شناسه خبر : 39494 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

وارثان تاج و تخت

انتصاب‌های فامیلی در دنیای سیاست چه پیامدهایی دارد؟

 

مولود پاکروان / نویسنده نشریه 

به جای طی کردن روندهای قانونی و هنجاری، استخدام نیروهای دولتی از منشی‌های ساده اداری گرفته تا مدیران رده‌بالا، و حتی ارائه توصیه‌نامه‌هایی برای استخدام در مشاغل خاص، بر مبنای روابط خانوادگی و دوستانه صورت می‌گیرد. این یعنی خویشاوندسالاری؛ استخدام و انتصاب افراد نه بر اساس موازین قانونی و حرفه‌ای بلکه بر اساس خویشاوندی با مقامات. به همین دلیل و با در نظر گرفتن تخلفات قانونی که در استخدام افراد بدون شایستگی و رعایت معیارهای فنی صورت گرفته، جای تعجب نیست که امروزه این کشورها از نظر اقتصادی عقب مانده‌اند و جمعیتی متشکل از فقیرترین افراد و جوانان بیکار در آنها مشاهده می‌شود.‌1

این مقدمه، بخشی از یافته‌های پژوهشی است که «تاثیر فساد و خویشاوندسالاری را بر اقتصاد و سرمایه انسانی» کوزوو سنجیده است. تصویری که برای همه ما آشناست. پدیده‌ای که دهه‌هاست کشورهای بالکان -کوزوو، آلبانی، مونته نگرو و...- را گرفتار کرده حالا به رویه‌ای مرسوم در کشور خودمان بدل شده؛ آنقدر که صدای منتقدان و البته خود مسوولان را هم درآورده است. در ماه‌های اخیر و در پی انتصاب‌های فامیلی، دولتی که منتقد سفت و سخت دولت پیشین در ارائه فرصت‌های خاص به بستگان مقامات بود و قرار بود بر مبنای شایسته‌سالاری اداره حکومت را به دست گیرد زیر تیغ تیز نقد قرار گرفت. تنها سه ماه پس از روی کار آمدن ابراهیم رئیسی مشخص شد مجموعه پست‌های دولتی و کشوری بین چند مجموعه مشخص تقسیم شده، ضمن آنکه اقوام و بستگان مقامات قدیم و جدید هم بیشترین مناصب را به خود اختصاص داده‌اند. رئیسی در همان زمان از مسوولان خواست از انتصاب‌های فامیلی و رفاقتی جلوگیری کنند و اگر بر اساس شایسته‌سالاری حکمی صادر شد افکار عمومی را قانع کنند.

 داستان هزار‌فامیل اما به همین‌جا ختم نشد. چندی قبل، شهردار اصولگرای تهران که در شعارهای انتخاباتی‌اش پیوسته دم از شایسته‌سالاری می‌زد، با فشار افکار عمومی و موج انتقادهای شکل‌گرفته در شبکه‌های اجتماعی ناچار شد حکم صادرشده برای دامادش را لغو کند. روزنامه شرق هم 11 آبان‌ماه در گزارشی نوشت در وزارتخانه‌های نفت، تعاون و آموزش‌وپرورش بیشتر انتصاب‌ها متناسب با شغل و دانش افراد نبوده و «فامیل‌بازی» و «رابطه‌سالاری» در این انتصاب‌ها نقش داشته است. در شبکه‌های اجتماعی هم فهرستی از دامادها و فرزندان مسوولان و حتی نزدیکان همسر رئیسی منتشر شده، که به پست‌هایی رسیده بودند. موج انتقادها با انتشار متن چندین نامه از نمایندگان مجلس و سایر مسوولان که یا درخواست استخدام فرزندشان را داشته یا دستور استخدام بستگان مسوول یا نماینده دیگری را داده بودند شدت گرفت. مسیح مهاجری نیز در یادداشت تندی نسبت به این رویدادها واکنش نشان داد و نوشت: با گذشت چند روز، خبرهای زیادی از انتصابات فامیلی در رسانه‌ها منتشر شد که بیشتر آنها «دامادمحور» بودند. امیدوار بودیم با ملغی شدن حکم صادره توسط شهردار تهران برای دامادش، اصولاً انتصابات «دامادمحوری» یکسره ملغی شوند ولی خبری نشد که هیچ، انتصابات به سایر فامیل‌ها هم سرایت کرد. با مشاهده این وضعیت به این نتیجه رسیدیم که این، همان «شایسته‌سالاری» است که در شعارهای انتخاباتی حضرات مطرح بود و ما نمی‌دانستیم منظور چیست. هزار‌فامیل و پدیده‌های منشعب از آن مثل آقازادگی یا نمود تازه آن یعنی ژن خوب و اعلا و درجه یک در ایران عمری بسیار طولانی دارد.  و حالا ماجرا آنقدر بالا گرفته که معاون پارلمانی رئیس‌جمهور در گفت‌وگوی تلویزیونی از فعالان سیاسی و نمایندگان و رسانه‌ها می‌خواهد موارد فامیل‌گرایی را اطلاع دهند تا پیگیری شود، زیرا بنای دولت بر شایسته‌سالاری و قانون‌مداری است!

