پاندول هستهای
تحلیل علی واعظ در مورد تعلل ایران برای بازگشت به مذاکرات برجام
چالش برجام، کماکان ادامه دارد؛ از خردادماه سال کنونی که ایران مذاکرات را به حالت تعلیق درآورد تا دولت جدید سکاندار اصلی این نبرد دیپلماتیک شود تا تعیین وزیر جدید امروز خارجه که اخیراً اعلام کرده است ایران برای بازگشت به مذاکره به چند ماه زمان نیاز دارد، همگی نشان میدهد که ایران به دلایل متعدد و نامعلوم، به دنبال وقت خریدن است. علی واعظ در این گفتوگو مثل همیشه با برشمردن مولفههای اساسی موثر در چالش برجام، سیاست خرید زمان از سوی ایران را مورد قبول آمریکا و طرفهای غربی نمیداند و تاکید دارد که با توجه به محدودیتهای در نظر گرفتهشده در توافق 2015، دیر یا زود، برجام از حیز انتفاع ساقط خواهد شد و نمیتوان از آن به عنوان یک توافق «قابل احیا» یاد کرد.
♦♦♦
اخیراً وزیر خارجه در مورد ازسرگیری مذاکرات تا دو سه ماه آینده برای برنامهریزی سخن گفته و در مقابل، رابرت مالی اعلام کرده که آمریکا نمیتواند تا ابد منتظر بازگشت ایران به مذاکرات احیای برجام بماند؛ اهداف این دو موضع متفاوت را چگونه میتوان تفسیر کرد؟
در صحبتهای آقای امیرعبداللهیان دقیقاً مشخص نبود که این دو سه ماه، از زمان انتخابات ریاست جمهوری در نظر گرفته شده است یا از آغاز به کار کابینه یا از زمانی که ایشان این مصاحبه را انجام دادهاند. در حال حاضر، رایزنیهایی در حال انجام است که شاید مذاکرات در حاشیه جلسه شورای حکام در وین و یا در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک به نحوی صورت بگیرد (شاید نه به صورت جلسات پیشین در وین). گمان میکنم طرف ایرانی یا به حالت «مقابله به مثل» با دولت آمریکا که یکی،دو ماه پس از سرکار آمدن، چندان پی مذاکره با ایران را نگرفت و دچار بحث داخلی در سیاست خود بود، به دنبال خرید زمان بیشتر است. یا اینکه طرف ایرانی واقعاً معتقد است که زمان به نفع ایران است و با توجه به اینکه برنامه هستهای به صورت روزمره رشد میکند، بنابراین، با گذر زمان، ایران دست قویتر برای مذاکره با آمریکا خواهد داشت. طرف آمریکایی اما گمان میکند که تحلیل دوم درست است؛ یعنی هدف ایران، خریدن زمان در راستای پرکردن دست این کشور است و این سیاستی نیست که مورد قبول آمریکا و طرفهای غربی باشد. در عین حال که بازگرداندن برخی از پیشرفتهای برنامه هستهای ایران با گذر زمان با توجه به محدودیتهای در نظر گرفتهشده در برجام کافی نخواهد بود و دیر یا زود، برجام از حیز انتفاع ساقط خواهد شد و نمیتوان از آن به عنوان یک توافق «قابل احیا» یاد کرد. در عین حال، یک بمب ساعتی نیز در این روند وجود دارد که آن، اختلافات ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی است. این امیدواری وجود داشت که گفتوگوهایی بین رئیسکل آژانس و مقامات جدید سازمان انرژی اتمی ایران صورت بگیرد تا بارقهای از پیشرفت در این روند به وجود بیاید چراکه این مساله میتوانست از صدور قطعنامه علیه ایران توسط شورای حکام جلوگیری کند. با قطعنامه یا بدون آن، اگر تا ماه نوامبر پیشرفتی در مورد این مساله صورت نگیرد میتوان تصور کرد که نهایتاً، شورای حکام، پرونده ایران را به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع خواهد داد. زمان هم از لحاظ پیشرفتهای برنامه هستهای ایران و رویاروییهایی که بین ایران و آژانس صورت گرفته بسیار محدود است. به همین دلیل نمیتوان این روند را تا بینهایت کش داد و باید ظرف یک تا دو ماه آینده تکلیف این مذاکرات مشخص شود.
