شناسه خبر : 21645 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بررسی ادبیات ضد‌سرمایه‌داری برخی کاندیداهای ریاست‌جمهوری در گفت‌وگو با پدرام سلطانی

حاصل ادبیات ضد سرمایه، عقب‌ماندگی است

پدرام سلطانی می‌گوید: واردات در کشور ما کیسه بوکس سیاسی خوبی است تا ما هر‌جا که در ایجاد اشتغال و رونق اقتصادی ضعیف عمل کردیم، مشتی به کیسه بوکس واردات بزنیم و بگوییم همه اینها به دلیل واردات بی‌رویه است. اما با استناد به آمار باید گفت ما در تراز جهانی جزو آخرین کشورها در زمینه واردات هستیم.

حاصل ادبیات ضد سرمایه، عقب‌ماندگی است

واردات‌چی‌ها، دلالان واسطه‌ای و بخش خصوصی که در مناظرات انتخابات ریاست‌جمهوری به آنها تاخته شد، به گفته پدرام سلطانی همان بخشی هستند که 90 درصد اشتغال این کشور را تامین می‌کنند. نایب‌رئیس اتاق بازرگانی ایران می‌گوید آنها که از یک‌سو مدام وعده اشتغال می‌دهند و از سوی دیگر به بخش خصوصی تهمت می‌زنند باید جواب بدهند که آیا قرار است این شغل را خودشان در دولتشان ایجاد کنند یا آنکه قرار است این اشتغال از سوی بخش خصوصی ایجاد شود؟ او تاکید می‌کند اگر باید کارآفرین اشتغال ایجاد کند چرا او را متهم می‌کنید؟ چرا به کارآفرین و فعال بخش خصوصی خود تهمت می‌زنید؟ او می‌گوید مثال اینها مانند افرادی است که شعار می‌دهند موتور اقتصاد را  خاموش می‌کنند اما انتظار دارند ماشین اشتغال در کشور روشن بماند. این فعال بخش خصوصی می‌گوید این ادبیات هیجانی دهه 60 شاید در این دوره رای بیاورد و شاید شعاردهندگان پیروز شوند، اما باید بدانند که بخش مهمی از جامعه از آنها به واسطه این تهمت‌ها عصبانی‌اند و این عصبایت و شکاف ایجادشده سرمایه اجتماعی را از بین می‌برد. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

♦♦♦

  در مناظره‌های ریاست‌جمهوری یکی از محورهای بحث‌های اقتصادی چرایی واردات کالا به کشور بود و حتی یکی از کاندیداها برای خطاب قرار دادن فعالان این بخش، از لفظ واردات‌چی و دلال‌چی‌ها استفاده کرد و حتی یکی دیگر از کاندیداها گفته سپردن امور به بخش خصوصی مانند امضای طلایی است. اصولاً نگاه مطلوبی در کشور ما به فعالیت بخش خصوصی وجود ندارد و نگاه به سرمایه‌دار یک نگاه تقبیحی است. ریشه این نگاه چیست؟

