کودکانِ انتزاعی
چرا افراد پدر و مادر شدن را به تاخیر میاندازند؟
بهطور کلی هدف این مقاله رسیدن به درک جامعی از به تاخیر انداختن فرزندآوری توسط زنان و همسرانشان است. همچنین یکی از مهمترین سوالاتی که به آن پاسخ داده خواهد شد این است که آیا مشوقهای سیاست اجتماعی در مقابله با روند به تاخیر انداختن فرزندآوری موثرند یا خیر؟
نگارنده در مقدمه مقاله به بیان این نکته میپردازد که با معرفی قرصها و انواع وسایل پیشگیری از بارداری قابل اعتماد، افراد کنترل بیشتری بر باروریشان پیدا کردند و این امر باعث شد تا زنان قادر به ترک جنبههای ناخواسته تولید مثل شوند. بعد از این اتفاق برای زنان فرصتهای تحصیلی و شغلی فراهم شد که میتوانستند بین مادری و انجام این فعالیتها دست به انتخاب بزنند که در نهایت به تغییر الگوی زمانی رفتار باروری منجر شد. با افزایش ترک خانه از سوی زنان و ورود به بازار کار، خانوادههای با درآمد دوگانه (زن و مرد شاغل) گسترش یافت که باعث تغییر نقش مردان در خانواده شد. این امر به تاخیر گسترده در فرزندآوری در اروپا و همینطور در بین گروههای خاصی (افراد با تحصیلات عالی) در آمریکا و مناطق دیگر منجر شد. نویسنده در ادامه به این نکته اشاره میکند که در رقابت با تحصیلات و اشتغال، والدینی دیگر بیشتر تبدیل به یک ترجیح شخصی شد و افراد به صورت داوطلبانه و تا زمانی که فرزندآوری با مسیر شغلی و دیگر اهداف زندگیشان سازگار نباشد، آن را به تاخیر میاندازند. مسائل دیگری مانند کاهش برابری جنسیتی، تغییر در رفتار شریک زندگی و محدودیت مسکن تعیینکنندههای مهمتری برای تاخیر در فرزندآوری محسوب میشوند. از طرفی دیدگاههای زیستشناختی به افزایش سن زنان در زمان به دنیا آمدن فرزند اول تاکید دارند و معتقدند تاخیر در فرزندآوری به بچهدار شدن زوجین در دوره سنی منجر میشود که احتمال باروری زنان در آن دوره کم است. نتایج یک مطالعه نشان میدهد که شیوع نازایی از یک درصد در سن ۲۵سالگی به پنج درصد در سن ۳۵سالگی و ۱۷ درصد در سن ۴۰سالگی افزایش مییابد. در همین راستا در مطالعهای نشان داده شد که مردان و زنان اغلب از این امر (افزایش سن و خطرات نازایی) آگاه نیستند. در مطالعهای در اروپا نشان داده شد که اکثر زنان سن بالای ۴۰ سال را برای فرزندآوری بالا میدانند. در مقابل برخی مطالعات ابعاد مثبت زیادی را برای فرزندآوری در سن بالا نشان دادهاند، از جمله پرورش یافتن کودک در خانوادهای پایدارتر و همینطور شرایط اقتصادی باثباتتر.
با این مقدمه به سراغ روش تحقیق و سپس یافتههای پژوهش میرویم. اما قبل از پرداختن به بحث روششناختی لازم است تعریف دقیقی از باروری در علم جمعیتشناسی ارائه داده شود.
باروری و ناباروری در علم جمعیتشناسی و پزشکی تعاریف متفاوتی دارند. در پزشکی منظور از ناباروری توانایی یا ناتوانی زوجین در باردار شدن در صورت عدم استفاده از وسایل پیشگیری است. در حالی که در جمعیتشناسی ناباروری به معنای نازایی و عقیم بودن است. در جمعیتشناسی باروری، اشاره به فرزندان زنده بهدنیاآمده دارد و جمعیتشناسان به رابطه بین زمان فرزندآوری و تعداد فرزندانی که زنان در یک دوره خاص در سن باروری (۴۹-۱۵) به دنیا میآورند، میپردازند. ذکر این مساله از آنجا ضرورت دارد که به تاخیر انداختن فرزندآوری که موضوع اصلی این پژوهش است، اشاره به زمان فرزندآوری و تغییر سن به دنیا آمدن اولین فرزند دارد که به دلیل این افزایش سن در تولد اولین فرزند، شاهد کاهش تعداد فرزندان بهطور کلی در طول دوره فرزندآوری زنان خواهیم بود.
