عربستان تهدید است نه رقیب
بررسی تحولات عربستان در ارتباط با ایران در گفتوگو با مسعود فرخی
مسعود فرخی معتقد است: عربستان برای ما تهدید است و ما از این کشور شناختی نداریم و مخصوصاً فرآیندهای تصمیمگیری در این کشور را نمیدانیم و همین موضوع کار را برای ما خیلی سخت میکند و لازم است که لایههای تصمیمگیر و اثرگذار در این کشور را بشناسیم.
عربستان همچنان میتازد، از یمن تا لبنان و بحرین تا سوریه، ریاض با سرعت بسیار زیادی در حال پیشبرد سیاستهای داخلی و خارجی خود است، سیاستهایی که بوی خامی از آن به مشام میرسد و نه تحلیلگران و مفسران سیاسی و اقتصادی آن را تایید میکنند و نه روی خوش متحدان منطقهای این کشور را به همراه داشته است. مسعود فرخی مدرس اقتصاد سیاسی دانشگاه تهران معتقد است جمهوری اسلامی ایران باید تعریف خود را از مفهوم امنیت ملی مورد بازنگری قرار دهد، یعنی این سوال را مطرح کنیم که قرار است چه کشوری متحد ما در منطقه باشد، اصلاً کشوری وجود دارد که ما نام متحد را بر آن بگذاریم یا اگر متحد منطقهای داریم آیا وزنش آنقدری هست که بتوانیم روی آن حساب کنیم؟ کشوری که از نظر نظامی بتواند از ما حمایت کند نه اینکه ما برای این کشور نیرو بفرستیم، حمایت کنیم و هزینه بدهیم و سوم اینکه آیا مردم ایران با وجود تفاوتهایی که با مردم عربستان دارند و هر چهار سال در انتخابات شرکت میکنند و نظام پارلمانی دارند، آیا قادر به این هستند که نظر خودشان را به دولت بگویند و خواستههای خود را مطرح و پیگیری کنند؟ فرخی همچنین بر این باور است که مردم ایران در زمینه سیاست خارجی نیز باید وارد تصمیمگیری شوند.
♦♦♦
عربستان در چند سال اخیر وارد عرصه جدیدی از سیاست خارجی و داخلی خود شده است, چرا هرروز از تحولات سیاسی و اجتماعی عربستان شگفتزده میشویم؟
سیستم حکمرانی در عربستان سعودی دو لایه اصلی دارد، نخست اینکه این کشور را باید به عنوان یک نظام دیکتاتوری که از سوی یک پادشاه اداره میشود(Monarchy) بشناسیم و دوم اینکه باید بدانیم داخل این پادشاهی چگونه اداره میشود. اگر بخواهیم با یک نگاه بیرونی به این کشور نگاه کنیم باید بگوییم که باید نخست این کشور دیکتاتوری (Autocracy) را خوب بشناسیم و دوم اینکه درون این حکومت پادشاهی از داخل را ببینیم که چه اتفاقی در آن میافتد.
بررسی را از لایه اول شروع میکنم، وقتی در طبقهبندی کشورها یک کشور در رده دیکتاتوری قرار میگیرد این دقیقاً چه معنایی دارد، در اقتصاد سیاسی برای بررسی کشورها به میزان حضور مردم در عرصه تصمیمگیری و سیاست در این کشورها نگاه میشود.
این در حالی است که خاصیت کشورهای دیکتاتوری این است که میزان حضور مردم در عرصه سیاست و تصمیمگیری در آنها کوچک است، به همین خاطر یک جماعت نخبه را دور خودشان جمع میکنند و هیات حاکمه و حکمرانی این کشور را تشکیل میدهند. این در حالی است که در کشورهای دموکراتیک میزان حضور مردم در عرصه سیاسی و تصمیمگیری خیلی زیاد است و اندازه بسیار بزرگی دارد. این نکته بسیار مهمی است که ما را به سمت بررسی لایه دوم هدایت میکند.