چنین نگاهی موضوع تازه‌ای نیست و به ریشه‌دار بودن تفکر سوسیالیستی باز‌می‌گردد که دهه‌های طولانی یعنی از قبل انقلاب تاکنون بر اقتصاد کشور و تفکر مدیران ما حاکم بوده است. حتی در ابتدای انقلاب هم تصمیماتی در مورد مصادره کردن اموال بخش خصوصی یا دولتی کردن تجارت خارجی و نحوه تقریر اصل 44 قانون اساسی گرفته شد که همه نشات گرفته از همان تفکر سوسیالیستی است. قبل از انقلاب و در سال‌های آغازین یکی از دلایل ستیز با طبقه سرمایه‌دار و فعالان بخش خصوصی این بود که این افراد را وابسته به رژیم قبل می‌دانستند. تصوری که در اکثر موارد اشتباه بود. چون در همه کشورهای دنیا فعالان اقتصادی بزرگ مورد مشورت و اقبال مقامات آن کشور هستند و فعالان اقتصادی در همه کشورها با وزرا و رئیس‌جمهور و مقامات نشست و برخاست دارند. پس نباید این مراودات را نشانه وابستگی تلقی کرد. در آن زمان چنین نگاهی به بخش خصوصی وجود داشت و ضروری بود که چنین نگاهی اصلاح شود. چون هرچه رفتار ما عقلانی‌تر شود و هر چقدر کشورداری مبتنی بر حکمرانی حرفه‌ای‌تری باشد طبیعتاً باید این ایرادات و آسیب‌ها که ناشی از هیجانات است، اصلاح شود. اما نه‌تنها چنین نگاهی در کشور ما اصلاح نشد، بلکه در سال‌های بعد به واسطه کاهش درآمد سرانه کشور تفکری که به فاصله میان این قشر و مردم دامن می‌زد بیشتر هم شد. رویکرد اقتصادی ما طی این سال‌ها به‌نوعی بوده که درآمد سرانه در کشور ما طی چند دهه گذشته، در مقایسه با قبل از آن کاهش یافته است. نرخ رشد اقتصادی ما در چهار دهه اخیر به طور متوسط حدود 2 تا 5 /2 درصد بوده که این نرخ هم از نرخ رشد اقتصادی 5 /3 الی ‌4درصدی جهان کمتر بوده و هم از نرخ رشد حدود پنج‌درصدی کشورهای منطقه. یعنی سیاست‌های اقتصادی ما به گونه‌ای بوده که ما هرسال بین یک تا یک و نیم درصد از رشد اقتصادی دنیا و حدود سه درصد هم از رشد اقتصادی کشورهای منطقه عقب‌تر بوده‌ایم. در شرایطی که رشد اقتصادی کم بوده، جمعیت ما بیش از دو برابر شده و از 35 میلیون به حدود 80 میلیون نفر رسیده است. طبیعی است در چنین شرایطی که عموم جامعه فقیرتر شده، شعار جنگ فقر و غنا می‌تواند بسیار مورد توجه قرار بگیرد. اما من معتقدم بخشی از این شعارها و گفته‌های انتخاباتی فرافکنی است. چون همه کسانی که امروز نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری شده‌اند، از ابتدای انقلاب تاکنون متصدی پست‌های مهم بوده‌اند. اینکه این افراد به شکاف طبقاتی یا مشکلات اقتصادی انتقاد دارند، در حقیقت دارند از کارنامه خود انتقاد می‌کنند و من معتقدم چنین سیاستی نوعی فرار به جلوست که فردی خود را از همه اتفاقاتی که در کشور رخ داده مستثنی کند و همه مشکلات را به کارنامه کوتاه‌مدت یک دولت وصل کند. شرایط کنونی ما حاصل جمع فعالیت همه این افراد و رخدادهای بعد از انقلاب است. اما در فضای انتخابات رفتار انتخاباتی به سمت شعارهای تند‌و‌تیزی حرکت می‌کند که بتواند رای‌آور باشد. شاید هر فرد دیگری هم نامزد انتخابات ریاست‌جمهور می‌شد با همین شیوه کار می‌کرد و چنین ادبیاتی را در پیش می‌گرفت. ادبیات این افراد از منظر عقلانی کاملاً قابل نقد کردن است، اما از منظر رفتار انتخاباتی قابل فهم است. در کشورهای دیگر هم ما می‌بینیم که چنین رفتارهای انتخاباتی رخ می‌دهد. اما یک نکته را نباید فراموش کرد و آن اینکه شعارها و نظرات رای‌آور و عامه‌پسند شاید در زمان انتخابات رواج بیشتری داشته باشد اما اگر این رفتار بخواهد عملاً به این سمت برود که به گروهی توهین و بی‌حرمتی شود و گروهی را تخریب کند، چنین اقدامی نه اخلاقی است و نه به جامعه کمک می‌کند. این حرف‌ها شاید رای کوتاه‌مدت بیاورد اما یک شکاف بلندمدت ایجاد می‌کند.

