جامهای که بر قامت فقر باید دوخت
بهترین روش برای مطالعه فقر و حمایت از فقرا چیست؟
مرکز پژوهشهای مجلس با انتشار گزارشهایی درباره خط فقر و نرخ فقر کاری ارزشمند را آغاز کرده است. اینکه جرقهای زده شده و تعدادی پژوهشگر جوان کاری را شروع کردهاند امیدوارکننده است ولی نباید موضوع به اینجا ختم شود. متاسفانه دستکم در 25 سال اخیر که من با مطالعات فقر درگیر بودهام این مطالعات در کشور ما همواره در همین حدی که مرکز پژوهشها فعلاً شروع کرده باقی مانده است.
مرکز پژوهشهای مجلس با انتشار گزارشهایی درباره خط فقر و نرخ فقر کاری ارزشمند را آغاز کرده است. اینکه جرقهای زده شده و تعدادی پژوهشگر جوان کاری را شروع کردهاند امیدوارکننده است ولی نباید موضوع به اینجا ختم شود. متاسفانه دستکم در 25 سال اخیر که من با مطالعات فقر درگیر بودهام این مطالعات در کشور ما همواره در همین حدی که مرکز پژوهشها فعلاً شروع کرده باقی مانده است. هیچ تقاضای ادامهداری برای این مطالعات نبوده و هیچگونه منابعی از طرف دولت یا سازمانها برای بررسی پدیدههای فقر و نابرابری به صورت مستمر قرار داده نشده است. در نتیجه بیشتر مطالعات به صورت مقطعی انجام شده است و هر فرد یا مرکزی که کاری را شروع کرده در همان پله اول متوقف شده است. امیدوارم کار مرکز پژوهشهای مجلس چنین سرنوشتی نداشته باشد و باور به ضرورت تداوم مطالعات فقر به حمایت از این کار منجر شود تا این کار ادامه پیدا کند و بتوانیم از مراحل اندازهگیری صرف فقر و محاسبه خط فقر گذر کنیم و به مطالعات بیشتر برسیم.
اما درباره همین مطالعات و محاسباتی که فعلاً در مرکز پژوهشهای مجلس انجام شده، نقدهایی صورت گرفته است. از جمله این نقدها مطالبی است که در شماره 298 هفتهنامه تجارت فردا از آقای دکتر جواد صالحیاصفهانی منتشر شده است. در ادامه به بیان نکاتی درباره این مطالب میپردازم. ایشان گفتهاند بین محاسبه خط فقر و نرخ فقر با هدف از این محاسبه ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. این موضوع تا حدی میتواند درست باشد به این معنا که وقتی ما نرخ فقر را مشخص میکنیم و عدهای را به عنوان فقیر معین میکنیم، در ادامه باید مشخص کنیم که چه سیاست و برنامهای برای این افراد داریم. البته من با این نظر موافق نیستم که اگر خط فقر و تعداد فقیران مشخص شد، از این به بعد برنامه ما صرفاً پرداختن یارانه به این افراد است، ولی خواه ناخواه بخشی از این مساله درست است. در واقع اینگونه محاسبات به ما کمک میکند که اثر سیاستهای اقتصادی بر وضعیت رفاهی مردم را ارزیابی کنیم چراکه برآیندی که ما از سیاستهای اقتصادی انتظار داریم تغییر وضعیت رفاهی مردم است. نتیجه تمامی سیاستهایی که در سطح خرد و کلان وضع و اجرا میشود، حتی بعضی سیاستهای غیراقتصادی، در وضعیت رفاهی خلاصه میشود. بنابراین برای اینکه ببینیم این سیاستها به چه صورت عمل کردهاند از محاسبات فقر استفاده میکنیم. از این جهت مطالعات فقر میتواند به ما کمک کند که نشان بدهیم خانوارهای فقیر چرا فقیر شدهاند و چه سیاستهایی در کنار سیاست پرداخت انتقالی میتواند به کار گرفته شود تا این خانوارها دیگر دچار فقر نشوند. به عنوان مثال سالهاست مطالعات و مشاهدات نشان میدهد که بیش از 50 درصد خانوارهای فقیر صرفاً به این علت فقیرند که سیستم اقتصادی ما توان تولید ثروت ندارد. با توجه به این مساله سیاستی که برای مقابله با فقر پیشنهاد میشود، پرداختهای انتقالی و افزایش یارانهها نیست، بلکه تعدیل سیاستهای اقتصادی است به گونهای که به این خانوارها فرصت مشارکت در اقتصاد، کسب درآمد و ثروت داده شود.
