سرمایه اجتماعی خریدنی نیست
بررسی تاثیر پول نفت بر سرمایه اجتماعی دولتها در گفتوگو با حسین سراجزاده
حسین سراجزاده، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران، با بیان اینکه بین میزان درآمد و سرمایه اجتماعی دولت رابطه مستقیمی وجود ندارد، میگوید: سرمایه اجتماعی دو بعد مهم دارد؛ یکی ارتباطات و میزان و کیفیت ارتباطات و دیگری اعتماد. به میزانی که این دو افزایش یابد یعنی اعتماد مردم به حکومتها و کیفیت و میزان ارتباط آنها با حکومت و دولت افزایش پیدا کند، میتوان گفت سرمایه اجتماعی حکومت و دولت هم افزایش پیدا کرده است.
حسین سراجزاده، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران، با بیان اینکه بین میزان درآمد و سرمایه اجتماعی دولت رابطه مستقیمی وجود ندارد، میگوید: سرمایه اجتماعی دو بعد مهم دارد؛ یکی ارتباطات و میزان و کیفیت ارتباطات و دیگری اعتماد. به میزانی که این دو افزایش یابد یعنی اعتماد مردم به حکومتها و کیفیت و میزان ارتباط آنها با حکومت و دولت افزایش پیدا کند، میتوان گفت سرمایه اجتماعی حکومت و دولت هم افزایش پیدا کرده است. این امر ارتباطی با درآمد نفتی یا پر بودن جیب دولت از هر منبع درآمدی ندارد. این جامعهشناس افزایش اعتماد و ارتباط، کارایی حکومت و دولت، ایجاد احساس عدالت یا کاهش احساس نابرابری و تبعیض، پاکدستی و دور از فساد بودن دولت و افزایش آزادیهای سیاسی و اجتماعی را به عنوان راههای مستقیم افزایش سرمایه اجتماعی برمیشمرد و تاکید میکند در غیاب این موارد، حتی اگر دولت درآمدهای سرشار هم داشته باشد نمیتواند برای خود سرمایه اجتماعی چندانی ایجاد کند. سراجزاده در عین حال با اشاره به اینکه زمانی که دولت پولدار باشد، میتواند ضعفهای خود را بهخصوص در زمینه کارایی تا حدی بپوشاند، میگوید: درآمدهای سرشار نفتی میتواند اثر تعدیلکننده داشته باشد، اما بعید است این اثر به حدی باشد که بتواند بهطور مستمر و بنیادی برای دولت و حکومت سرمایه اجتماعی ایجاد کند.
♦♦♦
اخیراً سعید حجاریان گفته است دولتهای ایران با «سرمایه فسیلی»، سرمایه اجتماعی خریدهاند مثلاً دولت آقای احمدینژاد با پولپاشی نظر مردم را جلب کرد ولی حالا که پول نفتی در کار نیست، دیگر سرمایه اجتماعی هم وجود ندارد. این ارزیابی چقدر با علوم اجتماعی هماهنگ است؟ آیا سرمایه اجتماعی اینگونه خریدنی است؟
این نظر که دولتها در ایران توانستهاند با درآمدهای نفتی برای خود سرمایه اجتماعی ایجاد کنند و با کم شدن این درآمدها سرمایه اجتماعی تضعیف شده، به نظر من چندان دقیق و درست نیست؛ در واقع بین پولدار بودن چه دولت و چه افراد و سرمایه اجتماعی رابطه مستقیمی وجود ندارد. وقتی از سرمایه اجتماعی حرف میزنیم، باید توجه کنیم که سرمایه اجتماعی دو بعد مهم دارد؛ یکی ارتباطات و میزان و کیفیت ارتباطات و دیگری اعتماد. به میزانی که این دو افزایش یابد یعنی اعتماد مردم به حکومتها و کیفیت و میزان ارتباط آنها با حکومت و دولت افزایش پیدا کند، میتوان گفت سرمایه اجتماعی حکومت و دولت هم افزایش پیدا کرده است. به نظر من این امر ارتباطی با درآمد نفتی یا پر بودن جیب دولت از هر منبع درآمدی ندارد. برای نقض گزاره تاثیر درآمدهای نفتی بر سرمایه اجتماعی میتوان مثال بارز و آشکار حکومت پهلوی در دوره پهلوی دوم را در نظر گرفت. سرمایه اجتماعی آن حکومت بهرغم اینکه بهخصوص در دهه 50 منابع و درآمدهای سرشار نفتی را در اختیار داشت، به حدی کاهش پیدا کرد که به یک انقلاب بزرگ مردمی علیه حکومت منجر شد و به سقوط حکومت انجامید.