  درست است که در زمان انتخابات سخنان احساسی گفته می‌شود و شعارهایی داده می‌شود اما این شعارها تبعاتی دارد. یعنی زمانی که ما جامعه را به دو گروه 4 و 96‌درصدی تقسیم می‌کنیم تا رای بیاوریم یا وقتی فعال اقتصادی را واردات‌چی و دلال واسطه‌ای می‌خوانیم یا سرمایه‌دار را زالوصفت خطاب می‌کنیم، اینها تبعاتی دارد و جامعه را دو دسته می‌کند. شاید چنین ادبیاتی در سال‌های احساسی دهه 50 و 60 کاربرد داشت، اما انتظار می‌رود بعد چهار دهه مجدداً شاهد احیای این ادبیات نباشیم. به خصوص که دولت یازدهم حداقل شعار باز شدن فضا برای بخش خصوصی را بسیار تکرار کرده بود.

من فکر می‌کنم بخش زیادی از انرژی دولت یازدهم برای تثبیت وضعیت اقتصاد گذاشته شد. دولت در آستانه به دست گرفتن قوه مجریه با تورم بالا، نوسانات ارزی مدام، تاثیر بسیار تحریم بر اقتصاد ایران و موارد این‌چنینی مواجه بود. دولت با پیگیری برجام عملاً سعی کرد از تنگنای اقتصادی خارج شود و همزمان انرژی خود را روی تثبیت اقتصاد ایران گذاشت. اما تغییر مسیر دولت به سمت توسعه به دو دلیل اتفاق نیفتاد؛ اول اینکه انعقاد برجام بیش از مدت مورد انتظار دولت طول کشید و دلیل دوم اینکه نه دولت و نه بخش خصوصی هیچ‌کدام برای حرکت در مسیر توسعه آماده نبودند. از طرف دیگر فشارها و کارشکنی مخالفان داخلی و خارجی را هم نباید فراموش کرد. کارشکنی افرادی که یا در داخل منافعشان با رفع تحریم‌ها به خطر می‌افتاد یا کشورهایی که حضور ایران در بازار جهانی با منافع آنها در تضاد بود.

  واردات همیشه در ایران امر مذمومی بوده است. یعنی گویا دولت‌ها همیشه از ارائه آمار واردات خود شرم داشته‌اند. شاید همین دلیلی است که با آمار واردات دولت‌ها را می‌زنند و می‌گویند چرا با واردات کالا، اشتغال را با مشکل مواجه کرده است. اما آیا واقعاً اقتصاد ما به واردات نیاز ندارد و آیا واردات ما بیش از حد است؟

این سخنان نوعی فرافکنی است. یکی از استراتژی‌ها اصولاً این است که برخی از سیاستمداران یک کیسه بوکس پیدا می‌کنند و به جای پذیرش قصور خود، مدام به آن کیسه بوکس ضربه می‌زنند. واردات در کشور ما کیسه بوکس سیاسی خوبی است تا ما هر‌جا که در ایجاد اشتغال و رونق اقتصادی ضعیف عمل کردیم، مشتی به کیسه بوکس واردات بزنیم و بگوییم همه اینها به دلیل واردات بی‌رویه است. اما من با استناد به آمار خواهم گفت که نه‌تنها واردات ما زیاد نیست بلکه ما در تراز جهانی جزو آخرین کشورها در این زمینه هستیم.

ببینید در ارزیابی، ما باید میزان واردات را با اندازه اقتصاد یک کشور بسنجیم و ببینیم واردات چه نسبتی با تولید ناخالص داخلی کشور دارد. بر اساس آمار بانک جهانی و مجمع جهانی اقتصاد ایران از حیث نسبت واردات «قانونی» به تولید ناخالص داخلی جزو 10 کشور آخر است، یعنی کمترین میزان واردات به تولید ناخالص داخلی را دارد. افرادی که مساله واردات بی‌رویه را عنوان می‌کنند، برای حرف خود چه سنجه‌ای دارند؟ ما موقعی که در میان 160 کشور جهان از نظر واردات بین 10 کشور آخریم، پس معنای واردات بی‌رویه چیست؟

