مسوولان کمتر حرف بزنند
داود سوری رویه مداخلات دستوری در بازار سرمایه را تحلیل میکند
داود سوری معتقد است که مداخلات دولت در بازار سرمایه نمیتواند عامل حرکت افزایشی یا کاهشی آن باشد. از نگاه او، حرکت شاخص بازار به دلیل روند افزایشی در نرخ ارز و سطح عمومی قیمتها صعودی شده بود، مسوولان نیز تا این روند را دیدند به نوعی به دنبال سواری گرفتن مجانی از تحولات بازار بودند. در نتیجه توصیههایی برای حضور یا عدم حضور در بازار شده است. از نگاه او، این توصیهها و اعمال محدودیتها نمیتواند باعث تغییر جهت کلی بازار شود و بازار راه خود را پیدا خواهد کرد. او به مسوولان توصیه کرد که در شرایط جدید بازار، کمتر حرف بزنند و بگذارند رویه طبیعی بازار و رفتار منطقی مردم در روند بازار آشکار شود.
♦♦♦
برخی از رویهها نشان میدهد که مداخلات دولتی، به دنبال این است که جهت شاخص بازار سرمایه را تغییر دهد، این در حالی است که به نظر میرسد در برخی مواقع نیاز است که بازار تعدیل شود. از نگاه شما، این مداخلات دولتی تا چه حد میتواند مسیر بازار را تغییر دهد؟ آیا نیاز است که تا این حد مداخله در بازار صورت گیرد؟
در حال حاضر فرضیههای زیادی در خصوص رفتار و اثرگذاری دولت در بازار ایجاد شده و نمیتوان با اطمینان گفت که تا چه حد این فرضیه در واقعیت نیز اتفاق افتاده است. نکته قابل توجهی که باید به آن اشاره کرد این است که نرخ ارز در سالهای اخیر روند صعودی داشته است. به طوری که اگر از سال 1396 متوسط نرخ ارز را حدود 5 /3 هزار تومان در نظر بگیریم، این رقم به 24 هزار تومان رسیده، یعنی حدوداً هفت برابر شده است. این روندی است که در شاخص قیمتها نیز منعکس شده و بالطبع تمام بازارها، از جمله بازارهای دارایی نیز به آن واکنش میدهند. بنابراین افزایش قیمتها در بازارها همسو بوده است. بخش قابل توجهی از این افزایش به دلیل رشد قیمت ارز و شاخص قیمتها بوده است و در نتیجه نمیتوان تمام این افزایش قیمتها را به دلیل سیاستها یا اراده دولت برای افزایش شاخص بازار سرمایه دانست. ممکن است که دولت در اجرای غلط سیاستهای پولی و مالی، مورد نقد قرار گیرد، که این سیاستها به افزایش قیمت ارز و چند برابر شدن شاخص قیمتها منجر شده است. اما اینکه بازار سرمایه به شکل مصنوعی و با حمایت دولت بالا میرود، موضوعی نیست که بتوان به سادگی آن را بررسی کرد. مهمترین موضوعی که میتوان مشاهده کرد، این است که دولت مترصد این است که هر جا یک سواری مجانی از این مرکب دید، سوار آن شود. قیمتها در بازار سرمایه رو به افزایش بود و دولتمردان نیز میخواستند که سواری مجانی بگیرند و این شائبه به وجود آید که دولت در این سواری، مرکب را تحریک میکند که تندتر حرکت کند.
در این وضعیت که شاخص افزایش پیدا کرده است، ممکن است توزیع افزایش در تمام شرکتها به یک شکل نباشد، در این شرایط برخی از شرکتها شتاب بیشتری در جهت افزایش ارزش سهام دارند و برخی دیگر، کندتر حرکت میکنند. در نتیجه دولت باید بستری ایجاد کند که در راستای افزایش شفافیت بازار سرمایه و کارایی باشد. یعنی مکانیسمها را بهتر از گذشته کند که شرایط برای حضور فعالان و شرکتها ایجاد شود. البته در این شرایط، دولت نیز توانست در بازار، داراییهای خود را متناسب با شرایط عرضه کند و به عمقبخشی آن تا حدودی کمک کند. از این محل، دولت نیز توانست داراییهای خود را عرضه کرده و در نتیجه درآمدی حاصل شود تا از این طریق بخشی از کسری بودجه خود را پوشش دهد.