فامیل‌گرایی اما قدمتی تاریخی دارد. این پدیده که قبل‌ترها محدود به شاه و خاندان او و در نهایت کدخدایان و روسای ایل و طایفه می‌شد حالا هم نشانه‌های بدخیم خود را در همه‌جا نشان می‌دهد. اغلب ادارات، سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها و شرکت‌ها پر شده از ژن‌های خوبی که صرف برادر و برادرزاده و داماد این و آن بودن، پست‌های مهم و تاثیرگذار را اشغال کرده‌اند. منتقدان می‌گویند این استفاده‌جویی‌ها تنها به آقازاده‌ها منحصر نمی‌شود بلکه دامنگیر همه صاحب‌منصبان نظام است. اصول‌گرا و اصلاح‌طلب هم ندارد. و اگر حیات جامعه را به بدن انسان تشبیه کنیم، این تیپ آدم‌ها، نقش انگل‌هایی را دارند که در سوخت‌وساز بدن و زحماتی که سایر سلول‌ها برای زنده ماندن می‌کشند، هیچ تاثیری ندارند و تنها مصرف‌کننده دسترنج دیگران هستند!

 

پشت پرده گفتمان نپوتیسم

کلمه پارتی‌بازی را با صدای بلند بگویید؛ احتمالاً احساس ناخوشایندی دارد. درست مثل این است که دارید واژه توهین‌آمیزی می‌شنوید. خویشاوندگرایی (nepotism) هم این روزها همین حس را به ما می‌دهد. هرکس هرقدر هم طرفدار خانواده و خویشانش باشد نمی‌تواند از این برتری در به‌کارگیری و انتصاب آنها استفاده کند. در سراسر دنیا قوانینی علیه فامیل‌بازی و خویشاوندگرایی وجود دارد اما حتی هنگامی که این کار قانونی است، لکه ننگ امتیازات ویژه، زمین نابرابر بازی، بی‌کفایتی و فساد بر مرتکبانش باقی می‌ماند. به نظر می‌رسد این پدیده ناخوشایند در ذات نظام‌ها به عملی اجتناب‌ناپذیر تبدیل شده است. تمام سیستم‌های حکمرانی بر مبنای آن بنا شده‌اند و تمام تلاش حکمرانی‌ها هم این است که آن را از بین ببرند!

موضوع به ظاهر ساده فامیل‌گرایی اما، ریشه‌های عمیقی در طبیعت انسان دارد. در واقع تک‌تک ما در برابر آن آسیب‌پذیریم. اگر شما هم برادر یا شوهرخواهرتان را در بخش مدیریت آی‌تی کسب‌و‌کارتان استخدام کنید به‌‌رغم اینکه هیچ تجربه یا آموزشی در این زمینه ندارد، قطعاً به فامیل‌سالاری متهم می‌شوید. این البته با رفیق‌گرایی یا باندبازی (cronyism) متفاوت است که در آن مشاغل به عنوان پاداش به دوستان و افرادی که مرهون لطفشان هستیم -‌و نه صرفاً فامیل- اعطا می‌شود.