روش تحقیق: در این مقاله از روش PRISMA (preferred reporting items for systematic reviews and meta analyses) برای گردآوری اطلاعات استفاده شده است که شامل مراحل شناسایی، غربالگری، واجد شرایط بودن و در آخر شامل مواردی برای بررسی است. به این صورت که در گام اول ۳۰۷ مورد از مواردی که تمرکزشان بر روی مسائل مربوط به رفتار فرزندآوری، به تاخیر انداختن و سیاستهای خانواده (زایمان، مرخصی والدین، خدمات مراقبت از کودک، امنیت اجتماعی، مراقبتهای بهداشتی و مسکن) است، از طریق پژوهشهای انجامشده در پایگاههای اطلاعاتی مرتبط با جمعیتشناسی، علوم اجتماعی و پزشکی ثبت شد. در گام بعدی و با مطالعات بیشتر ۲۳ مورد دیگر به این موارد اضافه شد و چهار مورد از موارد تکراری حذف شد (در کل ۳۲۶ مورد) و در گام سوم ۱۵۸ مورد که محتوای آن بهطور مستقیم با تاخیر در فرزندآوری در جامعه حال حاضر ارتباط نداشت، حذف شد. از بقیه موارد باقیمانده دستهبندیهای زیر به دست آمد. در ادامه به دلایل تاخیر در فرزندآوری میپردازیم.
معرفی وسایل پیشگیری از بارداری: وسایل پیشگیری خوراکی موثر و قابل اعتماد شامل قرص در اوایل دهه ۱۹۶۰ معرفی شد که تحولی در رفتار باروری در بسیاری از جوامع مدرن ایجاد کرد. گلدین و کاتز (۲۰۰۲) نشان دادند که چطور گسترش و اشاعه قرص در اواخر دهه ۱۹۶۰ در آمریکا در به تاخیر انداختن سن ازدواج در میان زنان تحصیلکرده نقش موثری داشت. قانون ایالات متحده به زنان مجرد و جوان اجازه داد تا از قرص استفاده کنند و به این ترتیب مدت بیشتری را به تحصیل بپردازند و به سرمایهگذاری در یک شغل بلندمدت در بازار کار بپردازند و در عین اینکه از نظر جنسی فعالاند از بارداری جلوگیری کنند. در پی این سیاست برای اولینبار زنان توانستند ازدواج و ورود به والدینی را بدون تجربه پرهیز از رابطه و همینطور اطمینان به باردار نشدن، به تاخیر بیندازند.
سطح تحصیلات و رشته تحصیلی: مطالعات اخیر نشان میدهد که رابطه قوی معکوسی بین تحصیلات و باروری وجود دارد؛ به این معنا که تحصیلات، زمان تولد فرزند اول را تحت تاثیر قرار میدهد. در مطالعهای نشان داده شد که افزایش تحصیلات زنان به تغییرات قابل توجه سن فرزندآوری در آمریکا منجر شد.
دلایل زیادی مبنی بر اینکه چرا تحصیلات زنان فرزندآوری را به تاخیر میاندازد وجود دارد. یکی از مهمترین آنها تعادل برقرار کردن بین نقش دانشجویی و مادری است چراکه هر دو این نقشها نیاز به زمان زیادی دارد و انجامشان بهطور همزمان دشوار است. به همین دلیل، زنانی که تمایل به ورود به دانشگاه و تحصیلات دانشگاهی دارند، احتمالاً والدینی را به تاخیر میاندازند. علاوه بر این زنان با تحصیلات بالا به احتمال بیشتری دنبال شغل میگردند که این مسوولیتپذیری بیشتر، اقتدار بیشتر و استقلال بیشتر را برای آنها در پی دارد. همینطور کسانی که تمایل به کار کردن دارند ممکن است فرزندآوری را تا زمانی که در مسیر شغلی خود به نقطه مطمئن و باثباتی برسند به تاخیر بیندازند. همینطور رشته تحصیلی در تعداد و زمان فرزندآوری تاثیر دارد.
