نقد عرصه حکمرانی
زهرا کریمی ابعاد بیانیه نخبگان درباره راهکارهای برونرفت از بحرانهای فعلی ایران را تشریح میکند
زهرا کریمی استاد اقتصاد دانشگاه مازندران به عنوان یکی از امضاکنندگان این بیانیه میگوید که بیانیه یادشده وضعیت موجود کشور را مورد نقد قرار میدهد و راهکارهایی برای رسیدن به وضعیت مطلوب پیشنهاد میکند. این استاد دانشگاه بر این باور است که برای برونرفت از وضعیت فعلی کشور که با بحرانهای متعدد اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی روبهرو است؛ بحرانهای پیچیدهای که روزبهروز سنگینتر، پرهزینهتر و حل آنها دشوارتر میشود، نخستین گام، تغییر در سیاستهاست.
در نقد وضعیت موجود کشور، 280 صاحبنظر و استاد دانشگاه وارد میدان شده و در یک بیانیه، هشدارهایی را درباره آنچه تنگناها و تهدیدات پیش روی کشور ناشی از «خطاها و ناکارآمدیهای مزمن نظام حکمرانی»، «تحولات و تنشهای منطقهای» و نیز «زیادهخواهی قدرتهای بزرگ» خوانده میشود، مطرح کردند. زهرا کریمی استاد اقتصاد دانشگاه مازندران به عنوان یکی از امضاکنندگان این بیانیه میگوید که بیانیه یادشده وضعیت موجود کشور را مورد نقد قرار میدهد و راهکارهایی برای رسیدن به وضعیت مطلوب پیشنهاد میکند. این استاد دانشگاه بر این باور است که برای برونرفت از وضعیت فعلی کشور که با بحرانهای متعدد اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی روبهرو است؛ بحرانهای پیچیدهای که روزبهروز سنگینتر، پرهزینهتر و حل آنها دشوارتر میشود، نخستین گام، تغییر در سیاستهاست. به عقیده او این سیاستها باید هم درباره مسائل داخلی و هم درباره مسائل بینالمللی مورد بازنگری قرار گیرد. به باور او میتوانیم از حاکمیت به دلیل آنکه در بخشی از آن یعنی دولت، بارها شاهد اختلاف نظر درباره برخی سیاستها بودهایم، انتظار پذیرش توصیهها و هشدارهای مطرحشده در این بیانیه را داشته باشیم.
♦♦♦
به عنوان اولین سوال بفرمایید در نامهای که درباره مشکلات و بحرانهای ایران خطاب به سران کشور نوشته شده و 280 صاحبنظر و استاد دانشگاه هم آن را امضا کردهاند، فردای ایران چگونه تصویر شده و در واقع هدف از نگارش این نامه چه بود؟
تصویری که در این نامه ترسیم میشود نخست وضعیت کنونی کشور است. در واقع این نامه تلاشی است برای اینکه بگوییم ما با بحرانهای پیچیدهای مواجه شدهایم که روزبهروز سنگینتر، پرهزینهتر و حل آنها دشوارتر میشود.
بحث اصلی این است؛ بسیاری از سیاستهایی که تاکنون در عرصه داخلی و در عرصه بینالمللی اعمال شده، قابل دوام نیست. در واقع اساس بحث این نامه، نیاز به تحولات بنیادی در کشور است چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بینالمللی. نویسندگان نامه به عمد راجع به بحران در بازار ارز وارد نشدهاند؛ برای اینکه نمیخواهند وارد مقولهها و مسالههایی شوند که پیامد سیاستهای اصلی هستند. میخواهند بگویند مجموعه شرایط درهمتنیدهای که امروزه ما را گرفتار کرده و همه از آن نگران هستند، ناشی از انتخابهایی است که در دهههای گذشته انجام شده و ما را به اینجا رسانده است. این انتخابها باید تغییر کنند. در این نامه بحث این است که امکان حل مشکلات هنوز وجود دارد و نویسندگان نامه، امید نسبت به آینده روشن برای ایران را از دست ندادهاند. افرادی که این نامه را امضا کردند امیدوارند که شرایط دشوار کنونی، این عقلانیت را ایجاد کند و حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ایران در کل بپذیرد که در مورد روابطمان با کشورهای منطقه و جهان، و همچنین در عرصه داخلی برای تقویت انسجام ملی و ایجاد آرامش و ثبات که لازمه رشد سرمایهگذاری، تولید و اشتغال است به تحولی اساسی نیاز داریم.
این نامه توجه را به مسائل اساسیای سوق میدهد که صرفاً دولت به وجود آورنده و حتی مسوول آن نیست. موضوع اصلی این نامه نیز این نیست که دولت فلان کار مشخص را انجام دهد مثلاً نرخ بهره را بالا ببرد یا ارز را کنترل کند. نه. اساس این مساله تاکید بر ضرورت تحولی است که در سطوح عالی تصمیمگیری کشور به صورت هماهنگ باید انجام شود.