هرچند که سازوکاری که دولت این روند را اجرایی کرده تا کنترل داراییها یا شرکتها همچنان در اختیار دولت باشد، قابل دفاع نبوده و نخواهد بود. اما توانسته بخش قابل توجهی از این بنگاهها را به بازار عرضه کند و سیاست عمقبخشی به بازار میتواند مثبت ارزیابی شود، اگر که دولت بتواند به درستی از فرصت بهدستآمده بهره ببرد.
دولت میتواند از بورس برای تامین مالی خود بهره ببرد؟
امسال سال مالی دشواری برای دولت است. هم فروش نفت کاهش یافته و هم قیمت آن. کرونا درآمدهای مالیاتی را تحت فشار قرار داده. بر اساس آخرین پیشبینی مرکز پژوهشهای مجلس کسری بودجه سال جاری 188 هزار میلیارد تومان است. دولت باید به هر نحوی که شده بخشی از این کسری را جبران کند و بخشی از آن باید از طریق فروش داراییها باشد. اما فروش دارایی برای تامین کسری بودجه میتواند به شکل بهتری انجام شود. شکلی که به اقتصاد ما هم کمک کند و در چند سال آینده باری بر دوش اقتصاد نباشد و خود به معضلی جدید تبدیل نشود. خصوصیسازی همیشه مورد درخواست مردم بوده اما هیچ دلیلی ندارد که دولت برای جبران کسری بودجه خود راه درست را انتخاب نکند. دولت میتواند روش صحیحتری برای واگذاری این شرکتها به بخش خصوصی و مردم در پیش بگیرد. بهترین کار این است که ابتدا دولت از بازار کالا و محصول این بنگاهها خارج شود و بعد این بنگاهها را در اختیار افرادی که میخواهند قرار داده و مدیریت را هم در اختیار مردم قرار دهد. اینکه یک دارایی متعلق به فرد دیگری باشد اما مدیران آن را دولت و وزیر تعیین کنند نامش خصوصیسازی نیست.
دولت مدام مردم را برای ورود به بورس تشویق میکند و میگوید تمامقد از بورس حمایت میکند. از طرفی اولین عنصر هر بازاری قیمت است؛ عنصری که بازار را به تعادل میرساند. این قیمت باید آزاد باشد اما ما آن را بستهایم. چرا در بازار سرمایه صف وجود دارد؟ چون اجازه نمیدهیم قیمت از یک حد بالاتر برود یا پایینتر بیاید. صفهای خرید و فروش تشکیل میشود. همین صفها هیجان ایجاد میکند و وقتی هیجان ایجاد میشود تعقل کنار میرود. در بازار سرمایه دیگر کشورها اگر سقوط یا صعودی در سهامی رخ دهد نهایتاً یکی دو ساعت است و بعد از آن بازار به شرایط معقول بازمیگردد اما بازار ما به شرایط معقول بازنمیگردد چون بازار را بستهایم و هیجان به آن تزریق کردهایم. تزریق هیجان به بازار ضد عقلانیت است. وقتی بازار هیجانی و رو به بالاست، هر سهمی را که بخرید سود کردهاید. چون بازار هیجانی است. اما بورس جایی ارزشمند میشود که سرمایه شرکتها افزایش پیدا کند و به مردم سود بدهد. صرف افزایش قیمت سهام یک شرکت، دارایی مشهودی برای مردم ایجاد نمیکند. اینکه سهام یک شرکت مدام بالا برود بدون آنکه ثروت جدیدی خلق شود، فایدهای ندارد. این مساله نگرانکننده است. مانند استخری که از یک طرف آن آب وارد میشود و طرف دیگر بسته است. این نگرانی وجود دارد که آب پس بزند.
برخی معتقدند که دولت میتواند با ابزارهای خود نقدینگی را به بازار سهام هدایت کند، این موضوع تا چه حد میتواند علمی و منطقی باشد؟
بحثی که در این جا با عنوان هدایت نقدینگی مطرح میشود، اینکه بتوان نقدینگی را به سمت چپ و راست هدایت کرد، مشخصاً نقدینگی دارای این ویژگی نیست. اینکه فکر کنیم نقدینگی مثل یک جریان آب است که میتوان با حفر کانال به این طرف یا آن طرف هدایت کرد، یا بتوان آن را در جایی مانند سد بایگانی کرد. نقدینگی، یک شیء بیحس نیست، بلکه بسیار هوشمند است و منتظر تصمیم سیاستگذار باقی نمیماند. بنابراین بهتر است به جای اینکه دنبال نقدینگی بیفتیم و بخواهیم آن را هدایت کنیم، به دنبال هدایت خود سیاستگذار باشیم که نقدینگی نامتناسب با اقتصاد کشور تولید نکند. در حقیقت، منبع تغذیه تولید نقدینگی، تا حدودی در اختیار سیاستگذار است و در نتیجه میتوان با آن بازار را کنترل کرد.