در مطالعهای نشان داده شد که به تاخیر انداختن فرزندآوری بیشتر برای زنانی که در رشتههای مردسالار تحصیل کردهاند اتفاق میافتد و این تاخیر برای زنانی که در رشتههای زنسالار تحصیل کردند به حداقل میرسد.
مشارکت زنان در نیروی کار: مشارکت زنان در نیروی کار از چند جهت در به تاخیر انداختن فرزندآوری موثر است. در برخی مطالعات بر ناسازگاری بین مراقبت از کودکان و مشارکت در نیروی کار تاکید شده است. همینطور مطالعهای در آمریکا نشان داد که اشتغال چه به صورت پارهوقت و چه تماموقت احتمال باروری زنان را کاهش میدهد. برنهارد (۱۹۹۳) استدلال میکند که اگرچه به دلیل قابلیت کار کردن زنان در مشاغل پارهوقت و افزایش خدمات مراقبت از کودکان، ناسازگاری بین اشتغال زنان و مادر شدن ضعیف شده است، اما ساختارهای نابرابر جنسیتی و روابط قدرت در ازدواج همچنان مانع باروری میشود که در ادامه به آنها بیشتر پرداخته میشود.
تغییرات هنجاری و ارزشی: از نظریه گذار جمعیتی دوم اغلب برای درک تغییرات باروری در اواخر دهه ۱۹۶۰ استفاده میشود که مولفه اصلی آن تغییرات ایدهای و ارزشی است. این نظریه کاهش نرخ باروری در اروپا در اواخر دهه ۱۹۶۰ را به تغییرات ایدهای و «الگوی خانواده فردگرا» پیوند میدهد. بحث اصلی این نظریه این است که دور شدن از عقاید و ارزشها و هنجارهای سنتی، به استقلال فردی بیشتری در تصمیمگیری افراد در همه امور منجر میشود. تغییرات فکری و فرهنگی در گذار جمعیتی دوم، نیاز به خودشکوفایی، انتخاب، رشد شخصی و آزادی و بسیاری از تصمیمات باروری را توضیح میدهد.
برابری جنسیتی: برابری جنسیتی را میتوان در سطوح مختلف اجتماعی (توانمندسازی سیاسی و آموزشی)، در سطح خانواده (تقسیم کار) و در سطوح فردی (نگرش نسبت به نقشهای جنسیتی) بررسی کرد. برابری جنسیتی به عنوان یک عامل مهم برای درک تغییرات رفتار باروری مطرح شده است. سیستم جنسیتی در سطح جامعه و نهادی در هر کشور حقوق و وظایف متفاوتی را نسبت به زن و مرد اعمال میکند. عوامل اصلی برابری جنسیتی در سطح جامعه عبارتاند از: سطح تحصیلات، فرصتها و مشارکت اقتصادی و توانمندسازی سیاسی. این عوامل زنان و زوجین را یا قادر به ترکیب کار و فعالیتهای خانواده میکند یا مانع از آن میشود و از اینرو بر زمان فرزندآوری تاثیر میگذارد.
به عنوان مثال وقتی زنان فرصتهای شغلی و تحصیلی مشابه مردان داشته باشند و از طرفی محدودیتهای نهادی از جمله کمبود خدمات مراقبت از کودکان و سیاستهای سختگیرانه تفکیک جنسیتی وجود داشته باشد که ترکیب اشتغال و مادری را سخت کند، آنگاه زنان به این وضعیت با به تاخیر انداختن فرزندآوری و بهطور کلی تعداد فرزند کمتر واکنش نشان میدهند.