در ارزیابی روشی که مرکز پژوهشها با استفاده از آن این مطالعه را انجام داده است، باید دو نکته را در نظر بگیریم؛ نخست آنکه ما هیچگاه نمیتوانیم به اجماعی درباره روش اندازهگیری فقر برسیم به این معنا که همه از آن رضایت داشته باشند. دوم اینکه همانطور که ذکر کردم، مطالعات فقر در کشور ما یک جریان نیست، بلکه جرقههایی است که توسط افراد و سازمانهای مختلف روشن و خاموش میشود. به همین علت این مطالعات هنوز در مراحل ابتدایی است و ما نتوانستهایم فرآیند آن را متناسب با علم روز دنیا پیش ببریم. اگر مرکز پژوهشهای مجلس بتواند مطالعات خود را ادامه بدهد، میتوان انتظار داشت تا چند سال آینده این روشها بهبود یابد و افرادی در این زمینه آموزش ببینند و در نتیجه بتوانیم بررسیهای دقیقتری از فقر داشته باشیم.
محاسبه خط فقر بر اساس کالری
نکتهای که آقای دکتر صالحیاصفهانی درباره محاسبه خط فقر بر اساس کالری مصرفی مطرح کردهاند درست است و موضوعی است که امروز در سطح دنیا در ادبیات فقر مطرح است. با این حال در این زمینه هم چند بحث وجود دارد. یکی اینکه ما در کشورمان در مراحل ابتدایی بررسی فقر ماندهایم، مدام این مراحل را تکرار میکنیم و جلو نمیرویم. همین تکرار و جلو نرفتن باعث شده ما از پایگاههای اطلاعاتی مناسبی برخوردار نباشیم. حتی پایگاههای اطلاعاتی موجود نیز که در این سالها جمعآوری شده، در اختیار محققان قرار نگرفته است به این سبب که نهادها و مسوولان جمعآوری این اطلاعات هیچگاه برای انتشار نتایج کارشان تحت فشار نبودهاند.
نکته دیگر این است که اگرچه بحث ایشان درباره محاسبه خط فقر بر اساس کالری مصرفی درست است؛ ممکن است ایرادهای بسیاری به این روش وارد باشد و حتی این روش که برای کشورهای بسیار فقیر طراحی شده برای ایران مناسب نباشد، ولی حتی با این روش بسیار ساده هم میبینیم که درصد زیادی از خانوارهای ما به حدی فقیرند که نمیتوانند حداقل غذای لازم و کالری مورد نیاز انسان برای یک زندگی سالم را تامین کنند.
ایشان مثالی هم ذکر کردهاند با این مضمون که خانوار ممکن است در این چارچوب فقیر محسوب شود به این مفهوم که نتوانسته غذای کافی را برای اعضای خود تامین کند، در حالی که تلویزیون رنگی یا اتومبیل دارد. نکتهای که درباره این نقد ایشان، باید به آن توجه کرد این است که باید این موارد را در چارچوب و شرایط کشوری که در آن قرار داریم بررسی کنیم. البته وقتی ما از روش کالری مصرفی استفاده میکنیم این باور را داریم که خانوار ابتدا مواد غذایی مورد نیاز خود را تامین میکند و بعد به سمت کالاهای دیگر میرود، اما همانطور که ایشان به درستی ذکر کردهاند، بر اساس محاسبات و اطلاعات موجود، خانوارهایی هستند که قبل از اینکه مواد غذایی خود را تامین کنند اتومبیل خریدهاند. درباره این موضوع میتوان تحلیلهای متفاوتی ارائه کرد. یکی از این تحلیلها موضوع روشها و متدهای اندازهگیری فقر است. به عنوان مثال مفهوم دهک که در ادبیات ما مصطلح است و مسوولان و محققان بسیار زیاد از آن استفاده میکنند، نهتنها کاربردی نیست بلکه مفهوم مناسبی هم نیست، ولی ما همچنان از آن استفاده میکنیم. امیدوارم با تلاش مرکز پژوهشها تغییری در این موضوع ایجاد شود. تحلیل دیگری که میتوان در این زمینه داشت موضوع تکنولوژی است. درباره تلویزیون رنگی، چند سال است که در ایران دیگر تلویزیون سیاه و سفید تولید نمیشود و اگر کسی تلویزیون دارد حتماً رنگی است. اتومبیل نیز اگرچه در