آیا تاخیر در مذاکرات واقعاً به نفع ایران است و در صورتی که ایران با استفاده از زمان به دستآمده، پیشرفتهایی در برنامه هستهای خود حاصل کند، میتواند امتیاز بیشتری برای ایران به همراه داشته باشد؟
به نظر من پرسش اصلی در این مورد این است که «آیا با گذر زمان و تجمیع اهرمهای مذاکراتی بیشتر در دست ایران، ایران قادر خواهد بود امتیازات بیشتری را دریافت کند یا به برخی از مطالبات خود که جزو خطوط قرمزش محسوب میشوند برسد یا نه؟» به گمان من، پاسخ این پرسش، «منفی» است. در حال حاضر، رویکرد سختگیرانهای که ایران نسبت به مذاکرات گرفته، موجب انگیزهزدایی برای طرف غربی در راستای انعطاف بیشتر آنها شده است. اگر غرب در قبال دولت آقای رئیسی کوتاه بیاید و حاضر باشد امتیازاتی را به دولت ایشان بدهد که به دولت آقای روحانی نداد، این مساله ثابتکننده این تئوری اصولگرایان ایرانی است که آمریکا فقط «زبان زور» را میفهمد و این مسلماً به نفع مذاکرات یا آینده گفتوگوها نخواهد بود و ایران را از دید غرب، جریتر خواهد کرد. به همین دلیل است که نهتنها گذر زمان بلکه رویکرد مذاکراتی ایران در عمل به ضرر ایران تمام خواهد شد. به هر حال، این نظر با تحلیل نهایی که در تهران وجود دارد، دارای منافات است چراکه بههرحال رویکرد دولت جدید یا به عبارت دیگر، تصمیم نهادهای بالادستی مبنی بر این است که گذر زمان به نفع ایران است زیرا اهرمهای مذاکراتی آمریکا نهتنها به نقطه اوج خود رسیده بلکه در حال افول است و با حمایت کشورهایی مثل چین از ایران و با ادامه صادرات نفت به چین و ادامه یک رویکرد دیپلماسی اقتصادی جهادی، این امکان وجود دارد که قراردادهایی مشابه با آنچه ایران با چین نهایی کرده است امضا شود. بر همین اساس، این تصور در ایران وجود دارد که چندان نیازی به رفع تحریمها نیست و آن هدفهایی که خنثی کردن اهرم تحریم در دست آمریکا بود، برآورده خواهد شد. به گمان من، اشکال این تحلیل در آنجاست که حتی اگر بپذیریم اهرم تحریم آمریکا نقطه اوج خود را پشت سر گذاشته، اما واقعیت این است که هنوز، اهرمهای زیادی در دست غرب باقی است؛ به این معنی که هم آمریکا میتواند اعمال تحریمهای خود را با جدیت بیشتری دنبال کند و هم اروپا این امکان را دارد که تحریمهای سازمان ملل متحد را بازگرداند و بار دیگر، ایران را تحت فصل هفت منشور سازمان ملل به عنوان یک کشور «یاغی» در سطح جهان معرفی کند. علاوه بر این، اروپاییها نیز میتوانند تحریمهای چندجانبه خود را بازگردانند و حتی اگر اثر اقتصادی این اقدامات، محدود باشد، اما بدون شک، اثر روانی آنها بر اقتصاد ایران بهویژه بر نرخ ارز و تورم، بسیار جدی خواهد بود و در ابتدای ریاست جمهوری آقای رئیسی، این مساله احتمالاً بهطور جدی، دستاورد مطلوب او نخواهد بود. جدای از این تحلیل، حاکمیت در ایران، اعتماد به نفسی به دست آورده است که تصور میکند همه این تبعات در نهایت قابل کنترل است و مزایای ادامه این روند، بر معایب آن میارزد. تهران امروز حتی به برخی از اقدامات نمادین نیز تمایلی نشان نمیدهد. مثلاً سفر آقای گروسی، رئیس آژانس به ایران که میتوانست دستاورد خاصی هم نداشته باشد میتوانست به خودی خود، بحث در مورد عدم پایبندی ایران به تعهدات پادمانی آژانس را کاملاً خنثی کند. اما با عدم صدور اجازه سفر آقای گروسی به ایران، دوباره این بحث مطرح خواهد شد و طرفداران صدور قطعنامه، صدای بلندتری پیدا خواهند کرد. این در حالی است که ورود آقای گروسی به ایران و دادن وعده و وعید برای مذاکره و پیشرفت در حل مسائل از سوی ایران، هزینه چندانی برای تهران نداشت. این مساله، خود گویای آن است که در ایران، حس ضرورت و فشار زمان، چندان در محاسبات مربوط به مذاکرات هستهای نقش عمدهای بازی نکرده و این خود، اثباتکننده این است که ایران معتقد است که زمان به نفعش است.
