اقتصاددانان در برابر فیلسوفان
بازار چگونه اخلاق را تقویت میکند؟
بسیاری از فلاسفه و تئوریسینهای اجتماعی از هزاران سال قبل، نسبت به رعایت اصول اخلاقی در بازارها و مبادلات انجامشده در آنها بدبین بودهاند، به خصوص اگر این مبادلات با انگیزه کسب ثروت باشد. آنها هرگونه دادوستد برای به دست آوردن مایحتاج اولیه خانواده یا حتی رفع نیازهای یک شهر را امری کاملاً طبیعی میدانستند. به اعتقاد ارسطو، این نوع مبادله هیچ منع اخلاقی ندارد و میتواند یک اتفاق روزمره باشد، اما فعالیتهای تجاری به خصوص تجارتهای مالی، نوع غیرطبیعی از کسبوکار محسوب میشوند، زیرا در این نوع تجارت، با اجناس و کالاها سروکار نداریم و این ارزشهاست که مبادله میشوند نه کالاهای اساسی. به گفته ارسطو، کسب ثروت با این روش هرگز نمیتواند به زندگی روزمره یک انسان بافضیلت تبدیل شود. البته این یک واقعیت است که بسیاری از فعالیتها در بازارها، فقط برای رفع نیازهای ضروری نیستند و کسب ثروت انگیزه مهمی برای این معاملات به شمار میآید.
در این میان نظرات مخالفی هم همواره وجود داشته است. سیسرون، فیلسوف رومی پیش از میلاد، معتقد بود یک انسان بااخلاق هم میتواند به دنبال ثروت باشد. به اعتقاد او این نظریه که خوبی (فضیلت) و عقل (تجارت) در کنار هم نمیتوانند قرار بگیرند، مردود است. سیسرون میگفت: نمیتوان ادعا کرد مردی که زمینی را با قیمت کمتر از ارزش خود به فروش برساند، مرد بافضیلتی است و اگر در فروش زمین ارزش واقعی آن را در نظر بگیرد، مرد عاقلی است که از فضیلت دور مانده است. برخی فیلسوفان مانند کوینتوس توبرو، فیلسوف و نویسنده رومی قبل از میلاد، کسب ثروت را وظیفه یک مرد دانسته ولی سیسرون معتقد بود چنین نگرشی نیز بسیار افراطی است. اصل مهم در کسب ثروت همراه نبودن آن با اطلاعات غلط و فریبکاری است نه اجباری بودن آن.
در میان همه نظریههای مختلف در خصوص رابطه اخلاق با تجارت و بازار، این را هم باید در نظر داشته باشیم که فضیلت یک انتخاب اخلاقی نیست. فضیلت یک بُعد شخصیتی است که باعث میشود انسان، کار درست را بعد از تعقل و تفکر انجام دهد. فضیلتهای اخلاقی مجموعهای از حالتهای هماهنگی هستند که میتوانند با افراط یا تفریط از بین بروند. بنابراین یک انسان احمق، لزوماً انسان بااخلاقی نیست. برای بااخلاق بودن لازم نیست فقط به دیگران آسیب نرسانیم و از قوانین پیروی کنیم. برای بااخلاق بودن باید شجاع، وفادار و باثبات بود.
آیا بازار اخلاق را تباه میکند؟
ویرجیل استور، استاد اقتصاد و جینی چوی، دکترای اقتصاد از دانشگاه جرج میسن، در کتاب جدید خود به نام «آیا بازار اخلاق را تباه میکند؟» به همین مقوله جنجالی میپردازند. ویژگی متمایز این کتاب نسبت به کتابهای مشابه خود این است که این دو نویسنده، به جای بررسی این مساله از نگاه فلسفی، با نگاه علم اجتماعی به مطالعه آن میپردازند. در کتاب آنها نهتنها دیدگاههای نظری، بلکه آمار و مشاهدات واقعی مورد بررسی قرار میگیرد. آنها معتقدند چنین نقدهایی همیشه بر مبنای فلسفه اخلاق مطرح شدهاند و فرض قطعی آنها این بوده که اقتصادهای آزاد نمیتوانند وجه اخلاقی داشته باشند در حالیکه این فرضیه نیازمند یک مطالعه تجربی است نه فلسفی. آنها معتقدند ادعایی که بازارها، انسان را تبدیل به یک هیولای بیاخلاق میکند، باید در مشاهدات واقعی اینکه «چه بر سر مردم میآید وقتی با بازار درگیر میشوند» مورد مطالعه قرار گیرد. آنها سعی دارند به یک سوال مهم در این کتاب پاسخ دهند، که نباید نگران بود هرچه بیشتر در فعالیتهای بازار مشارکت کنیم، بیشتر احتمال آن است که به فردی خودخواه، فاسد و چپاولگر تبدیل شویم؟ اگر بازارها اجازه فعالیتهایی را میدهند که به نظر ما اخلاقی است، آیا این تجاریسازی و ارزشگذاری برای کسب سود، باعث خراب کردن حس نوع دوستی و یاریرسانی جمعی که جامعه بر پایه آن استوار است نمیشود؟
جواب استور و چوی به این سوال این است: شاید این اتفاق بیفتد ولی نه لزوماً. آنها معتقدند در مقایسه با سایر سیستمهایی که برای نظم دادن به فعالیتهای گسترده انسانی بنا نهاده شده، اقتصادهای آزاد، میتوانند فضاهای اخلاقمحوری را گسترش دهند که زمینه را برای مشارکت مردم فراهم میکنند. آنها با استناد به آمار ارائهشده از منابع مختلف مانند بانک جهانی، سازمان بهداشت جهانی، مرکز آماری مطالعات ارزشهای جهانی و شاخص رفاه لگاتوم به مقایسه شاخصهای اجتماعی، فرهنگی، علمی و سلامت در کشورهایی با اقتصادهای آزاد و کشورهایی با اقتصادهای بسته پرداختهاند.