گذشته از کنفسیوس که معتقد بود اندکی نپوتیسم «خوب» است، یا سزارهایی که در امپراتوری روم آن را ابزار حفظ قدرت و ثروت و تجارت در دست خاندان سلطنتی می‌دانستند یا شایسته‌سالاری «خالص‌تر» در نظام کمونیسم، خویشاوندگرایی در دوران مدرن هم نمونه‌های بسیاری دارد. در هند خانواده نهرو و گاندی، نسل‌های پی‌در‌پی قدرت را در دست داشتند. در اندونزیِ سوهارتو، فساد به قدری گسترده بود که به ابداع واژه مخفف KKN -مخفف فساد، تبانی و خویشاوندگرایی- منجر شد و در نهایت به استعفای سوهارتو انجامید. در آمریکا جان‌اف کندی برادرش رابرت کندی را بدون داشتن هیچ تجربه‌ای از کار در دادگاه‌های ایالتی یا فدرال، به سمت دادستان کل منصوب کرد و همین اواخر دونالد ترامپ با انتصاب دختر و دامادش به سمت‌های عالی دولتی، عنوان فامیل‌بازترین رئیس‌جمهور را به نام خود رقم زد! جز این، خویشاوندگرایی به ویژه در کشورهایی که فساد همواره یکی از مشکلات جدی جامعه است، حضوری سرسخت دارد.

آنچه این روزها به مرکز توجه منتقدان و تحلیلگران تبدیل شده، در واقع نحوه انجام کارها به طور سنتی است. در جوامع پیشامدرن، حوزه‌های خانواده و کار با هم ادغام شده بودند و خانواده، نقش اصلی را در تعیین ورود افراد نه تنها به یک شغل بلکه در حوزه عمومی بازی می‌کرد. برای مثال در هند، جایی که تسلط طبقه بالا در سراسر حوزه‌ها به شدت تثبیت شده، خویشاوندگرایی فراتر از خانواده گسترش یافته و در امتداد کست نیز عمل می‌کند. نابرابری‌های عمیق تاریخی و افت دولت ‌رفاه، حالا هند را به یکی از نابرابرترین جوامع جهان تبدیل کرده است. بنابراین منطقی است که نگران علت و البته پیامد این پدیده باشیم: بازتولید نابرابری! هرچه جامعه نابرابرتر باشد دامنه و انگیزه برای خویشاوندگرایی بیشتر می‌شود و به همین ترتیب در جامعه‌ای با خویشاوندگرایی بالا، نابرابری‌ها تشدید پیدا می‌کند.

اما موضوع نابرابری به وضوح در گفتمان خویشاوندی غایب است. در این گفتمان دوگانه «ممتاز» در برابر «غیرممتاز» قرار نمی‌گیرد، بلکه بحث «بیگانه» در برابر «خودی» است. قصد هم این نیست که زمین بازی مساوی برای همه ایجاد کند بلکه قرار است «خودی‌های جدید» را جایگزین خودی‌های قبلی کند بدون آنکه این ساختار خودی-خارجی را از بین ببرد.

تحلیلگران معتقدند گفتمان خویشاوندسالاری، نخست در زیر سرپوش عدالت، توسط عناصر دست‌راستی نیرو می‌گیرد. خویشاوندگرایی در واقع آخرین ابزار پوپولیست‌های دست‌راستی است. به عنوان یک سلاح ایدئولوژیک، همان کاری را می‌کند که پوپولیسم انجام می‌دهد: به نام مردم به خشم علیه نخبگان دامن می‌زند اما در سطح دیگر سبب تثبیت جایگاه طبقه خود، با ظاهر همدردی می‌شود. در واقع گفتمان نپوتیسم پوپولیستی جناح راست، یک هدف را دنبال می‌کند: تحکیم پایه سیاست راستی‌ها از طریق هدایت خشم عمومی علیه نخبگان سنتی. جایی که نخبگان قدیمی به طور نمادین و تحت‌اللفظی حضور دارند این استراتژی به خوبی کار می‌کند. در نهایت، آنها توهم تغییر واقعی را ایجاد می‌کنند در حالی که در عمل، یک جناح از نخبگان طبقه خود را جایگزین نخبگان حاکم کرده‌اند.

