بحران دستاورد
امیرحسین خالقی از دلایل و تبعات ظهور پوپولیسم راست میگوید
آیسان تنها: بسیاری معتقدند جامعه ایرانی این روزها مستعد بروز پوپولیسم راست است. افزایش نارضایتیها، تمایل برخی گروهها به حضور کمرنگ در انتخابات پیش رو در کنار صداهایی که از جریانات سیاسی به گوش میرسد، نشان میدهد که ممکن است از دل انتخابات پیشرو پوپولیسم راست برخیزد. در این زمینه امیرحسین خالقی، تحلیلگر اندیشه اقتصاد، میگوید پوپولیسم شاید بیشتر از هر رویکرد سیاسی دیگری از نارضایتی تغذیه میکند و به نوعی شورش بازندگان بر برندگان و نظام مستقر است، بدون آنکه انقلابی سیاسی به معنای متعارف رخ دهد. او همچنین میگوید اگر فرض کنیم که این به اصطلاح پوپولیسم راست بتواند کارستان کند و نظر تعداد زیادی از شهروندان را جلب کند، میشود حدس زد سیاستهای اقتصاد کلی بر مبنای فلسفه حمایتگرایی خواهد بود، سیاستهایی از قبیل وامهای ارزان به تولیدکنندگان وصنعتگران، افزایش تعرفهها و دشوار یا ممنوع کردن واردات، تخصیص ترجیحی ارز و... . به گفته این تحلیلگر مصیبت پوپولیسم اما بیش از اینها سست کردن اعتماد مردم به عقلانیت و سازوکارهای رسمی است، شاید در کوتاهمدت نتایجی زودگذر داشته باشد، ولی در نهایت هزینه سیاستگذاری را بالا میبرد و بر ناکارآمدی دولت میافزاید.
♦♦♦
این روزها بحث خیزش پوپولیسم راست در ایران مطرح است. ابتدا بفرمایید پوپولیسم راست چه تفاوتی با پوپولیسم چپ دارد؟
تعریف خیلی دندانگیری از خود پوپولیسم نداریم، بیشتر شبیه ناسزایی است که افراد به آنها که دوستشان ندارند نسبت میدهند و برای خیلیها کموبیش معادل عوامفریبی (demagogy) است. در گفتار تاریخی نام حزبی است که اواخر قرن نوزدهم در ایالات متحده فعال بود و هوادارانش بیشتر کشاورزانی بودند که کارشان در عصر طلایی آمریکا (gilded age) خوب نچرخیده بود؛ بازندگانی که دولت و کسبوکارهای بزرگ را مقصر میدانستند و به دنبال تقسیم عادلانه عواید حاصل از آن پیشرفت بودند. در سیاست کسانی آن را رویکردی میدانند که بیشتر در پی جلب محبوبیت مردم است تا تن دادن به نظر کارشناسان و خبرگان، پوپولیسم هم در این معنا نمک کار سیاستورزی در دموکراسیهاست و به درجاتی گریزی از آن نیست. دیگرانی با تاکید متفاوت پوپولیسم را به معنای سیاستورزی بر مبنای قرار دادن «مردم» در برابر نخبگان حاکم دانستهاند، سیاستی که به اصطلاح «ضدنظام» (anti-establishment) است. از این نگاه پوپولیسم پیدا کردن یک شکاف بزرگ و تلاش برای بسیج سیاسی از طریق آن است، شیوه عمل هم این است که مقصران اصلی وضع بد را نخبگان و اهالی نظام موجود بدانیم. در یک تقسیمبندی کلی نیز پوپولیسم را میتوان در دو مسیر به اصطلاح چپ و راست پیش برد، در نوع چپ آن حرف از ضدیت با سرمایهداری و هواداری از توزیع درآمد و ثروت و البته آن واژه قبیحه عدالت