به هر حال چون ابعاد سرمایه اجتماعی اعتماد و ارتباط است، پولدار بودن دولت میتواند آثاری بر این ابعاد داشته باشد، اما راههای مستقیم افزایش سرمایه اجتماعی عبارتند از افزایش اعتماد و ارتباط، به شرط اینکه حکومت و دولت کارا باشد، احساس عدالت را ایجاد کند یا احساس نابرابری و تبعیض را کاهش دهد، دولت پاکدست و از فساد به دور باشد و آزادیهای سیاسی و اجتماعی را افزایش دهد. این موارد میتواند باعث افزایش اعتماد مردم به حکومت شود و به افزایش کیفیت ارتباطات مردم بینجامد. ولی اگر اینها نباشد، حتی اگر دولت درآمدهای سرشار هم داشته باشد نمیتواند برای خود سرمایه اجتماعی چندانی ایجاد کند. فکر میکنم اتفاقاً دولت احمدینژاد جزو دولتهایی است که بهرغم اینکه بسیار پولدار بود، نتوانست در جامعه ایران اعتماد اجتماعی بالایی را جلب کند. در عین حال باید به این موضوع توجه کرد که زمانی که دولت پولدار باشد، میتواند ضعفهای خود را در زمینه کاهش تبعیض و بیعدالتی و افزایش آزادیهای اجتماعی و بهخصوص کارایی تا حدی بپوشاند. بنابراین درآمدهای سرشار نفتی میتواند اثر تعدیلکننده داشته باشد، اما بعید است این اثر به حدی باشد که بتواند بهطور مستمر و بنیادی برای دولت و حکومت سرمایه اجتماعی ایجاد کند.
به نظر شما در چند دهه اخیر درآمدهای نفتی و شیوه توزیع آنها چه اثری بر سرمایه اجتماعی دولتها داشته است؟
درآمدهای نفتی تا حدودی در زمینه کارایی دولت موثر بوده است؛ در واقع دولت با کمک این درآمدها توانسته است حداقل نشان بدهد که میتواند از عهده انجام یکسری وظایف بربیاید. در عین حال همین موضوع هم اگر با توجه به میزان هزینهها و میزان بهرهوری بررسی شود، ممکن است کارآمدی زیر سوال برود. مثلاً در دولت آقای احمدینژاد درآمدهای نفتی ایران بسیار قابل توجه بود و گفته میشود درآمدهای نفتی ایران در آن دوره به بیش از 600 میلیارد دلار میرسیده که بزرگترین درآمد نفتی طول تاریخ ایران بوده است. ولی بلافاصله این پرسش مطرح میشود که این درآمد چگونه هزینه شد، چه بهرهبرداری از آن شد و آن دولت در هزینه کردن این حجم بزرگ از دلارهای نفتی چه عملکردی داشت و وضعیت سرمایه اجتماعی در آن دولت به کجا رسید. بنابراین ممکن است حتی دولتی درآمد سرشاری داشته باشد، ولی نحوه هزینهکرد آن پول اتفاقاً باعث کاهش سرمایه اجتماعی آن دولت شود که مثال خاص در این زمینه دولت احمدینژاد است. در مقابل میتوان دولت اصلاحات را مثال زد. در دوره اصلاحات، درآمد ارزی ایران درآمد چندان بالایی نبود (حدود 160 میلیارد دلار) و اتفاقاً در مقاطعی هم قیمت نفت پایین آمد و مضایق و تنگناهایی از حیث درآمد ارزی وجود داشت. با این حال درآمدهای موجود دولت به نحو کارآمدی هزینه شد. در نتیجه آن کارآمدی است که امروز بسیاری از اهل صنعت، بازار، کارشناسان و صاحبنظران اقتصادی دوره اصلاحات را دوره بسیار خوبی از نظر مدیریت منابع کشور و برنامههای اقتصادی میدانند. مردم عادی هم ثبات نسبی اقتصادی در دوره اصلاحات را که در نرخ تورم نسبتاً پایین در مقایسه با سایر دورهها انعکاس داشت، نشانهای از نوعی مدیریت کارآمد میدانند. آن مدیریت کارآمد باعث تقویت سرمایه اجتماعی آن دولت شد و به عنوان یک سرمایه اجتماعی برای مدیران آن دوره باقی ماند. همچنین در دوره اول انقلاب، جهتگیری معطوف به کاهش نابرابری یا احساس کاهش