شناسه خبر : 37389 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

گریز از مرکز

نظریه چشم‌انداز در مورد تجزیه و تحلیل تصمیمات ریسکی چه می‌گوید؟

مقاله «نظریه چشم‌انداز: تجزیه و تحلیلی در مورد تصمیم تحت ریسک» که به وسیله دانیل کانمن و آموس تورسکی در سال 1979 در نشریه «اکونومتریکا» به چاپ رسید، در یک کلام، نقدی است بر نظریه مطلوبیت انتظاری (expected utility) و اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، ارائه‌دهنده مدلی است که فرآیند تصمیم‌گیری در شرایط ریسکی (تصمیم‌گیری تحت ریسک) را توضیح می‌دهد؛ چیزی که به آن نظریه چشم‌انداز (prospect theory) گفته می‌شود. کانمن و تورسکی در چکیده مقاله‌شان بیان کردند که: «انتخاب‌هایی که در زمان وجود چشم‌اندازهای ریسکی انجام می‌شوند، نشان‌دهنده چندین اثر فراگیر هستند که این اثرات، با قواعد اولیه نظریه مطلوبیت ناسازگار هستند.» به‌طور ویژه، مردم در مقایسه پیامدها یا نتایج احتمالی با پیامدها یا نتایجی که با اطمینان حاصل می‌شوند، وزن کمتری به پیامدهایی می‌دهند که احتمالی هستند. این تمایل به وزن‌دهی کمتر به پیامدهای احتمالی، «اثر قطعیت» یا certainty effect نام دارد. اثر قطعیت، به ریسک‌گریزی در زمان‌هایی منجر می‌شود که انتخاب‌های افراد برایشان به‌طور حتمی سود به ارمغان می‌آورد و همچنین باعث ریسک‌پذیری در زمان‌هایی می‌شود که انتخاب‌های افراد برایشان به‌طور حتمی ضرر می‌آفریند. مضاف بر این، مردم گرایش دیگری نیز دارند. چیزی که به آن «اثر انزوا» یا isolation effect گفته می‌شود. اثر انزوا موجب می‌شود زمانی که یک انتخاب یکسان، به شیوه‌های گوناگون مطرح شود، افراد ترجیحات ناسازگار داشته باشند. بنابراین زمانی که جنبه‌های گوناگون یک تصمیم‌گیری مدنظر افراد قرار می‌گیرد، آنها از مولفه‌های ویژه‌ای (مولفه‌های مشترک) صرف‌نظر می‌کنند و به مولفه‌های دیگر (مولفه‌های غیرمشترک) وزن بیشتری می‌دهند. مقاله‌ای که کانمن و تورسکی در سال 1979 نوشتند، شامل یک «نظریه انتخاب» جایگزین نظریه انتخاب سنتی است که در آن، ارزش به سود و زیان اطلاق می‌شود، نه دارایی‌های نهایی. در این نظریه جایگزین، احتمالات، جای وزنی را که به تصمیمات داده می‌شود می‌گیرند.

 