نکته دوم این است که کمتر کشوری در دنیا وجود دارد که به اندازه ایران قاچاق داشته باشد. عملاً خلط مبحثی در اینجا اتفاق می‌افتد و اینکه به جای اینکه صراحتاً به قاچاق تاخته شود و برای آن راهکاری در نظر بگیرند، توپ را مجدداً در زمین واردات می‌اندازند. در حالی که به گواه آمار گمرک جمهوری اسلامی ایران، 85 درصد واردات قانونی ما یا ماشین‌آلات تولید است یا مواد اولیه تولید یا مواد واسطه‌ای تولید. یعنی ما تنها 15 درصد کالای مصرفی وارد کشور می‌کنیم. اما در مقابل، به گواه کشفیات ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز، قریب به اتفاق قاچاق وارد‌شده، کالاهای مصرفی است. پس آنچه دارد به تولید و اشتغال کشور ضربه می‌زند قاچاق است. افرادی که از واردات بی‌رویه سخن می‌گویند نشانی اشتباه می‌دهند. متاسفانه قاچاق در کشور ما به قدری سازمان‌یافته است که من گمان می‌کنم آمار اشتباه دادن بازی قاچاقچی‌های بزرگ است که ماجرای «کی بود کی بود من نبودم» در عرصه اقتصاد را راه انداخته‌اند. عملاً قاچاقچی‌ها دارند به اقتصاد کشور لطمه می‌زنند. حجم 25 میلیارد دلار قاچاقی که گفته می‌شود طی دو سه سال گذشته کاهش پیدا کرده، وحشتناک و تکان‌دهنده است و نشان می‌دهد که ما چه اقتصاد زیرزمینی بزرگی داریم.

  پس این به آن معناست که آن واردات بی‌رویه‌ای که بر آن تاکید می‌شود، وجود ندارد؟

بله، امروز صادرات غیرنفتی ما بیش از واردات ماست. واردات بی‌رویه در کشوری اتفاق می‌افتد که واردات آن چند برابر صادرات آن باشد. در همه کشورهای دنیا سنجه محاسبه میزان واردات، کل میزان صادرات است. یعنی هم صادرات نفتی و هم غیرنفتی. یعنی اگر میزان صادرات نفتی را به میزان صادرات غیرنفتی اضافه کنیم، آمار واردات رقم بسیار اندکی می‌شود. صادرات ما دو برابر واردات ماست. شما در دنیا کمتر کشوری را پیدا می‌کنید که صادرات کل آن کشور دو برابر واردات باشد. شاید 10 کشور در دنیا چنین حالتی داشته باشند. معمولاً این دو در یک تعادل نسبی با هم هستند یا نهایتاً یکی 20 تا 30 درصد کمتر است. در بازی و نقشه جهانی صادرات و واردات، سنجه‌های رقابت با اقتصاد جهانی، نوع تغییرات نرخ ارز و فشارهایی که دولت‌ها به واسطه سیاست‌های تجاری خود می‌گذارند اجازه نمی‌دهد که صادرات یک کشور دو برابر وارداتش باشد. اگر کارشناسانه به مقوله تجارت خارجی نگاه کنیم، می‌بینیم چقدر اظهارنظرهای برخی کاندیداها در این حوزه خطاست و به جای نگاه حرفه‌ای و اصولی به موضوعات، همه این اظهارنظرها برای دلخوش کردن و جذب عامه مردم است.

  اصولاً ادبیات نامزدها در آستانه انتخابات احساسی و هیجانی است و کمتر موضوعات کارشناسی عنوان می‌شود. اما نمی‌توان از تبعات چنین نگاهی در بلندمدت چشم‌پوشی کرد. اینکه یک عده را در مقابل عده دیگری قرار داد. یا آنکه فعالان اقتصادی کشور را با القاب نامناسب خطاب کرد. کشورهای دیگر چه نگاهی به بخش خصوصی و فعالان اقتصادی خود دارند؟

