چهرهها بر سر قدرت
اقتصاد ایران چقدر از مواضع افراد و تصمیمات آنها متاثر میشود؟
یک روز پس از استعفای یک مقام سیاسی، شاخص بورس دو هزار واحد ریخت. فعالان بازار از بیم خود سخن گفتند و از نااطمینانیای که ناشی از استعفای وزیر امور خارجه نسبت به آینده داشتند. حال اگر یک مقام اقتصادی رفتار خاصی کند اوضاع چطور میشود؟ اگر آن مقام اقتصادی مسندی مثل ریاست کل بانک مرکزی را داشته باشد چطور؟
یک روز پس از استعفای یک مقام سیاسی، شاخص بورس دو هزار واحد ریخت. فعالان بازار از بیم خود سخن گفتند و از نااطمینانیای که ناشی از استعفای وزیر امور خارجه نسبت به آینده داشتند. حال اگر یک مقام اقتصادی رفتار خاصی کند اوضاع چطور میشود؟ اگر آن مقام اقتصادی مسندی مثل ریاست کل بانک مرکزی را داشته باشد چطور؟ اگر جابهجایی در چنین مسندی پس از پنج سال اتفاق بیفتد، چطور؟ امکان دارد شدت اثرگذاری حتی بیشتر از استعفای یک مقام سیاسی باشد؟ آن روز که عبدالناصر همتی به ریاست بانک مرکزی منصوب شد قیمت دلار بیش از 9550 تومان بود و پیش از آنکه او حتی دیدگاههای ارزی خود را برای مردم شرح دهد روند تغییرات در بازار آرامتر شد. قبل از اولین سخنرانی همتی که در یک گفتوگوی زنده تلویزیونی بود نرخ دلار در همان کانال 9500 تومان بود اما فردای سخنرانی او قیمت دلار اولین واکنش را نشان داد. ناگهان آرامش سوم تا چهاردهم مردادماه امسال به هم خورد و قیمت دلار در فردای گفتوگوی تلویزیونی همتی در بازار به 9730 تومان رسید. این است که میتوان گفت یک سخن از سوی یک فرد حتی میتواند ارزش داراییهای مردم را متاثر کند.
اما این اتفاق در اثرگذاری چهرهها در اقتصاد ایران تنها در همین یک مورد نیست. مثلاً متقاضیان مسکن مهر پس از خروج عباس آخوندی از کابینه دولت چه سیگنالی دریافت کردند؟ یا پس از خروج مسعود نیلی از بدنه دولت فعالان بازار چه آیندهای را برای ادامه فعالیت کسبوکار خود پیشرو دیدند؟ به نظر میرسد این چرخه تاثیرپذیری از چهرهها همچنان ادامه دارد؛ حال شاید یکی کمتر و یکی دیگر بیشتر.
اثرگذاری چهرهها
جدای از بخش اقتصادی، در دیگر بخشها نیز معمولاً افراد جریانساز هستند. بخشی از این اتفاق به رسانهها برمیگردد. در کتاب نظریههای رسانه نوشته محمد مهدیزاده به نظریه برجستهسازی اشاره میشود؛ به این معنا که رسانهها با برجسته کردن بعضی از موضوعها و رویدادها، بر آگاهی و اطلاعات مردم تاثیر میگذارند. طبق این نظریه گرچه رسانهها نمیتوانند تعیین کنند که مردم «چگونه» بیندیشند، اما میتوانند تعیین کنند که «درباره چه» بیندیشند. منظور از برجستهسازی رسانهها این است که رسانهها، به ویژه در اخبار و گزارشهای خبری و برنامههای مستند، این قدرت را دارند که توجه عموم را به مجموعهای از مسائل و موضوعات معین و محدود معطوف سازند و از مسائل و موضوعات دیگر چشمپوشی کنند. فرآیند برجستهسازی از سه اولویت رسانه، اولویت عموم و اولویت سیاسی و رابطه بین این سه شکل میگیرد. بنابراین بخشی از بااهمیت جلوه دادن هرکدام از افراد به رسانهها برمیگردد. بخشی دیگر از آن هم احتمالاً به جایگاه حقوقی هرکدام از آنها ارتباط داشته باشد. رئیس کل بانک مرکزی مهمترین فرد در نهاد متولی بخش بانکی کشور میتواند باشد. یا وزیر راه و شهرسازی مهمترین مرجع تصمیمگیر در این دو حوزه خواهد بود یا وزیر اقتصاد که فارغ از اینکه چه فردی این سمت را بپذیرد، برای تکتک بخشهای اقتصاد ایران میتواند اهمیت داشته باشد. به هر ترتیب سال 1397 سال جابهجایی برخی از مدیران دولتی بود که حضور یا خروج آنها در دولت خودش پیامهای مختلفی داشت. برخی مثل عباس آخوندی و مسعود نیلی به واسطه نوع تفکر و اندیشه خود میتوانند از افراد موثر سال 97 باشند. برخی هم مثل فرهاد دژپسند و عبدالناصر همتی هرچند تاکنون کمتر چهره شناختهشدهای در اقتصاد ایران بودهاند اما به دلیل بر عهده گرفتن صدارت وزارت اقتصاد و بانک مرکزی میتوانند چهرههای موثر اقتصاد ایران در سال 97 لقب بگیرند.