اغلب کشورهای دنیا به عنوان یک کالای مصرفی بادوام شناخته میشود و خانوارها هر زمان که ثروتشان از حدی بیشتر میشود اتومبیل را به عنوان یک کالای مصرفی خریداری و از آن برای حملونقل، تفریح و... استفاده میکنند، اما در ملغمه اقتصاد ایران دلایل مختلف دیگری برای اتومبیل خریدن خانوارها وجود دارد و ممکن است اتومبیل صرفاً یک کالای مصرفی بادوام محسوب نشود. در ایران ممکن است برای خانوارهایی که در سطح بالای درآمدی قرار دارند اتومبیل یک کالای مصرفی بادوام و وسیله تفریح باشد و برای بسیاری از خانوارها نیز به دلیل نظام مالی کشور اتومبیل همچنان یک وسیله حفظ ثروت است، اما برای خیلی از خانوارهای کمدرآمد ما اتومبیل ابزار تولید محسوب میشود و این چیزی است که شاید کمتر به آن توجه شود. درواقع اتومبیل در قشر کمدرآمد ما یک کالای مصرفی بادوام نیست، بلکه یک ابزار تولید است. بنابراین نمیتوان گفت کسی که اتومبیل دارد، فقیر نیست. متاسفانه در سالهای گذشته از بسیاری از مسوولان شنیدهایم که خواستهاند مشکل بیکاری را با فروختن وسایل نقلیهای مثل پراید و موتورسیکلت حل کنند تا مردم مسافرکشی و به عنوان پیک موتوری کار کنند. بنابراین با کاربردهایی که این کالاهای مصرفی بادوام در کشور ما پیدا کردهاند، تعمیم دادن برخی قواعد موجود در دنیا به کشور ما کمی دشوار است.
درباره روش استفاده از برابری قدرت خرید (PPP) دلار به ریال نیز که بسیاری از آن استفاده میکنند، یک مشکل اساسی داریم. تئوری مربوط به (PPP) در یک چارچوب بسیار غیرعینی طراحی شده و یکسری فروض بسیار قوی درباره آن حاکم است که تحقق آن فروض حتی در بسیاری از کشورهای پیشرفته که در آنها اقتصاد آزاد جاری است دشوار است. برابری قدرت خرید (PPP) بیش از آنکه ارزش اجرایی و سیاستگذاری داشته باشد، این ارزش را دارد که ذهنها را منظم و سیاستها را هدایت میکند. وقتی درباره استفاده از برابری قدرت خرید (PPP) درباره ایران صحبت میکنیم، باید این موضوع را در نظر بگیریم که کشور ما تحت تحریم است و عملاً راههای تجارت ما با دنیا بسته شده است. حتی بدون تحریم نیز با محدودیتهای فراوان تجاری از انواع و اقسام تعرفهها و ممنوعیتها مواجهیم. از سوی دیگر ما اساساً در کشور چیزی به اسم بازار ارز نداریم. همه اینها باعث میشود ما نتوانیم نرخ مناسبی را از برابری قدرت خرید (PPP) داشته باشیم و این مقایسه را دشوار میکند. امروز مطالعاتی که بر مبنای برابری قدرت خرید (PPP) انجام میشود، عملاً میگوید در ایران هیچ فردی فقیر نیست. این موضوع مسلماً با مشاهدات ما سازگاری ندارد و من سعی میکنم بیشتر به این مشاهدات وزن بدهم تا به محاسباتی که بر مبنای برابری قدرت خرید (PPP) انجام میشود. بانک جهانی نیز در محاسبات خود معمولاً خط فقر را 9 /1 دلار در روز در نظر میگیرد که اگر آن را با نرخ برابری قدرت خرید (PPP) برای ایران در نظر بگیریم، به این نتیجه میرسیم که در ایران هیچ فقیری نداریم. اگر هم این نرخ را بالا و پایین کنیم، باز هم مقایسه با سایر کشورهای دنیا ممکن نیست و فقط نشان میدهد در ایران چقدر فقیر وجود دارد که میشود کاری شبیه به همین کاری که در مرکز پژوهشها انجام شده است. سوال دیگر این است که وقتی میخواهیم دلار را به ریال تبدیل کنیم، باید از چه نرخی استفاده کنیم. وقتی هیچگونه بازاری وجود ندارد، نرخی که دولت اعلام میکند یا نرخی که ما در چهارراه استانبول میبینیم، هیچکدام واقعی و قابل تکیه نیستند.