استور و چوی در 30 نمودار ارائهشده، نشان میدهند که چگونه مردم در جوامعی با اقتصاد آزاد، ثروتمندتر، سالمتر و خوشحالتر هستند و ارتباط بهتری با هم برقرار میکنند. مردم حتی در چنین جوامعی، خیّرتر میشوند، به حقوق زنان باور بیشتری دارند، بیشتر اعتماد میکنند و در سازمانها و انجمنها فعالتر هستند. بازارها، موقعیتهای فراوانی برای مردم ایجاد میکنند که برای بهبود زندگیشان کار و تلاش کنند. در چنین جوامعی نهتنها قشر برخوردار و مرفه از فضای بهوجودآمده سود میبرند، بلکه قشر کمبرخوردار نیز نسبت به قشر مشابه خود، یا حتی نسبت به قشر مرفه در کشورهایی با اقتصاد بسته، بسیار بهتر زندگی میکنند.
در این کتاب، بازار مکانی برای دادوستد است، چه مکانی فیزیکی برای خرید و فروش و چه فضایی انتزاعی مانند بازار مسکن یا کار. در تعریف این کتاب بازارها فضاهایی هستند که باید نوآوری و کارآفرینی به همراه داشته باشند. بازاری بودن یا غیربازاری بودن یک جامعه هم امری نسبی محسوب میشود. واژههای جوامع بازاری، اقتصادهای بازاری، جوامع بازارمحور و اقتصادهای آزاد یک مفهوم داشته و برای توصیف کشورهایی استفاده میشوند که بازارها اجازه رشد دارند و با سه شاخص شناخته میشوند. این سه شاخص عبارتاند از به رسمیت شناختن حقوق مالکیت، اجرای قاطعانه قراردادها و حاکمیت قانون. این نکته را نیز باید در نظر داشت که در اقتصادهای آزاد، هیچگونه دخالتی در بازارها اعمال نمیشود.
اگر کشوری در دوپنجم بالای دامنه امتیازات شاخصها قرار بگیرد، آن کشور به عنوان کشوری با اقتصاد بازاری یا غیربازاری طبقهبندی میشود. ولی گاهی کشوری در دو سر این طیف قرار نمیگیرد و اقتصاد آن به طور نسبی اقتصادی بازاری یا غیربازاری است. این یعنی برای مثال، کشوری ممکن است بازارمحور باشد ولی به دلیل ضعف در هرکدام از شاخصهای ذکرشده، مردم آن نتوانند از بازارها، درآمد مناسب کسب کرده یا نیازهای خود را برطرف کنند.
بسیاری تصور میکنند که میتوان کشورها را بدون بررسی این شاخصها در این دستهبندی قرار داد، در حالیکه مطالعه کشورها در این کتاب نتایج غیرقابل انتظاری را نشان میدهد. برای مثال، کشورهای اسکاندیناوی (دانمارک، فنلاند، ایسلند، نروژ و سوئد) برخلاف اینکه دارای برنامههای اجتماعی دولتی هستند ولی در دستهبندیهای این کتاب در میان کشورهای بازارمحور قرار میگیرند، زیرا در این کشورها شاهد حقوق مالکیت قوی، ضمانت اجرای قراردادها و کمترین محدودیت و دخالت در تجارت هستیم.
به اعتقاد استور و چوی، گاهی این سوءتفاهم ایجاد میشود که اقتصادهای غیربازاری کشورهایی بدوی هستند که هیچگونه کسبوکاری در آنها انجام نمیشود و حقوق مالکیت و نقش قانون از هیچ احترامی برخوردار نیست. ولی واقعیت این است که منظور آنها از کشورهای غیربازاری، کشورهایی است که نهادهایی برای دخالت و تجاوز به عملکرد بازارها در آنها فعال هستند. اندونزی یک کشور غیربازاری محسوب میشود. این کشور تا سال 98 تحت حکومت دیکتاتوری سوهارتو بود و بعد از آن نیز پارتیبازی و قومپرستی، اقتصاد آن را تحت تاثیر قرار داده است. حکومت مرکزی همچنان در تلاش است که رقابت را در بازار محدود کند و به شخصیتهای سیاسی و با نفوذ امتیازهای خاصی بدهد. به عبارت دیگر، اگرچه اندونزی فاقد بازار نیست ولی عملاً این بازارها نمیتوانند به طور آزادانه فعالیت کنند. اسپانیا مثال دیگری از کشور غیربازاری است. اسپانیا نیز بعد از دیکتاتوری فرانکو در سال 75 مرحله گذار صلحآمیز به دموکراسی را پشت سر گذاشت. بعد از ملحق شدن به اتحادیه اروپا در سال 1986 این کشور رشد سریع مدرنیزه شدن، حقوق بشر و توسعه را تجربه کرد، ولی از نظر رقابت اقتصادی از سایر کشورهای اروپایی بسیار عقبتر است. این کشور همچنان درگیر بوروکراسی دولتی ناکارآمد و قوانین دستوپاگیر کارگری است. به عبارت دیگر، بازارها در اسپانیا وجود دارند و حتی میتوان رشد و توسعه آنها را نیز شاهد بود، اما کمبودهای سازمانی آن به گونهای است که این کشور را در زمره کشورهای غیربازاری قرار میدهد.
استور و چوی تاکید دارند که آنها از واژه سرمایهداری در توصیف این نوع اقتصاد استفاده نمیکنند زیرا این واژه میتواند بسیار گمراهکننده باشد. اقتصادهای بازارمحور، کسب کالاهای سرمایهای را تسهیل میکنند و باعث رشد و توسعه سرمایه سهامی در یک جامعه میشوند ولی اینگونه جوامع تنها وابسته به کسب سرمایه نیستند. یکی از اصول مهم در این جوامع نوآوری و عدم دخالت در امور اقتصادی است.
این کتاب تاکید دارد بازارها نهتنها اخلاق را از بین نمیبرند بلکه میتوانند زمینه را برای بااخلاق شدن مردم فراهم کنند. آنها مانند فضاهای اخلاقی عمل میکنند که هم بر فضیلتهای اخلاقی ذینفعان خود متکی هستند و هم به آنها پاداش میدهند. نویسندگان این کتاب نظریههای منتقدان سرسخت اقتصاد آزاد مانند ارسطو، توماس آکویناس، ژان ژاک روسو و مایکل سندل را در کنار نظریه طرفدارانی مانند آدام اسمیت، مونتسکیو، ولتر، توماس پین و میلتون فریدمن بررسی میکنند. استور و چوی نشان میدهند که در کنار هفت فضیلت اخلاقی (عشق، ایمان، امید، شجاعت، میانهروی، دوراندیشی و عدالت) در اقتصادهای آزاد، که مککلاسکی در کتاب خود به آنها پرداخته، مردم در این جوامع نوعدوستتر، روشنفکرتر، قابل اعتمادتر و کمتر دارای گرایشهای مادی هستند. بازارها میتوانند باعث رشد اخلاق در مردم شوند. استور و چوی واکنش ذینفعان بازار به شرکای قابل اعتماد و غیرقابل اعتماد خود را بررسی میکنند و نشان میدهند که سازوکار در بازار به گونهای است که بهبود اخلاق را در جوامع به دنبال دارد. بازارها همچنین باعث تولید ثروت میشوند. استور و چوی معتقدند، یکی از شاخصهای بررسی اقتصاد و رشد کشورها، میزان تولید ناخالص ملی (GDP) آنهاست. در کشورهایی با اقتصاد آزاد مانند سنگاپور، نیوزیلند و سوئیس در سال 2015 سرانه تولید ناخالص بیش از 35 هزار دلار بود، در حالیکه این رقم در کشورهای غیرتجاری مانند زیمبابوه و چاد از 3500 دلار کمتر بود. مردم در اقتصادهای آزاد در مجموع از زندگی بهتری برخوردارند، تاریخ نشان داده است که سایر سیستمهای اقتصادی مانند سوسیالیسم نتوانسته مسیر رفاه و سعادت مردم را هموار کند. در کشورهای سوسیالیستی مانند اتحاد جماهیر شوروی، چین و کوبا در اوج اجرای سیاستهای سوسیالیستیشان، میانگین درآمدهای مردم از اقتصادهای آزاد بسیار کمتر بود. در سال 2015، میانگین درآمد در کره جنوبی 21 برابر بیشتر از سرانه درآمد کره شمالی بود.