شخصیتهای مهم
مسعود نیلی و عباس آخوندی یکی با عنوان مشاور رئیسجمهور و یکی هم با عنوان وزیر راه و شهرسازی از ابتدای دولت حسن روحانی در کنار او حضور داشتند. این دو پیش از حضور در دولت از نظر اقتصادی به عنوان نمادهایی از یک تفکر اقتصادی شناخته میشدند و حضور آنها در دولت میتوانست خیلیها را امیدوار به انجام یکسری اصلاحات اقتصادی کند. با این حال از زمان شروع به کار نیلی او کار اجرایی در دولت انجام نداد و ترجیح داد به عنوان مشاور رئیسجمهور توصیههایی را نسبت به رفتارهای اقتصادی دولت مطرح کند. اما با اجرای برخی سیاستهای اقتصادی مانند افزایش دخالتها در بازار به نظر میرسید به تدریج توجه به توصیههای نیلی کمرنگ میشود. کاهش توجه به توصیههای نیلی به جایی رسید که او تصمیم به خروج از دولت گرفت و با خروج او از دولت اندک امیدهای باقیمانده برای برخی اصلاحات و کاهش دخالت دولت در اقتصاد هم از بین رفت. عباس آخوندی نیز دولت را ترک کرد. او در نامه استعفای خود به سه اصل پایبندی به قانون، احترام به قانون مالکیت و اقتصاد بازار رقابتی اشاره کرد. مواردی که احتمالاً در خروج نیلی از دولت هم بیتاثیر نبود. بدین ترتیب با خروج دو حامی اقتصاد بازار از دولت قابل پیشبینی بود که دولت در روزهای پیشرو حجم دخالتهایش را به شدت گسترش دهد، اتفاقی که در نیمه دوم سال رخ داد و از بازار گوشت و سیب و پرتقال گرفته تا مرغ و قند و شکر تصمیمات متعدد دولتی یکییکی بازارهای مختلف را متاثر کرد.
جایگاههای مهم
اما افرادی مانند فرهاد دژپسند، عبدالناصر همتی و محمدباقر نوبخت کسانی هستند که تا پیش از در اختیار داشتن یک نهاد تصمیمگیر در میان اهالی اقتصاد کمتر شناخته شده بودند و آنها را نمیشد مدافع یک جریان اقتصادی مشخص دانست. با این حال حضور آنها در وزارت اقتصاد، بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه باعث میشود که خیلیها جریانسازی آنها در اقتصاد ایران را کمتر از چهرههای شناختهشده ندانند. تنها تفاوت آنها در این است که دژپسند و همتی امسال با ورود به بدنه دولت جزو چهرههای اثرگذار اقتصادی محسوب میشوند و نوبخت پیش از امسال به دلیل تصمیمات سازمان برنامه و سخنان واکنشبرانگیزش معمولاً توجهات و انتقادات را متوجه خودش میکرد. علاوه بر این، معرفی دو معاون سابق نوبخت برای تصدیگری وزارت اقتصاد و وزارت بهداشت انتقاداتی را به همراه داشت که کابینه دولت بیشتر تحت نفوذ کسی مثل نوبخت است. پیش از آنکه معاون نوبخت، وزیر بهداشت شود، نوبخت در پاسخ به اظهارات حسن قاضیزادههاشمی، وزیر سابق بهداشت پس از استعفایش گفته بود: «اینطور نباشد که برخی مشکلات را به گردن دیگران بیندازند. تا وقتی آقای دکتر ربیعی زحمتکش بود مشکلات را به گردن ایشان میانداختند و سازمان بیمه سلامت را که کندند بردند زیر نظر وزارت بهداشت. حالا میخواهید ما هم مستعفی بشویم و سازمان برنامه و بودجه را هم بکنید؟» تشویق نوبخت به دور زدن تحریمها توسط بخش خصوصی، افزایش نیافتن بودجه عمرانی و رونمایی از بستههای حمایتی مختلف توسط او هم بارها باعث شد که توجهات، البته بیشتر توجهات منتقدان، به سمت نوبخت جلب شود.