دامن زدن به این تضادهای اجتماعی در امتداد محور مردم /غیرخودی، در برابر نخبگان /خودی‌ها، یک استراتژی سیاسی پوپولیست‌های اقتدارگرای راستی است. روندی که در آن تنها به کینه‌ها و ناامیدی‌های طبقه کمتر برخوردار و آرزومند و طبقه متوسطِ در حال سقوط دامن زده می‌شود. با توجه به رقابت سنگین و اندازه کوچک کیک باقی‌مانده، تعداد زیادی احساس محرومیت و رنجش می‌کنند زیرا می‌بینند که هنوز جایگاه ممتاز در سیاست و اقتصاد از آن خودی‌هاست. تعمیق این تضاد اجتماعی با تشدید قطبی‌ شدن جامعه، سوخت کافی برای یک اشتعال گسترده در خشم مردمی را فراهم خواهد کرد که همین حالا هم هزینه سیاست‌های نادرست را می‌پردازند و بادهای مخالف، اقتصاد و معیشتشان را به قهقرا برده است.

 

فساد فامیلی

هنگامی که ایوانکا ترامپ به عنوان مشاور ارشد رئیس‌جمهور ایالات متحده منصوب شد تنها مدرک لازم برای انتصابش این بود که از مدرسه وارتون دانشگاه پنسیلوانیا فارغ‌التحصیل شده است. اما دلیل محتمل‌تر آن بود که پدرش رئیس‌جمهور است!

استخدام بر اساس روابط خانوادگی، ناعادلانه و سوء‌استفاده از اختیارات است. این امر به ویژه در سیاست اهمیت دارد جایی که افرادی مانند رئیس‌جمهور، وزرا یا روسا قدرت فوق‌العاده‌ای برای ایجاد تغییرات عمده در جامعه دارند. بدتر آنکه اگر افراد فاسد، افراد فاسد دیگری را استخدام کنند کشور با خطر بی‌عدالتی و نابرابری شدید روبه‌رو خواهد شد. از منظر اخلاق هم خویشاوندگرایی غیراخلاقی به شمار می‌رود زیرا می‌تواند به استخدام کسانی منجر شود که در انجام امور کلیدی و مهم ناتوان هستند، ضمن آنکه شایستگان را از فرصت رسیدن به این موقعیت‌ها محروم می‌کند.

در ایالات متحده یک قانون فدرال وجود دارد که به طور خاص، مقامات دولتی را از انتصاب اعضای خانواده در پست‌های مهم منع می‌کند. این قانون به عنوان پاسخ مستقیم به جان‌اف کندی در انتصاب برادرش به عنوان دادستان کل ایالات متحده تصویب شد. طبق قانون فدرال ضد‌نپوتیسم، «یک مقام دولتی نمی‌تواند اعضای خانواده خود را در سازمانی که خدمت می‌کند یا حوزه قدرت وی به شمار می‌رود، در یک پست مدنی منصوب یا استخدام کند، ارتقا دهد، از انتصاب وی دفاع کند، به کار گمارد یا ترفیع دهد».

کندی در پاسخ به اقدام خود اظهار داشت که می‌خواسته قبل از ورود برادرش به حوزه قضاوت کمی تجربه کسب کند! توجیه ترامپ در مورد انتصاب ایوانکا هم این بود که او حقوقی دریافت نمی‌کند بنابراین نمی‌توان از قانون علیه او استفاده کرد. با این حال منتقدان می‌گفتند گرچه قانون در مورد او صدق نمی‌کند اما حق اشغال این پست را هم ندارد زیرا واجد شرایط احراز آن نیست.