در چند سال اخیر کشورهای عربی تحت تاثیر بهار عربی قرار گرفتند و این باعث شد وحشتی در تمام حکومتهایی که دارای سیستم دیکتاتوری بودند رخ دهد به ویژه در کشورهای با سیستم دیکتاتوری مطلقه در منطقه خاورمیانه، این موضوع در قبال عربستان سعودی به عنوان مظهر و سمبل دیکتاتوری در منطقه و کشوری سنی که از آن به عنوان پدر تمامی کشورهای سنی منطقه یاد میشود نیز رخ داد و این ترس نیز در این کشور به وجود آمد، مقامات ریاض به این فکر افتادند که اگر ما بخواهیم از این مساله جلوگیری کنیم باید بیاییم یک استراتژی برای آن تعریف کنیم. در این استراتژی باید یکسری متحد منطقهای داشته باشیم، اولین متحد منطقهای که به ذهن ریاض میرسد نیز قاعدتاً اسرائیل است، دومین نکتهای که برای این کشور خیلی مهم بود این بود که حالا باید یک دشمن منطقهای هم برای خودمان دست و پا کنیم و قاعدتاً در این زمینه میروند سراغ ایران و سومین موضوع نیز این است که خطراتی را که از داخل میتواند عربستان را تهدید کند باید برطرف کنند، بنابراین میآییم روال را برهم میزنیم و محمد بنسلمان را به عنوان ولیعهد انتخاب میکنیم و اصلاحات را کلید میزنند، حالا از این سه فاکتور عربستان یک متحد دارد، یک دشمن دارد و به نوعی داخل را هم سرکوب میکند.
از سوی دیگر عربستان به شدت در حال ارتقا و تقویت تجهیزات نظامی خود است و سهامداران در اقتصاد عربستان در حال افزایش سهام خود هستند، این طرحی که برای سال 2030 از سوی عربستان راهاندازی شده است نیز منجر به آن شده است که به شدت هزینه اقدام نظامی علیه عربستان بالا برود چراکه شما هرچقدر متحد اقتصادی بیشتری داشته باشید هزینه تقابل نظامی با شما نیز افزایش پیدا میکند.
در روابط بینالملل یک تئوری وجود دارد به اسم تئوری صلح دموکراسی، (Democratic peace theory) مفهوم این تئوری این است که دو کشور دموکراتیک هیچوقت وارد جنگ با یکدیگر نمیشوند، دلیلش این است که میگویند جنگ گزینهای بسیار گران و هزینهبر است و از طرفی چون در دموکراسیها میزان حضور مردم در عرصه تصمیمگیری سیاسی بالاست و فرض بر این است که مشارکتکنندگان در تصمیمگیریها عقلانی انتخاب میکنند به سراغ گزینه هزینهبر نمیروند و حتی اگر دولتهایشان نیز بخواهند وارد جنگ شوند همواره در معرض رای مردم هستند و نهادهای انتخاباتی اجازه نمیدهند که دولتها وارد جنگ شوند، به طور مثال احتمال اینکه میان فرانسه و آلمان یا میان فرانسه و انگلیس درگیری نظامی شود خیلی کم است و این همان تئوری است که دو دموکراسی باهم وارد جنگ نمیشوند.
در خاورمیانه اما شاهد دموکراسیهای بسیار شکننده هستیم. کشورهای دیکتاتوری مثل عربستان علاوه بر اینکه از داخل تهدید میشوند و ممکن است علیه حکومت آنها کودتا شود این خطر نیز برای آنها وجود دارد که وارد یک جنگ شوند یا جنگی به آنها تحمیل شود.
عدم شناخت در ایران نسبت به تحولات و ساختار تصمیمگیری در عربستان سعودی چقدر میتواند بر ادامه تحولات این کشور و منطقه و روابط دوجانبه تاثیرگذار باشد؟
سوال خیلی خوبی بود و در واقع ادامه بحث بالاست. برخی در ایران میگفتند اکنون دیگر در عربستان سعودی خانمها میتوانند بروند ورزشگاه یا میتوانند رانندگی کنند و سیاستهای ضدفساد وضع شده است. این در صورتی است که هر کسی که حداقلی از اقتصاد سیاسی دانش داشته باشد میداند که اصلاحات چیزی نیست که شما بخواهید آن را به سیستم و جامعه تحمیل کنید، موضوعی مانند رانندگی خانمها در سطوح پیش پا افتاده اصلاحات است و اصلاحات بنیادی و ساختاری این است که شما در ساختار خود نظام چک و بالانس داشته باشید و مراقبت وجود داشته باشد و نهادهای سیاسی و اقتصادی خود را کنترل کنند و اجازه دهند تقسیم قدرت اتفاق بیفتد و شفافیت بالا رود، آزادی بیان وجود داشته باشد و جامعه مدنی قوی باشد، اصلاً وجود همین خاندان پادشاهی در عربستان یعنی فساد. برخی نیز میگویند گام به گام اصلاحات صورت میگیرد، این در ادبیات اقتصادی سیاسی جاافتاده است که اگر شما هم میخواهید قدمبهقدم اصلاحات را آغاز کنید این اصلاحات باید از یک نهاد Institution شروع شود، پسفردا ممکن است یک پادشاه بیاید و بگوید که خانمها دیگر رانندگی نکنند یعنی ماهیت این قضیه تغییری نکرده است.