فرهاد دژپسند و عبدالناصر همتی با وجود آنکه دو عضو هیات علمی دانشگاههای بهشتی و تهران بودند اما تا پیش از این در کابینه دولتی حضور نداشتند و به همین دلیل کمتر بین مردم شناخته شده بودند. توجه به این موضوع که در دولت هشتساله احمدینژاد تنها سه نفر رئیس کل بانک مرکزی شدند و حضور ولیالله سیف در بانک مرکزی هم پنج سال تداوم داشت نشان میدهد که احتمالاً هرچند سال یکبار چنین اتفاقی رخ میدهد و رئیس کل بانک مرکزی تغییر میکند. بنابراین صرفاً این جابهجایی مهم است. حال نه همتی بلکه هر فرد دیگری در این جایگاه مشغول به کار میشد میتوانست برای اقتصاد ایران در سال 97 اهمیت داشته باشد.
درباره دژپسند نیز وضعیت همینطور است. توجه به این موضوع که در دولت هشتساله احمدینژاد تنها سه نفر وزیر اقتصاد شدند و حضور وزیر اقتصاد دولت نخست روحانی چهار سال تداوم داشت نشان میدهد که اگر وزیر اقتصاد مانند مسعود کرباسیان توسط مجلس استیضاح نشود احتمالاً در یک دوره چندساله در این جایگاه حضور خواهد داشت. بنابراین تغییر وزیر اقتصاد احتمالاً هرچند سال یکبار رخ خواهد داد و همین مساله بر اهمیت آن اضافه میکند. بنابراین صرفاً این جابهجایی مهم است حال نه دژپسند بلکه هر فرد دیگری صدارت وزارت اقتصاد را بر عهده میگرفت، میتوانست برای اقتصاد ایران در سال 97 مهم باشد. با این حال دژپسند به نسبت همتی کمتر اظهاراتی داشت که واکنشهایی را به همراه داشته باشد. اما رئیس کل بانک مرکزی با چند پست اینستاگرامی و همچنین درگیر شدن با حواشی اتفاقاتی مثل پاسخگویی بانک مرکزی به اسدالله عسگراولادی چند مرتبهای کانون توجهات را به خود جلب کرد.
اتفاقات چهرهساز
«دلار 4200 تومانی» این سه کلمه تا پیش از شروع سال 97 در میان سرچهای اقتصادی وجود نداشت اما تا پایان این سال حداقل 20 میلیون نفر در گوگل درباره آن سرچ کردند تا با اتفاقات ناشی از آن آشنا شوند. «نرخ دلار از فردا برای تمام فعالان اقتصادی و برای رفع همه نیازهای قانونی و اداری آنان، نیازهای خدماتی مسافران، دانشجویان، محققان و دانشمندانی که برای کارهای تحقیقاتی خودشان به ارز نیاز دارند، 4200 تومان خواهد بود. با این رقم، ارز مورد نیاز همه بخشها از طریق بانک مرکزی و صرافیها و بانکهای تحت کنترل بانک مرکزی تامین میشود. فعالان اقتصادی و مردم هیچ دغدغهای برای تامین ارزشان با این نرخ نباید داشته باشند.» این سخنان 20 فروردینماه اسحاق جهانگیری شروع یک فصل جدید ارزی در اقتصاد ایران بود. دورهای که در آن بیشترین اتهامات رانتی نسبت به افراد و گروههای مختلف مطرح شد که آنها توانستهاند از دلار دولتی 4200 تومان بهره ببرند و بعد به تعهد خود عمل نکردند.
