مارکسیسم منهای لنین
تقی ارانی چه نقشی در شکلگیری حزب توده ایفا کرد؟
گفتمان چپ، در ایران پس از عصر مشروطه سربرآورد. پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه باعث ایجاد جریانی قدرتمند در حوزه حیات علمی و سیاسی جهان شد و چالش بزرگی را برای تفکر لیبرالیستی به وجود آورد. جریان چپ به دنبال انتشار وسیع در غرب بهخصوص در کشورهای ایتالیا و آلمان، در دیگر نواحی جهان که تحت حکومت استبدادی قرار داشتند نیز رسوخ پیدا کرد و دستمایهای برای مقابله با حکومتهای استعمارگر شد. در ایران نیز بهتبع این انقلاب، حزب کمونیست در سال ۱۲۹۹ خورشیدی تشکیل شد و غالب محافل روشنفکری ایران در اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی را طیف چپ تشکیل میدادند. جنبه جذاب و عوامپسندانه انقلابهای سوسیالیستی، این امکان را برای همگان فراهم میآورد که به آسانی وارد مبارزه سیاسی شوند، حال آنکه فقر بنیادهای نظری در این کشورها، بزرگترین مانع موفقیت جریان چپ بود. در ایران نیز با وجود آشنایی متفکران و روشنفکران با سوسیالیسم، بنیانهای نظری قدرتمندی شکل نگرفت و به زودی در عرصه مبارزه سیاسی رو به تحلیل رفت. تقی ارانی که حزب توده بعدها از او به عنوان پدر معنوی حزب نام میبرد و تندیسی خیالی از یک مبارز سیاسی از او ساخت، برخلاف جریان غالب در میان روشنفکران چپ متاخر، نه یک شخصیت مبارز که بیشتر یک ایدئولوگ متفکر بود که اندیشههای چپ را نه در پی تقلید کورکورانه از غرب کاپیتالیستی و شرق کمونیستی، که بر اساس مطالعات عمیق به دست آورد و اگر مرگ زودهنگامش در زندان رضاشاهی فرانمیرسید، شاید حزب توده در گردابی که در آن غرق شد، گرفتار نمیشد و فرجامی دیگرگونه مییافت. به بهانه سالروز درگذشتش در بهمنماه 1318، نگاهی کوتاه کردهایم بر اندیشههای ارانی، که او چه نقشی در شکلگیری جنبش چپ و حزب توده در ایران ایفا کرد؟ و آیا مبارزی سیاسی بود یا متفکری سوسیالیست؟
تقی ارانی که بود؟
تقی ارانی که تاریخ حزب توده با او آغاز میشود، در سال ۱۲۸۲ خورشیدی در تبریز چشم به جهان گشود و پس از گذراندن دوران مدرسه با وجود مشکلات مالی فراوان راهی آلمان شد. وی تحصیلات خود را در رشته شیمی آغاز کرد و با دو مجله «نامه فرنگستان» و «ایرانشهر» به همکاری پرداخت و در آنجا مقالاتی نوشت. در اوج دوران احساسات ضدبریتانیایی در آلمان، بهناگزیر به سمت جنبش ملیگرایانه موجود کشیده شد. یکی از زندگینامهنویسان کمونیست دربارهاش نوشته «ارانی، مانند بسیاری دوستان دانشجویش، به شدت تحت تاثیر ناسیونالیسمی افراطی بود». در عین اینکه از مدرنیزاسیونی سریع و پرشتاب دفاع میکرد، طرفدار حذف کلمات بیگانه از زبان فارسی، احیای آرمانهای زرتشت، ایجاد و برقراری حکومتی مرکزی بود؛ ادعا میکرد امپراتوری ساسانیان چنین دمودستگاه و مناسباتی داشته است. سه کتاب مختصر درباره فرهنگ ایران نوشت، درباره عمر خیام، سعدی و ناصرخسرو و حلقهای از دانشجویان ایرانی به دور خودش جذب کرد که علاقهمند به سوسیالیسم بودند. در مقالهای به نام «آذربایجان: مسالهای حیاتی و مهلک برای ایران» که در مجلهای روشنفکری در برلین منتشر شد، از حذف زبان تُرکی از استان زادگاهش دفاع و ادعا کرد مردم آذربایجان مشتاقاند فارسی یاد بگیرند، فارسیای که در نتیجه حمله مغول فراموشش کرده بودند.