تغییر در دستگاه دیپلماسی ایران و حضور امیرعبداللهیان و رئیس سازمان انرژی اتمی ایران و حتی تغییری کلانتر مثل انتقال پرونده هستهای از وزارت خارجه به شورای عالی امنیت ملی، چه تاثیری بر روند احیای برجام خواهد داشت؟
بدون شک، «افراد» نقش مهمی در دیپلماسی دارند حتی اگر سیاست کلان سیستم سیاسی بر رسیدن به یک توافق، استوار باشد، مجریان این سیاست، تسلط آنها بر زبان، رویکرد انسانی در مذاکرات و تاکتیکهای مورد استفاده و... همگی نقش بسیار عمدهای در دستیابی یا عدم دستیابی به توافق خواهند داشت. حتی برای بالاترین جایگاههای ساختار حکمرانی، ثابت شده است که فردی مانند آقای جلیلی، از پیشبرد مذاکرات عاجز است، حتی اگر در این راه، خلوص نیت داشته باشد. بنابراین، بسیار مهم است که مذاکرات به شخصی سپرده شود که از انعطاف و تجربه لازم و کافی در مذاکرات مثبت و سازنده با غرب برخوردار باشد. اگر مذاکرات به اشخاصی سپرده شود که یا تجربه کافی ندارند یا رویکرد سرسختانهای در پیش گرفتهاند، این نشانهای است که ایران جدیت کافی در این مرحله برای مذاکره ندارد و به دنبال خرید زمان برای قوی کردن دست خود است. برخی مواضعی که در همین زمان از آقایان امیرعبداللهیان و رئیسی نیز دیدهایم، نشانهای از این است که رویکرد تاخیر در مذاکرات، رویکرد مورد نظر ایران است.
تاکید ایران به اینکه از اقتصاد مقاومتی بهره ببرد و خود را نیازمند به غرب در نظر نگیرد به این دلیل است که ممکن است اجماع مذاکراتی هنوز در تهران رخ نداده باشد. اگرچه این مساله چندان محتمل نیست چراکه نهادهای بالادستی که در این زمینه تصمیمگیری میکنند، از خردادماه، انگشت خود را بر روی دکمه مکث مذاکرات قرار دادند و روند آن را متوقف کردند. از همینرو، آنها فرصت کافی برای رسیدن به جمعبندی را داشتهاند. با این حال، نمیتوان این مساله را از نظر دور داشت که رویکرد مذاکراتی در مورد مدیریت مذاکرات توسط کدام نهاد، کدام شخص و گروه و برگزیدن رویکرد مذاکرات و... ممکن است هنوز شکل نگرفته باشد.