شریک زندگی: نگارنده در این بخش توضیح میدهد که در دهههای اخیر با افزایش تعداد شرکای جنسی قبل از تولد فرزند اول، شکلهای ناپایداری از وصلتها از جمله همخانگی (cohabitation)، بیرغبتی نسبت به ازدواج و افزایش طلاق ایجاد شده است. این افزایش همخانگی با تاخیر در ازدواج و متعاقباً تاخیر در فرزندآوری همراه است. علاوه بر این شرکای جنسی متعدد و ناپایدار، مشکلاتی را در یافتن شریک زندگی ایجاد میکند که ممکن است در به تاخیر انداختن فرزندآوری موثر باشد. در مطالعهای در اروپا نشان داده شد که داشتن شریک زندگی حمایتگر دومین عامل مهم (سلامت مادر اولین عامل است) در تصمیمگیری مردان و زنان در فرزندآوری است.
مسکن و عدم امنیت اقتصادی: بازار مسکن یکی از عواملی است که بهطور ناخواسته بر سن به دنیا آوردن اولین فرزند تاثیر میگذارد. مطالعات نشان داده که در کشورهایی که رهن مسکن و ورود به بازار اجاره مسکن راحتتر است افراد زودتر قادر به تشکیل خانواده و فرزندآوری هستند. همینطور تعداد زیادی از مطالعات عدم امنیت اقتصادی را در اشکال مختلف بیکاری و وضعیت ناپایدار بازار کار، در به تاخیر انداختن تولد فرزند اول به دلیل عدم توانایی در تصمیمگیریهای بلندمدت موثر میدانند.
مشوقهای سیاستهای اجتماعی: حال میخواهیم به این سوال پاسخ دهیم که سیاستهای اجتماعی تا چه اندازه میتواند بر زمان تولد فرزند اول تاثیر بگذارد؟ در این بخش ابتدا به مشکلات ایجادشده توسط این سیاستها پرداخته میشود و سپس به نتایج مطالعاتی که چهار سیاست مختلف را آزمایش کردهاند پرداخته میشود.
تاثیرات قابل مشاهده سیاستها بر فرزندآوری: یک بحث مهم در سیاستهای اجتماعی، مشکلات روششناختی در اندازهگیری مستقیم تاثیرات این سیاستها بر به تاخیر انداختن فرزندآوری است. اولین مشکل اینکه طیف وسیعی از سیاستها بهطور بالقوه میتواند بر فرزندآوری تاثیر بگذارد و مشخص کردن اثرات یک سیاست خاص بهطور مجزا کار دشواری است. مشکل دوم این است که به سختی میتوان تشخیص داد که آیا موفقیت یک سیاست خاص به دلیل فاصله زمانی بین شروع تا روی روال افتادن آن سیاست بوده است یا نه. سومین مشکل مربوط به ناهمگنی سیاستهاست. سیاستها نهتنها بر باروری اثر میگذارند بلکه اغلب در جهت واکنشی به رفتار باروری اعمال میشوند. به عبارت دیگر، افزایش سطح باروری هم میتواند معلول اجرای سیاستها و هم برعکس علت آن باشد. مساله چهارم این است که تشخیص اثرات سیاست بر میزان باروری و زمان تولد در مطالعات مبتنی بر یک دوره زمانی دشوار است. در این قسمت به نتایج مطالعاتی که چهار سیاست مختلف را آزمایش کردهاند میپردازیم. این چهار سیاست عبارتاند از: پرداختهای نقدی مستقیم و بیواسطه، سیاستهای غیرمستقیم، سازگاری کار و خانواده و اثرات ناخواسته سیاستها.
پرداختهای نقدی مستقیم: یکی از مهمترین سیاستهای تاثیرگذار بر فرزندآوری، پرداختهای نقدی مانند پاداش نقدی برای تولد کودک و همینطور اعطای کمکهزینه به خانواده است. در برخی کشورها این سیاست هیچ تاثیری بر فرزندآوری نداشته یا تاثیر کمی داشته است و در برخی کشورها مانند سوئد و کانادا این سیاست در ترغیب به فرزندآوری موثر بوده است.