با وجود اینکه بعدها نگرش ایدئولوژیک ارانی تغییر یافت و به عرصه تفکرات سوسیالیستی کشیده شد، اما این به معنی کنار گذاشتن تفکر ناسیونالیستی و دلباختگی کامل به مرام چپ نبود. انور خامهای درباره این خطمشی ارانی مینویسد: «البته ارانی به مارکسیسم عقیده داشت، اما این به هیچ وجه به معنای آن نبود که به ملیت و استقلال ایران پایبند نباشد یا هوادار تسلط دولت شوروی بر ایران باشد. در حقیقت دکتر ارانی یک ناسیونالیست واقعی بود و به میهن خود و استقلال آن عمیقاً علاقه داشت و شاید یکی از علل گرایش او به مارکسیسم همین حس ناسیونالیستی او بود... در آن هنگام برای من و شاید دیگر افراد پنجاهو سه نفر این سوال مطرح بود که اگر در ضمن جنگ، دولت شوروی مجبور شود به ایران حمله کند، روش ما باید چه باشد؟... جواب او فوری و صریح بود ما علیه هر متجاوزی حتی شوروی خواهیم جنگید و از استقلال ایران دفاع خواهیم کرد» (انور خامهای، پنجاه و سه نفر، ص 24). او برخلاف دیگر متفکران و مبارزان چپگرا، خود را بهطور تام وقف این مرام نکرد و در برابر آن رنگ نباخته بود.
زندگی در جمهوری وایمار، کشوری که به لحاظ ایدئولوژیک فروپاشیده بود، باعث شد با نظریه سوسیالیستی آشنا شود. خودش را غرق آثار نویسندگان سوسیالیست کرد، علاقهمند پُرشر و شور دستچپیهای آلمان و به همین واسطه حزب کمونیست ایران شد که در تبعید بود. به دنبال آشنایی با تعدادی از دانشجویان ایرانی مقیم آلمان، از جمله احمد اسدی، مرتضی علوی و ایرج اسکندری، در پاییز سال ۱۳۰۴ «فرقه جمهوری انقلابی ایران» را پایهگذاری کرد که هدف آن، دفاع از آرمانهای آزادیخواهانه انقلاب مشروطیت و جمهوری ملی بود. این فرقه در سال ۱۳۰۶، «جزوه بیان حق» را که در مورد آزادی و رهایی از تسلط اجانب بود، انتشار داد که موجب خشم فراوان رژیم پهلوی شد. ارانی در آلمان به کسب درجه دکترا در رشته فیزیک و شیمی نائل شد و در سال ۱۳۰۷ از رساله دکترای خود در دانشگاه برلین دفاع کرد. سال بعد وقتی به ایران بازگشت، دیگر مارکسیستی پروپاقرص بود، مصمم به اینکه مارکسیسم را در ایران معرفی و فراگیر کند. چون قانون سال ۱۳۱۰ مبنی بر ممنوعیت تبلیغ مرام اشتراکی خیلی زود این بلندپروازیاش را ناممکن کرد، او و چندتایی از رفقای دوران آلمانش گروهی مخفی برای بحث و مباحثه راه انداختند؛ در جلساتشان آثار کلاسیک سوسیالیستی را میخواندند و ترجمه میکردند و در سال ۱۳۱۲ انتشار مجله «دنیا» را آغاز کرد که بر مسائل تئوریک و فلسفه ماتریالیسم تاکید داشت و به هیچ روی قصد انجام فعالیت سیاسی را نداشت. با انتشار مجله دنیا، محفل روشنفکری به سرپرستی ارانی شکل گرفت. این محفل بیشتر حول مسائل تئوریک و علمی به بحث میپرداخت. به دنبال آشنایی برخی از نفرات گروه ارانی با فرقه کمونیست، زمینههایی برای ادغام آنها به وجود آمد.
پنجاهو سه نفر
در اوج اختناق حکومت رضاشاهی، مجال برای هرگونه فعالیت سیاسی-اجتماعی با سرکوب روبهرو میشد. در سال 1316، پس از آنکه گروه ارانی بیانیه روز کارگر را در دانشگاه توزیع کرد و با برخی از اعضای کهنهکار اتحادیهها ارتباط برقرار ساخت، پلیس ناگهان به این مباحث روشنفکرانه پایان داد. در ادامه کیفرخواست، در مورد اغلبشان به تبلیغ ایدئولوژیای اشاره شده بود «کمونیستی»، «سوسیالیستی»، «ماتریالیستی» و حتی «ملحدانه». در دادگاه، ارانی محاکمه خود را با دادگاههای پوشالی نازیها مقایسه کرد و پلیس را به شکنجه دادن متهم ساخت، اعلام کرد که قانون 1310 حق آزادی بیان موجود در قانون اساسی را نقض میکند و ثابت کرد که هیچ قانونی نمیتواند از اشاعه اجتنابناپذیر تئوریهای غربی سوسیالیسم و کمونیسم جلوگیری کند و ایران هم چارهای نداره جز اینکه خودش را غربی کند: «اگر شما میخواهید از لباس غربی، روش، نمادها، تکنولوژی و شیوه زندگی غرب تقلید کنید، باید فلسفه سیاسی غرب را نیز به کار بندید.» اما هیچ حرفی از قضیه اشتراک پیش کشیده نشد.