نامه پیشبینی میکند که ما یا با انتخابی که از قبل داشتهایم، وضعیت را ادامه میدهیم که قطعاً به یک بنبست جدی خواهیم رسید؛ یا اینکه تحولی اساسی در سیاستهای کلان کشور صورت خواهد گرفت. هنوز راه و امکان برای یک تغییر بزرگ و وارد شدن به یک وضعیت مناسب و حرکت در جهت رشد و توسعهای که مردم ایران خواستار آن هستند، امکانپذیر است.
جالب است بگویم که ما در فرآیند جمعآوری امضا برای این نامه در میان دوستان و همکارانمان در دانشگاههای مختلف، به کسانی برخوردیم که تصریح داشتند دیگر کار از این حرفها گذشته است؛ این یعنی حتی در جامعه دانشگاهی نیز بعضیها امیدشان را به اصلاح این شرایط دشوار از دست دادهاند و میگویند که فکر نمیکنیم امضای ما اصلاً فایدهای داشته باشد. آنها بر این باورند که زمان از دست رفته است.
امضاکنندگان نامه امیدوارند که با شکلگیری اراده سیاسی برای حل بحرانها، و ایجاد تحولی بزرگ در شیوه حکمرانی، کشور به مسیر رونق اقتصادی و بهبود شرایط اجتماعی هدایت شود. بنابراین بیانیه حدود 300 استاد دانشگاه انعکاسدهنده امید آنان به بهبود وضعیت ایران است و اگر این تحول ضرور به موقع صورت نگیرد، به قول معروف خیلی زود، دیر میشود.
این بیانیه قرار است که اثر کاربردی داشته باشد؟ آیا کاربردی دارد یا صرفاً برای ثبت در تاریخ نوشته شده؟
بله؛ به نظر من کارکرد اصلی این نامه، اعلام نظر گروهی از کارشناسان و نخبگان دانشگاهی است که بگویند بسیاری از انتخابهای گذشته و حال غلط است و باید تغییر کند. انتشار این نامه تقویت دیدگاه کسانی است که عقلانیتر فکر میکنند و تصمیم میگیرند. بنابراین دانشگاهیان خواستهاند با انتشار این نامه، اندیشه تغییر سیاستهای غلط را تقویت کنند.
ببینید! در برخی موارد دیدهایم که آقای روحانی رئیسجمهور بیان کرده که اگر ما در مسائل مهم اختلافی داریم، میتوانیم از ابزار رفراندوم استفاده کنیم. بیتردید ایجاد این تحولات مهم و اساسی به تنهایی از عهده دولت برنمیآید. بحث این نامه هم همین است؛ یا ارکان اصلی نظام جمهوری اسلامی ایران در تغییر مسیر و انتخاب سیاستها و برنامههای جدید برای ایجاد رونق اقتصادی و ارتقای سطح رفاه مردم به تفاهم میرسند و در جهت حل اساسی ابربحرانهای اقتصادی، زیستمحیطی، اجتماعی و... اقدام میکنند؛ در غیر این صورت برای حل مشکل اختلاف نظر در تصمیمات اساسی باید از مردم نظرخواهی شود.
شواهد و نشانهها حاکی از آن است که بخش قابلتوجهی از نخبگان کشور در درون حاکمیت و خارج از آن، خواستار تحولی بزرگ در عرصههای سیاسی-اقتصادی هستند و عملاً میگویند یا حاکمیت، به اجماع نظر و اراده واحد برسد و تغییر اساسی در عرصههای داخلی و بینالمللی ایجاد کند یا اگر اختلافنظری جدی وجود دارد و شکلگیری اجماع نظر امکانناپذیر است، به سمت رفراندوم حرکت کنیم. هرچند اینها در نامه نیامده اما به نظر من ماهیت نامه همین است.
شاید تفاوت این نامه که با همراهی و حمایت استادان و صاحبنظران دانشگاهی نوشته شده با نامههای دیگری که گروهی دیگر نوشته یا مینویسند، در این باشد که در این نامه به نرخ ارز و نرخ بهره و این مسائل اشاره نکرده و در این زمینهها وارد بحث نشده است؛ زیرا مجموعه سیاستهای متعارف اقتصادی عملاً در شرایط کنونی از کار افتاده و اثربخشی خود را از دست داده است. به طور مثال نرخ ارز ممکن است تحت تاثیر عرضه و تقاضا بالا و پایین شود ولی چیزی که قطعی است این است که سیاستهای ما، اقتصاد ایران را به یک بنبست خطرناک برده و یک روز اندکی بهتر یا یک روز کمی بدتر، مشکل اصلی ما نیست.