گرچه انتصاب یک خویشاوند در سمت خاص ممکن است مساله کوچکی به نظر برسد اما وقتی آن را برای گروه متنوعی از افراد دارای قدرت سیاسی -و نه‌فقط دوستان و اعضای خانواده‌ای که از قبل در قدرت هستند- در نظر بگیرید می‌تواند بزرگ، جدی و آسیب‌زا باشد. این یک سوگیری آشکار در رفتار کسانی است که سوگند یاد کرده‌اند اولویت تصمیم‌گیری‌هایشان منتفع ساختن عموم مردم باشد. به علاوه اعطای نقش‌های مهم به افرادی با حداقل تجربه می‌تواند به کیفیت پایین کار منجر شود و برای افراد منتصب‌شده هم منافع قابل توجهی داشته باشد.

مثال دیگری از رابطه بین فساد و فامیل‌گرایی، اندونزی است. خویشاوندسالاری به عنوان یکی از محرک‌های فساد دهه‌هاست که در اندونزی ادامه دارد. به ویژه در عصر نظم نوین که سیاست‌های پدرسالارانه در این کشور اعمال شده فساد در سیاست ریشه دوانده و ریشه‌کن کردن آن دشوار شده است. در نظام پاتریمونیال اندونزی تفکیک بین اموال عمومی و دارایی‌های خصوصی حاکمان و افسران وجود ندارد. به همین دلیل است که فساد و اخاذی به طور گسترده در داخل سیستم رخ می‌دهد. از سوی دیگر، از آنجا که قوانین موجود چنین اقداماتی را منع نمی‌کنند و حتی مشوق آن هستند، چنین افرادی در داخل سیستم فاسد خوانده نمی‌شوند. در نتیجه مردم باید برای دریافت خدمات دولتی به مقامات رشوه‌های هنگفتی بپردازند و کسانی که می‌خواهند وارد دم و دستگاه دولت شوند هم باید پول‌های کلانی بدهند تا یک سمت یا پست دولتی را خریداری کنند! پول دادن به مقامات نشانه وفاداری به این سیستم است.

 

نپوتیسم، تبعیض و بی‌اعتمادی

اگرچه مطالعات زیادی در مورد خویشاوندگرایی در حوزه سیاست صورت نگرفته اما در سال‌های اخیر، برخی مطالعات به بررسی تاثیر خویشاوندی بر عملکرد تجارت و همکاری خانوادگی پرداخته‌اند. این پژوهش‌ها نشان می‌دهد که خویشاوندگرایی به سوگیری در تصمیم‌گیری، رفتار ناعادلانه و زیان شرکت‌ها در درازمدت منجر می‌شود. مطالعات اخیر همچنین ثابت کرده که خویشاوندگرایی باعث می‌شود افراد احساس بی‌انگیزگی، عدم اعتماد به نفس و بیگانگی کنند، ضمن آنکه مانع رقابت و نوآوری می‌شود. این پیامدها می‌تواند یک سازمان را تضعیف کند و در نهایت بر توسعه اقتصادی به طور کلی، تاثیر بگذارد.2 تردیدی نیست که خویشاوندگرایی گسترده در سیاست هم نوعی فساد است که دولت‌ها را تضعیف می‌کند. اما تاثیرات خاص آن احتمالاً دست‌کم گرفته شده است. خویشاوندی بیش از حد در دولت، تعادل بین وفاداری به خانواده و وفاداری به جامعه را به هم می‌زند. در نهایت، هدف اولیه سازمان‌های دولتی و مقامات دولتی به جای خدمت به شهروندان، پاداش دادن به اعضای خانواده می‌شود و افراد مشاغل مهمی را انتخاب می‌کنند که به طرز اسفباری فاقد صلاحیت لازم برای آن هستند.