اجتماعی است و در پوپولیسم راست از مخالفت با مهاجرپذیری و تاکید بر ناسیونالیسم و به طور خاص رد محیطزیستگرایی میشنویم. این وسط جهانیسازی جایگاه ویژهای دارد، مرغ عروسی و عزاست و انگار در هر دو نوع پوپولیسم با آن مساله دارند، یکی آن را بیشتر استثمار فرامرزی و گسترش سلطه و ویرانی سیاره میداند و دیگری از جنبه کمرنگ شدن هویت ملی با آن مشکل دارد. مصداقهای معمول اینها هم زیاد شنیده میشوند، خیلیها ترامپ آمریکایی، لوپن فرانسوی و ویلدرز هلندی را در زمره پوپولیسم راست به شمار میآورند و چاوس ونزوئلایی، پرون آرژانتینی و سیپراس یونانی (سیریزا) را در دسته پوپولیسم چپ جای میدهند. اینجا و آنجا واریتههای دیگر پوپولیسم را هم استفاده کردهاند، از جمله پوپولیسم نفتی (petro populism) که در کشورهای نفتی مثل ما موضوعیت مییابد و محمودخان احمدینژاد از چهرههای شاخص آن است و پوپولیسم خودکفاخواهانه (autarkic populism) و دیگر مفاهیم مشابه که بیشتر در گفتار سیاسی رایجاند تا میان اهل دانشگاه.
کشورهایی که در دام پوپولیسم چپ افتادند چه سرنوشتی پیدا کردند؟
پوپولیسم شاید بیشتر از هر رویکرد سیاسی دیگری از نارضایتی تغذیه میکند و به نوعی شورش بازندگان بر برندگان و نظام مستقر است، بدون آنکه انقلابی سیاسی به معنای متعارف رخ دهد. پوپولیسم پدیده خاص دموکراسیهاست، خصلت تودهای دارد، ولی باید میان آن با رویکردهای انقلابی توام با خشونت تفاوت گذاشت. اینجا انگار حرف اهالی سیاست است که «آرام و زیرپوستی انقلاب کنیم قبل از آنکه انقلاب شود!». پیشفرض این است که سازوکارهای کنونی به حل مشکل کمکی نمیکند و باید فراتر از آنها و از فراز آنها کار را پیش برد، ولی کل ساختار و مناسبات مستقر را ویران نکرد. از اینرو غریب نیست که بشنویم برخی از پوپولیستهای جهان به مسامحه انقلابی هم خوانده شوند. در مقام تشبیه میتوان این طور بیان کرد که یک پوپولیست شاید جای میز و صندلیها و دکوراسیون و رنگآمیزی را تغییر دهد، ولی بنا نیست کل کافه را به هم بزند و بکوبد و دوباره بسازد!
در پوپولیسم چپ آن برندگانی که باید بر آنها شورید بیشتر شرکتهای بزرگ، نهادهای جهانی و بالانشینان و سرمایهداران از خدا بیخبر هستند که همدستانشان در دولت مستقر کاری جز تامین منافع آنها ندارند و به بهای فقیرتر شدن فقرا بر تعداد صفرهای حسابهای بانکیشان میافزایند. بررسی دقیق سرنوشت نمونههایی که میشود آن را پوپولیسم چپ خواند البته نیازمند پژوهشی جدی است، ولی یک نمونه زنده که میشود مصیبت را به قول جوانترها لایو تماشا کرد، ونزوئلا و سوسیالیسم قرن بیستویکم است. مصیبتی که از چاوس شروع شد و امروز مادورو آن را ادامه میدهد، کشوری که بزرگترین ذخایر نفتی جهان را داراست با مشکل همیشگی تامین حداقل معاش شهروندانش روبهروست و بزرگترین رژیم عمومی لاغرسازی را اجرا کرده است.