این نگاه به این واسطه وجود دارد که در کشور ما اولویت‌ها مشخص نیست. تقریباً هیچ موضوعی در سیاست‌های ما وجود ندارد که همه جناح‌ها روی آن اجماع داشته باشند و همدیگر را در مورد آن موضوعات تخریب نکنند. منظور من از اجماع صرفاً حرف مشابه زدن نیست. چون برای مثال وقتی می‌گویند تورم باید کنترل شود، همه سر کنترل آن اجماع دارند اما وقتی دولت تورم را کنترل می‌کند جناح‌های دیگر ایراد می‌گیرند که اقتصاد دچار رکود شده است. انتقاد البته خوب است اما اینها به روش‌های مختلف سعی می‌کنند کارشکنی کنند. فرهنگ توده‌گرایانه در کشور ما اصولاً دستاویز سیاستمدارانی می‌شود که می‌خواهند سیاست‌های پوپولیستی را انتخاب کنند. طبیعی است که آنها با متهم کردن سرمایه‌گذار می‌خواهند دل طبقه کارگر را خوش کنند، غافل از آنکه دارند به طبقه کارگر ظلم می‌کنند. به گواه آمار و اعداد، ما 25 میلیون نفر شاغل داریم. از این میزان کمتر از دو میلیون و 500 هزار نفر آن در دولت و دستگاه‌های دولتی کار می‌کنند و 90 درصد دیگر اشتغال کشور را بنگاه‌ها، بخش خصوصی، بخش غیردولتی و کارآفرینان بر عهده دارند. یعنی موتور محرکه اشتغالی که مدام بر آن تاکید می‌شود و همه کاندیداها وعده آن را می‌دهند، سرمایه‌گذار و کارآفرین است. حال چطور ممکن است شما موتور را خاموش کنید یا بخواهید این موتور محرکه را از کار بیندازید اما انتظار داشته باشید که ماشین اشتغال روشن شود و حرکت کند؟ آن کسی که شعار می‌دهد یا عدد می‌دهد که چند میلیون شغل ایجاد می‌کنم باید جواب دهد که آیا قرار است این شغل را شما ایجاد کنید یا شما باید بستر فراهم کنید که کارآفرین و فعال اقتصادی اشتغال ایجاد کند؟ اگر باید کارآفرین اشتغال ایجاد کند چرا او را متهم می‌کنید؟ چرا به کارآفرین و فعال بخش خصوصی خود تهمت می‌زنید؟ این فعال اقتصادی با چه امید و اعتمادی به شما و سیاست‌های شما باید کارآفرینی کند که منجر به ایجاد شغل شود و کمک کند که بحران بیکاری کشور حل شود؟ در حالی که شما او را با بدترین عناوین خطاب می‌کنید؟ من یادآوری می‌کنم که آن جملات و عباراتی که موجب شود شکاف در جامعه ما ایجاد شود، قطعاً به ضرر کشور است چون سرمایه اجتماعی ما را کاهش می‌دهد. 

یک دولت یا یک کشور برای آنکه در مسیر حل مشکلاتش گام بردارد بیش از همه به سرمایه اجتماعی نیاز دارد. یعنی باید انرژی و خواست و حمایت مردم پشت سرش باشد. اگر شما جامعه را چندبخشی کنید سرمایه اجتماعی را به‌عنوان مهم‌ترین ثروتی که باید در پشت سر خود داشته باشید، از دست داده‌اید. مهم‌ترین ابزار یک دولت قدرت نیست، سرمایه اجتماعی است. چنین شعارهایی چنین ابزاری را از دولت سلب می‌کند. چنین افرادی باید بدانند حتی اگر انتخاب هم شوند، بخش بزرگی از جامعه از شما عصبانی هستند. نه از منظر اینکه از دیگران انتقاد کرده‌اید بلکه از این منظر که به آنها توهین کرده‌اید. بخش بزرگی از جامعه آمریکا از ترامپ عصبانی هستند. در همین 100 روز دیده‌اید که چقدر محبوبیت ترامپ افت کرده و این افت محبوبیت سیاست‌های دولت او را در سال‌های بعد با چالش مواجه می‌کند. جمعیت جمهوریخواه آمریکا هم موافق اوباما نبودند اما او کینه و نفرت در طرفداران حزب رقیب خود ایجاد نکرد و سرمایه اجتماعی آن کشور را حفظ کرد. اینها مفاهیمی است که در ادبیات کشورداری باید مورد توجه قرار گیرد. چون تولید ادبیات و نهادینه کردن ادبیات کشورداری هنوز در کشور ما آغاز نشده، از این مسائل غافل می‌شویم. اینها به رشد ما ضربه می‌زند و حاصل این می‌شود که ما با تلاش چند‌دهه‌ای همچنان از متوسط رشد اقتصادی منطقه و جهان عقبیم. 

 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها