خرج اتینا
مالیات دادنی است یا گرفتنی؟
مرضیه محمودی: چرا در کشوری مانند فرانسه یا دانمارک نسبت مالیات به تولید ناخالص داخلی 46 درصد اما در ایران این رقم زیر 10 درصد است؟ چه میشود که مردم سوئد نیمی از درآمدشان را بهعنوان مالیات به دولت میدهند اما در ایران مردم از هر راهی برای فرار از مالیات استفاده میکنند؟ مشکل کجاست؟ آیا آنها فرهنگسازی کردهاند و ما نه؟ آیا دولتهای آنها شیوههای مالیاتستانی بهتری دارند و میدانند چگونه از مردم «مالیات بگیرند» یا اینکه مردم به دولتها اعتماد دارند. پس سالانه نیمی از درآمدشان را «به دولت میدهند» تا در ازای آن خدمات بگیرند؟ در آن کشورها، دولتها مالیاتگیرندگان قهاری هستند یا مردم مالیاتدهندگان خوبیاند؟ این سوالی است که چندی پیش محمد فاضلی، جامعهشناس، هم در کانال تلگرامی خود به آن اشاره کرد و نوشت: «مدتی است «سرزنش اخلاقی» اقشار و گروههای مختلف بابت مالیات ندادن، مُد شده است.» اما آیا باید مالیاتدهندگان را سرزنش کرد؟ او مشخصاً توضیح میدهد که در همه جای دنیا و در تمام طول تاریخ انسانها تمایلی به دادن مالیات نداشتهاند. فرهنگسازی نقش مهمی در مالیات دادن ندارد و شهروندان کموبیش در همه جهان، اگر بتوانند مالیات نمیدهند. پس به گفته فاضلی «مالیات گرفتنی است و نه دادنی». او توضیح میدهد که یکی از نشانههای میزان توسعهیافتگی و ظرفیت حکومت، این است که بتواند به شیوهای عادلانه و کمخطا در جهت اهداف توسعه و ابزار تنظیمگری مالیات بگیرد. اما این مشروط بر آن است که اولاً نظام حکمرانی توانایی شناسایی درآمد افراد را داشته باشد و جز آن شهروندان را متقاعد کرده باشد که این مالیاتها در جایی کارآمد و برای خیر جمعی هزینه میشود. این حس فرار مالیاتی را کاهش میدهد. او میگوید: «شهروند باید اخلاقی زندگی کند، اما حکمرانی نمیتواند در درجه اول بر «انتظار اخلاقی زیستن» شهروند بنا شود و حکومت معلم اخلاق نیست. حکمران باید به بهبود سیاستها، ابزارها و فنون حکمرانی خود در چارچوب قانون بیندیشد. مالیات بگیرد و انتظار دادن مالیات نداشته باشد و در همان حال چنان کارآمد و عادلانه عمل کند که شهروند از مالیات گرفتن حکمران، احساس خسران نکند؛ و چنان شفاف باشد که شهروندان بدانند برای چه چیز مالیات (انواع مالیات) میپردازند.» به عبارتی فاضلی بر توان مالیاتستانی دولتها تاکید میکند. اما امیرحسین خالقی، اقتصاددان جوان، در جواب فاضلی گفته: «اتفاقاً مالیات دادنی است و نه گرفتنی.» او دلیل را ناکارآمدی دولت عنوان میکند و میگوید: «چرا باید پولی را که به زحمت درآمده در جیبهای گشاد دولت بریزیم تا بعد سر از اختلاسهای کلان درآورد و پرداختی به این یا آن نورچشمی شود؟ دولت با توجه به اثربخشی فعالیتهایش در سطح کنونی همین بودجه فعلی را هم حرام نمیکند و همین حد مالیات کنونی هم برایش زیاد نیست؟ مشکل اصلی پول کمتر است؟ شاید سطل دولت سوراخ است و هرچه آب مالیات در آن بریزیم باز چیزی در آن نمیماند؟» او گفته: «از کجا بدانیم با مالیاتی که میدهیم دولتیهای اهل دل آن را خرج اتینا نمیکنند و با آن رای نمیخرند؟» او نتیجه گرفته مالیات دادنی است نه گرفتنی، ولی مشروط به اینکه افراد با میل و اطمینان از اینکه پولشان جای درست خرج میشود آن را بپردازند، وگرنه پول زور گرفتن با داغ و درفش چیزی جز سرقت نیست. ما در این پرونده میخواهیم بررسی کنیم که مالیات دادنی است یا گرفتنی؟