نابرابری یا حداقل تشدید نشدن نابرابری به علاوه پاکدستی که در مجموعه دولت وجود داشت، یک سرمایه اجتماعی قوی برای دولت ایجاد میکرد. برداشت عمومی از پاکدستی یا فساد دولتها و همچنین مردمسالار یا استبدادی بودن از عوامل مهمی است که بر سرمایه اجتماعی اثر میگذارد؛ یعنی اگر دولتی درآمد بالایی هم داشته باشد، اما برداشت عمومی این باشد که فساد حکومتی بالاست و مطالبات آنها را به حساب نمیآورد و غیرمردمی و غیردموکراتیک است، سطح اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی حکومت و دولت کاهش مییابد. البته در دورههایی ممکن است منابع درآمدی بالا و توزیع پول در جامعه، ناکارآمدی دولت را به صورت ظاهری و در کوتاهمدت بپوشاند، اما درآمد بالای دولت و توزیع پول هرگز نمیتواند ناکارآمدی دولت را بهطورکلی از بین ببرد همانطور که تا به حال چنین اتفاقی نیفتاده است.
در ایران معاصر نفت چه نقشی در شکلگیری دولتهای مرکزی مقتدر و انسجام اجتماعی ایرانیان داشته است؟
درباره این موضوع کارشناسان نظرات مختلفی دارند. یکی از پیامدهای نفت در اقتصاد ایران شکلگیری نوعی احساس بینیازی دولت از منابع درآمدی برآمده از مردم بوده که باعث شده است نظام مالیاتی آنطور که باید و شاید در ایران شکل نگیرد و نهادینه و تقویت نشود. درآمدهای نفتی سرشار، دولت را به یک قدرت بزرگ اقتصادی تبدیل کرده که همه اجزا و بخشهای جامعه به نوعی به آن وابسته هستند، در حالی که خود دولت همیشه نسبت به اجزا و بخشهای جامعه نوعی احساس بینیازی دارد. این احساس بینیازی باعث تقویت خلق و خوی استبدادی در دولتها میشود چون خود را نیازمند پاسخگویی به مردم، شنیدن صدای آنها و توجه به گرایشها و تمایلات جامعه نمیدانند. همچنین درآمدهای نفتی در دولت احساس قدرتی ایجاد کرده که باعث شده چه در چارچوب سیاستهای داخلی چه در چارچوب سیاستهای خارجی، برخی طرحهای بلندپروازانه دنبال شود، بدون اینکه دولت احساس کند نیازمند حمایت و ارتباط با مردم درباره آن طرحهاست. در نتیجه ارتباط حاکمیت و دولت با مردم به یک نوع ارتباط یکطرفه از موضع بالا به پایین تبدیل شده است. در نتیجه استفاده از درآمدهای نفتی به نوعی خوی استبدادی را در دولت تقویت کرده که باعث کاهش سرمایه اجتماعی آن شده است.
شما برای درآمدهای نفتی نقش مثبتی در سرمایه اجتماعی قائل نیستید؟
نقش مثبت درآمدهای نفتی در کوتاهمدت پوشاندن برخی ناکارآمدیها در بعضی دورهها بوده است که البته نمیتوان این نقش را در درازمدت مثبت ارزیابی کرد. نقش مثبت دیگر آن هم این بوده که بخشی از درآمدهای نفتی در قالب برخی طرحهای عمرانی یا در چارچوب تامین نیازهای آموزش، بهداشت و درمان هزینه شده که جامعه از آن منتفع و بهرهمند شده است و در نتیجه استانداردهای زندگی ایرانیان ارتقا پیدا کرده است. بهتبع این ارتقای استانداردهای زندگی، ممکن است نظر مثبتی هم نسبت به حکومت و دولت ایجاد شده باشد. ولی چون در بسیاری موارد، نحوه هزینه کردن درآمدهای نفتی با ایجاد احساس عدالت، آزادی و پاکدستی و درستکاری دولتها در مردم نبوده، آثار مثبت آن هم به تدریج خنثی شده است. در نهایت نیازهای اجتماعی تشدید شده ولی دولتها نتوانستهاند به این نیازها پاسخ درستی دهند که این ناتوانی در مرحله بعدی به کاهش اعتماد و کیفیت ارتباط مردم و دولت و کاهش سرمایه اجتماعی انجامیده است.