جوامع بازاری، همواره با سه انتقاد بزرگ روبهرو شدهاند: یکی اینکه آنها از کارگران سوءاستفاده میکنند، دیگری اینکه آنها همه چیز را تجاری میکنند و قیمتگذاری بر روی هر چیزی برای تصمیمگیری باعث تخریب اخلاق و حس همکاری که انسان به طور ذاتی دارای آن است میشود و سوم، اقتصاد آزاد باعث ایجاد نابرابری شدید میشود که اثر فرسایشی روی نهادهای اجتماعی و دموکراسی دارد. البته استور و چوی به طور ضمنی نیروی بالقوه هر کدام از این ادعاها را انکار نمیکنند ولی تلاش میکنند هر کدام از این ادعاها را به صورت علمی مورد بررسی قرار دهند.
در خصوص ادعای اولی مبنی بر تاثیر منفی بازارها بر کارگران، چوی و استور نشان میدهند که در واقع، اقتصادهای آزاد به دو دلیل باعث بهبود زندگی این قشر از مردم جامعه میشود. اول اینکه، سازوکارهای بازار در اینگونه جوامع، کمک میکند که حقوق کارگران و کارمندان در شرایط بهتر و آسانتر پرداخت شود، فضاهای کاری ایمن شوند و فعالیتهای جانبی بیشتری برای کارگران فراهم شود تا اینکه فقط به کارگران حقوق بالا پرداخت شود. دوم، حقوق بالا و بهبود دسترسی آنها به محصولات گوناگون، که فقط یک اقتصاد پررونق میتواند آن را فراهم کند، باعث میشود که کارگران وقت آزاد بیشتر و منابع متنوعتر برای لذت بردن داشته باشند، زندگیهایشان بهتر شود حتی اگر شغلشان خیلی هم لذتبخش نباشد.
در مورد ادعای تجاریسازی و ارزشگذاری بازارها در جوامع، این کتاب نشان میدهد که اقتصادهای باز میتوانند باعث تقسیم نیروی کار شوند که وسعت و گوناگونی اجتماعات کوچک انسانی را به همراه دارند. علاوه بر آن، انواع ارتباطات، مانند ارتباطات بین کارمندان در یک شرکت یا ارتباط بین یک فروشنده با مشتریاش میتواند باعث شکلگیری فضاهای اخلاقی جدید و تاثیرگذار شود. در چنین فضاهایی، شخصیت افراد و میزان آشناییشان با یکدیگر که به افزایش اعتماد و تعهدهای شخصی منجر میشود، راندمان بیشتر قراردادها و بازدهی همکاریها را به همراه دارد.
بحث ایجاد نابرابری در جوامع بازارمحور، چه از نظر منابع چه از نظر پیامدهای ایجادشده در جامعه، یکی از مباحث مهم این کتاب به شمار میآید. نویسندگان معتقدند سیستمهایی که بر پایه اقتصاد بازار بنا شدهاند، ممکن است با میزانی از نابرابری همراه باشند، اما به نظر میآید که این افزایش نابرابری، بهایی است که جوامع برای کاهش فقر باید بپردازند. استور و چوی در کتابشان نشان دادهاند که اولاً، جوامع بازارمحور، به طور کلی، میزان کمتری از نابرابری نسبت به کشورهای غیربازاری دارند. دوم، این جوامع معمولاً میزان بیشتری از تحرکات اجتماعی را نشان میدهند، یعنی ظرفیت بالایی ایجاد میکنند که افراد خیلی فقیر از والدین خود ثروتمندتر شوند. چنین ظرفیتی را کمتر میتوان در کشورهای با اقتصاد بسته مشاهده کرد.
کتاب «آیا بازار اخلاق را تباه میکند؟» کتابی باارزش و ماندگار است که دموکراتیک بودن بازار را به تصویر میکشد. بازارها تعامل دو اصل «به دیگران خدمترسانی میکنم» و «از خدمات دیگران استفاده میکنم» هستند که ضامن اجرای دموکراسی میشوند. بنابراین کشورهای بازارمحور نهتنها نفع مادی به همراه دارند، بلکه با تشویق فضیلتهای اخلاقی و توسعه همکاری در گروههای کوچک اجتماعی، زمینهساز منافع اخلاقی نیز هستند. به گفته جان تومیسی، استاد فلسفه دانشگاه براون، این کتاب یک مطالعه انسانی و واقعگرایانه از تاثیر بازار در جوامع است و امید است که توسط همه خوانده شود.