پوپولیسم راست که بیشتر خاستگاه آن در اروپا و آمریکاست و حدود پنج یا شش سال پیش بار دیگر خیزش کرد، با کشورها چه کرد؟
پوپولیسم راست که بیشتر در اروپا و آمریکا از آن میشنویم و به طور خاص بعد از روی کار آمدن ترامپ اقبال یافت، بیشتر با ضدیت با مهاجرت و پررنگ شدن مایههای ملی شناخته میشود، هرچند این بدان معنی نیست که در نوع چپ هم فارغ از ملاحظات ملیگرایانه هستیم، مورد ونزوئلا که پیشتر گفتیم یک نمونه خوب است. باری، در پوپولیسم راست از دید بر باد رفتن وطن و ملت به موضوع نگاه میشود. بسیاری اوقات و البته در کشورهای پیشرفتهتر، حرف از مهاجرانی است که هویت ملی و آن ارزشهای والای شکوهمند را کمرنگ میکنند، از ما نیستند و نمیخواهند باشند و آن آرامش پیشین ملت بزرگ ما را به هم زدهاند. از نظر اقتصادی هم کارگران ارزان اجنبی که حضورشان بیکاری نیروی کار وطنی را در پی داشته است، واردات ارزان که کسبوکارهای داخلی را به مصیبت کشانده است و شرکتهای چندملیتی که دغدغه اقتدار ملی را ندارند بزرگترین مشکل است. مقصر هم آن گلوبالیستهای بیوطنیاند که در عمل و نظر این مصیبت را به بار آوردهاند و باید علیه آنها شورید و شکوه گذشته را بازگرداند. حرفهایی مثل ساخت دیوار در مرز مکزیک یا افزایش تعرفه واردات را باید در همین راستا فهم کرد. اینجا تلاش برای احیای اقتدار ملی مطرح میشود. از منظر اقتصادی تاکید پوپولیسم راست بر حمایتگرایی است و جالب اینجاست که هیچکدام از این دو فرقه چپ و راست به دلایل خاص خود، نظر خوشی نسبت به اقتصاد بازار آزاد و دولت کوچک ندارند.
در ایران سالهای گذشته همواره نگرانیها از بروز پوپولیسم راست مطرح بوده، اخیراً ولی برخی هشدارها نسبت به بروز خطر پوپولیسم راست مطرح میشود. در مجموع خطر کدام بیشتر است؟
به نظر میرسد اهالی سیاست در کشور ما با چیزی به نام بحران دستاورد روبهرو هستند، چیزی که بتوان آن را به افکار عمومی فروخت وجود ندارد. وضعیت اقتصادی خوبی نیست و قرار هم نیست خوب شود، آدمهای بیکار و محتاج نان شب رو به افزایشاند و آن به اصطلاح نابرابری خود را تمامقد نشان میدهد. کشور در حال تحریم است و هر روز شاهد ناکارآمدی جدیدی هستیم که این حماسه مازوت و آلودگی هوا و قطع برق نمونههای اخیر آناند، پاسپورت ایرانی را خیلی جاهای دنیا جدی نمیگیرند و هر روز درست یا غلط خبر از پیشرفت حیرتآور کشورهایی که تا مدتها پیش از این جزو میوهجات نبودند به گوش میرسد و ایران زیبا با آن همه قابلیت و منبع و پیشینه 10 سال است که رشد اقتصادی نداشته و بیکاری تحصیلکردهها و جوانانش چشمگیر است. خیلیها با پاهایشان به گزینه «به آینده امیدی نیست» رای دادهاند و مهاجرت را انتخاب کردهاند. بدی کار هم اینجاست که متاسفانه امیدی به اینکه «اوضاع از اینکه هست، خیلی بدتر نشود» به چشم نمیخورد. اما اگر بخواهیم یک حدس و «استمباد» (منظور همان استنباط مبتنی بر باد و از اصطلاحاتی است که روزنامهنگار پیشکسوت ایرانی استاد محمد قائد شرفی آن را باب کرد) شخصی داشته باشم، این بار باید منتظر ظهور نوعی پوپولیسم راست باشیم.
