شکستن خیال خوش اخبار تخدیری
چگونه میتوان به جنگ «اخبار جعلی» رفت؟
هنوز هم عدهای در ماه عکس پپسی میبینند. برخی دیگر هم از خواندن مطلبی درباره یک کودک خیابانی که رفته آمریکا برای ادامه تحصیل سرخوشاند. عدهای از افتادن یکی از ساختمانهای مسکن مهر در زلزله اخیر استان کرمانشاه، روی ساختمان کناری به خود میپیچند و خیلی از پدر و مادرها هنوز هم نگرانند که فرزندانشان مشغول بازی «نهنگ آبی» باشند.
هنوز هم عدهای در ماه عکس پپسی میبینند. برخی دیگر هم از خواندن مطلبی درباره یک کودک خیابانی که رفته آمریکا برای ادامه تحصیل سرخوشاند. عدهای از افتادن یکی از ساختمانهای مسکن مهر در زلزله اخیر استان کرمانشاه، روی ساختمان کناری به خود میپیچند و خیلی از پدر و مادرها هنوز هم نگرانند که فرزندانشان مشغول بازی «نهنگ آبی» باشند. اما همه آنچه گفتم جعلی است. هیچکدام واقعیت ندارد. نیاز به گفتن نیست که قصههای جعلی تاریخی به اندازه خیالات و توهمات بشر دارند. ولی چه شده که امروزه این همه اصطلاح «Fake News» مد شده؟
ترامپ؛ پرچمدار لفظ جعلی
«خبر جعلی هستی!» این جملهای است که «دونالد ترامپ» 11 ژانویه 2017 در نخستین کنفرانس خبریاش بعد از پیروزی در انتخابات خطاب به «جیم آکوستا»، نماینده سیانان گفت. آکوستا از ترامپ درباره رابطه کمپین تبلیغاتی رئیسجمهوری با روسها پرسیده بود. البته پس از چندی الکس استاموس، رئیس بخش امنیت شبکه اجتماعی فیسبوک گفت این امکان وجود دارد که روسیه از سال 2015 با ارائه سه هزار تبلیغ جهتگیرانه و تفرقهافکنانه و 470 صفحه «غیرواقعی» بر انتخابات آمریکا تاثیر گذاشته باشد. در واقع کاربران و رسانههای آمریکا هم قربانی اخبار جعلی انتخاباتی شدند و هم قربانی خبر جعلی تکذیب از سوی ترامپ. ولی از آنجا که رسانههای اجتماعی خاصیت اطلاع-سرگرمی1 دارند، بنابراین جذابتر از غیرواقعی یا واقعی بودن این جریانها خود ژست رئیسجمهوری بود. کاربران رسانههای اجتماعی در حالی هنوز با ویدئوی کوتاه (گیفت) مشاجره بین رئیسجمهوری و خبرنگار سیانان لطیفههای تصویری و نوشتاری میسازند که پلیس فدرال آمریکا در حال تحقیق در این باره است. در همین حال که همه از خود میپرسیدند چرا گول اخبار جعلی را خوردند و این اخبار چگونه توانست خودش را در افکار عمومی جا بیندازد، خود همین کلمه «خبر جعلی هستی!» هم تبدیل به ویروسی همهگیر شد. حال پرسش این است که چرا ما برخی از اطلاعات را راحتتر و سریعتر از بقیه قبول میکنیم و میپذیریم؟ چگونه این اطلاعات خود را جا میاندازند و پخش میشوند؟ آیا میتوان این واحدهای بنیادین اطلاعاتی را دستکاری کرد؟ آنچه به عنوان خبر جعلی باور میکنیم، بنیادیترین واحدهای اطلاعاتی هستند که «میم» نامیده میشود. پیش از ظهور اینترنت هم این میمها حضور داشتند.