هدف اصلی نوشتن این نامه پیشنهاد برنامهای مشخص در جهت تحول شرایط سیاسی-اقتصادی کشور است. اما حتی اگر واقعاً گوش شنوایی برای شنیدن این هشدارها وجود نداشته باشد، دستکم میگوییم که این کار و تلاش ما برای بهبود اوضاع مملکت در تاریخ ثبت شود و نشان بدهد که روشنفکران و دانشگاهیان ما در این زمینه تلاش خود را کردند.
آیا فکر میکنید راهکارهای پیشنهادی در این نامه به ویژه در حوزه حکمرانی عمومی و مسائل مالی عمومی واقعاً عملی است؟
همانطور که خدمتتان عرض کردم در این نامه توصیههای سیاستگذاری ریزی در مورد اینکه نرخ ارز چطور تعیین شود یا تخصیص ارز چگونه صورت بگیرد، چه سازمانی متولیاش شود و چه نرخ ارزهایی منطقی هستند وجود ندارد و در واقع نامه واقعاً وارد این عرصهها نشده است.
سوالم این است که آیا این نامه وارد عرصههای حکمرانی شده؟
بله، چون بحث اصلی این نامه همانطور که گفتم، یک تحول اساسی در حکمرانی است و این حکمرانی اگر شاخصهایش «ثبات در داخل» و «ریسک سرمایهگذاری» باشد که خودش تحت تاثیر عوامل داخلی و خارجی است، نامه به دنبال تحول در شیوه حکمرانی است و همانطور که تاکید کردم این نامه سیاستهای جزئی را پیشنهاد نمیکند. میگوید: شیوه حکمرانی غلط است و این روش نادرست ما را به اینجا رسانده است.
به نظر شما سیاستگذاران برای پذیرش این توصیهها چقدر آمادگی دارند؟
اتفاقاً بعضیها که همین بحثها را میشنوند و اظهارنظر میکنند، میگویند شانسی وجود ندارد. آنها بر این باورند که شیوههایی که تاکنون به کار گرفته شده ما را به این انتخابها و این نتایج رسانده؛ و اثر یا نشانهای از تحولی بزرگ در تصمیمگیریهای اساسی کشور نمیبینند.
بحران اخیر در بازار ارز، طلا و نگرانی مردم نسبت به آینده و تورم بسیار جدی که طلیعه آن ظهور کرده و ممکن است در ماههای آینده اوج بگیرد، مردم را به شدت نسبت به شرایط نگران و ناراضی کرده است. من تصور میکنم این مسائل عینی هستند و تصمیمگیرندگان سیاسی و اقتصادی ما قطعاً تحت تاثیر این شرایط عینی باید در مورد مسائل مهمی تصمیم بگیرند. شاید به نظر بیاید که نشانهای از تغییر وجود ندارد، اما به اعتقاد من زمینههای تغییر و تحولات اساسی در همین دورههای بحرانی بروز میکند.
شما نشانههای پذیرش را در مسوولان دیدید که این بیانیه را امضا کردید؟
همانطور که گفتم شاید نشانه این پذیرش خیلی قوی نیست. اولاً گروهی در حاکمیت، از جمله رئیسجمهور، بارها از اختلافنظر در زمینه برخی سیاستها سخن گفتهاند. پس بخشی از حاکمیت درباره صحت برخی انتخابهای اساسی تردیدهای جدی دارد. زیرا اگر در مورد تصمیمهای مهم و اساسی اجماعنظر وجود داشت، نیازی به طرح مساله رفراندوم نبود. در این نامه نیز تصریح میشود که برخی از انتخابهای اساسی ما غلط بوده و آنچه کشور را دچار چنین مشکلات اساسی کرده باید مورد بازنگری قرار گیرد.
بر این اساس من فکر میکنم که بله، نشانههایی وجود دارد. همین که یک گروه زیادی از درون حاکمیت به دنبال تغییر شرایط هستند و گروه دیگری نیز وجود دارند که فکر میکنند نباید چیزی تغییر کند نشان میدهد که اجماع نظر وجود ندارد. شاید نشانههای این تفاوت جدی در دیدگاهها را بهتر از همه باید در ماجرای همکاری ایران با گروه ویژه اقدام مالی یا همان FATF دید. بحث پذیرش FATF این است که اگر ما میخواهیم در چارچوب مقررات جهانی کار کنیم، باید شفافیت در عملیات بانکی را بپذیریم. اما اگر میخواهیم جور دیگری عمل کنیم، و مقررات بینالمللی را نمیپذیریم؛ یعنی ترجیح میدهیم که با جهان ارتباطی نداشته باشیم.
تلاشی که از سوی دولت، برخی از نمایندگان مجلس و کارشناسان برای تصویب قوانین مرتبط با FATF صورت گرفته نشانگر آن است که نیروی بزرگی به دنبال ایجاد تغییری اساسی در کشور است و نشانههای قوی هم وجود دارد که عدهای حتماً مخالف این تغییر هستند.