عقلای کشور ما باید این مفاهیم و این ساختار سیاسی در عربستان را بشناسند اما نکته ما در ایران این است که عربستان را هیچگاه به عنوان یک تهدید نمیشناختیم بلکه این کشور را به عنوان یک قدرت منطقهای میشناسیم، در صورتی که باید عربستان را صد درصد یک تهدید منطقهای بدانیم که رسماً علیه ما اعلام جنگ میکند. عربستان برای ما تهدید است و ما از این کشور شناختی نداریم و مخصوصاً فرآیندهای تصمیمگیری در این کشور را نمیدانیم و همین موضوع کار را برای ما خیلی سخت میکند و لازم است لایههای تصمیمگیر و اثرگذار در این کشور را بشناسیم.
اکنون سوالی که در زمینه شناخت عربستان سعودی پیش میآید این است که دقیقاً ما داریم چهکار میکنیم، فرض کنیم داعش از سوریه خارج شد آیا بعد از آن باید در یمن دخالت نظامی کنیم و سرباز بفرستیم به این کشور یا لابی سنگین کنیم و روسیه را هم وارد بازی کنیم؟ پاسخ به این موضوع خود دو نکته دارد و آن این است که ما باید در نهایت یک دستاورد داشته باشیم، مثلاً بخشی از موقعیت استراتژیک در سوریه را در اختیار بگیریم، مثلاً بگوییم در جولان یا اطراف آن پایگاه نظامی داشته باشیم. در این صورت هم این سوال پیش میآید که چه هدفی را تعقیب میکنیم؟ اینجاست که استراتژی و منافع ملی ما مشخص و خیلی تعریف شده و مشخص نیست و نمیتوانیم بگوییم که منافع ملی ما در این زمینه چیست؟ آیا حمایت از مظلوم است یا مقابله علیه ظالم است.
حالت دوم آن هم این است که این موضوع برای ما دستاورد دارد و خیلی هم خوب است و در دنیایی که آمریکا ناو جنگی به خلیجفارس ارسال میکند و عربستان سعودی در بحرین و یمن حضور دارد و دخالت میکند چرا ما نباشیم و از موقعیت استفاده نکنیم، در این میان اما سوالی که مطرح میشود این است که ما در این بحرانها و جنگهای منطقهای چه سیاستی را در پیش گرفتهایم.
نکته بعدی این است که بعد از اینکه فهمیدیم عربستان یک تهدید است و برای ما مشکلساز است باید استراتژی خودمان را هم بررسی کنیم، در این میان پس از شناخت عربستان دو گزینه پیش روی ماست. اول اینکه به این تهدید حمله کنیم. راهکار بعدی هم این است که وارد بازی شویم که هزینه این تهدید نظامی را برای طرف مقابل بالا ببرد، یعنی دقیقاً ما هم کاری کنیم که هزینه تهدیدی که از سوی عربستان سعودی متوجه ماست بالا برود.
این موضوع نیز شامل دو گزینه میشود، یکی از این راهکارها که نباید به سراغ آن برویم چراکه هزینهبر است راهی است که اجماع بینالمللی علیه ایران ایجاد میکند و این خیلی بد است. راهکاری که به لحاظ بینالمللی علیه ما اجماعی ایجاد کند راهحل مناسبی نیست. کاری که باید انجام دهیم این است که هزینه تهمت زدن عربستان علیه ایران را بالا ببریم و راه سوم هم این است که تعریفمان را از منافع ملی مورد بازبینی قرار دهیم.