میم چیست؟
میمها متناظر با ژنها مفهومسازی شدهاند. افرادی مانند ریچارد داوکینز، ویلیام دنت و سوزان بلکمور در مفهومپردازی میمها پیشقدم بودهاند. داوکینز در فصل یازدهم کتاب «ژن خودخواه» (1976) این مفهوم را مطرح کرد که میمهای همتاساز کدهای رفتاری توضیحدهنده فرهنگ هستند. میم از ریشه یونانی Mimeme است و برای اینکه بر وزن ژن (Gene که ژین خوانده میشود) باشد نامش را میگذارد «میم» (Meme) بر وزن Cream. داوکینز از منظری فرگشتی2 (یا تکاملی) نحوه تکثیر میمها را شبیه به ژنها میداند؛ ژنهایی که صفتهای موروثی موجودات زنده را کنترل میکنند. افرادی که واجد این ژنها هستند، نسلهای زیادی را تولید میکنند که آنها هم همین ژنها را دارند. این امر باعث ازدیاد همان ژنها میشود. بنابراین ژنها اساساً در مسابقه و مبارزه هستند و آنهایی که انتقالشان به نسل بعدی بهتر و کاملتر است به تدریج موفقتر و چیرهتر میشوند. اما نکته اینجاست که ما فراتر از ضروریات لازم برای تکثیر و افزایش ژنها، توانایی و استعدادهای خاص داریم. مثلاً این ژنها نیستند که ما را به سمت آهنگسازی یا غذا خوردن با قاشق و چنگال میبرند. این تواناییهای فرهنگی از کجا آمدهاند؟ جواب را باید در میمها جست.
میمها شامل داستانها، آوازها، عادتها، مهارتها، ابتکارات و راههای انجام دادن چیزهایی است که کپی و تکثیر آن در میان انسانها به واسطه تقلید اشخاص از هم انجام میگیرد. اگر ما میمها را فقط به عنوان «اندیشهها» در نظر بگیریم اشتباه است. میمها شکلی از اطلاعات هستند. از هشت نت اول یک ترانه میتوان برای توضیح میم استفاده کرد. نت، نهتنها میتواند در نورونهای یک فرد ضبط شود (وقتی فردی آن را میشنود، میتواند تشخیص دهد)، بلکه غیر از آن هم میتواند روی یک کاست ویدئو به روش مغناطیسی بیاید. همچنین میتوانیم آن را به خط نت روی دفتر موسیقی بنویسیم و ضبطش کنیم (بلکمور، 1380: 20). نظریه میم میکوشد توضیح دهد چگونه کدهای اطلاعاتی در یک فرهنگ، ایجاد و فعال میشود. فرهنگ محیطها و مناسبات با هم تفاوت دارد. هر یک از محیطها و مناسبات مختلف فرهنگ خاصی را اقتضا میکند (فراستخواه، 1394: 101).
شیوع میمها
تغییرپذیری میمها به طور ذاتی در ارتباطات انسانی وجود دارد و به همین خاطر است که بهرغم محدود بودن نظام نمادها، ظرفیت ساخت میمهای تازه بینهایت است. حتی در زمینه رسانههای اجتماعی نیز نقلقول مستقیم کاملاً میتواند نوعی دیگر تفسیر و از معنای اصلی خود دور و در اصطلاح معنا دچار نوعی جهش3 شود.
به همین دلیل باید تاکید کرد که در جا افتادن و همهگیر شدن (یا نشدن) یک میم عوامل محیطی زیادی درگیرند. آنچه باعث تقویت نشر فرهنگ و سنتها (در قالب میم) میشود ماندگاری در قالب حافظه جمعی، حافظه دیجیتال، گذر زمان، یادگیری، آموزش و فرآیند ارتباطات است. برخی از جنبههای میمها سبب میشود که تکرار شوند و عامل محیط و سیستم روی نشر و گزینش میمها در یک متن موثرند (Spitzberg, 2014:312). تناسب میمها به دو شاخص یا معیار وابسته است؛ سادگی و امکان شایع شدن. البته تناسب میمها را میتوان در چهار مفهوم اساسی خلاصه کرد: 1- تناسب و ظرفیت هماهنگی میمها با ساختار مغز. / 2- سادگی در همتاسازی، تکرار و تقلید یک میم (البته تمام میمها ساده نیستند). / 3- تناسب میمها با ضرورتها و نیازها. البته ما به میمها جامهای تازه میپوشانیم و آن را با نگاه و ایده خود متناسب میکنیم. / 4- حضور تصادفی و غیرعمدی در شبکه عصبی ما. گاهی یک قطعه آهنگین، یک لحن یا فکر به طول مستمر و تحریکآمیز در ذهن ما جا خوش میکند و بهطور ناخواستهای تمام اشکال میمها را شکل میدهد. سیستم عصبی این میمها را تشخیص میدهد و آن را تکرار میکند بدون اینکه به مفید یا مضر بودن آن اهمیتی بدهد (Pech, 2003: 180).