چه عواملی زمینهها را برای رویش پوپولیسم راست در ایران فراهم کرده است؟
ظهور پوپولیسم در معنایی که آمد به این دلیل است که نخبگان سیاسی مستقر از پس پاسخ به مطالبات بخش چشمگیری از جمعیت برنمیآیند، هیچ پروژه سیاسی مشخصی وجود ندارد، آبرویی هم برای خیلی از سیاسیون نمانده است و در فقدان چهرههای موثر به سر میبریم. یک تجربه شکست پوپولیسم نفتی دولت مهرورزی را که از نظر من بیشتر مایههای چپ داشت هم از سر گذراندهایم، شوکهای نفتی دهه نخست قرن بیستویکم به پایان رسیدند و دیگر خیلی پترودلاری هم در کار نیست که بشود خرج کرد و محبوبیت خرید و دل «مستضعفان» را برد، چرخ کار خیلی از مردم نمیچرخد و با نامه و عریضه نوشتن و سر زدن به این یا آن استان هم کار حل نمیشود. انگار چارهای نیست، باید سراغ ریاضت رفت و کمربندها را محکم بست و این یعنی سختیهای بیشتر در آینده که بعید است برای کسی از اهالی سیاست خیلی محبوبیتساز باشد.
برخی درباره انتخابات روبهرو از خطر بروز پوپولیسم راست خبر میدهند؛ چقدر این تحلیل با واقعیت همخوانی دارد؟
در مورد ظهور نوعی پوپولیسم که انگار تردیدی نیست، ولی با توجه به پیشینه کار ما اینجا هم احتمال اینکه کسانی دست به دامن نوعی ملیگرایی شوند تا تحمل جراحیهای آینده را آسان سازد، زیاد است. در بحرانی که در آن به سر میبریم، بعید است جز توسل به نوعی ناسیونالیسم چیزی به سیاسیون ایرانی کمک کند، رسیدن ملت باستانی قدرتمند به جایگاهی درخور در آینده شاید تنها چیزی باشد که بتواند امکان نوعی اصلاح را فراهم سازد و بشود آن را به مردم فروخت. اما اجازه دهید اینجا کمی در مورد موفقیت آن بدبین باشم، پوپولیسم بیش از هر چیز به چهره نیاز دارد، در توفیق پوپولیسم، وجود یک پوپولیست اعظم هم شرط است؛ کسی که بتواند با تودههای مردم ارتباط برقرار کند و به زبان مردمی سخن بگوید و رموز دلبری از آنها را بلد باشد، تا اینجا که چنین کسی معرفی نشده است و حقیقتش بعید بدانم فردی با فاصله از اهالی قدرت فعلی (شرط لازم یک پوپولیست) پیدا شود که توانمندی ایفای چنین نقشی را داشته باشد. انتخاب شدن ترامپ در انتخابات آمریکا برای خیلیها در ایران معنایش این بود که خطر برخورد نظامی بیشتر میشود و میتوان این نقش مردمی-ملی را به یک نظامی واگذار کرد، با کمال احترام به آنها که چنین باوری دارند، ولی فکر نمیکنم بتوان چنین تحلیلی را خیلی جدی گرفت.
آیا با هیچ راهی نمیتوان از بروز پوپولیسم در انتخابات پیشرو گریخت؟ به عبارتی چه میتوان کرد؟
در غیاب یک پروژه سیاسی جدی یا باید قهر مردم از صندوقها و کاهش سرمایه اجتماعی و پیامدهای منفی آن را پذیرفت که از نظر من برای کشوری به وسعت و تنوع ایران شدنی نیست یا نوعی پوپولیسم اعم از چپ و راست را پی گرفت، چنانکه عرض کردم خیلی در مورد پوپولیسم مساله نداریم، بیشتر تاکید بر این است که آیا کسی پیدا میشود که بتواند چنین نقشی را به عهده بگیرد که برای مخاطبان وی باورپذیر باشد. نظر شخصیام البته این است که بسیار بعید به نظر نمیرسد، اما از آنجا که پیشگویی کار متخصصان فال قهوه است، در این مورد هم باید نشست و دید اوضاع چطور پیش میرود.
