌اعتباری آن شد. در این راستا، نظریه‌پردازان کینزی جدید، کوشش‌هایی برای احیای فرضیات کینز از طریق انجام برخی اصلاحات برای فراهم آوردن مبانی نظری مستحکم کردند. منکیو توضیحی می‌دهد که نظریه‌پردازان کینزی جدید از رقابت انحصاری، چسبندگی قیمت‌ها و دستمزدهای کارایی صحبت می‌کنند و می‌خواهند با تاکید بر ناتوانی بازار از لحاظ‌ مختلف، نوسانات اقتصادی را توضیح دهند.

 

تیتراژ پایانی

منکیو در مقاله «درسی کوتاه و فشرده درباره تحولات جدید اقتصاد کلان» سعی دارد تحولات جدید اقتصاد کلان را به صورت خلاصه تشریح کند. او ابتدا با تشبیه این تحولات به انقلاب کپرنیک در ستاره‌شناسی بحث خود را شروع می‌کند و بر اساس آن دلایلی برای به وجود آمدن شکاف بین اقتصاد کلان دانشگاهی و اقتصاد کلان کاربردی ارائه می‌دهد. در ادامه، منکیو اتفاقاتی را که منجر به از بین رفتن اتفاق‌نظر حاکم در اقتصاد کلان منجر شد، توضیح می‌دهد. او همچنین تحولاتی را که در این دو دهه صورت گرفته و به پذیرش فرضیاتی مانند انتظارات عقلانی منجر شده است، شرح می‌دهد و سپس به بیان کاربردهای این فرضیه در مقاله خود می‌پردازد. در انتهای مقاله، منکیو به مساله مهم نوسانات اقتصادی می‌پردازد و به این موضوع اشاره می‌کند که دو گروه نظریه‌پردازان کلاسیک جدید و نظریه‌پردازان کینزی جدید، چگونه بر اساس چارچوب‌های نظری‌شان، این نوسانات را توضیح می‌دهند. در نهایت منکیو بیان می‌کند که تحولات نظری اخیر اقتصاد کلان بر اقتصاد کلان کاربردی اثر خواهد کرد و قطعاً پژوهشگران دانشگاهی به موضوعات جدیدتری روی خواهند آورد.

دراین پرونده بخوانید ...