انتقادها از دلار جهانگیری آنقدر شدت گرفت که رئیس دولت دوازدهم هم به سوءاستفاده از این تصمیمگیری دولت خودش انتقاد کرد. 25 دیماه سال 97 حسن روحانی در جلسه شورای اداری استان گلستان اذعان کرد: «گفتند میخواهیم جنس وارد کنیم، ثبت سفارش کردند از بانک مرکزی دلار گرفتند اما با دلال خارجی طرف حساب خود هماهنگ کرده و با وجود دریافت 100 میلیون دلار ارز دولتی، به واسطه داشتن فاکتور دروغ 50 میلیون دلار کالا وارد کردند و مابقی آن را در بازار آزاد فروختند. مگر میتوانیم برای هر نفر یک قاضی یا مامور مسلح بگذاریم و مراقب آنها باشیم؟ مگر این کار شدنی است؟ هفتهای نیست که در دولت فریاد نزده و از وزیری در مورد نحوه مصرف ارز دولتی توضیح نخواهم اما وزیر و معاون وزیر هم حریف این کارها نمیشوند.»
علی ربیعی، محمد شریعتمداری و مسعود کرباسیان هم از آن دسته افرادی هستند که به واسطه بروز یکسری از اتفاقات از چهرههای موثر اقتصادی در سال 97 محسوب میشوند. 17 مردادماه امسال ربیعی برای دومین مرتبه در مجلس شورای اسلامی حاضر شد تا از عملکرد خود دفاع کند اما در نهایت استیضاح او رای آورد و ربیعی برکنار شد. جلسه استیضاح او همراه با طرح اتهاماتی هم از سوی او نسبت به نمایندهها و هم از سوی نمایندهها نسبت به او بود. «نمایندهای آمده گفته سالی 500 میلیون به حسابی بریز.» این بخشی از سخنان ربیعی در آن جلسه بود که ایسنا نقل کرده و در مقابل این واکنش لاریجانی را به همراه داشت که به ربیعی گفت: «اسم آن نماینده را بدهید تا به هیات نظارت بدهیم.» ایسنا همچنین این سخنان را به نقل از چند نماینده مجلس خطاب به ربیعی نقل کرده است: «ربیعی به جای لابیگری وظایف وزارتخانهای خود را انجام میداد»، «امروز صبح عدهای از نمایندگان در حال معامله با وزیر بودند»، «آقای ربیعی شما آخر لابیگری و بازی کردن با احساسات مردم هستید»، «جریانهای وابسته به وزیر کار در سالن غذاخوری با تکتک نمایندهها صحبت کردند که از استیضاح انصراف دهند»، «ایکاش ربیعی را با این قدرت لابیگری وزیر خارجه میکردند».
اما پس از استیضاح ربیعی، حسن روحانی تصمیم گرفت صدارت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی را به وزیر صنعت، معدن و تجارت خود بسپارد. محمد شریعتمداری در جلسه اخذ رای اعتماد گفت: انتقال از وزارت صنعت، معدن و تجارت به وزارت کار رای رئیسجمهوری بوده و نظر من ادامه فعالیت در آن وزارتخانه بوده است اما به هر حال رئیسجمهوری تشخیص دادند که من به اینجا منتقل شوم. او پس از رای اعتماد گرفتن لیست اعضای هیاتمدیره شرکتهای تابعه این وزارتخانه را منتشر کرد و سوم بهمنماه سال 97 علی سرزعیم، معاون وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی اعلام کرد: «در حال حاضر دیگر هیاتمدیره موظف که دوشغله باشد، وجود ندارد.»
مسعود کرباسیان هم مانند جهانگیری، ربیعی و شریعتمداری بیشتر به واسطه اتفاقی که در سال 97 رخ داد در کانون توجهات قرار گرفت. اتفاق مهم مرتبط با او استیضاح در مجلس بود. چهارم شهریورماه سال 97 وقتی او از مجلس برمیگشت دیگر وزیر اقتصاد نبود. او در جلسه استیضاح خود خطاب به نمایندگان گفت: «من به عنوان وزیر دولت به نمایندگان حق میدهم نگران وضعیت اقتصادی کشور باشند. میدانم سفرههای مردم با برخی آمارهای اقتصادی تناسبی ندارد بنابراین باصداقت مطالبات مردم را محترم میشمارم.» حسینعلی حاجیدلیگانی، نماینده مردم شاهینشهر، حاصل دوران وزارت کرباسیان را از دست دادن 55 تن طلا و سکه عنوان کرد و سیدهادی بهادری، دیگر نماینده مجلس، در موافقت با استیضاح کرباسیان گفت: «شأن وزارت اقتصاد در کابینه به هماهنگکننده چند اداره تقلیل پیدا کرد، انتظار داشتیم یک اقتصاددان در راس وزارت اقتصاد باشد اما متاسفانه به بحث تخصص در اقتصاد توجه نشده، این در حالی است که هرجا از افراد متخصص استفاده نشده آسیب دیدیم.» اما کرباسیان هم عنوان کرد: «متاسفانه در شرایط فعلی به جای اینکه توان خود را در بهبود وضعیت معیشتی مردم بگذاریم باید با حملههای اقتصادی دست و پنجه نرم کنیم.»
