ایست برای رشد
بررسی چالشهای پیشروی استارتآپهای ایران در گفتوگو با نیما نامداری
نیما نامداری، تحلیلگر اقتصاد و فعال در حوزه استارتآپها، مسائلی را که استارتآپها و شرکتهای حوزه فناوری دارند، به سه دسته تقسیم میکند. یک دسته موانعی که ناشی از سیاستگذاری، ضوابط و قوانین هستند؛ یک دسته موضوعاتی که مربوط به بحث تامین مالی و موضوع سرمایه است و بحث سوم درباره اندازه بازار لازم برای رشد این اکوسیستم است. با او درباره موانع رشد استارتآپها در ایران گفتوگو کردیم.
♦♦♦
موانع ناشی از سیاستگذاری برای استارتآپها کدام است؟
به طور طبیعی صنعت تکنولوژی و استارتآپها مثل همه صنعتهای دیگر از طرفی تحت تاثیر مسائل کلان سیاستگذاری کشور هستند و از طرفی هم مسائل خود را دارند. عموماً بر همه کسبوکارها چه استارتآپ باشند و چه نه، مشکلات کلانی حاکم میشود؛ حالا اگر بخش خصوصی باشند وضعیتشان بدتر هم میشود؛ چون در فضای خصوصی فرصت چانهزنی کمتر است و برای بقا بیشتر باید تلاش کنند. بخشی از این مشکلات هم به اقتصاد کلان بازمیگردد؛ یعنی وقتی قدرت خرید مردم کاهش پیدا کرده، قیمتها نوسان دارد و بیثباتی اقتصادی بر بازار حاکم است و از طرفی وقتی کیفیت سیاستگذاری در حمایت از رقابت منصفانه پایین است همه کسبوکارها ضربه میخورند. استارتآپها هم از این موقعیت جدا نیستند و شرایط فوق بر آنها هم حاکم میشود. اما در این میان یکسری مسائل هم هست که خاص استارتآپهاست و سایر حوزههای کسبوکار این مشکلات را ندارد.
در تعریف استارتآپ و کسبوکار نوپا مفهوم تغییر و برهم زدن وضعیت موجود یک عنصر ذاتی به حساب میآید. دقیقاً به همین دلیل که این کسبوکارها نظم موجود را برهم میزنند به آنها استارتآپ میگویند. مثلاً اگر شرکت تولید کفشی آغاز به کار کند؛ کسبوکار جدیدی ایجاد شده اما استارتآپ نیست؛ چراکه تغییری در شرایط موجود صورت نداده است. اما اگر شرکت تولید کفشی محصولی تولید کند که مثلاً داده شرایط محیط و تعریق و شرایط بدن و زندگی صاحب کفش را جمعآوری کند و براساس این دادهها کفش شخصیسازی شود؛ چون این کسبوکار دارد متفاوت با وضع موجود صنعت تولید کفش کار میکند، استارتآپ محسوب میشود.
این برهمزنندگی فقط برای عادات و رفتار مشتری نیست. برهمزنندگی باعث به هم خوردن عادات دولت و حتی نهادهای صنفی هم میشود. وقتی مفهوم تاکسی را از ماشینی که پلاک مشخص و راننده مشخصی دارد به کسی که یک دو ساعت در روز صندلی ماشینش را با دیگران به اشتراک میگذارد و از طریق یک اپلیکیشن مسافرش را پیدا میکند، تغییر میدهید؛ تمام ضوابطی که براساس آن سازمان تاکسیرانی و اتحادیه رانندگان تاکسی شکل گرفته برهم خورده است. در چنین شرایطی تمام مناسبات، عرفها و وضع موجود چه خوب و چه بد به هم میخورد. صنعت تاکسیرانی طی چند دهه در دولتها شکل مشخصی گرفته بود و بر آن نظارتی وجود داشت که حالا این کسبوکار استارتآپی آن را بر هم زده است.
این برهمزنندگی به طور طبیعی با مقاومت روبهرو میشود؛ استارتآپها چگونه با آن کنار میآیند؟
مهمترین چالش استارتآپها با نهاد حاکمیت و دولت از همینجا شروع میشود. استارتآپها کاری میکنند که دولتها درکش نمیکنند و با آن راحت نیستند پس ابتدا آن را نادیده میگیرند و انکارش میکنند؛ اما بالاخره بعد از مدتی چون استارتآپها بزرگ شدهاند دیگر نمیتوانند نادیدهاش بگیرند و رفتار دولتیها تغییر میکند؛ میگویند ما شما را به رسمیت میشناسیم (چون چارهای جز این ندارند) اما آنقدر قوانین دستوپاگیر در مسیر راه استارتآپها میگذارند و آنقدر محدودیت روزمره ایجاد میکنند که انگیزه نوآوری و امید که منبع درونی رشد استارتآپ است خاموش میشود.
این شرایط فقط مختص ایران است؟
در همه دنیا این شرایط هست؛ اما اساساً دولت در ایران خیلی بزرگتر از اغلب کشورهای دیگر است. یعنی خیلی حوزهها که در دنیا اساساً دولتها به مخیلهشان هم خطور نمیکند که مداخله کنند در ایران کاملاً بدیهی میدانند که دخالت کنند. برای این امر مثالی با موضوع روز میزنم. میخواهم از جنجالی که درباره آگهیهای ماساژ در فضای آنلاین ایجاد شد بگویم. اگر الان حرفه شما ماساژ ورزشی باشد باید از سه جا مجوز بگیرید. یک مجوز از فدراسیون ورزشهای همگانی است که زیرمجموعه سازمان تربیتبدنی قرار دارد. یک مجوز دیگر از اتحادیه گرمابهداران باید کسب شود که الان ماساژ را بخشی از کار خود میدانند. یک مجوز دیگر هم باید به لحاظ بحثهای سلامتی اخذ کنید که زیرمجموعه وزارت کار است. حالا حتی اگر از این سه نهاد هم مجوز گرفتید باز نهادهای قانونی میگویند مثلاً سایت دیوار مجاز نیست آگهی ماساژ منتشر کند، چرا؟ چون بخش کوچکی از ماساژورها کارهای غیرمجاز میکنند. یعنی شخص سه مجوز جداگانه گرفته اما به دلیل نگرانی دیگری کل این کسبوکار غیرقانونی میشود.
این نظارتها را در راستای حمایت از کاربر باید تعریف کرد یا سنگاندازی مقابل پیشرفت کسبوکارهای استارتآپی؟
محدودیتها و ضوابط اعمالشده در ظاهر برای حمایت از کاربر و جلوگیری از تخلف است؛ اما در عمل باعث میشود انواع خدماتی که باعث رضایت مردم شده دیگر ارائه نشوند. این اتفاقی است که به کرات در کسبوکارهای آنلاین میبینیم. میخواهم بگویم کیفیت سیاستگذاری ما اساساً در همه جنبهها آنقدر پایین است که فعالان حوزه استارتآپی پذیرفتهاند شرایط همینی است که هست و انتظار بهبود در کوتاهمدت را ندارند.
با این کیفیت سیاستگذاری استارتآپها میتوانند به فعالیتشان ادامه دهند؟
واقعیت این است که بخش مهمی از بچههای جوان و کارآفرین ترجیح میدهند در چنین شرایطی کار نکنند؛ چراکه کسی امید ندارد در کوتاهمدت کیفیت سیستم نظارت و قانونگذاری بهبود پیدا کند. حالا موضوع مهاجرت هم داستان نگرانکننده دیگری است که این وضعیت را بدتر هم میکند.