چرا یک میم (فکر) شایع میشود؟
گسترش میمها بیش از اینکه ناشی از تبادل اطلاعات در فرآیندی گفتوگومانند باشد، عملکردی شبیه دانهها و هاگها دارد. همانطور که دانهها باید در بستهای جذاب قرار بگیرند تا محصولشان میوهای لذیذ باشد و همین میوه وسیله انتشار دانه، میمها نیز در بستههایی جذاب قرار میگیرند که خود این بستهها نیز ممکن است یک میم باشد.
بدین ترتیب میمهایی که در بستههای مرتبط با زیبایی، مسائل جنسی یا خشونت قرار میگیرند، جذابترند و احتمال پخش آن بیشتر. وقتی میمها با تعداد بیشتری از افراد مواجه میشوند، به شکل «مد» خود را گسترش میدهند. یعنی بیشتر از راه تقلید. و تقلید عامل موفقیت میمهاست. افراد مشهور حاملان میمهای مد روز هستند. همانطوری که دانهها و هاگها با وزش باد فرو میریزند و پخش میشوند، میمها نیز از طریق وزش جریان الکترونیک میان اقیانوسها و کشورها پخش میشود. اشاعه و پراکندگی الکترونیکی میمها، بهویژه از طریق اینترنت، به موثرترین ابزار توزیع جهانی میمها تبدیل شده است. البته این نکته را نباید فراموش کنیم که تماس مستقیم و بیواسطه هنوز یکی از ابزار انتقال میمهاست. گفتوگوی چهره به چهره، تدریس در کلاس، نمایش و آموزش زنده تکنیکها و... همچنان موثرند. بهویژه اینکه اگر میمها شامل محرکهای حسی باشند. یعنی محرکهایی که میتوانند همدلی یا درگیر شدن استنتاجی فرد را به دنبال داشته باشد (مثل ایراد سخنرانی خشمبرانگیز). کسی که در معرض میمها قرار میگیرد ممکن است متوجه ورود آن به ذهنش نشود و حتی ناخودآگاه آن را پس بزند. حتی حس بد ما نسبت به یک موضوع نیز ناشی از تماس با کسی است که میمهای انتقالیاش باعث دلخوری در ما شده است. اینجاست که لابیگرها در واشنگتن میگویند، دسترسی به فرد مورد نظر مساوی است با نفوذ! (Leigh, 2010: 130).
