چرا ادبیات ضدسرمایهداری به سپهر سیاسی ایران بازگشت؟
سازگاری را پای تضاد قربانی نکنیم
جامعه روشنفکری ایران پس از پایان جنگ جهانی دوم و در شرایطی که حکومت مرکزی نیرومندی وجود نداشت شیفته اندیشههای وارداتی از کشور همسایه شد. در دهه 1320 بود که جامعه روشنفکری ایران و علاقهمندان به عمل سیاسی از ظاهر عبارات وارداتی کمونیستها لذت برده و خواستند همانند همتایان خود در سایر کشورهای آسیایی و آمریکای جنوبی پرچم عدالت و مساوات در دست گیرند. در غیاب اندیشههای آزادیخواهی در آن دوره بود که چپگرایان ذهن و قلب روشنفکران ایرانی را تسخیر کردند.
جامعه روشنفکری ایران پس از پایان جنگ جهانی دوم و در شرایطی که حکومت مرکزی نیرومندی وجود نداشت شیفته اندیشههای وارداتی از کشور همسایه شد. در دهه 1320 بود که جامعه روشنفکری ایران و علاقهمندان به عمل سیاسی از ظاهر عبارات وارداتی کمونیستها لذت برده و خواستند همانند همتایان خود در سایر کشورهای آسیایی و آمریکای جنوبی پرچم عدالت و مساوات در دست گیرند. در غیاب اندیشههای آزادیخواهی در آن دوره بود که چپگرایان ذهن و قلب روشنفکران ایرانی را تسخیر کردند. بر پایه این اندیشهها بود که تضاد طبقاتی مانند بسیاری از انواع تضادها در ایران و در میان نخبگان جای گرفت. گروهی از این نخبگان به درون دولتها فرو رفتند و اندیشههای خود را از آنجا پیگیری کردند و گروه دیگر در بیرون از حکومت و دولت مانده و راه خود را ادامه دادند. یکی از نتایج دیدگاه یادشده این بود که تجارت و بنگاهداری به مثابه شغلهای آسیبزننده به جامعه معرفی شد. تهیدستان و گروههای کمدرآمد به مرور و بر پایه تبلیغات شدید متقاعد شدند گروههای فعال در حوزه صنعت و تجارت دشمنان آنها هستند و اگر درآمد آنان پایین است، به دلیل وجود گروه اقلیت پردرآمد است. در حالی که درآمد پایین آنها به سیاستهای نادرست اقتصادی دولتها برمیگشت. تضاد سرمایهداری تا جایی پیش رفت که رژیم گذشته نیز مدعی حذف گروههای پردرآمد شد و انقلاب سفید با هدف کوچک کردن بازرگانان و صنعتگران اجرا شد. مبارزه با گرانفروشی و سهیم کردن کارگران در سود کارخانههای خصوصی از ارکان انقلاب سفید بود که در عمل همراهی با همان اندیشههای سرمایهستیزانه بود که لعاب حکومت روی آن کشیده شده و از سوی تئوریپردازان نادم چپ تهیه و ابلاغ میشد.
ادبیات زالوصفتی در دهه 50 و 60
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی اما به دلایل گوناگون حاملان اندیشههای تضاد طبقاتی توانستند دو روزنامه مهم آن سالها را در اختیار گرفته و موجی از نفرتافکنی نسبت به اقتصاد آزاد در جامعه راه بیندازند. نگاهی به نوشتههای روزنامهها در اوایل انقلاب نشان میدهد اصطلاح زالوصفت در همان سالها باب شد و در جامعه رواج پیدا کرد. شرایط جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و شرایط تثبیت انقلاب اسلامی و مناسبات ایران با آمریکا و سختتر شدن شرایط اقتصادی راه را برای زنده ماندن اندیشه چپگرایی اقتصادی هموار کرد. دشمنان و مخالفان اقتصاد آزاد توانستند در دهه 60 موجی از تصمیمهای دولتی و غیردولتی علیه سرمایهداران راه انداخته و آنها را به عقب برانند. پس از پایان جنگ بود که به مرور و آرامآرام ابرها کنار رفتند و معلوم شد که برای رشد و توسعه اقتصاد ایران باید هر فعالیت قانونی و هر گروهی را که در چارچوب قانون سیاسی فعالیت میکند همراه کرد. روزنامههای ایرانی و برخی روزنامهنگاران به همراه گروهی از اقتصاددانان و سیاستگذاران اقتصادی از اوایل دهه 1370 تلاش کردند که نفرتافکنی درباره برخی فعالیتها را از ذهن ایرانیان دور کنند. این گروه از فعالان رسانه و سیاستگذاری اقتصادی به مرور در میان فعالان اقتصادی نیز همراهانی پیدا کردند که نمیخواستند از مسیر رانتجویی بر درآمد و ثروت خود بیفزایند. در دهه 70 بود که این تلاشها به بار نشست و جامعه ایرانی دست کم به لحاظ تظاهر عینی دید که فعالیت کارخانهداران و بازرگانان میتواند هم درآمد بیشتر ایجاد کند و هم برای خانوادهها کسبوکار ایجاد کند و آنها را از شر بیکاری مزمن نجات دهد. این درک تازه از سازگاری میان گروههای گوناگون در دوره سازندگی و در دوره اصلاحات به مرور عمق و دامنه بیشتری پیدا میکرد. تبلور این سازگاری در تصمیمهای دولتهای بر سر کار آمده از سال 76 تا 84 نیز دیده میشد. در این 16 سال بود که جامعه ایرانی با درک تازه از تحولات جهانی و درک منافع و فایدههای سازگاری به جای تضاد توانست ذهن خود را برای احیای جامعه ملی آماده سازد. در آن 16 سال البته دشمنان سازگاری جامعه و گروههای آن ساکت نبودند و با دگرگون کردن پوشش خود نقاب تازه زده و تلاش تازهای برای زندهسازی تضاد فراهم کردند. این بار زدن انگ لیبرالیسم و نئولیبرالیسم برای آزادیخواهی اقتصادی در دستور کار بود و صدها کتاب، مقاله و یادداشت درباره اندیشه سازگاری نوشته و منتشر شد. در سوی دیگر اما قانون، مقررات و آییننامههایی که اجازه میداد گروهی از افراد رانتخواری را بر فعالیت سالم تجاری و صنعتی ترجیح دهند شرایط را به سوی بدتر شدن روند سازگاری پیش برد. رانتخواری و فساد اقتصادی که از درون و ذات اقتصاد دولتی سرچشمه گرفت اذهان شهروندان را مخدوش میکرد و میکند. ضعف گروه پردرآمد جامعه در دفاع از موجودیت خود و نادیدن راه تفاهم با گروههای کمدرآمد و اجتناب از ورود به عرصه اجتماعی و فرهنگی نیز البته در پدیدار شدن دوباره اندیشه تضاد اثر داشت. اما برخی تصمیمهای نادرست به ویژه در حوزه خصوصیسازی در دهه 1370 نیز کارها را خراب کرد و احیای اندیشه سازگاری را در دستانداز انداخت.