به بحث دوم و مواردی که به موضوع سرمایه مربوط است برگردیم. این موضوع چگونه مانع توسعه استارتآپها میشود؟
در همه جای دنیا سرمایهگذاری روی استارتآپها بسیار متفاوت از سرمایهگذاری به روش کلاسیک است. در سرمایهگذاری کلاسیک از بانک وام گرفته میشود و با پول این وام تعدادی آدم استخدام شده یا ماشینآلات و تجهیزات خریداری شده و تولید آغاز میشود و در ادامه با تولیدی که صورت گرفته مسیر درآمدی آغاز میشود. کمکم این درآمد آنقدر افزایش پیدا میکند که سود سرمایهگذاری اولیه را پوشش میدهد و کسبوکار سودده میشود. پس نقطه سربهسری مشخص است. چون روند رشد آن کسبوکار مشابهش وجود دارد و مولفههای هزینه و درآمد را با احتمال تحقق قابل قبولی میشود پیشبینی کرد، همه میدانند که کی به سود میرسد، و پیشبینی فروش چطور است و بهای تمامشده چقدر است و حاشیه سود احتمالاً چقدر خواهد بود.
اما استارتآپها اینگونه نیستند. استارتآپ براساس ایده جدیدی شکل میگیرد که ممکن است شکست هم بخورد. کمااینکه بیش از 90 درصد استارتآپهایی که صندوقهای سرمایهگذاری خطرپذیر (VC FIRM) در دنیا روی آنها سرمایهگذاری کردهاند شکست میخورند چون پیشبینی اینکه استارتآپ چه زمانی سودده میشود و آیا اصلاً سودده خواهد شد یا خیر کار سادهای نیست. به همین دلیل است که اسم این سرمایهگذاری را سرمایهداری ماجراجویانه یا خطرپذیر میگذارند. طبیعتاً کسی که اینگونه سرمایهگذاری میکند مهارت دانشی متفاوتی با سرمایهگذارهای کلاسیک دارد. در VCهای موفق دنیا دانش تکنولوژی و شناخت روندهای فناوری خیلی مهمتر از دانش مالی و فاینانس است. مدیران VCها عموماً مهارت تکنولوژی دارند چون ارزیابی استارتآپها نیاز به درک فناوری به کار گرفتهشده در کسبوکار و نیز محیط کسبوکار مبتنی بر آن فناوری دارد.
ما در ایران دانش و مهارت VCگری را کم داریم و در کنارش سرمایهای که وارد این حوزه میشود هم محدود است. گمان میکنم در بازار سرمایه ما، ارزش صندوقهای سرمایهگذاری حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار میلیارد تومان است. این همه پول در دست مدیرانی است که باید با آن در اوراق و سهام سرمایهگذاری کنند که خیلی هم خوب است؛ بلکه باید بیشتر هم بشود. اما مقایسه کنید با مجموعه سرمایه VCها در ایران است که گمان نمیکنم کل سرمایه VCهای ما در سال 1400 به ۲۰۰ میلیارد تومان هم برسد. VCهای بزرگ ایرانی که من میشناسم عموماً اندازه سرمایهگذاریشان در سال 1400 حداکثر 20میلیون تا سه میلیارد تومان بوده و تازه تعداد سرمایهگذاریهای در این اندازه قطعاً انگشتشمار است. همین چند وقت پیش دوتا از استارتآپهای معروف ایران یعنی «با سلام» و «همراه مکانیک» میخواستند جذب سرمایهای بالاتر از ۵۰ میلیارد تومان داشته باشند اما در نهایت نتوانستند و در هر دو مورد، ترکیبی از VCها برای این دو استارتآپ پول گذاشتند. ۵۰ میلیارد تومان پول یک آپارتمان در فرمانیه است. چرا پول نیست و آن مهارت شکل نگرفته است؟ چون VCگری یک تجربه بینالمللی است و تمام VCهای دنیا نهفقط در یک کشور که در مجموعهای از کشورهای دنیا سرمایهگذاری میکنند و به این دلیل رشد کردند.
همه استارتآپهای موفق دنیا از مجموعه VCهای متنوعی به لحاظ جغرافیایی سرمایه جذب کردند. چرا اینگونه است؟ چون وقتی میتوانی VC خوبی باشی که در بازارهای متنوع تجربه کسب کنی و یاد بگیری. ما در ایران 30 تا 35 سال از تجربه VC عقب هستیم. اولین سرمایهگذاریهای استارتآپی در ایران در 10 سال اخیر بوده در حالی که تجربه VCگری در دنیا به دهه 80 میلادی میرسد. نزدیک 40 سال عقب هستیم.
شما تجربه شرکت اوبر (Uber) را ببینید. 10 سال پیش که این شرکت تاسیس شد ایده تاکسی اینترنتی کاملاً جدید بود و مشابهی نداشت و آدمهای نادری حاضر بودند روی موفقیت چنین ایدهای شرط ببندند. اولین جذب سرمایه اوبر در سال ۲۰۰۹ اتفاق افتاد و این شرکت توانست ۲۰۰ هزار دلار سرمایه از یک VC جذب کند. اما در عرض 10 سال اوبر موفق شد در ۱۴ مرحله سرمایهای به مبلغ 5 /11میلیارد دلار از سرمایهگذارانی از اطرافواکناف دنیا، از عربستان و چین گرفته تا گوگل و ژاپن جذب کند که تقریباً همه آنها VC بودند. همه این سهامداران در سال ۲۰۱۹ که عرضه اولیه ۷۵ میلیارددلاری اوبر در بورس نیویورک انجام شد مزد جسارت خود را گرفتند و سود خوبی کردند. در سال ۲۰۱۹ اوبر در بیش از ۶۰ کشور دنیا سرویس میداد و ۱۵ میلیارد درآمد سالانه ایجاد کرده بود. نوآوری، رشد سریع و اهمیت تامین مالی جسورانه را به خوبی در تجربه اوبر میتوان دید. ما در ایران این سرمایه و این دانش را نداریم.
باید توجه داشت از منظر اقتصاد کلان سرمایهگذاری خطرپذیر اتفاقاً روش تامین مالی کارآمدتری هم هست چون با اینکه سهم این شیوه از کل تامین مالی بسیار اندک است ولی تاثیر آن بر رشد اقتصادی به طرز غریبی بالاست. در سال ۲۰۱۹ هر پنج شرکت اول بازار سهام آمریکا از حیث ارزش بازار یعنی اپل، مایکروسافت، گوگل، آمازون و فیسبوک با سرمایهگذاری VCها ایجاد شدهاند. یک بررسی انجامشده توسط دانشگاه استنفورد در آمریکا نشان میدهد از سال ۱۹۷۴ به بعد بیش از ۴۲ درصد شرکتهای سهامی عام در این کشور با سرمایه VCها ایجاد شدهاند که ۶۳ درصد از کل ارزش بازار سهامی عام آمریکا، ۳۵ درصد کل اشتغال و ۸۵ درصد هزینههای بخش تحقیق و توسعه این کشور را به خود اختصاص میدهند.
در سال ۲۰۲۰ در آمریکا ۲۸۷ صندوق VC فعال وجود داشته که فقط در این سال ۶۹ میلیارد دلار سرمایه جدید جمع کرده و چیزی در حدود ۱۵۶ میلیارد دلار در استارتآپهای آمریکایی سرمایهگذاری کردهاند. این در حالی است که تولید ناخالص داخلی این کشور در این سال حدود ۲۱ تریلیون دلار، کل ارزش بازار سرمایه در آمریکا حدود ۵۰ تریلیون دلار و ارزش صندوقهای سرمایهگذاری مشترک ۱۷ تریلیون دلار بوده است. یعنی نسبت سرمایهگذاری VCها به GDP آمریکا حدود 7 /0 درصد و همین نسبت به ارزش بازار سرمایه حدود 3 /0 درصد است. به وضوح میشود تاثیر شگرف VCها در رشد اقتصادی آمریکا یعنی سرمایه اندک و بازده زیاد را که ویژگی اصلی این شکل سرمایهگذاری است، ملاحظه کرد.
با توجه به ارزش حدود شش هزار میلیاردتومانی بازار سرمایه در ایران و نیز GDP تقریباً ۳۵۰۰ هزار میلیاردتومانی ایران، اگر بخواهیم اقتصاد آمریکا را مبنا قرار دهیم میتوان برآورد کرد که ما در ایران به چیزی در حدود سالانه ۱۸ تا ۲۴ هزار میلیارد تومان سرمایهگذاری توسط VCها نیاز داریم؛ واضح است که این اعداد برای ایران شوخی است. با توجه به فقدان سرمایهگذاری خارجی در این صنعت در ایران و چالشهای کلان اقتصادی که باعث شده تجمیع سرمایه در کشور هم کاهش یابد طبیعی است که سرمایهگذاری خطرپذیر به یکی از گلوگاههای رشد استارتآپها در ایران بدل شده است.