اخبار جعلی به مثابه میم
متاسفانه بحث میمها در ایران مانند دیگر کشورها جا نیفتاده و تعداد پژوهشها و مقالهها در این باره بسیار معدود است. به همین خاطر نگارنده مجبور شد توضیحی به نسبت مفصل بنویسد درباره آن. در واقع مقدمه را آوردم تا در مورد اخبار جعلی از منظری تازه به ماجرا نگاه کنیم. برای خیلی از ما پیش آمده که از پذیرفتن یک حرف یا خبر جعلی و چرند بعدها پیش خودمان شرمنده شدهایم. ولی باید گفت در بسیاری از موارد ما چارهای جز پذیرفتن ایدهها و اخبار بدون تدقیق و موشکافی نداریم. در واقع گاهی این فرآیند ناخودآگاه است. میمها در روابط میانفردی و فرهنگی انسان برای جا انداختن خود پیوسته در حال مبارزهاند. این ژنهای ما نیستند که مثلاً تعیین میکنند ما چه بپوشیم. پوشش غالب ما خود یک میم است. حال اما در دنیای اینترنت با توجه به اضافهبار اطلاعاتی این جنگ بسیار سختتر پیش میرود. ما حتی اگر فردی روشنفکر با دیدگاهی انتقادی باشیم، باز هم آنچه از طریق اینترنت به ما میرسد، «بخشی از واقعیت» است. همین اضافهبار اطلاعاتی ما را تا مرز بیخبری پیش میبرد؛ یعنی اینقدر از عالم خبر داریم که بیخبریم. همین بیخبری راه را برای راحتتر پذیرفتن باز میکند. از طرف دیگر، بخش اعظم اطلاعات ما به عنوان یک روشنفکر ناشی از تجربههای مستقیم نیست. باورهای ما (و نه الزاماً باورهای دینی و سنتی!) چنان در ذهنمان رسوب کردهاند که برای اصلاح آن باید همه عمر تلاش کرد. این کاری است که از هر کسی برنمیآید. ما بسیاری از علوم را بدون اینکه خودمان تجربه کرده باشیم میپذیریم. مثلاً چند نفر از ما آب را جوش آوردهایم و سپس درجهاش را سنجیدهایم که ببینیم در 100 درجه به جوش آمده یا نه؟ همچنین وقت ما برای اعتبارسنجی این حجم فوقالعاده بالای اطلاعات کم است. ما فقط میتوانیم مطالب را بخوانیم و اگر جذاب بود با فشردن دکمهای آن را به اشتراک بگذاریم. به این امر خاصیت و ساختار شبکههای اجتماعی را اضافه کنید. در واقع فشار گروه باعث میشود برای اینکه از بقیه باز نمانیم ما نیز حرف بقیه را تکرار کنیم. متخصصان حوزه شبکههای اجتماعی معتقدند شیوه شیوع میمها شباهت زیادی به شیوع بیماریهای مسری و ویروسی دارد. افراد (یا همان Nodeها) در شبکه با دیگران در تماساند. وقتی عکس یا مطلبی را به اشتراک میگذارند ما به واسطه رابطه و اعتمادی که به هم داریم آن پست را بازنشر میکنیم. طبق بررسیها روند همهگیر شدن این خبر بسیار شبیه شیوع بیماریهایی چون وبا و ابولاست. به همین خاطر کسانی مثل دکتر «گری اسلاتکین»4 از همین الگو برای کاستن از خشونت مسری در آمریکا استفاده کردهاند. البته باید این را هم تاکید کرد که ما معمولاً در معرض یک بیماری واگیر قرار میگیریم در حالی که در صفحه شخصیمان میمهای زیادی دارند با هم رقابت میکنند تا به ذهن ما بجهند. این به ساختار ارتباطی شبکههای اجتماعی برمیگردد. اگر این شبکهها پستهای افراد را به شکل تصادفی به ما نشان میدادند، آنوقت امکان همهگیر (یا وایرال) شدن میمها (و در اینجا اخبار جعلی) نبود.
حال پرسش اینجاست که آیا میتوان جلوی پخش این جعلیات را گرفت؟
یادتان هست هنگامی که ترامپ قانون منع ورود اتباع برخی از کشورها به آمریکا را امضا کرد یک خبر هیجانانگیز در شبکهها پخش شد؟ اینکه «مادر دونالد نیز در سال 1929 یک مهاجر غیرقانونی به آمریکا بوده». خیلی از ما این خبر را بازنشر و آن را تبدل به یک میم قدرتمند کردیم. تناسب در این میم به شدت رعایت شده؛ هم ساده است و به راحتی قابل پذیرش، هم قابلیت بازگویی (بازنشر) دارد و هم اینکه با تصورات ذهنی مخالفان ترامپ از او و خانوادهاش میخواند. ما به عنوان یک مخالف ترامپ ممکن است با خودمان بگوییم: نهتنها ترامپ دروغگوست، بلکه مادرش هم اینجوری بوده و حالا که پایشان به آمریکا رسیده نمیخواهند بگذارند بقیه به این سرزمین بیایند. اما هرچقدر هم از ترامپ دلخور باشیم، دلیل نمیشود که این گزاره صحیح باشد. چراکه تاکنون تمامی بررسیها روی اسناد در سالهای 1929 تا 1931 نشان میدهد روادید مادر ترامپ قانونی بوده. به همین خاطر در مقابل میم اصلی میم مخالفی نیز ساخته شد. در واقع با همان شیوهای که اخبار جعلی پخش میشوند، میتوان جلوی پخش آن را هم گرفت.