عموم مردم این اتفاق را می‌بینند و اعتماد خود را به مقامات و نهادهای عمومی از دست می‌دهند. آنها دیگر مطمئن نیستند که دولت بتواند با افراد فاقد روابط خانوادگی منصفانه رفتار کند. در پیشرفته‌ترین حالت، روند عادی و دموکراتیک انتخاب رهبران و نمایندگان جدید هم مختل می‌شود زیرا خانواده‌هایِ در قدرت، راه‌های موثری برای ابقای «وارثان تاج و تخت» خود پیدا کرده‌اند!

خویشاوندگرایی در خارج از حوزه سیاست هم تاثیرات منفی و نامطلوبی دارد. واگذاری کسب‌و‌کار به فرزندان، پذیرش میراثی در دانشگاه‌ها (که در آن فرزندان فارغ‌التحصیلان یا استادان اولویت پیدا می‌کنند) و حتی تمایل فرزندان به تحصیل در همان رشته‌هایی که والدینشان خوانده‌اند همگی به تثبیت افرادی که شغل یا موقعیت‌های خاصی در قدرت دارند کمک می‌کند. بدتر آنکه همزمان، افرادی که از گروه‌های ستم‌دیده یا محروم هستند از فرصت ورود به این موقعیت‌های تحصیلی و شغلی محروم می‌مانند.

از آنجا که خانواده‌ها عمدتاً از یک نژاد و قومیت هستند خویشاوندگرایی می‌تواند یک محیط کاری همگن ایجاد کند و حتی در بسیاری موارد به تبعیض منجر شود. در این‌گونه موارد خویشاوندگرایی ساختاری ایجاد می‌کند که قدرت در دستان کسانی که همیشه آن را داشته‌اند باقی می‌ماند و این امر، رویه‌های نسل‌های قدیمی، نژادپرستی و جنسیت‌گرایی را تقویت می‌کند. جامعه‌شناسی خویشاوندگرایی هم نشان می‌دهد یک گروه قومی، اعضای گروه خود را بر دیگران ترجیح می‌دهند و این می‌تواند موجب افزایش درگیری‌های قومیتی و سیاسی شود.

با این همه، به نظر می‌رسد خویشاوندگرایی قرار نیست از صحنه روزگار محو شود بنابراین بهترین کاری که جامعه می‌تواند انجام دهد محدود کردن اثرات آن در مکان‌هایی است که می‌تواند بیشترین آسیب را ایجاد کند؛ و سیاست معمولاً یکی از این حوزه‌هاست. همه ما شاهد مصائب و فجایعی بودیم که بر اثر تصمیمات مدیران نالایق به بار آمده است. مدیرانی که تنها به سبب سنت، ثروت یا شبکه روابط خویشاوندی یا دوستانه خود جایگاهی در رأس امور پیدا کرده‌اند اما مدعی شایستگی هستند. برای حذف آنها و کاهش هزینه‌ای که به جامعه تحمیل می‌کنند نیازمند اصلاحات رادیکال و رسیدن به شایسته‌سالاری واقعی هستیم. سیستمی که به همگان زمین بازی برابر اعطا می‌کند و فرصتی که به دلیل توانمندی‌ها و قابلیت‌های واقعی نصیب افراد و گروه‌ها می‌شود و نه حساب‌های بانکی یا روابط قدرتی که حامی آنهاست. به جز قوانینی که می‌تواند از وقوع و پیامدهای این پدیده بکاهد شایسته‌سالاری واقعی، نیاز به احیا دارد. برای رسیدن به این هدف لازم است اندیشه کسانی احیا شود که در جست‌وجوی فرصت‌ها و تحرک اجتماعی برابر -‌و نه رسیدن به فرصت‌های بادآورده و تقسیم غنایم به‌میراث‌رسیده- هستند.

پی‌نوشت‌ها:

1- GJINOVCI, Arsim. The impact of nepotism and 

corruption on the economy and HR. Economic and 

Environmental Studies. September 2016.

2- Malik, Asmiati. Nepotism is bad for economy but most people underestimate it. The Conversation. October 2018. 

دراین پرونده بخوانید ...