شرایط تحریم، شرایط سیاسی و نگرانیهای امنیتی باعث شده که نه VCهای خارجی در ایران سرمایهگذاری کنند و نه استارتآپهای ایرانی جرات کنند از VCهای خارجی جذب سرمایه کنند.
موانع عرضه سهام استارتآپها متعدد است. مهمترینش چیست؟
یکی از موانع غیررسمی عرضه سهام استارتآپها در بورس این است که برخی از آنها سرمایهگذارانی دارند که آنان شرکای خارجی دارند. با نگاه فعلی به استارتآپها هیچ سرمایهگذاری سرمایهگذار خارجی را دعوت به کار نمیکند. از آن طرف VCهای ایرانی هم جرات نمیکنند با استارتآپهای خارجی کار کنند؛ چراکه با شریک خارجی گرفتار میشوند. در ترکیه استارتآپی هست به نام ترندیول که شبیه دیجیکالا و آمازون است. ایرانیها الان به صورت غیررسمی از این سایت خرید میکنند اما در حدود 30 کشور دنیا مشتری رسمی دارد. شروع رشد ترندول وقتی بود که سرمایهگذاران غیرترک روی آن سرمایهگذاری کردند. آنان طرز فکر جهانی را به این استارتآپ تزریق کردند. فکر میکنم حدود دو میلیارد دلار کل جذب سرمایه ترندیول بوده که عمدتاً سرمایهگذارهای آمریکایی و ژاپنی بودهاند اما الان ارزش این استارتآپ ترکیهای حدود ۱۷ تا ۲۰ میلیارد دلار است.
استارتآپهای ایران چگونه میتوانند وارد بازار جهانی شوند؟
مشکل سوم همین است که استارتآپهای ما نمیتوانند وارد بازارهای جهانی شوند. برای بسیاری از استارتآپها اساساً بازار ایران کوچک است. بهخصوص در استارتآپهایی که مشتریشان سازمانها هستند مثلاً ابزارهای B2B مبتنی بر رایانش ابری یا در حوزه هوش مصنوعی شما وقتی محصولی تولید میکنید که مشتریان کمی دارد اما آن مشتریان پول زیادی باید بدهند به طور طبیعی بازار هدف نمیتواند فقط یک کشور باشد. چون عمق تکنولوژی این استارتآپها هم بالاست، اصلاً توجیه ندارد در بازار کوچک کار کنند. مثل این است که یک کافیشاپ بزرگ در یک روستا تاسیس شود. مگر مردم روستا چقدر قهوه میخورند؟ این استارتآپها هم اینگونه هستند که حضورشان تنها در بازار ایران توجیه اقتصادی ندارد.
آیا علت این شرایط به تحریمها و نگرانیهای امنیتی بازمیگردد؟
فقط تحریم نیست. الان یک استارتآپ ایرانی نمیتواند حساب بانکی خارج از ایران باز کند. پولی را که میخواهد از مشتری بگیرد، نمیتواند قانونی دریافت کند. میخواهم بگویم موضوع فقط تحریمها نیست. خود FATF مانع بزرگی بر سر کار است. بیرون ایران نه میشود حساب باز کرد و نه شرکت ثبت کرد. البته در داخل هم نگرانیهای امنیتی هست که این حساب کجا باز شده، پول از کجا آمده و کجا میرود؟ همه اینها باعث میشود استارتآپهای ایرانی بازار خارج از کشور را برای خود قابل دسترس ندانند. ترندیول وقتی رشد کرد که وارد بازار اروپا شد. اوبر با آمریکا شروع کرد؛ اما الان بخش عمدهای از درآمدش بیرون آمریکاست. اساساً اثر شبکهای برای استارتآپها در بازار بزرگ شکل میگیرد.