قدرت اخبار جعلی از کجا میآید؟
ترسناکترین فیلمهای تاریخ سینما آنهایی هستند که به طرزی هنرمندانه اسناد واقعی و خیالی را با هم درمیآمیزند و گاهی حتی به شیوه سینمای مستند فیلمبرداری میشوند. در واقع ما جلوی فیلمی مینشینیم (مانند فیلم
Paranormal Activity(2007)) که به ظاهر واقعیت را به تصویر میکشد، ولی در عین حال یک پروژه سینمایی است. بهترین دروغگوها هم کسانی هستند که برای هر چیز پیشپاافتادهای دروغ نمیگویند و اتفاقاً خیلی جاها راست میگویند، ولی بهموقع دروغ اصلی و حیاتی را رو میکنند. چنین جریانی برای اخبار جعلی نیز صدق میکند. در واقع آنها «برشی از واقعیت» را در دل خود دارند. مثلاً آمریکاییها میدانند که کشورشان فعالیتهای فوق محرمانه در فضا انجام میدهد. به همین خاطر است که وقتی میشنوند آمریکا در مریخ پایگاهی از کودکان برای آزمایشهای علمی درست کرده، تعجب نمیکنند و آن را برای دیگران هم در شبکههای اجتماعی میفرستند. اینکه اینقدر زود ماجرای فروریختن خانههای مسکن مهر داغ میشود در شبکهها نهفقط به خاطر اظهارنظر معاون ریاستجمهوری، بلکه بیشتر به خاطر داستانهای مربوط به بیکیفیت بودن این ساختمانهاست. اینجاست که عکس مربوط به افتادن یک ساختمان روی بلوک کناری در مصر را میبینیم و فکر میکنیم اینجا یکی از شهرهای زلزلهزده کرمانشاه و این ساختمان هم مربوط به پروژه مسکن مهر است. همین امر درباره بازی جعلی «نهنگ آبی» هم صدق میکند. این میم چنان قدرتمند است که برای ماههای طولانی عده زیادی از مردم دنیا را گمراه کرد. میم نهنگ آبی قدرت خود را از واقعیتهایی چون «خودکشی نوجوانان»، «وابستگی زیاد به شبکههای مجازی»، «نگرانی والدین درباره فرزندان»، «افسردگی سرخوشانه برخی جوانها» و... میگیرد. پس بهراحتی قابل انتقال است، چون آغشته به واقعیتهاست (یا دستکم آنچه ما واقعیت میپنداریم) به همین خاطر توانست با این قدرت پخش شود. وقتی میگوییم اخبار جعلی باید سهمی از واقعیت داشته باشند، منظورمان این است که ما در مواجهه با آن به فهمی به نسبت رضایتبخش میرسیم. یعنی ما فکر میکنیم کیفیت ساخت مسکن مهر پایین است پس حالا که زلزله آمده، افتادن یک ساختمان چند طبقه روی ساختمانی دیگر خیلی هم منطقی است و موید نظر ما. ارتقای سواد رسانهای در کاستن از آسیبهای اخبار جعلی نقش مهمی دارد (در همین بخش درباره آن میخوانید!). اما باید بدانیم اخبار جعلی کارکردی تخدیری روی ذهن ما دارند و رضایتی کاذب به ما میدهند. برای جلوگیری از آن میتوانیم از استراتژی «میم وارونه» استفاده کنیم. یعنی ببینیم علت شیوع و قدرت گرفتن اخبار جعلی چیست و از همان ابزار برای انتشار اخبار صحیح بهره ببریم.