تکه‌های پازل

326

زمانی که کانمن و تورسکی در اواخر دهه 70 میلادی تحقیقاتشان را پیش می‌بردند، نظریه مطلوبیت انتظاری، بر تجزیه‌وتحلیل تصمیم‌گیری تحت ریسک چیره بود. نظریه مطلوبیت انتظاری به عنوان یک مدل هنجاری در مورد انتخاب عقلانی پذیرفته شده بود و به‌طور وسیع به عنوان یک مدل توضیحی در حوزه اقتصاد رفتاری به کار برده می‌شد. بنابراین در تجزیه‌وتحلیل‌های آن زمان فرض بر این بود که همه افراد منطقی (reasonable)، از آکسیوم‌های نظریه مطلوبیت انتظاری پیروی کرده و طبق آن عمل می‌کنند. تصور این بود که مردم در واقعیت در اکثر مواقع طبق دلالت‌های این نظریه کارهایشان را پیش می‌برند. اما کانمن و تورسکی این تصور را تغییر دادند. آنها در مقاله‌ای که در سال 1979 با نام «نظریه چشم‌انداز» نوشتند، چند وضعیت مختلف را توضیح دادند که در این وضعیت‌ها، افراد با انتخاب‌هایی روبه‌رو بودند که در نتیجه قرارگیری در دوراهی یا چندراهی تصمیم‌گیری، ترجیحاتشان به‌طور سیستماتیک از آکسیوم‌ها یا انگاره‌های نظریه مطلوبیت انتظاری عدول می‌کرد. در نتیجه مشاهدات کانمن و تورسکی، علم اقتصاد رفتاری به این‌سو گام برداشت که نظریه مطلوبیت، آن‌طور که به‌طور رایج تفسیر و به کار برده می‌شود، یک مدل توضیحی کافی نیست و از آن زمان به بعد، مدلی که کانمن و تورسکی در مورد «انتخاب تحت ریسک» ارائه دادند، جای خود را در اقتصاد رفتاری بازتر و بازتر کرد. تصمیم‌گیری تحت ریسک می‌تواند به عنوان انتخاب میان چشم‌اندازهای مختلف یا شرط‌بندی‌های مختلف در نظر گرفته شود. چشم‌اندازهای مختلف، همان پیامدهایی هستند که برایشان احتمالات متفاوتی در نظر گرفته می‌شود؛ احتمالاتی که جمع آنها برابر با یک است. مثلاً فرض کنید چندین پیامد در نتیجه انتخاب‌های یک فرد وجود دارد: پیامد اول که به احتمال p رخ می‌دهد و پیامد دیگری که به مجموعاً احتمال 1 منهای p حاصل می‌شوند. در اینجا، چشم‌انداز بدون ریسک همان چشم‌اندازی است که به رخ دادن پیامد اول منجر می‌شود. در واقع در این چشم‌انداز، فرد می‌داند که اگر یک تصمیم به‌خصوص را بگیرد، به احتمال مشخص به یک پیامد خاص می‌رسد که همین امر باعث می‌شود چشم‌اندازی که به پیامد اول منتج می‌شود، یک چشم‌انداز بدون ریسک یا قطعی باشد. بنابراین وقتی فرد ترجیح دهد به گونه‌ای تصمیم‌گیری کند که پیامد اول حاصل شود، او یک فرد ریسک‌گریز است. اما وقتی یک فرد ترجیح دهد به گونه‌ای تصمیم‌گیری کند که پیامدهای دیگر برایش حاصل شود، یک فرد ریسک‌پذیر است. فرقی نمی‌کند کدام چشم‌انداز مورد نظر فرد باشد. همین‌که او از چشم‌انداز اول که یک چشم‌انداز قطعی است صرف‌نظر می‌کند و سراغ چشم‌اندازی می‌رود که ارزش انتظاری برایشان وجود دارد، باعث می‌شود به یک فرد ریسک‌پذیر تبدیل شود. در نظریه مطلوبیت انتظاری، ریسک‌گزیری همان چیزی است که باعث مقعر بودن تابع مطلوبیت می‌شود. چیزی که باعث شد اولین نظریه‌پردازان تصمیم‌گیری در قرن هجدهم میلادی اذعان کنند که تابع مطلوبیت، یک تابع مقعر از پول است. کاری که کانمن و تورسکی انجام دادند این بود که پدیده‌هایی را نشان دادند که این پدیده‌ها از قواعد نظریه مطلوبیت انتظاری عدول می‌کردند. برای مثال، آنها گروهی از دانش‌آموزان و استادان دانشگاه را مورد آزمایش قرار دادند و یک دوراهی انتخاب را پیش پای آنها گذاشتند. نتیجه این آزمایش یکی از همین پدیده‌ها بود. از گروهی از دانشجویان و استادان دانشگاه این سوال پرسیده شد: «بین گزینه اول و گزینه دوم کدام را ترجیح می‌دهید؟ گزینه اول: 50 درصد شانس بردن هزار واحد پولی و 50 درصد شانس بردن هیچ چیز و گزینه دوم: بردن قطعی 450 واحد پولی.» از مصاحبه‌شوندگان خواسته شد تصور کنند که واقعاً با این دوراهی روبه‌رو شده‌اند و پاسخ دهند که اگر در چنین شرایطی قرار می‌گرفتند، چه می‌کردند: بردن هزار واحد پول را به شانس 50درصدی‌شان واگذار می‌کردند یا بی‌خیال شانس می‌شدند و 450 واحد پولی را که به‌طور حتمی به آنها داده می‌شد ترجیح می‌دادند. به آنها گفته شده بود که هیچ پاسخ درستی برای این دوراهی وجود ندارد و هدف مطالعه این است که مردم در شرایطی که چشم‌اندازهای ریسکی برایشان وجود دارد، چگونه رفتار می‌کنند (انتخاب گزینه اول برای آنها یک چشم‌اندار ریسکی و انتخاب گزینه دوم برایشان یک چشم‌انداز قطعی بود). دو نسخه از این سوالات به‌طور رندم به مصاحبه‌شوندگان داده شد. نسخه اول همان چیزی بود که در بالا گفتیم. در نسخه دوم، جای گزینه اول و دوم عوض شد. یعنی گزینه اول این بود که افراد به‌طور حتم 450 واحد پولی ببرند و گزینه دوم این بود که با شانس 50 درصد هزار واحد پولی ببرند و با شانس 50 درصد هیچ چیز نبرند. این آزمایش‌ها با گروه‌های مختلف دانشجویان و استادان انجام شد و هر بار، الگوی نتایج یکسان بود: عمده افراد بردن 450 واحد پولی به‌طور قطعی را انتخاب می‌کردند. در نظریه مطلوبیت انتظاری، مطلوبیت پیامدها بر اساس احتمال رخ دادنشان وزن‌دهی می‌شوند. کانمن و تورسکی با آزمایش‌هایی که انجام دادند نشان دادند که ترجیحات افراد به‌طور سیستماتیک این قاعده را نقض می‌کند. آنها ابتدا نشان دادند که افراد، به پیامدهایی که به‌طور قطعی به دست می‌آیند وزن بیشتری می‌دهند و به پیامدهایی که احتمالی هستند، وزن کمتری می‌دهند؛ پدیده‌ای که کانمن و تورسکی آن را «اثر قطعیت» نامیدند. اثر قطعیت نه‌تنها در مورد پیامدهای پولی، بلکه در مورد پیامدهای غیرپولی نیز صدق می‌کند. برای مثال از گروهی از افراد پرسیده شد که بین گزینه اول یعنی 50 درصد شانس بردن یک تور سه‌هفته‌ای به انگلیس، فرانسه و ایتالیا و گزینه دوم یعنی یک تور دوهفته‌ای قطعی به انگلیس انتخاب کنند؛ 78 درصد از آنها گزینه دوم را انتخاب کردند. البته همان‌طور که از نامش پیداست، اثر قطعیت فقط زمانی وجود دارد که یک پیامد به‌طور قطعی حاصل شود. از زمانی که قطعیت از بین می‌رود، همه چیز تغییر می‌کند. البته هرچه شانس پیروزی بالاتر برود، اثر قطعیت خودش را بیشتر در انتخاب‌های افراد نشان می‌دهد.  برای مثال از افراد پرسیده شد بین گزینه اول یعنی پنج درصد شانس بردن تور سه‌هفته‌ای به انگلیس، فرانسه و ایتالیا و گزینه دوم یعنی 10 درصد شانس بردن تور یک‌هفته‌ای به انگلیس انتخاب کنند و 68 درصد گزینه اول را انتخاب کردند. در واقع زمانی که پای احتمالات 5 و 10درصدی وسط آمد، افراد ترجیح دادند چیزی را انتخاب کنند که احتمال کمتری دارد اما ماهی گنده‌تری است. در حالی که وقتی از افراد پرسیده شد بین گزینه اول یعنی بردن شش هزار واحد پولی با شانس 45 درصد و بردن سه هزار واحد پولی با شانس 90 درصد انتخاب کنند، 86 درصدشان گزینه دوم را انتخاب کردند. حالا این سوال با احتمالات متفاوت پرسیده شد. از افراد خواستند که بین گزینه اول یعنی بردن شش هزار واحد پولی با احتمال یک‌هزارم درصد و بردن سه هزار واحد پولی با احتمال  دوهزارم درصد انتخاب کنند و 73 درصد گزینه اول را برگزیدند. در واقع با کم شدن احتمال پیروزی، اثر قطعیت از بین رفت و افراد انتخاب ریسکی‌تر را به انتخاب کم‌ریسک‌تر برگزیدند. این در حالی است که در هر دو سوال، احتمال بردن سه هزار واحد پولی، دو برابر احتمال بردن شش هزار واحد پولی بود. گفتیم که کانمن و تورسکی نشان دادند که افراد هنگام انتخاب میان چشم‌اندازهای مثبت (مثلاً بردن مقادیر مختلف با احتمالات مختلف)، چگونه انتخاب می‌کنند. اما این تنها چیزی نبود که مقاله سال 1979 آنها ارائه می‌کرد. آنها همچنین نشان دادند که افراد بین انتخاب‌هایی که چشم‌اندازهای منفی دارند (مثلاً باختن مقادیر مختلف با احتمالات مختلف) چگونه انتخاب می‌کنند. مثلاً در آزمایش‌های آنها، زمانی که از افراد خواسته شده بود بین گزینه اول یعنی بردن چهار هزار واحد پولی به احتمال 80 درصد و بردن سه هزار