دلیل اصرار آمریکا بر حل مساله فعالیتهای منطقهای ایران چیست و با چه ابزارهایی این فعالیتها را محدود خواهد کرد؟ با توجه به تضعیف نسبی فعالیتهای منطقهای ایران و افزایش فعالیتهای خرابکارانه خارجی در ایران، آیا آمریکا انگیزهای برای امتیاز دادن به ایران دارد یا خیر؟
در پاسخ به بخش نخست پرسش شما میتوان گفت علت اینکه آمریکا در مذاکرات وین مصر بود که پس از احیای برجام، مسائل مربوط به منطقه را نیز مدنظر قرار دهد، یکی از انتقادات اصلی که به دولت اوباما از سوی جمهوریخواهان و متحدان منطقهای آمریکا وارد شد این بود که برجام به عنوان یک چک سفیدامضا به ایران برای افزایش نفوذ منطقهای تصور میشد. آنها دولت اوباما را متهم میکردند که با در اختیار قرار دادن میلیاردها دلار ثروت ایران به این کشور، دست ایران را برای قدرتپراکنی در سطح منطقه بازتر کرده است. بر همین اساس، بخش زیادی از این امر به بخش سیاسی احیای برجام بازمیگردد که دولت بایدن با این رویه، از خودش در برابر انتقادات داخلی و منطقهای محافظت میکند. اما اینکه تصور شود که ایران و آمریکا با هم بر سر سرنوشت لبنان، یمن، عراق و سوریه به تنهایی و پشت سر کشورهای منطقه به نتیجه خاصی برسند، چنین چیزی بههیچوجه مدنظر آمریکا نبوده است. اگر قرار باشد یک روند دیپلماتیک برای این کار در پیش گرفته شود، رویکرد آمریکا مبتنی بر یک روند همهشمول کشورهای منطقه خواهد بود که شبیه به مذاکرات وین است؛ یعنی آمریکا در مذاکرات حضور نخواهد داشت اما در اتاق کناری حضور دارد. این کار برای اطمینان بخشیدن به متحدان منطقهای آمریکاست اما خود این کشور، رهبری چنین مذاکراتی را بر عهده نخواهد گرفت. این، مساله اصلی بود که توسط آمریکا دنبال میشد. در طرف دیگر این سکه، اسرائیل معتقد است رویکردی که به شکل یک حمله همهجانبه به ایران در نظر دارد، شامل جنگ اقتصادی از طریق ادامه تحریمها و شدت بخشیدن به آنها، جنگ در سایهها به شکل اقدامات خرابکارانه علیه زیرساختهای حیاتی ایران و مراکز هستهای و دانشمندان ایرانی این حوزه، حملات دریایی علیه منافع ایران و دشوارتر کردن تجارت دریایی برای ایران و همچنین حملات سایبری و... در مجموع به افزایش سطح نارضایتیها در ایران منجر خواهد شد و شرایطی از آشوب و بلوا را در داخل کشور ایجاد خواهد کرد. این روند، ایران را مجبور خواهد کرد تا تمام توجه خود را به داخل معطوف کند و از قدرتپراکنی در منطقه، محروم بماند. این مساله، دست اسرائیل را بازتر خواهد گذاشت و در این سناریو، افزایش فشارها ممکن است به نتیجهای شبیه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منجر شود.
هرچه بخت احیای برجام کمتر شود، بین این دو رویکرد که یکی رویکرد آمریکا از طریق «مذاکره و دیپلماسی» و همچنین رویکرد مقابلهجویانه اسرائیل از طریق «اعمال فشار» است، این پاندول از سمت رویکرد آمریکا بیشتر به سوی رویکرد اسرائیل حرکت خواهد کرد و در نهایت، آمریکا چارهای نخواهد داشت جز اینکه برای کنترل اقدامات منطقهای ایران، از رویکردی شبیه رویکرد تقابلی اسرائیل، استقبال بیشتری کند.
به نظر شما تحولات در افغانستان و رویکرد کشورهایی همچون عربستان سعودی و اسرائیل و همچنین نتایج کنفرانس اخیر بغداد تاثیر خاصی بر ایران و فرآیند احیای برجام خواهند داشت؟ آیا چین و روسیه تمایل به احیای برجام دارند یا موافقت آنها ظاهری است؟
برای ایران، خروج آمریکا از افغانستان، نشانه دیگری محسوب میشود از ضعف دولت آمریکا و ممکن است صدای کسانی را که علیه سازش با آمریکا در سطوح بالا تصمیمگیری میکنند رساتر کند. در عمل اما از دست رفتن بازار افغانستان برای ایران و دسترسی به هرات و بازار ارز آن برای ایران با توجه به عدم ارسال دلارهایی که سازمانهای بینالمللی و دولتهای غربی به افغانستان به عنوان کمک میدادند، تاثیر منفی بر اقتصاد ایران خواهد گذاشت و در شرایط تحریم، فشار بر ایران بیشتر خواهد شد. این یک شمشیر دولبه است؛ خروج نظامیان آمریکا از افغانستان، اعتماد به نفس بیشتری به ایران خواهد داد اما در سوی دیگر، نابسامانی و بیثباتی در افغانستان، برای ایران هزینه ایجاد خواهد کرد و این مساله در قالب آوارگان افغانستانی و کاهش تجارت بین دو کشور، نمود خواهد یافت.