آیا درآمد نفت میتوانست در جهت تقویت سرمایه اجتماعی مصرف شود، ولی نشده است؟
اگر احساس عدالت، آزادی و پاکدستی نسبت به دولت در جامعه وجود داشت، درآمدهای نفتی هم میتوانست سرمایه اجتماعی را تقویت کند کمااینکه در دورههایی این اتفاق افتاده است. اما چون در اکثر دولتها، چه قبل از انقلاب و چه در مواردی بعد از انقلاب، این پارامترها وجود نداشتهاند، درآمد نفت در یک افق میانمدت اثر مثبتی بر سرمایه اجتماعی نداشته است. دولتی مثل دولت نروژ از درآمد نفتی قابل ملاحظهای برخوردار است، اما ارتباط تامین منابع حکمرانی را با مالیات قطع نکرده است. به همین دلیل دولت مجبور است به مردم هم پاسخگو باشد. در عین حال درآمدهای نفتی توان اقتصادی آن جامعه را بر اساس برنامههایی که دارند بسیار افزایش داده است. در ایران هم میتوانست اینطور باشد به شرطی که دولتها طوری عمل میکردند که در جامعه احساس آزادی، عدالت و پاکدستی وجود داشته باشد، اما متاسفانه درآمدهای نفتی در ایران عمدتاً نوعی فساد بارز و توزیع رانت را ایجاد کرده و به نابرابری و احساس نابرابری و تبعیض هم دامن زده است. این درآمدها هرچند باعث بالا رفتن سطح عمومی رفاه شده، اما به سبب تشدید احساس نابرابری و تبعیض نهتنها سرمایه اجتماعی را تقویت نکرده، بلکه به کاهش سرمایه اجتماعی منجر شده است.
تضعیف سرمایه اجتماعی و کاهش اعتماد به دولت در حال حاضر ناشی از کاهش درآمدهای نفتی است یا عوامل دیگری هم در آن دخیل هستند؟
در شرایط کمبود منابع درآمدی، ویژگیهای منفیای که از قبل در دولت و حکمرانی وجود داشته است، تشدید میشود. یعنی اگر کارایی نظام مدیریتی کشور پایین باشد، با کاهش درآمدهای نفتی، عدم کاراییها بیشتر به چشم میآید. همینطور احساس نابرابری و تبعیض نیز در این شرایط تشدید میشود چون به هر حال سیستم مدیریتی نمیتواند ناگهان خود را اصلاح کند و عادلانه شود. در شرایط کمبود منابع، توزیع نابرابر بیشتر خود را نشان میدهد و فشار فقر و فرودستی بخشهایی از مردم جامعه شدیدتر احساس میشود. علاوه بر اینها، در چنین شرایطی آزادیهای اجتماعی هم کاهش مییابد. بهطور کلی همه ویژگیهای منفی نظام مدیریتی و دولت در شرایط بحران اقتصادی جلوه و اثرگذاری بیشتری پیدا میکند و در نتیجه سرمایه اجتماعی ضعیفتر میشود. وقایعی مثل اعتراضات آبانماه 1398 یا اعتراضات دیماه 1396 در شرایط خالی شدن خزانه دولت و کاهش توان اقتصادی دولت به این ترتیب ظهور و بروز پیدا کرده است. در واقع عمق نارضایتی جامعه از عدم تامین نیازها و توقعات به حدی میرسد که به اعتراضات گسترده منجر میشود. در مقابل نیز چون در دولت و حکومت عنصر ارتباط با مردم ضعیف و سطح آزادیهای مدنی و اجتماعی پایین است، در مدیریت این اعتراضات و ناآرامیها نیز به شیوه استفاده از قهر و خشونت متوسل میشوند که این خود به تشدید افول سرمایه اجتماعی منجر میشود. بنابراین کاهش درآمدهای نفتی در شرایط فعلی به دلیل برجسته کردن عیوب دولت، در کاهش سرمایه اجتماعی دولت بسیار اثرگذار بوده است.