واحد پولی به‌طور قطعی انتخاب کنند، 80 درصد آنها گزینه دوم را انتخاب کرده بودند. در حالی که وقتی از آنها خواسته شد بین از دست دادن چهار هزار واحد پولی به احتمال 80 درصد و از دست دادن سه هزار واحد پولی به‌طور قطعی یکی را انتخاب کنند، 92 درصدشان گزینه اول را انتخاب کردند. در واقع هر آزمایشی که در حالت وجود چشم‌اندازهای مثبت انجام شده بود، با آزمایش مشابهی که چشم‌انداز منفی داشت، نتیجه عکس داد. در نتیجه این آزمایش‌ها، کانمن و تورسکی «اثر بازتاب» یا reflection effect را معرفی کردند. طبق این اثر، منفی کردن چشم‌اندازها (جایگزین کردن از دست دادن به جای به دست آوردن)، ترتیب ترجیحات افراد را معکوس می‌کند. کانمن و تورسکی در مقاله‌ای که با عنوان «نظریه چشم‌انداز» منتشر کردند، آزمایش‌های دیگری را نیز انجام دادند و چندین اثر دیگر را هم معرفی کردند. برای مثال در بخشی از مقاله آنها آمده است: «فرض کنید که امکان بیمه کردن یک دارایی را در برابر آسیبی همچون آتش‌سوزی یا دزدی در نظر دارید. بعد از اینکه ریسک و پرمیوم بیمه کردن یا نکردن را بررسی کردید، می‌بینید که ترجیح واضحی میان خرید یا نخریدن بیمه ندارید. سپس می‌فهمید که شرکت بیمه یک برنامه جدید را پیشنهاد می‌دهد که نامش بیمه احتمالی است. در این برنامه شما نصف پرمیوم بیمه را پرداخت کرده و اگر دارایی‌تان آسیب دید، این شانس برای شما وجود دارد که 50 درصد باقی‌مانده از پرمیوم را پرداخت کنید و شرکت بیمه هزینه‌های شما را پرداخت کند. برای مثال خودرویی دارید و اگر تصادفی در یک روز فرد از ماه رخ دهد، می‌توانید 50 درصد باقی‌مانده از پرمیوم را پرداخت کنید و هزینه‌هایتان پوشش داده شود. اگر تصادف در روز زوج رخ دهد بیمه 50درصدی را که پرداخت کردید به شما بازمی‌گرداند و هزینه‌هایتان را خودتان باید متقبل شوید.» از افراد پرسیده شد که آیا حاضر هستند بیمه احتمالی را خریداری کنند؟ 80 درصد پاسخ منفی دادند. این یعنی افراد حاضر هستند هزینه مشخصی را بدهند تا در هنگام رخ دادن اتفاقات ناگوار امکان جبران آن را داشته باشند. اثر دیگری که در مقاله سال 1979 کانمن و تورسکی وجود دارد، اثر انزوا یا isolation effect است. به منظور ساده‌سازی انتخاب میان گزینه‌های مختلف، مردم اغلب از مولفه‌هایی که میان این گزینه‌ها مشترک است صرف‌نظر می‌کنند و به مولفه‌هایی دقت می‌کنند که این گزینه‌ها را از هم تمییز می‌دهد. چنین چیزی به ناسازگاری در ترجیحات منجر می‌شود. چراکه می‌توان یک چشم‌انداز را به شیوه‌های متفاوت ارائه داد. برای مثال یک بازی دومرحله‌ای را در نظر بگیرید. در مرحله اول، احتمال 75 درصد وجود دارد که بدون بردن چیزی بازی به اتمام برسد و احتمال 25 درصد وجود دارد که به مرحله بعد بروید. اگر به مرحله دوم برسید دو انتخاب دارید: به احتمال 80 درصد چهار هزار واحد پولی ببرید و به‌طور قطعی سه هزار واحد پولی دریافت کنید. شما باید قبل از اینکه بازی آغاز شود انتخاب خود را ثبت کنید؛ یعنی قبل از اینکه بدانید از مرحله اول گذر می‌کنید یا خیر. در اینجا احتمال بردن چهار هزار واحد پولی 20 درصد و احتمال بردن سه هزار واحد پولی 25 درصد است. پیش از این از شرکت‌کنندگان دیگری این سوال پرسیده شده بود که بین بردن چهار هزار واحد به احتمال 20 درصد و سه هزار واحد به احتمال 25 درصد کدام را انتخاب می‌کنند و اکثراً گزینه اول را انتخاب کرده بودند. اما حالا که سوالی با همین پیامدها اما به شکلی متفاوت پرسیده شد، 90 درصد گزینه‌ای را انتخاب کردند که پیامدش می‌شد: برنده شدن سه هزار واحد پولی به احتمال 25 درصد. این ناسازگاری به این دلیل است که مردم هنگام انتخاب میان دو گزینه، از اولین مرحله از بازی که بین هر دو گزینه مشترک است، صرف‌نظر کرده‌اند و فقط مرحله دوم بازی را که بین دو گزینه متفاوت است در نظر گرفته و با توجه به آن تصمیم گرفته‌اند.