سیاستهای غیرمستقیم: این سیاستها شامل معافیت مالی، مسائل مربوط به مسکن و مراقبتهای بهداشتی است که مطالعات نشان داده تاثیر زیادی در زمان تولد فرزند اول دارند، بهطوری که برای مثال با قطع این سیاستها در مجارستان برای افراد با تحصیلات و درآمد بالا، زمان فرزندآوری در بین این گروه به تعویق افتاد. برخی مطالعات نیز نشان دادند که این سیاستها تاثیر چندانی بر فرزندآوری ندارند.
سازگاری بین کار و خانواده: نوع دیگری از سیاستها با هدف سازگاری بین کار و خانواده اجرا میشود که شامل مرخصی زایمان برای زنان و مردان با یا بدون حقوق و همینطور هزینه، کیفیت و دسترسی به خدمات مراقبت از کودک میشود. برخی مطالعات نشان دادند که وجود امکانات نگهداری از کودکان زیر سه سال، یک عامل مهم در ورود مجدد زنان به بازار کار است و این به سازگاری بیشتر بین نقش مادری و اشتغال منجر میشود. همچنین برخی مطالعات نشان دادند که کاهش هزینههای خدمات مراقبت از کودک (مهدکودک) و افزایش دسترسی به این نوع خدمات تاثیر مثبتی بر فرزندآوری دارد.
اثرات ناخواسته سیاستها: علاوه بر سیاستهایی که بهطور مستقیم در جهت تاثیرگذاری بر فرزندآوری اجرا میشوند، طیف گستردهای از سیاستها در سیستم آموزشی، بازار کار و بازار مسکن وجود دارد که بهطور ناخواسته بر زمان فرزندآوری تاثیر میگذارد. برای مثال در ژاپن سیاستی اجرا شد که به موجب آن جوانان بهمحض فارغالتحصیلی وارد مشاغل تماموقت میشدند. در این سیستم کارفرمایان استخدام تازهفارغالتحصیلان را به گروههای دیگر ترجیح میدهند که این سیاست بهطور غیرمستقیم بر زمان فرزندآوری و تشکیل خانواده تاثیر میگذارد. مطالعات دیگری در همین راستا نشان میدهد زنانی که از کار اخراج میشوند و مجدداً جویای کار هستند، در یافتن شغل با مشکلات بسیاری مواجهاند که این خود از مهمترین عوامل بازدارنده فرزندآوری در بین زنان جویای کار است.
نتیجهگیری
این مقاله به بحث درباره دلایل و روندهای فعلی تاخیر در فرزندآوری و به بررسی انواع مشوقهای سیاست اجتماعی در مقابله با این روند پرداخته است. عوامل زیادی از جمله دسترسی به وسایل پیشگیری از بارداری، سطح تحصیلات، مشارکت زنان در نیروی کار و تغییرات هنجاری و ارزشی ناشی از گذار دوم جمعیتی به عنوان دلایل تاخیر در فرزندآوری ذکر شد.
در ادامه به این مساله پرداخته شد که سیاستهای اجراشده توسط دولت تا چه اندازه میتواند بر زمان فرزندآوری تاثیر بگذارد. از سیاستهای نام بردهشده برخی تاثیر مثبتی بر فرزندآوری داشتند و برخی یا تاثیری نداشتند یا زمان فرزندآوری را به طرز قابل توجهی تحت تاثیر قرار ندادند. هرچند همانطور که پیشتر گفته شد سیاستهای مشابه در کشورهای مختلف با نتایج متفاوتی همراه بود. برخی سیاستها نیز بهطور ناخواسته زمان فرزندآوری را تحت تاثیر قرار دادند. در مجموع این تحقیق پاسخی به این پرسش بود که چرا افراد فرزندآوری را به تاخیر میاندازند و آیا سیاستهای اجتماعی تاثیری بر این تصمیمگیری دارد یا خیر. با توجه به آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که هیچ کدام از این سیاستها را نمیتوان بهطور مطلق در نظر گرفت و مورد بررسی قرار داد اما این سیاستها به منزله پیامی برای افراد است که آیا میتوانند نقش پدر و مادری را قبول کنند و در بلندمدت از عهده آن بربیایند یا نه.