دولت در تنگنای شدید درآمدی امروز برای جلب اعتماد مردم و تقویت سرمایه اجتماعی چه راهی دارد؟ حالا که پول نفت وجود ندارد، دولت باید چگونه سرمایه اجتماعی را بازسازی کند؟
راهکار اصلاح نظام حکمرانی است به نحوی که این امید در جامعه ایجاد شود که عیوب و ایرادها رو به کاهش است یا عزمی جدی برای اصلاح آنها وجود دارد. یعنی اگر ارتباط مردم با نظام حکمرانی به خاطر برخی محدودیتهای سیاسی دچار اشکال شده، باید در مدیران سیاسی عزمی جدی ایجاد شود که نشان بدهند اراده اصلاح اینها را دارند و همچنین اگر در بخشهای مختلف اداره کشور ناکارآمدی وجود دارد، نشان بدهند که قصد دارند این ناکارآمدی را با توسل به همه ظرفیتهای ملی در درون جامعه ایران کاهش دهند. بنابراین راهحل اصلاح نظام حکمرانی است به نحوی که ارتباط مردم با حاکمیت بهبود پیدا کند و مردم به اینکه قرار است اشکالات برطرف شود، امیدوار شوند. راه ترمیم این ارتباط و تقویت این امید، برداشتن موانع و محدودیتهایی است که در نظام حکمرانی برای ارتباط مناسب بین مردم و حاکمان وجود دارد، از طریق انتخابات آزاد و فراگیر بدون حذفهای سلیقهای نیروهای مختلف اجتماعی و سیاسی، توجه به مطالبات و نیازهای مردم، به رسمیت شناختن حقوق همه ایرانیان به عنوان شهروندان این کشور و کنار گذاشتن محدودیتهای موجود، همچنین اتخاذ یک رویکرد مبتنی بر نظرات کارشناسانه در ارتباط با حل بحرانهای سیاست خارجی و سیاست داخلی به نحوی که این امید ایجاد شود که از همه ظرفیتهای کارشناسی برای حل مسائل اجتماعی یا کاهش مشکلات کشور استفاده میشود. اینها مجموعه اقداماتی است که باید در نظام حکمرانی انجام شود تا امید به بهبود و اصلاح که در حال حاضر تا حدودی تضعیف شده است، دوباره تقویت شود.
سازمانهای مردمنهاد، رسانهها و گروههای مرجع میتوانند در زمینه تقویت سرمایه اجتماعی نقش مثبتی ایفا کنند یا خود قربانی کاهش درآمدهای نفتی میشوند؟
سازمانهای مردمنهاد اگر واقعاً مردمنهاد باشند، نباید چندان به درآمدهای نفتی دولت متکی باشند. سازمانهای مردمنهاد میتوانند یک حلقه ارتباط بین تودههای مردم و بخشهای مختلف مردم که در انواع و اقسام فعالیتهای حرفهای و شغلی و صنفی مشغولاند با حکومت باشند. در عین حال نقشآفرینی سازمانهای مردمنهاد بستگی بسیاری دارد به تصمیمات مدیران و نظام حکمرانی که به این سازمانها و ظرفیتهایشان برای تقویت ارتباط مردم با حکومت نگاه خوشبینانه داشته باشند یا اینکه برای آنها محدودیت ایجاد کنند، با سوءظن به آنها نگاه کنند و به فعالیت و رفتارهای این سازمانهای مردمنهاد نوعی نگاه امنیتی و تهدیدکننده داشته باشند. بنابراین در این زمینه کاهش درآمدهای نفتی نباید چندان تعیینکننده باشد. البته محدودیت درآمدهای نفتی در حال حاضر به نحوی در اقتصاد ما اثر گذاشته که کل اقتصاد را با یک بحران بسیار عظیم روبهرو کرده است و تا زمانی که تنش در روابط خارجی ایران حل نشود، خیلی بعید است که ما از این وضعیت و این بنبست خارج شویم. با این شرایط سازمانهای مردمنهاد و کارشناسان باید در وهله اول به مجموعه حاکمیت برای اتخاذ یک تصمیم مبتنی بر منافع ملی برای عبور از این بحران و رفع تنشها و بازگشت اقتصاد به حالت نرمال یا تا حدی نرمال، کمک کنند و در مرحله بعد فعالیتها و برنامههای دیگر را پی بگیرند. اما نظام حکمرانی هم باید نشان بدهد که برای استفاده از دیدگاههای مردم و کارشناسان اراده دارد و به مطالبات جامعه توجه میکند. در این صورت سازمانهای مردمنهاد هم میتوانند در این زمینه نوعی نقش واسط مثبت ایفا کنند.