نقش جامعه مدنی میتواند چه باشد؟ به هر حال جریان روشنفکری و جامعه مدنی در همه کشورها هدایتکننده بخشی از مردم به ویژه طبقه متوسط به حساب میآید. در ایران چه نقشی برای این گروه میبینید؟
خیلی جامعه مدنی پرنفوذ و قدرتمندی وجود ندارد که انتظار نقشآفرینی داشته باشیم، کدام تشکل و گروه و حزب و رسانه و سمن را سراغ دارید که توان و قابلیتی برای اثرگذاری جدی داشته باشد؟ کمی شلوغکاری رسانهای را احتمالاً در شبکههای اجتماعی در سال 1400 شاهد خواهیم بود و سیل بیانیهها و متهم کردنهای این یا آن، و از آنجا که پوپولیسم متهم کردن زمین و زمان برای بهرهگیری سیاسی است، شاید خیلی حرفها بشنویم و به طور موقت بحثها داغ شود، ولی اگر روند به همین شکل کنونی پیش برود، فکر نمیکنم در انتخابات شاهد تحقق هدف اصلی یعنی مشارکت بالا باشیم.
در صورت به قدرت رسیدن پوپولیسم راست در ریاستجمهوری ایران چه سرنوشتی برای اقتصاد میتوان متصور بود؟ آیا میتوان بهرغم حضور این افراد در قدرت به سیاستهای اصلاح اقتصادی دل خوش کرد؟
اگر فرض کنیم این به اصطلاح پوپولیسم راست بتواند کارستان کند و نظر تعداد زیادی از شهروندان را جلب کند، میتوان حدس زد سیاستهای اقتصاد کلی بر مبنای فلسفه حمایتگرایی خواهد بود و سیاستهایی از قبیل وامهای ارزان به تولیدکنندگان و صنعتگران، افزایش تعرفهها و دشوار یا ممنوع کردن واردات، تخصیص ترجیحی ارز برای به اصطلاح «فعالیتهای تولیدی ارزشافزای داخلی»، حمایت از صنایع ملی و سرمایهگذاری دولت برای مگاپروژههای اشتغالساز و البته تاکید بر خودکفایی و شعارهایی نظیر «ایرانی ایرانی بخر» و «ایرانی میتواند» را میتوان انتظار داشت.
آسیبدیدگان و ذینفعان پوپولیسم راست در ایران چه گروههایی خواهند بود؟
در تحلیل نهایی همه زیان میکنند، پوپولیسم بیشتر یک مکث موقت در مسیر زوال است که چهبسا شتاب آن را هم تسریع کند، مگر آنکه اهالی سیاست تدبیری جدی بیندیشند. در مورد این سیاستهای اقتصادی که پیشتر آمد، کموبیش پیامدهایشان قابل پیشبینی است، کوچک شدن حجم اقتصاد، افزایش فساد، پیدا شدن طیف جدیدی از نورچشمیها با ارتباطات سیاسی تازه و البته زیان کردن مصرفکنندگانی که باید پول زحمتکشی را صرف خرید کالای گرانتر (به طور نسبی) کنند. مصیبت پوپولیسم اما بیش از اینها سست کردن اعتماد مردم به عقلانیت و سازوکارهای رسمی است، شاید در کوتاهمدت نتایجی زودگذر داشته باشد، ولی در نهایت هزینه سیاستگذاری را بالا میبرد و بر ناکارآمدی دولت میافزاید. یک پوپولیست تا جایی سوار بر احساسات مردم و موج محبوبیت است، ولی از جایی به بعد مردم او را با خود میبرند، تا جایی میتوان روی نفرت از وضع موجود حساب کرد، ولی بعد از مدتی خود پوپولیستها نماد وضع موجود به حساب میآیند.