به جز جهانگیری، ربیعی و کرباسیان، ولیالله سیف هم دیگر مقام مسوولی است که در سال 97 به دلیل اتفاقاتی که برای او رخ داد میتوان او را چهره مهمی قلمداد کرد. همان اتفاقات دلار 4200تومانی و از سوی دیگر تبعات ساماندهی موسسات مالی دامن سیف را گرفت. وی در مصاحبهای با تجارت فردا گفت: «هر انتخابی به ویژه تصمیمسازیهای اقتصادی هزینههایی را دربر دارد، لیکن باید توجه داشت که بر اساس اولویتها و ضرورتهای موجود باید این هزینهها تا حد ممکن مدیریت شوند. عمیقاً اعتقاد دارم که با وجود هزینههای بانک مرکزی برای ساماندهی موسسات اعتباری غیرمجاز، این اقدام بانک مرکزی یکی از خدمات بزرگ و ارزنده در جهت سلامت اقتصاد کشور بوده است. ریشهکن کردن این موسسات به هیچ عنوان کار آسانی نبود و آیندگان در خصوص این اقدام بانک مرکزی قضاوت خواهند کرد.» تهدیدهای سیف به روایت خودش هم قابل توجه بود: «ما سختیهای زیادی کشیدیم. بارها تهدیدم کردند و خط و نشان کشیدند. گفتند مراقب باش و فکر نکن به این راحتی میتوانی جان سالم در ببری. خودم و خانوادهام تهدید شدیم. برای معاونان و مدیران بانک مرکزی خط و نشان کشیدند، تهدیدشان کردند و خلاصه به روشهای مختلف سعی کردند ما را از راهی که میرویم مرعوب و مایوس کنند. از جایی برایم پیام آوردند که فکر نکن به همین راحتی ماجرا تمام میشود، حتماً ضربهاش را میخوری. رسماً گفتند بترس، ممکن است خیلیها مقابلت بایستند و قد علم کنند و نگذارند کارت را بکنی. جز اینها در ماههای گذشته حواشی برایمان به وجود آوردند. تجمع کردند، پلاکارد نوشتند، فحش دادند و سنگ زدند اما در نهایت با اعتمادی که نظام به بانک مرکزی داشت، این مساله حل شد. به نظرم مردم حالا خوب میفهمند که سیف چه کرد و بانک مرکزی چه کار بزرگی را به سرانجام رساند.» به هر ترتیب سیف نیز به دلیل حضور در بانک مرکزی در دورهای که درگیر بحران موسسات مالی و بحران ارزی کشور بود از چهرههای موثر اقتصادی در سال 97 محسوب میشود.
در کنار چهرههای متعدد حاضر در عرصه قدرت، در سال 97 بخشی از توجهات اقتصادی به یکسری افراد خاص هم معطوف شد. سلطانهایی که اعدام شدند شاید مطرحترین قربانیان جریانات اقتصادیای بودند که سیاستگذاران در ساخت آن بیتاثیر نبودند. چهارشنبه ۲۳ آبانماه سال ۱۳۹۷ حکم وحید مظلومین (معروف به سلطان سکه) که به جرم افساد فیالارض از طریق تشکیل شبکه فساد اخلال در نظام اقتصادی و ارزی و پولی کشور با انجام معاملات غیرقانونی و غیرمجاز و قاچاق عمده و کلان ارز و سکه به اعدام محکوم شده بودند، به اجرا گذاشته شد. بامداد اول دیماه سال 1397 هم حکم حمیدرضا باقریدرمنی فرزند محمدباقر که به جرم افساد فیالارض از طریق تشکیل شبکه کلاهبرداری، رشاء و ارتشاء به اعدام محکوم شده بود، به اجرا گذاشته و اعدام شد. اقتصاد ایران در سال 1397 درگیر چهرههایی بود که برخی با حضور در مسند قدرت و تصمیمگیریها و برخی هم با خروج از مسند قدرت پیامهای قابل تاملی دادند و علاوه بر اینها چهرههایی در این سال ظهور کردند که در کمتر از چند ماه بعد در اوج اتفاقات اقتصادی محکوم به اعدام شدند.