فرجام کار دادگاه، محکومیت ۴۵ نفر به زندان بود. ارانی و فعالان سیاسی که سرکردههای گروه بودند، سنگینترین حکمها را گرفتند، ده سال زندان. ارانی ۱۶ ماه بعد از محاکمه در زندان مرد. همقطارانش مسوولان زندان را مقصر مرگ او دانستند، مسوولانی که نگذاشته بودند او تحت معالجات پزشکی لازم و کافی قرار بگیرد، اما مقامهای حکومتی ادعا کردند او بر اثر حصبهای یکباره و علاجناپذیر مرده. حقیقت هرچه بود، گروه رهبری گرانقدر را از دست داده بود، همزمان اما شهیدی ارزشمند هم به دست آورده بود. باقی هنوز در زندان بودند که ارتش متفقین به تهران رسید.
روز ۲۷ شهریور ۱۳۲۰، فقط دو روز بعد از استعفای رضاشاه، ۲۷ نفر از «پنجاهوسه نفر» آزاد شدند، آنهایی که روشنفکرتر و در نتیجه به نسبت بقیه کمتر خطرناک شمرده میشدند. آنهایی که حکم محکومیت سیاسیشان پابرجا مانده بود، تصمیم گرفتند حزبی تشکیل بدهند با نام بلندپروازانه «توده». چهرههای اصلی موثر در اتخاذ این تصمیم، همقطارهای ارانی از دوره اروپا بودند: دکتر مرتضی یزدی، ایرج اسکندری، رضا رادمنش و بزرگ علوی، تقی ارانی را به عنوان رهبر معنوی حزب توده و جنبش چپ در ایران معرفی کردند.
چپ در اندیشه ارانی
آنچه در مورد زندگی تقی ارانی بیشتر جلوه میکند، حوزه تفکر و اندیشه وی است. ارانی در زمان حیات خود، بهطور رسمی وارد هیچگونه مبارزه سیاسی نشد و بیشتر در حوزه مسائل تئوریک به فعالیت پرداخت. مقالات منتشرشده او در مجلات فرنگستان، ایرانشهر و دنیا، و تالیف چندین کتاب و رساله از وی، بیانگر تفکرات این اندیشمند ایرانی است. ارانی در سالهای آغاز دانشگاه، دارای گرایشهای ناسیونالیستی و وطنپرستانه بود، اما با گذشت زمان، آثار مارکس، انگلس، کائوتسکی و لنین را با دقت و اشتیاق مطالعه کرد، به سوسیالیسم روی آورد و ماتریالیسم و دیالکتیک را به عنوان فلسفه حیات پذیرفت و با روزنامه «پیکار» همکاری کرد. سیر این تغییر اندیشه در آثار ارانی مشهود و نمایان است. علاوه بر این، ارانی در مورد دیگر جنبههای اجتماعی جامعه ایران، از جمله وضعیت زنان و مذهب و انقلاب مشروطه نیز تحت تاثیر تفکرات مارکسیستی است. در مورد حقوق زنان معتقد بود، مادامی که زن استقلال اقتصادی در جامعه پیدا نکند یعنی جزو افراد تولیدکننده ضروریات زندگی نشود، حکم عروسک اجتماعی و بازیچه مرد را خواهد داشت و عملاً دارای حقوق اجتماعی مساوی با مرد نخواهد بود (دنیا، دوره اول، شماره 10).