آنچه در خاورمیانه در حال رخ دادن است وضعیت بسیار پیچیدهای دارد، یکسری حقایق وجود دارد که نباید نادیده گرفته شوند، ما میدانیم که آلمان و انگلیس و بسیاری از کشورها از صدام در جنگ با ایران حمایت کردند و به عراق سلاح دادند اکنون نیز میدانیم که ترامپ به عنوان رئیسجمهور یک کشور دموکراتیک به عربستان سلاح میفروشد و متحد استراتژیک این کشور محسوب میشود، این حقیقت هست و ما نمیتوانیم این حقیقت را تغییر دهیم و به مردم آمریکا بگوییم که به دولت خود رای ندهید چراکه دارد به یک کشور دیکتاتوری سلاح میفروشد، نه چنین چیزی نیست و این حقیقت دارد که به ما سلاح نمیفروشند. بنابراین کارهایی که ما باید انجام بدهیم این است که در تعریفمان از مفهوم امنیت ملی بازنگری انجام دهیم، یعنی این سوال را مطرح کنیم که قرار است چه کشوری متحد ما در منطقه باشد، اصلاً کشوری وجود دارد که ما نام متحد را بر آن بگذاریم یا اگر متحد منطقهای داریم آیا وزنش آنقدری هست که بتوانیم روی آن حساب کنیم؟ کشوری که از نظر نظامی بتواند ما را ساپورت کند نه اینکه برایش نیرو بفرستیم، حمایت کنیم و هزینه بدهیم و سوم اینکه مردم ایران با وجود تفاوتهایی که با مردم عربستان دارند و هر چهار سال در انتخابات شرکت میکنند و نظام پارلمانی دارند آیا قادر به این هستند که نظر خودشان را به دولت بگویند و خواستههای خود را مطرح و پیگیری کنند؟
نکته بعدی این است که باید وارد حقیقت و واقعیت شویم و بازیگرانی که میتوانند نقش اثرگذار داشته باشند مثل اتحادیه اروپا و انگلیس را متقاعد کنیم و بگوییم که ما خطرناک نیستیم و خود اصلی مردم و کشور و استراتژی خود را به صورت آنکه هزینه را برای عربستان بالا میبرد نشان دهیم، ما هیچ منفعتی از اینکه بعد از نماز شعار مرگ بر آل سعود میدهیم نمیبریم و زمانی منفعت میبریم که در کنگره و پارلمان آمریکا و انگلیس و فرانسه علیه عربستان لابی کنیم و هزینه را برای این کشور بالا ببریم.
نکته جالب این است که عربستان سعودی در یمن و سوریه و افغانستان درگیر است اما هیچگاه شاهد این نبودیم که در این کشورها سفارت عربستان به آتش کشیده شود و تسخیر شود اما متاسفانه در ایران این اتفاق میافتد و این همان سیگنالی است که دنیا از ما دریافت میکند، شاید این اتفاق از روی جو و هیجان رخ داده باشد اما سیگنالی که میفرستیم این است که مذاکرهای از طرف ما در کار نیست، بلکه سفارت شما را آتش میزنیم و تصویر خشونتآمیزی از خود نشان میدهیم و قاعدتاً هر عملی در سیاست یک برنده دارد و یک بازنده و قطعاً در نتیجه این اقدامها این مردم ایران نیستند که برنده هستند. کسانی که این اقدامات را انجام میدهند سود میبرند و خیلی به قضیه عربستان هم ربطی ندارد.
عواقب عدم شناخت ایران از عربستان چیست؟
عدم شناخت با خطای محاسباتی متفاوت است. عدم شناخت ما از عربستان سعودی به دو دلیل اصلی است. شناختی که عربستان از ما دارد از بیرون و از مذهب است نه نظام سیاسی و مردم ما و شناختی که ما نسبت به این کشور داریم نیز بیشتر در زمینه مذهب است. ما اگر بخواهیم جلوی این عدم شناخت را بگیریم این موضوع را باید بشکنیم.
شکستن این موضوع نیز چارهاش مذاکره دیپلماتیک با عربستان سعودی است. به این صورت که مذاکره جامعی کنیم و ایده خود را مطرح کنیم، راه مثبتی که وجود دارد این است که منافع ملی خود را در چارچوبی تعریف کنیم که برای بقیه هم قابل فهم باشد و منافع ملی خودمان را روشن کنیم، اینکه چگونه میتوانیم در همسایگانمان اطمینان ایجاد کنیم. دوم اینکه درون کشور خودمان نیز قابلیت این را ایجاد کنیم که کسی که با رای مستقیم اکثریت مردم انتخاب میشود مسائلی را که مربوط به سیاست خارجی است نیز به رای مردم بگذارد. زمانی انرژی هستهای مقدس بود و نمیشد درباره آن صحبت کرد اما همین کاری را که روحانی در زمینه هستهای کرد در زمینه سیاست خارجی انجام دهیم و در داخل نهادهای اجتماعی و مدنی را قوی کنیم که نهتنها به عربستان بلکه به باقی کشورها نیز نشان دهیم که ماهیت سیاسی ما بر اساس رای مردم است، هر چیزی که وحدت و امنیت داخلی را افزایش دهد و این سیگنال به دنیا مخابره شود که رای مردم مهم و تاثیرگذار است و قدرت رای مردم را باید نشان داد. بالاخره مردم روحانی را به عنوان اعتدالگرا میشناسند و اهل گفتوگو، به همین خاطر باید در زمان باقیمانده بحث مذاکره با عربستان را حل کند. اگر این کار را انجام ندهیم آتشی که در اثر این موضوع ایجاد میشود نهتنها دامن ایران بلکه کل منطقه را میگیرد و باید به گونهای منفعت ملی خود را ارائه دهیم که برای دنیا قابل فهم باشد.