 

تیتراژ پایانی

مقاله «نظریه چشم‌انداز» که به وسیله دانیل کانمن و آموس تورسکی در سال 1979 به چاپ رسید، ارائه‌دهنده مدلی است که فرآیند تصمیم‌گیری در شرایط ریسکی را توضیح می‌دهد. یکی از مهم‌ترین نتایج این مقاله این است که مردم در مقایسه پیامدها یا نتایج احتمالی با پیامدها یا نتایجی که با اطمینان حاصل می‌شوند، وزن کمتری به پیامدهایی می‌دهند که احتمالی هستند. این تمایل به وزن‌دهی کمتر به پیامدهای احتمالی، «اثر قطعیت» نام دارد. چیزی که به ریسک‌گریزی در زمان‌هایی منجر می‌شود که انتخاب‌های افراد برایشان به‌طور حتمی سود به ارمغان می‌آورد و همچنین باعث ریسک‌پذیری در زمان‌هایی می‌شود که انتخاب‌های افراد برایشان به‌طور حتمی ضرر می‌آفریند. همچنین زمانی که جنبه‌های گوناگون یک تصمیم‌گیری مدنظر افراد قرار می‌گیرد، افراد از مولفه‌های مشترک صرف‌نظر می‌کنند و به مولفه‌های غیرمشترک وزن بیشتری می‌دهند. زمانی که به مردم حق انتخاب داده شود که بین دریافت هزار دلار با قطعیت کامل یا دریافت 2500 دلار با احتمال 50 درصد، یکی را برگزینند، احتمالاً خیلی راحت، گزینه دریافت هزار دلار همراه با قطعیت کامل را نسبت به گزینه نامطمئن شانس دریافت 2500 دلار انتخاب خواهند کرد؛ حتی با وجود اینکه امید ریاضی دریافت گزینه نامطمئن، 1250 دلار است. این یک رفتار معقولانه تمام و کمال است که به عنوان رفتار «ریسک‌گریزانه» شناخته و معرفی می‌شود. اما کانمن و تورسکی فهمیدند همین مردم زمانی که بخواهند از میان تحمل زیانی قطعی به میزان هزار دلار یا تحمل (عدم تحمل) زیانی نامطمئن به میزان 2500 دلار با احتمال 50 درصد، یکی را برگزینند، معمولاً گزینه همراه با ریسک را انتخاب می‌کنند. این رفتار با عنوان رفتار «ریسک‌پذیرانه» شناخته می‌شود. 

دراین پرونده بخوانید ...