یارانه و تحریم
در بخش دیگری از بحث آقای دکتر صالحیاصفهانی نکاتی را درباره هدفمندی یارانهها و تاثیر پرداخت یارانهها بر حمایت از مردم در تحریمهای سال 91 مطرح میکنند. در اینکه در تحریمهای قبلی پرداختهای نقدی که تحت عنوان طرح هدفمندسازی یارانهها پرداخت شد به مردم کمک کرد شکی نیست. به هر حال در هر جای دنیا چه در شرایط تحریم و چه غیر آن، اگر به افراد منابع مالی داده شود، مسلماً وضع آن افراد بهتر میشود. سوالی که در این زمینه مطرح میشود این است که منابع مالی مورد نیاز برای این کار از کجا تامین میشود. اگر این منابع مالی از طریق انتشار پول و بدهی دولت به نظام بانکی تامین شود، اثرات رفاهی مثبتی که در ابتدا ایجاد میشود با اثرات غیررفاهی که در سالهای بعد به دنبال خواهد آورد قابل مقایسه نیست. منصفانه نیست که به یک عده از افراد کمک کنید، ولی هزینه آن را بر دوش همه افراد بیندازید و از سوی دیگر بسیاری از انگیزههای اقتصادی و سیاستهای اقتصادی را نیز
به شکست بکشانید.
«هدفمندسازی» واژه و مفهوم بسیار درستی است و ما هم با آن هیچ مشکلی نداریم به شرطی که واقعاً بتوان یارانهها را «هدفمند» کرد، ولی هدفمندسازی یارانهها به شکلی که در سال 89 اجرا شد و هزینههای آن به صورت چاپ پول و بدهیهای دولت خود را نشان داد و باعث تورمهای سنگین شد، درست نیست و فکر نمیکنم آقای دکتر صالحیاصفهانی هم با آن موافق باشند. به طور کلی این بحث کاملاً درست است که ما باید یارانهها را هدفمند کنیم، اما چگونه انجام دادن این کار بسیار مهم است. متاسفانه در سالهای اخیر در کشور ما استعداد بالایی در زمینه خراب کردن بسیاری از مفاهیم وجود داشته است. مفهوم بسیار مثبت هدفمندسازی یارانهها با تجربه بدی که در اعمال آن از سر گذراندیم به یک مفهوم بسیار منفی تبدیل شده است. هدفمندسازی یارانهها میتواند بسیار مفید باشد اگر مکانیسمی برای آن داشته باشیم تا منابعی که برای کمک به خانوارهای فقیر تخصیص داده شده، به صورت کارا به این خانوارها برسد.
یارانه انرژی و یارانه حمایتی
مبحث دیگری که آقای دکتر صالحیاصفهانی مطرح کردهاند موضوع تبدیل یارانه انرژی به یارانه حمایتی است. اگر منظور از این مبحث این باشد که اگر قیمت انرژی واقعی شود و منابع دولت افزایش یابد، دولت میتواند از آن منابع برای کمک به خانوارهای فقیر استفاده کند، بحث درستی است، اما اگر مانند اجرای طرح هدفمندسازی یارانهها حمایت از خانوارهای فقیر را به افزایش قیمت انرژی مشروط کنیم بحث نادرستی است.