بازگشت اندیشه تضاد در انتخابات 84
در اوج درگیریهای سیاسی و فکری جناحهای سیاسی در ایران برای تسخیر ریاستجمهوری در سال 84 بود که اندیشه تضاد از سوی یک طیف سیاسی در مسیر احیا قرار گرفت. گروه کوچک اما به شدت سازماندهیشده طرفدار رئیس دولت نهم در جریان مبارزه سیاسی سال 84 توانست از ضعف گروهها و جناحهای دیگر در حمایت از اندیشه سازگاری استفاده کرده و با طرح شعارهای پوپولیستی سرچشمه گرفته از اندیشههای چپ بار دیگر سرمایهداران را زیر فشار تبلیغاتی قرار دهند. طرح مافیای نفت، طرح مساله قمار باز بودن سرمایهگذاران در بورس و... سازگاری پدیدارشده را زیر تیغ قرار داد. در جریان اداره اقتصادی در سالهای 84 تا 88 به رغم اینکه بخشی از دولت خواستار تعامل با بخش خصوصی بود اما روندها به سمتی رفت که دولت وقت ترجیح داد بخش خصوصی به ویژه نهاد اصلی آن یعنی اتاق بازرگانی را دوباره محدود کند. در حوزه قانون و مقررات، دولت دهم نهاد شورای گفتوگو را بایکوت کرد و در حوزه رسانه بار دیگر ادبیات ضدسرمایهداری در کانون توجه و دستور قرار گرفت. دولتهای نهم و دهم البته در حوزه رسانهای و استفاده از حاملان اندیشه تضاد توانستند برخی اقتصاددانان و علاقهمندان به اقتصاد سیاسی را با مهارت به کار گیرند و نوعی همکاری نانوشته دیده میشد. اندیشههای آزادیخواهی اقتصادی و اینکه باید بازار کالا، بازار پول، بازار کار و بازار ارز از قیدها و بندها آزاد شود به شدت سرکوب شد. گروهی از سیاستورزان در سالهای سخت اول دهه 90 که تحریمها موثر میشد تلاش کردند صاحبان سرمایه و صنعت را دوباره در لبه پرتگاه قرار دهند.
باز هم زالوصفت
این روزها و هفتهها اما شاهد احیای مجدد ادبیات ضدسرمایهداری از سوی برخی کاندیداها، هواداران و مردان پشت پرده آنها هستیم. در حالی که دولت یازدهم تلاش کرد با استفاده از راهبردهای مبتنی بر دانش اقتصادی و استفاده از مهارتهای دیپلماتیک سایه سنگین تورم و تحریم را از سر اقتصاد ایران دور کند، اما قدرت خرید تحلیلیافته مردم، کاهش درآمد و هزینههای منابع عمومی دولت و کاهش انگیزههای سرمایهگذاری موجب ادامه رشد پایین در کشور شد. رشد پایین تولید ناخالص داخلی در دهه 90 موجب شده است که نرخ بیکاری روند فزاینده را تجربه کند و به این ترتیب بر ابعاد فقر اضافه شده است. حالا اما به نظر میرسد که تولید و توزیع ادبیات ضدسرمایهداری، تکه تکه کردن شهروندان و دارا و نادار و دیو و دلبر کردن مردم بار دیگر برای جذب آرای تهیدستان به سرعت اوج میگیرد. اینکه پس از سپری شدن نزدیک به چهار دهه بار دیگر برخی افراد و احزاب بخواهند مقوله آسیبساز تضاد را علم کرده و راه سازگاری ملی را مسدود کنند عجیب است و نشان میدهد که آنها واقعیتهای جامعه و جهان را درک نمیکنند. تقسیم کردن شهروندان به دارا و ندار، کارگر و کارخانهدار، کشاورز و زمیندار، بازاری و پیشهور، بانکدار و صنعتگر و... وحدت ملی را مخدوش و در شرایط دشوار مواجهه با رقبای منطقهای و جهانی کار ایرانیان را سخت میکند. فراری دادن شماری از سرمایهداران با انگیزه کار در میهن جز اینکه به تضعیف منافع ملی منجر شود سودی ندارد و مخدوشکنندگان راه اگر دلسوز این مرز و بوم باشند باید بدانند که راه تضعیف ایران را در پیش گرفتهاند.