ارانی کمتر از 10 سال، از سال ۱۳۰۵ تا سال ۱۳۱۵ تعداد کثیری کتاب و رساله نگاشت که برخی از آنها به صورت سلسله مقالات در مجله «دنیا» چاپ شد و در رشته مقالاتی با عنوان «ماتریالیسم تاریخی»، «دانش و عناصر ماده»، «مفهوم ماتریالیستی بشریت»، «زنان و ماتریالیسم» و «پایههای مادی زندگی و اندیشه»، نخستینبار، برای خوانندگان فارسیزبان دیدگاه مارکسیسم را در مورد مسائل معاصر علوم اجتماعی تشریح کرد. او در «مفهوم ماتریالیستی بشریت» که سادهترین و آشکارترین اثر سیاسی اوست، کتاب منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت انگلس را خلاصه و بر این نکته تاکید میکند که زیربنای اقتصادی جامعه، روبناهای نهادی، ایدئولوژیک، فرهنگی و سیاسی آن را تعیین میکند. وی مقاله را با سه انتقاد عمده از نظریهپردازان نژادی معاصر به پایان میبرد: نخست، در توضیح و تبیین آنان از رویارویی شرق و غرب به مراحل اقتصادی توسعه تاریخی توجه نشده است؛ دوم، اینگونه یافتهها و شواهد زیستشناختی که بیشتر جوامع از نژادهای گوناگون اما برابر تشکیل شده است، فرضیه بنیادی آنها را زیر سوال میبرد؛ سوم، آنها با ایدهآلیزه کردن دولت و ملت، این واقعیت آشکار را که دولت «کمیته اجرایی طبقه حاکم» است و ملت به طبقات متخاصمی با منافع، ایدئولوژیها، اجتماعات و احزاب سیاسی متضاد تقسیم میشود، پنهان میکنند. ارانی، با وجود گرایشهای ناسیونالیستی که داشت، در دوره اوج قدرت هیتلر، انتقادات شدیدی را علیه فاشیسم مطرح میکرد و نژاد خالص آریایی را افسانهای پوچ میشمرد. احسان طبری چند سال بعد، طی یک سخنرانی به مناسبت یادبود ارانی، از افشاگریهای وی در مورد فاشیسم سخن گفت و بیان داشت که «افشاگری ارانی برای او سرانجام به بهای جان تمام شده، ولی تاریخ نشان داد که چقدر ارانی در این افشاگری خود ذیحق بود. تاریخ پیروزی معنوی را به نام ارانی نوشت و فاشیسم را در ننگ ابد مدفون ساخت» (احسان طبری، سخنرانی سال 1348 به یادبود ارانی، ص 10). واقعیت آن است که قرائت ارانی از مارکسیسم و سوسیالیسم علمی، که در اروپا شکل گرفته بود، کاملاً متفاوت با آن خطمشیای بود که پیش از او کمونیستهای سنتی روسیه دیده و بدان ایمان داشتند یا پس از وی رهبران حزب توده از آن پیروی کردند. خلیل ملکی در این باره میگوید: «آنچه پیوسته مرا و لابد کسان دیگر را نیز ناراحت میکرد تعصب فوقالعاده و غیرمنطقی درباره شوروی بود که با طرز تفکر مارکسیسم و سوسیالیسم علمی ابداً سازگار نبود» (خاطرات سیاسی خلیل ملکی، ص 32). اما ارانی با نگاهی واقعبینانه که توأم با انتقاد نیز بود، به جریان چپ نظر داشت. «اینکه ارانی از مارکسیسم تعبیر لنین و استالین را نداشت، واقعیتی است کاملاً درست و به همین دلیل نیز او در ایران هیچگاه به دنبال تشکیل حزب یا گروه کمونیستی نبوده است، اما آنچه موجب گرایش ارانی جوان به سوی اندیشههای مارکس شد، ناشی از احساسات ناسیونالیستی وی نبود، زیرا گرایش به اندیشه مارکسیستی در ارانی اصولاً بر بستر احساسات سیاسی شکل نگرفت... دیدگاه نظری و عملی دکتر ارانی نشان میدهد که او برخورد جزمگرایانه نسبت به مارکس نداشت و همچنین هیچگاه تن به پذیرش اندیشههای تحت نام مارکسیسم نداد. حتی میتوان گفت که دکتر ارانی به مثابه نخستین پژوهنده اندیشههای مارکس در ایران، به دیدگاه متفاوت با مارکسیسم عامیانه دست یافته بود. اگرچه برای دکتر ارانی، اندیشههای مارکس به مثابه متدولوژی نگرش به مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه و نیز به عنوان یک سیستم اندیشگر جاذبه و به آن گرایش داشت، اما تحلیل او تنها تاکید به بنیاد اقتصادی به مثابه عنصر تعیینکننده تحول جامعه نبود، بلکه برای روانشناس اجتماعی و عامل روانی نیز نقش مهمی قائل بود» (حمید احمدی، تاریخچه فرقه جمهوری انقلابی ایران و گروه ارانی، ص 37-36).