وقتی بازار سهام در کشورهای دنیا مثبت میشود، روسای جمهور با آن پز میدهند. به عنوان مثال ترامپ به دنبال سبز شدن بازارها مدام توئیت کرده و از خود تعریف میکند، در اینجا سوال است که آیا سیاستمداران دوست دارند بازار مثبت شود و در پی آن اقداماتی انجام میدهند که خارج از قواعد بازار باشند؟
سیاستمداران دوست دارند که بازار سهام مثبت باشد، اما هر بازاری قواعدی دارد که به راحتی نمیتوان آن را به هم ریخت. اساساً به نظر من مقایسه بازار سهام آمریکا و ایران نمیتواند مبنای منطقی داشته باشد. زیرا اصلاً شرایط و مختصات و حتی قواعد این دو بازار متفاوت از یکدیگر است. البته سیاستمداران در تمام دنیا به دنبال این هستند که وقتی مرکب مفتی گیر بیاورند از آن استفاده کنند و سواری مجانی بگیرند. اگر ارتباط بین رشد شاخص و بخش حقیقی اقتصاد یک رابطه همسو نباشد، در هر جایی که باشد، بازار این روند را شناسایی میکند و عکسالعمل نشان میدهد.
در آمریکا نیز شاخص روند صعودی دارد، اما از سوی دیگر نااطمینانی نیز بسیار زیاد است.
همه نگران این موضوع هستند که این رویه در آمریکا نیز ایجاد مشکل کند. ولی عمق بازار آمریکا و نوع دخالتهای سیاستگذاران در ایران با کشور آمریکا، بسیار متفاوت است. این دخالتها درخصوص حجم مبنا، میزان بازدهی و توصیههای دستوری مبنی بر خرید و فروش تنها محدود به کشور ماست و نمیتوان این رویه را به دیگر کشورها نسبت داد.
شما در شبکه اجتماعی عنوان کردید روز سبز بازار روزی است که محدودیتهای خودساخته را از روی آن بردارند. روز سبز بازار روزی است که مغزهای کوچک زنگزده بازار را مدیریت نکنند، منظور شما از این عبارت دخالتهای بیجای دولت است؟
منظور این است که افرادی که مدیریت بازار سرمایه را از سطوح کلان تا خرد بر عهده گرفته در واقع گنجایش فکری مدیریت را ندارند. این افراد درک نمیکنند که بازار بسیار هوشمندتر از این است که برای آن تصمیم بگیرد. اینکه در کشورهای پیشرفته، چنین محدودیتهایی دیده نمیشود، در هیچ زمانی برای این آقایان سوال نبوده است. محدودیتهایی در 20 سال اخیر انجام شده بود، که در آن زمان حتی نیاز نبود. اما نگاه میشود که ذهنهایی بازار را مدیریت میکنند یا در فکر مدیریت آنها هستند که گنجایش فکری و درک مناسبی از لغو این محدودیتها ندارند.
حتی برخی اذعان میکنند که این محدودیتها اشتباه است، اما درک لغو سیاستهای نادرست در برخی وجود ندارد و شاید قدرت این کار را ندارند.
برخی عنوان میکنند، اگر این محدودیتها برداشته شود، امکان دارد که ریزش ناگهانی بازار به وجود آید و در نهایت بسیاری از افراد به شکل قابل توجهی ضرر کنند، این استدلال تا چه حد درست است؟
همینطور است، مگر محدودیتها را گذاشتند کسی ضرر نمیکند. با گذاشتن مردم در صف فروش و خرید و استرس دادن به مردم آیا این ضررها جبران میشود؟ آیا بررسی شده است که چقدر این محدودیتهای دولت به منفعت بازار یا بازیگران آن بوده است؟ استدلال منطقی این محدودیتها چیست و چگونه میتواند جلوی ضرر را بگیرد؟ درست است شاید به جای پنج درصد بازار 20 درصد ریزش کند، اما پس از ریزش، بازیگران در بازار تصمیمات جدید میگیرند که متناسب با شرایط واقعی بازار است.