در مورد کنفرانس بغداد نیز به گمان من، باید از این نشست به عنوان یک امر تبلیغاتی یاد کرد. این نشست، دارای پتانسیل بالقوهای که بتواند در دیپلماسی در منطقه در یک روند همهشمول را بگشاید است اما در عمل، با این شیوهای که عراق دنبال کرد و رویکرد ایران در این نشست، شانس موفقیت آن پایین آمد. عراق به جای اینکه حوزه تمرکز این نشست را بر روی کشورهای حاشیه خلیج فارس و ایران بگذارد، از کشورهای همسایه خود و منطقه دعوت کرد که این مساله، به خودی خود بر پیچیدگیهای دیپلماتیک حل این مناقشات میافزاید. از سوی دیگر، دعوت نشدن سوریه باعث شد که ایران رویکرد چندان سازندهای به این کنفرانس نداشته باشد.
در مورد چین و روسیه نیز اتفاقاً به نظر میرسد در مورد احیای برجام و عدم همکاری ایران و آژانس بر سر مسائل پادمانی، موضع روسیه بسیار به موضع غرب نزدیک است. علت چنین مسالهای این است که روسیه خود را یکی از مدافعان اصلی «رژیم مقابله با اشاعه تسلیحات هستهای» در جهان میبیند و هستهای شدن ایران در حیاط خلوت خود را به عنوان یک «خطر ذاتی» تصور میکند که ممکن است روند هستهای شدن کشورهای دیگر در منطقه مانند ترکیه و عربستان را تسهیل کند که به نفع روسها نیست. از همین لحاظ اگر ایران تصمیم بگیرد که به دنبال بازگشت به برجام نباشد، روسیه نهایتاً فشار بر ایران را افزایش خواهد داد. پیشتر، موضع چین بسیار نزدیک به موضع روسیه بود اما رفتهرفته با افزایش رویارویی آمریکا با چین که دامنه تنش بین آنها به شکلی روزافزون در حال افزایش است، پیشبینی موضع چین دشوار شده است. چین به گمان من، برگ اصلی و سرنوشتساز در مورد آینده برجام را در دست دارد. اگر چین تصمیم بگیرد که تمامقد پشت ایران بایستد و از رویکرد سرسختانه ایران دفاع کند، تصور اینکه ایران به این نتیجه برسد که گذر زمان به نفعش نیست دشوار خواهد بود. در عین حال، چین اگر تصمیم بگیرد همراه با 1+5 فشار بر ایران را افزایش دهد، شرایط برای ایران چندان قابل دوام و تحمل نخواهد بود. چین نقش سازندهای در این مساله دارد و تفاوت آن با روسیه در این است که روسیه در سبقه رقابت و رویارویی با آمریکا، تجربه بسیار طولانیتری دارد و در دستهبندی مناسبات و برخورد متفاوت با هریک، تبحر بیشتر و رویکرد واقعبینانهتری دارد. همانطور که روسیه در هنگامه توافق برجام در سال 2015 در حال همکاری نزدیک با غرب بود، همزمان مساله اوکراین رخ داد و این مساله موجب نشد تا رویکرد روسیه «غیرسازنده» شود. بنابراین، روسیه بهخوبی میتواند فرآیند جداسازی (Compartmentalization) در حوزههای متفاوت را پیادهسازی کند. در مورد چین، این مساله وجود ندارد و چین در حال اتخاذ رویکرد تخاصمیتر در قبال غرب و آمریکاست و ایران میتواند به عنوان یکی از کارتهای چین در این مسیر باشد که چین از آن بهرهمند خواهد شد. باید منتظر ماند و دید که چینیها دست خود را چگونه بازی خواهند کرد.