ارانی آزاداندیشی خود را نسبت به اندیشههای مارکس، در زمینه بررسی مسائل احتمالی، سیاسی، فلسفی و فرهنگی حفظ کرد، برخورد او با مقوله مالکیت خصوصی نمونه دیگری از این واقعیت است. سندی در دست است که بهطور غیرمستقیم شیوه برخورد ارانی را مبنی بر اینکه لغو مالکیت خصوصی جنبه ایدهآلیستی دارد نشان میدهد (احمدی، ص 40).
در زمینه مقوله انترناسیونالیسم سوم نیز میتوان به نمونههایی اشاره کرد که مرزبندی روشن ارانی را با سیستم تفکر رایج بین کمونیستها و احزاب مارکسیست نشان میدهد. به خاطر همین اختلافنظرهای فکری بود که میان ارانی و کامبخش اختلاف در گرفت و کامبخش کینه شدیدی از وی به دل گرفت که تا هنگام فوت ارانی ادامه داشت. کامبخش در طول این مدت سعی کرد همه را نسبت به ارانی بدبین و از اطراف او پراکنده سازد. اما پس از درگذشت ارانی رویه وی و طرفدارانش تغییر کرد و درصدد بزرگ کردن نام ارانی و سوءاستفاده از آن برآمدند. خلیل ملکی در این مورد چنین میگوید: «پس از دادگاه که من به زندان قصر رفتم و تا حدودی از پنجاهوسه نفر دور بودم... از دور و نزدیک حس میکردم که مخالفت با دکتر ارانی پس از آن همه شکنجه و دادگاه و دفاع درخشان او و بهخصوص رفتار شایسته او در بازپرسی کم نشده، بلکه کینه و نفرت بعضی بیشتر نیز شده است... دکتر بهرامی که دورادور با کامبخش و شرکا در ارتباط بود... سعی و کوشش بیهوده میکرد که مرا نسبت به دکتر ارانی بدبین سازد. پس از دادگاه و در دورانی که در کریدور چهار با یکدیگر هماتاق بودیم از کینه و نفرت و بغض ذاتی او نسبت به دکتر ارانی، من بسیار زیاد متعجب بودم... من در ضمن ملاقات با خانوادهام از راه مادر ارانی خبر مرگ او را شنیدم، وقتی این را به بهرامی دادم، او فکری کرد و گفت حالا دیگر باید ارانی را بزرگ کنیم! تمام مخالفان آن زمان او، پس از مرگ او از مداحان او شدند و از هواداران جدی و واقعی او نیز جلو زدند» (ملکی، ص 220 و 286). رهبران حزب توده، طی سالهای بعد از ارانی تندیسی از مردی مبارز ساختند که پیشگام در تشکیل حزب توده بوده، تندیسی که به نظر میرسد چندان واقعی نبوده است. بزرگ علوی مینویسد: «اساساً نمیدانم این موضوع گرفتاری پنجاهوسه نفر چه اهمیتی دارد تا کسی در این حد وقت گرانبهای خود را صرف پژوهش آن کند. جمعی جوان بیتجربه که چندتا چندتا باهم درباره امور کشورشان نشسته و گپ میزدند، رئیس شهربانی وقت آنها را گرفت، حبس کرد و از آنها هیولایی ساخت که هیچ نبودند... اداره سیاسی کسانی را دستگیر کرده بود که نه فقط کلمه «کمونیست» را برای اولین دفعه در زندان شنیدند، بلکه مابین پنجاهوسه نفر کسانی گرفتار شده بودند که اصلاً ارزش اخلاقی نداشته و ابداً لیاقت نداشتند که جزو پیشتازان آزادی ملت ایران بهشمار روند» (بزرگ علوی، پنجاه و سه نفر، ص 62-61).
وسعت معلومات تقی ارانی در علوم، دانش و فن و فرهنگ زمان، همراه با خصلت مردمدوستی، از وی شخصیتی ساخته بود که بیگمان میتوان گفت: دکتر ارانی به مثابه یک متفکر سوسیالیست و مبارز سیاسی میهندوست، نخستین پژوهنده مارکسیسم در ایران، پیگیر و مومن به آرمانهای آزادیخواهانه و عدالتطلبانه، در زمان خود آغازگر اندیشه تجددخواهانه در جامعه ایران بود، که بسی فراتر و ژرفتر از برجستهترین روشنفکران ترقیخواه نسل انقلاب مشروطیت و دوران خود حرکت کرد. بعد از کشته شدن ارانی، حتی باوفاترین یارانش به جز ستایش و احترام نسبت به وی در مجموع نتوانستند سیر واقعی زندگی فکری و سیاسی این انسان بزرگ را آنگونه که بود و میاندیشید، بشناسند(احمدی، ص 79).