اگر پیشنهادهای شما که در این نامه بر آن تاکید شده، عملی نشود به نظرتان چه فردایی برای ایران متصور خواهد بود؟
واقعیت این است که اگر از تجربه سایر کشورها استفاده نکنیم بحرانی جدی پیش روی ما خواهد بود. اگر نتوانیم از تداوم افزایش تورم که در همین چند ماه اخیر به زندگی اقشار بسیار گستردهای از مردم فشارهای کمرشکن وارد کرده جلوگیری کنیم، فشارهای تورمی در ماههای آینده احتمالاً قویتر و بیشتر خواهد شد و اگر تغییری جدی روی ندهد و امید به آیندهای بهتر شکل نگیرد، احتمال اینکه ما به سرعت وارد مسیر ونزوئلایی شدن شویم، بالاست. مگر در ونزوئلا چه اتفاقی افتاد که بروز آن در کشور ما غیرممکن باشد؟!
اگر حاکمیت بخواهد به این توصیهها عمل کند، از کجا باید شروع کند؟ به ویژه در حوزه اقتصاد و اصلاح نظام مالی.
به نظر من هم در عرصه داخلی و هم در عرصه خارجی اولین قدم این است که مساله FATF را خیلی صریح و خیلی شفاف حل کنیم. ما میخواهیم در عرصه بینالمللی فعالیت کنیم و باید قواعد بازی بینالمللی را بپذیریم. به عنوان اقتصاددان معتقدم قواعدی که برای مبادلات بانکی بینالمللی پیشبینی و پیشنهاد شده به نفع اقتصاد ایران از لحاظ شفافیت، جلوگیری از فساد و... است.
در عرصه داخلی غیر از موضوع اختلافنظرها و زدوخوردها و...، موضوعاتی مانند جاسوس خواندن دوتابعیتیها باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد زیرا ایرانیان مقیم خارج سرمایه مادی و فکری بسیار ارزشمندی هستند که در مسیر توسعه ایران باید از آن استفاده شود، نمیتوانیم چنین سرمایه عظیمی را نادیده بگیریم. پس در عرصه داخلی باید انتخابهای درست صورت گیرد. ببینید! مساله کاوه مدنی واقعاً نمونه دردناکی بود. یک صاحبنظر در حوزه محیط زیست که آمده بود به کشورش خدمت کند به جاسوسی متهم شد. این موضوعات نشان میدهد که عدهای نمیخواهند راه را باز کنند. اینگونه رویکردها نیازمند تجدیدنظر جدی است که باید در حوزه داخلی صورت گیرد.
در عرصه بینالمللی نیز قطعاً باید تنشهای منطقهای را از میان ببریم. باید توجه داشت که کسی جسارت سرمایهگذاری در شرایط پرتنش را ندارد و نخواهد داشت. در عرصه بینالمللی هم قدم اول ایجاد آرامش در روابط منطقهای و بعد بینالمللی است. ما باید با جهان کار کنیم. هیچ کشوری در انزوا و در زد و خوردها و ناامنیهای داخلی توسعه پیدا نکرده است. ایران برای پیشرفت به ثبات نیازمند است؛ هم در عرصه داخلی و هم در عرصه بینالمللی. غیر از این واقعاً کشور با آینده بسیار نگرانکننده مواجه خواهد شد.
به عنوان آخرین سوال بگویید که فوریترین اولویتهای پیشنهادی نخبگان در حوزه اقتصاد برای وضعیت فعلی چیستند؟
شاید قدم اول باز موضوع FATF باشد. ببینید! مسالهای که ما در اقتصاد داریم خیلی وقتها اصلاً راهکارش اقتصادی نیست. مثلاً اگر ما واقعاً به سرمایه خارجی و حالا در قدم نزدیکترش به سرمایه ایرانیان مقیم خارج نیاز داریم، اصلاً حل این مساله اقتصادی نیست، زمانی که موضوع و گمانه جاسوسی به عنوان یک فرض دائمی مطرح است، اگر شما سرمایهای دارید و میخواهید در معدن ایران، در بخش خدمات و در بخش صنعت به کار بیندازید؛ در چنین شرایطی پولتان را وارد ایران میکنید؟؟!! معلوم نیست. آقای روحانی در یک سخنرانی گفته بود ما نمیتوانیم به ایرانیان مهاجر بگوییم که بیایید در ایران سرمایهگذاری کنید و بعد کسی را که برای سرمایهگذاری میآید به عنوان جاسوس بازداشت کنیم! ما باید فضای سرمایهگذاری را آرام کنیم و برای این آرام کردن یک اراده سیاسی لازم است. درواقع امنیت سرمایهگذار خیلی مهم است.