به زور نمیشود هیچ فردی را وارد یک بازار کرد و به زور نمیشود آن فرد را از آن بازار خارج کرد. در حقیقت، بازار راه خود را در نهایت پیدا میکند. این محدودیتها نیز نه به بازار کمکی میکند و نه به سیاستگذاران، چهبسا که تجربه چندین ساله این نوع سیاستها نیز این موضوع را تایید کرده است. اینکه شوکی که در بازار وجود دارد، به عنوان بازدهی بالا تلقی شده و دیگران را تشویق کنید که سوار این موج شوند، این چه نوع سیاستی دارد.
در حقیقت، یکی از نقدهایی که وجود دارد این است که این محدودیتها کارایی اطلاعات را در بازار بهشدت کاهش داده است.
دقیقاً همینطور است. تمام فرمولها و تئوریهایی که در بازار ما مورد استفاده قرار میگیرد، با نتایج متفاوتی روبهرو میشود. این موضوع به دلیل مشکل فرمولها و تئوریها نیست، بلکه ورودیای که در این مدلها وجود دارد، یک ورودی غلطی است. ما تمام چارچوبهای علمی را به سخره گرفتیم.
شاید استدلال این است که محدودیتها باعث میشود که در برخی موارد جهت انتظارات مردم در بازار تغییر یابد.
بازار سرمایه، یک بازار بزرگ در هر کشور است. این بازارها را نمیشود با شایدها و اماواگرها کنترل کرد. آیا این شایدها را میتوان در مقالات مدلسازی کرد؟ اگر اینطور است بروند و آن را مدلسازی کنند، زیرا بازارها جای تجربهآموزی نیست. اقدامات و سیاستها باید مبنای منطقی و اقتصادی داشته باشد، با اماواگرها نمیشود، بازار را مدیریت و با اقتصاد کشور بازی کرد.
شما در یک اظهارنظر عنوان کردید که اطلاعات مالی ۴۰۰ شرکت بورسی را در ۲۰ فصل مدل کرده و در نتیجه نرخ ارز، تورم و نقدینگی مسوول قریب به ۸0 درصد بازدهی آنها در بازار سرمایه است، سوالی که وجود دارد این است که آیا واقعاً 20 درصد از بازدهی آن مربوط به فعالیتهای اقتصادی بوده است؟
البته این 80 درصد نیز بسیار با تقریب برآورد شده و در حقیقت شاید این رقم را میتوان تا 90 درصد ارزیابی کرد. اما موضوعی که مدنظرم بود این است که درحال حاضر این افزایش قیمتها در بازار بیشتر به دلیل افزایشی است که در ارز و تورم وجود دارد. بنابراین نمیتوان گفت که شکوفایی ایجاد شده است. وقتی همه داراییها با افزایش چندبرابری روبهرو میشوند، طبیعی است که حرکت شاخص نیز مثبت باشد.
برخی معتقدند که در حال حاضر افزایش قیمت در بازار سرمایه نیز خود عامل افزایش نقدینگی میشود، از نگاه شما این موضوع تا چه حد درست است؟
در واقع این ادعایی است که در اقتصاد کشور وجود دارد و هیچ شاهد علمی برای آن وجود ندارد. به نظر میرسد که اظهارنظرها درخصوص رفتار بازار سرمایه زیاد است، اما تنها میتوان استدلالهایی را پذیرفت که دارای یک پشتوانه علمی باشد.
به عنوان پرسش آخر، به نظر میرسد که بازار به یک تعادلی رسیده است و پس از یک هیجان روند بازگشتی را تجربه میکند، توصیه سیاستگذار برای ادامه بازار به مسوولان چه مواردی میتواند باشد؟
بنده به سیاستگذاران توصیه میکنم، مخصوصاً در خصوص سرمایه، دولتمردان کمتر حرف بزنند. این دندان طمع را بکشند که بخواهند از این بازار به نفع خود بهره بگیرند، کمتر توصیه کنند و بگذارند مولفههای بازار بر اساس رویههای حقیقی حرکت کند. اگر بازار زیاد بالا رفته باشد، نیاز است که اصلاح شود. باید سرمایهگذاران نیز بر اساس ارزیابی خود تصمیم بگیرند و نباید به حرف این و آن در این خصوص گوش کرد.
در نهایت روند خود را پیدا میکند. ممکن است برخی از حرفها تاوان داشته باشد.