ما به هیچ عنوان نباید کمک به خانوارهای فقیر را به واقعیسازی قیمت انرژی مشروط کنیم و به هیچ عنوان هم نباید واقعیسازی قیمت انرژی را به کمک به خانوارهای فقیر مشروط کنیم. این دو موضوع دو ضرورت جداگانه هستند که باید در اقتصاد دنبال شوند. البته انجام هر یک از این دو موضوع میتواند به اجرای موضوع دیگر هم کمک کند، ولی به هیچ وجه نباید این دو موضوع را به همدیگر مشروط کرد. ما نباید واقعی کردن قیمت انرژی و اصلاح بازار انرژی را گروگان افزایش یارانهها کنیم. تا وقتی چنین سیستمی را داشته باشیم، همان مشکلی که در طرح هدفمندسازی یارانهها داشتیم، تکرار میشود. به هر حال وقتی قرار باشد قیمتها به صورت دستوری توسط دولتها بالا بروند، علایق مختلف دولتها به بالا یا پایین بردن قیمتها پیش میآید و عملاً طرح با شکست مواجه میشود. بنابراین هیچ موقع نباید این دو را به همدیگر مشروط و متکی کرد. مثالی میخواندم که فرد بندبازی یک سنگ دو کیلویی در جیب راستش میگذارد، از او میپرسند چرا این کار را میکنی، میگوید چون در جیب چپم یک سنگ دو کیلویی هست و میخواهم تعادل برقرار شود. این فرد به جای اینکه یک سنگ را از جیبش بیرون بیندازد، سنگ دیگری را در جیب دیگرش میگذارد.
البته این بحث که با اصلاح قیمت انرژی دولت به درآمد بالایی دست مییابد و میتواند آن را به صورت یارانه به مردم بپردازد بحثی است مجزا از اینکه ما اصلاح بازار انرژی را گروگان کمک به فقرا کنیم. اگر دولت بازار انرژی را اصلاح کند، به درآمدهایی میرسد و باید تصمیمگیری شود که از آن درآمدها چگونه استفاده شود. میتوان بحث کرد که این درآمدها به همه خانوارها یا فقط به خانوارهای فقیر پرداخت شود، به مصرف بهداشت برسد و خرج آموزش شود یا با استفاده از آن سرمایهگذاری کنیم. هزار و یک کار میتوان با آن درآمدها کرد، اما به هیچوجه نباید حمایت از خانوارهای فقیر را مشروط کرد. دولت وظیفه دارد به سمت اصلاح بازار انرژی برود چه منابع آن را به فقرا بدهد چه ندهد و از طرف دیگر دولت وظیفه دارد از خانوارهای فقیر حمایت کند چه بازار انرژی را اصلاح کرده باشد و چه در این کار موفق نشده باشد.
یارانه دستمزد
درباره بحث افزایش دستمزد و یارانه دستمزد، باید به یک موضوع توجه کرد؛ ما در همه مطالعاتی که تا به حال داشتهایم و خود آقای دکتر صالحیاصفهانی هم در آنها درگیر بودهاند به این نتیجه رسیدهایم که تقریباً این روند صادق است که عمده فقرای ما مزدبگیران و حقوقبگیران شاغل در بخش خصوصی هستند، در حالی که سیاستهای افزایش دستمزد و غالب سیاستهایی که دولت دنبال کرده کمک به مزدبگیران و حقوقبگیران بخش دولتی است که اتفاقاً کمترین فقر را در بین آنها میبینیم. دولت میتواند دستمزد را افزایش دهد، ولی برای کارمندان خودش و کسانی که با خودش رابطه استخدامی دارند. اما مزدبگیران و حقوقبگیران بخش خصوصی که بیشترین تمرکز فقیران در آنجاست، مجدداً نمیتواند از این افزایش دستمزد کمک بگیرد و بعد دوباره سوال پیش میآید که منبع افزایش دستمزدها کجاست؟ اگر منبع این افزایش دستمزدها قرض از نظام بانکی و سیستم بانکی باشد، در نهایت تمام فقرا در پرداخت این قرض شریک میشوند. به نظر من مساله مقداری پیچیده است، اما این نوع مطالعاتی که در مرکز پژوهشهای مجلس شروع شده میتواند به ما در انتخاب سیاستهای مناسب برای کمک به فقرا بسیار کمک کند چراکه سیاست رفع فقر و کمک به فقیران یک سیاست جهانی و یکسان نیست که بتوان برای همه کشورها یک نسخه پیچید، بلکه لباسی است که باید به تن فقیران هر کشور و به تن هر جامعه دوخته شود. تا وقتی نتوانیم فقر را در جامعه خود اندازهگیری کنیم، نمیتوانیم لباس خوبی هم برایش بدوزیم. مطالعاتی از نوع بررسیهای مرکز پژوهشهای مجلس به کارشناسان و سیاستگذاران کمک میکند که بتوانند سیاستهای مناسبی پیشنهاد و تدوین کنند. ممکن است در شرایطی هم به این نتیجه برسند که افزایش دستمزدها راهحل مناسبی است.